عبده ممد للری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 28 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/258168/عبده-ممد-للری
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
6
عَبْدهمَمَّدْ لَلَری، یا عبده محمد للری، نام عاشقی پاکباخته که داستان عشق او و «خدابس» در میان مردم بختیاری مشهور است. داستان عاشقانۀ عبدهممد للری داستانی واقعی است که بر اثر نقلهای شفاهی، اجزائی تخیلی نیز به آن اضافه شده است. از این داستان و شخصیت اصلی آن، عبدهممد، روایتهای متفاوتی وجود دارد. بهنوشتۀ برخی پژوهشگران، عبدهممد رئیسی للری، در 1293 ش / 1914 م، در یکی از نواحی خوش آبوهوا، جنگلی و کوهستانی محدودۀ مرزی استانهای چهارمحال و بختیاری و خوزستان به نام «للر» به دنیا آمد و پدرش از بزرگان منطقه بود. خدابس نیز دختر نجیب و زیبای بهلول صادقی موری بود که گویا با خانوادۀ عبدهممد للری خویشاوندی داشتند. خانۀ پدری خدابس نزدیک امامزاده صالح ابراهیم بود و عبدهممد به آنجا رفتوآمد داشت؛ ازاینرو، هر دو به یکدیگر علاقهمند شدند و کار به خواستگاری کشید. پدر خدابس مخالف ازدواج دخترش با مرد متأهل بود (حاجتپور، 164) و بهرغم علاقهمندی دو جوان به یکدیگر، پدر خدابس قول دخترش را به مرد دیگری داد و زمان عروسی هم تعیین گردید. خدابس شرح واقعه و نیت پدر را به عبدهممد خبر میدهد و هر دو پس از غروب روز چهارشنبه بیستویکم ماه، خود را به دامنههای کوه لیله در بازُفْت میرسانند و پنهانی در آنجا به سر میبرند. این رخداد شگفت برای هر دو طایفه، گران میآید و بزرگان و ریشسفیدان سعی میکنند بهدور از تشنج و بحرانآفرینی، مسئله را فیصله دهند. نشستی با حضور بزرگان طوایف مختلف، و با نیت خیراندیشی برگزار میشود و عبدهممد هم در این مجلس حضور مییابد. در این هنگام، دو مأمور از طرف حاکم محلی (امیر بهمن خان صمصام) حاضر میشوند و موضوع را به دست خان میسپارند. خدابس و عبدهممد للری در حضور خان به علاقهمندی خود تأکید میکنند و منکر هرگونه آدمربایی میشوند. پس از این مجلس، و با پادرمیانی حاکم محلی بختیاریها، آن دو جوان به عقد رسمی یکدیگر درمیآیند. پس از یک سال زندگی شاد، خدابس که باردار شده بود، به علت بیماری ناشناختهای، جان میسپارد (همو، 164-172). در روایتی دیگر از این داستان عاشقانه چنین آمده است: عبدهممد در جوانمردی، تیراندازی و شجاعت بیمانند بود. روزی سوار بر اسب با دختری به نام خدابس برخورد میکند. هر دو شیفتۀ هم میشوند. عبدهممد بستگان خود را به خواستگاری میفرستد، ولی پدر و برادران خدابس مانع ازدواج آن دو میشوند و تصمیم میگیرند دختر خود را به کس دیگری شوهر دهند. اصرار خدابس هم که شیفتۀ عبدهممد بود، کارگر نمیافتد تااینکه خدابس در ملاقات با عبدهممد قرار میگذارند شب عروسی فرار کنند. شب عروسی، خدابس به بهانهای از چادر (حجله) بیرون میآید و به همراه عبدهممد سوار بر اسبی سفید فرار میکنند و پس از 7 شبانهروز به شوشتر میرسند. مدتی میمانند و پس از آنکه آبها از آسیاب میافتد، آهنگ ولایت خود میکنند. هر دو به «قلعهزراس»، سمت شمال بختیاری در نزدیکی اندیکا میرسند. به دستور خان محل عبدهممد را دستبسته به خدمت او میبرند. او پس از مدتی، با فریبدادن زندانبان موفق به فرار میشود و به للر میرود تا سراغ خدابس را بگیرد. عبدهممد هنگامیکه کنار رودخانه میرسد، میبیند جسد خدابس را غسل میدهند. او بر سر و صورت خود میزند و عدهای از ریشسفیدان برای دلداریاش میآیند. وقتی میفهمد خدابس را برادرانش کشتهاند، قسم میخورد