صفحه اصلی / مقالات / عبدالرحمان پاشای بابان /

فهرست مطالب

عبدالرحمان پاشای بابان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

عَبْدُالرَّحْمانْ پاشایِ بابان (ببه / به‌به)، از بیت (داستان)های تاریخی و رزمی کردی، به گویش سورانیِ زبان کردی و رایج در مناطق مختلف کردنشین. 
سرایندۀ اصلی بیت، علی برده‌شانی (1181-1224 ق / 1767- 1809 م) از روستای برده‌شان در نزدیکی سلیمانیه است (برده‌شانی، 222؛ محمدامین، 11-24). او در زمان خود شاعری پرآوازه بوده، و دهها بیت با مضمونهای گوناگون سروده است (وردی، 3). برده‌شانی از دوره‌ای نامشخص به عبدالرحمان پاشای بابان (د 1228 ق / 1813 م) پیوست و تا زمان مرگش در کنار او بود و در مدحش شعر و بیت سرود. برده‌شانی سواد نداشت و خود را «شاعر بی‌دفتر» نامیده است (نک‍ : ص 239). بنابراین، آنچه امروز از او به جای مانده، ازجمله بیت «عبدالرحمان پاشای بابان»، به‌شیوۀ سینه‌به‌سینه نقل، و شامل تغییراتی نیز شده است؛ به‌همین‌سبب می‌توان این بیت را بخشی از فولکلور کرد دانست (محمد امین، 11- 19). روایتی بسیار کوتاه و ناتمام از آن را اسکار مان (د 1917 م / 1335 ق) از زبان رحمان بکر در اطراف مهاباد ثبت و ضبط کرده، و در کتاب تحفۀ مظفریه آورده است (ص 533- 538). پس از او، حسین حزنی مکریانی روایت دیگری از این بیت را در 1310 ش / 1931 م، در نشریۀ روناکی چاپ کرده است. روایت سوم را محمد توفیق وردی در 1340 ش / 1961 م در کتاب فولکلور کردی در بغداد چاپ کرد کـه از دو روایت پیشیـن طولانی‌تـر اسـت (نک‍ : ص 10-56). هر 3 روایت متنهایی به‌دست‌آمده از ناقلان و راویان‌اند که بدون بررسی تطبیقی و پژوهش چاپ شده‌اند. 
نوشیروان مصطفى‌امین با همکاری کمال رئوف و با بهره‌گیری از 3 روایت یادشده، روایتی کامل‌تر را در کتابش آورده است (3(1) / 251- 258). باوجود این، مشروح‌ترین روایت از این بیت در دیوان علی برده‌شانی آمده که به کوشش زیاد محمدامین در 1385 ش / 2006 م، در سلیمانیه چاپ شده است. روایت وی تلفیقی از روایتهایی است که خود از زبان پیرمردان و پیرزنان مختلف شنیده، و با بررسی تطبیقی آن با روایتهای پیشین نسخۀ کاملی از آن را چاپ کرده است (محمدامین، 7-10، 221، 272-274). در این مقاله باوجود مطالعۀ دیگر روایتها، روایت اخیر مبنای نگارش قرار گرفته است. 
پژوهشگران بیت «عبدالرحمـان پاشـا» را داستـانی تـاریخی ـ حمـاسی می‌دانند (برای آگاهی از تعریف و تقسیم‌بندی بیتها، نک‍ : پایانیانی، 501؛ صمدی، 3) که بخشی از سرگذشت شخصیتی تاریخی را روایت می‌کند که به دورۀ معاصر نزدیک است. ازاین‌رو، در قیاس با دیگر بیتهای کردی فضای تاریخی و جغرافیایی آن شفاف‌تر است. شخصیت اصلی داستان که راوی، شیفتۀ او ست، عبدالرحمان پاشا نام دارد. شخصیتهای فرعی داستان، که آنان هم واقعی‌اند، سلیم پاشا، فتحعلی شاه قاجار، و دشمنان پاشا یعنی والی بغداد، خالد پاشا و محمد پاشای کویی‌اند. عبدالرحمان پاشا به روایت منابع دورۀ قاجار، والی شهرزور (استان سلیمانیۀ کنونی) بود. ساکنان آن ولایت، کردهای بابان بودند که مرکز آنان نخست قلعۀ چولان بود و سپس در زمان ابراهیم پاشا، برادر عبدالرحمان پاشا، شهری را به نام سلیمانیه در نزدیکی این قلعه بنیان نهادند و آن را مرکز خود ساختند. به سبب مرزی‌بودن منطقه، ایران و عثمانی بر سر تسلط بر آن اختلاف داشتند و حاکمان بابان از این فرصت استفاده، و گاه علیه یکی از این دو دولت شورش می‌کردند (خاوری، 1 / 231؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ امارت بابان، نک‍ : وائلی، سراسر اثر؛ مصطفى‌امین، 3(1) / 111-130؛ بهرامی، 4-21). 
باوجوداین، شخصیت واقعی و تاریخی بیت برای بیت‌خوان تنها یک بهانه است و او طبق قاعدۀ بیت‌خوانی، آمال و آرزوهای خود را در این شخصیت جست‌وجو می‌کند و همه‌جا به قهرمانیها و رشادتهایش می‌پردازد و او را کسی مانند رستم، زال، گیو و فرامرز می‌پندارد (برده‌شانی، 235، 239، 243). بیت‌خوان از شکستها و سرگردانیها و آوارگیهای وی چندان سخن نمی‌گوید. در این بیت، حماسه بر تاریخ غلبه می‌کند و تاریخ را در بیشتر موارد به حاشیه می‌راند. در برخی جاها بیت با وقایع تاریخی در تناقض است (نک‍ : محمدامیـن، 212-213). همچنیـن راویْ پیروزیهای پاشا را برجسته کرده، و شکستهای سنگین او را کوچک جلوه داده است. او در این موضوع گاه چنان اغراق کرده، و کشته‌های سپاه پاشا را افرادی دون‌مرتبه و بی‌مایه خوانده است که مرگشان ارزش چندانی ندارد (برده‌شانی، 231). البته برده‌شانی در کنار مدح، گاه از پاشا انتقاد هم کرده است؛ برای نمونه، او حمله‌نکردن به بغداد پس از شکست‌دادن سپاه والی در زاب را اشتباه بزرگ عبدالرحمان پاشا دانسته است (نک‍ : وردی، 25).
بیت تنها بُرشی کوتاه از زندگی عبدالرحمان پاشا را پس از شورش او در 1219 ق / 1804 م، در بر دارد (وائلی، 179-182)، که با‌وجود انطباق بخشی از آن با منابع تاریخی، ناقص است. عبدالرحمان پاشا که پس از درگذشت برادرش در 1202 ق / 1788 م، به ایران فرار کرده بود، در 1789 م به بغداد رفت. سلیمان پاشای بزرگ، والی بغداد، او را در همین سال به حکومت بابان گماشت. دوران همراهی او با عثمانیها، با برخی فراز و نشیبها، تا 1804 م ادامه یافت (همو، 173- 179). ماجراهای بیت هم از شورش او در این تاریخ آغاز می‌شوند و در 1221 ق / 1806 م خاتمه می‌یابند. 
این بخش کوتاه برپایۀ روایت منابع قاجار چنین است: عبدالرحمان پاشا پس از کسب استقلال در حکومت بابان، با علی پاشا، والی بغداد، می‌جنگد و باوجود پیروزیهای اولیه، سرانجام از او شکست می‌خورد و به امان‌اللٰه خان اردلان، والی کردستان، پناه می‌برد. امان‌اللٰه خان برای او نزد فتحعلی شاه قاجار وساطت می‌کند. شاه اجازه می‌دهد که او و ایل و تبارش در کردستان اقامت گزینند. به دنبال آن، شاه از علی پاشا می‌خواهد که عبدالرحمان پاشا به حکومت موروثی خود در سلیمانیه برگردد. علی پاشا با این درخواست مخالفت می‌کند: شاهْ عبدالرحمان پاشا را به تهران فرا می‌خواند و خلعت و فرمان حکومت بابان را به او می‌بخشد و از امان‌اللٰه خان اردلان می‌خواهد که او را در گرفتن مجدد حکومت یاری کند؛ به‌این‌ترتیب، عبدالرحمان پاشا کمی بعد دوباره به حکومت برمی‌گردد (خاوری، 1 / 231-232، 251). آنچه در بیت «عبدالرحمان پاشا» آمده است، تنها به این بخش از زندگی او اشاره دارد. 
سرگذشت عبدالرحمان پاشا که بخشهایی از آن گفته شد، برای مردم کرد و بیت‌خوانها چنان جذاب و پرهیجان بود که آن را به موضوع بیتهای شفاهی خود تبدیل کردند. بررسی تطبیقی زندگی و حکومت او هم نشان می‌دهد که هیچ‌یک از امیران کرد چنین سرنوشتی نیافته‌اند.
در بیت «عبدالرحمان پاشا»، پاشا به‌عنوان لقب رسمی‌ای که عثمانیها به او دادند، ذکر می‌شود؛ اما بیت‌خوان در تداوم سنت سیاسی حاکم بر کردستان، وی را میر یا امیر می‌خوانَد (برده‌شانی، 223). در ذهن شاعر، پاشای بابان در میانۀ دوگانۀ «روم و قزلباش» (همانجا) یا «ایران و توران» و گاه سه‌گانۀ «ترک، عرب و عجم» قرار دارد که به‌شکل ذاتی با او مخالف‌اند؛ اما بسته به مصالح خود در مواردی هم با او کنار می‌آیند (همو، 234، 240).