انتقام بگیرد، و چنین میکند و پس از کشتن برادران خدابس و پسر خان که خواستگار خدابس بوده، به محلی میرود که دیگر هیچکس از او خبری به دست نمیآورد (آسمند، 108). براساس روایتی دیگر، خانوادۀ خدابس که دو دختر دیگر هم در خانه داشتند، با این خواستگاری مخالفت میکنند، و پس از مدتی، بهرغم میل دخترشان، او را به عقد شخص دیگری درمیآورند. قبل از مراسم عروسی، عبدهممد و خدابس قرار میگذارند که فرار کنند؛ اما این کار ممکن نمیشود تا شب عروسی، که عبدهممد با دو اسب تیزپا پشت خانۀ آنها کمین میکند و عروس هم به بهانهای از خانه بیرون میآید و هر دو فرار میکنند. تفنگچیهای داماد و آبادی به تعقیب آنها میروند، ولی موفق به دستگیری آنها نمیشوند. عبدهممد همراه با معشوقۀ خود به بازفت، نزد کدخدای محل میروند و جریان عشق آتشین خود را با او در میان میگذارند. کدخدا که مردی عاقل و دانا بود، به علاقۀ وافر این دو پی میبرد و در مقام حکمیت برمیآید؛ ازاینرو، شوهر عقدی خدابس را احضار و سعی میکند رضایت او را جلب نماید. شوهر با گرفتن قسمت بسیاری از داراییهای عبدهممد رضایت میدهد که از همسر عقدی خود چشمپوشی کند و خود را کنار بکشد. عبدهممد و خدابس هم پس از فیصلۀ قضیه به مسجدسلیمان مهاجرت میکنند و به عقد شرعی هم در میآیند. خدابس پس از چند ماه، باردار میشود و در هنگام زایمان فوت میکند. عبدهممد هم بعد از فوت خدابس دیوانه، و آوارۀ کوه و بیابان میشود (پوره، 169-170). شاعران و گویندگان گمنام بختیاری، داستان عاشقانۀ عبدهممد للری و خدابس را به شعر درآوردهاند. موضوع این منظومه نوعی مناظره میان عبدهممد و رقیب او ست و سالها ست که بر سر زبانها جاری است و خوانندگان بومی، آن را به آواز میخوانند: «ز للر زیدُم به در مَلّار به دستُم / عبدهممد للری بُرد کَوگِ مَستُم: از للر سه پایۀ مشک در دستم بیرون آمدم / عبدهممد للری کبک مست مرا برد»؛ «آسمون تنگِ سحر ور یک بِلیونْ / عبدهممد و خدابس سی یک گِریون: هنگامۀ سحر است و آسمان دلگیر / عبدهممد و خدابس در آغوش هماند و برای یکدیگر گریه میکنند»؛ «عبدهممد للری کاروام چه داری؟ / تَش نادی گوشه دلُم بردیم به خواری: داماد: عبدهممد للری، با من چه کار داری؟ آتش به گوشۀ دل من زدی و مرا به خواری بردی»؛ «زنجیر ایلخانینه امشو بُریدم / صد ریال صد نیم ریال سی گُل خریدم: عبدهممد: زنجیر ایلخانی را امشب بریدم / برای معشوقم صد ریال و صد نیم ریالی خریدم». در روایتی از زبان خود عبدهممد نیز چنین آمده است: خدابس دختری زیبا بود، او را از خانوادهاش خواستگاری کردم، به من جواب رد دادند. به همین دلیل، با همدستی خودش، او را ربوده، به دزفول بردم. پس از چندی، خان دستور داد مرا با زنجیر بستند و زدند، و زندانیام کردند؛ چون خان نمیخواست در محدودۀ او این وقایع رخ دهد. بعد گویا برادران خدابس از سر غیرتْ او را دواخور کردند و او دور از من جان سپرد. گفته میشد عبدهممد تا حدود سالهای 1380-1381 ش زنده بوده است (قنبری). شبیه اینگونه حکایتهای عاشقانه در مناطق مختلف ایران رایج است که برخی از آنها را پژوهشگران ثبت کردهاند. از جملۀ این حکایتها میتوان به «احمد و معصومه» در خراسان اشاره کرد.
آسمند جونقانی، علی، تاریخ ادبیات در قوم بختیاری، اصفهان، 1380 ش؛ پوره، کاظم، موسیقی و ترانههای بختیاری، تهران، 1381 ش؛ حاجتپور، موسى، لالی تا چهارمحالبختیاری، اهواز، 1384 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، تحقیقات میدانی.
عباس قنبری عدیوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید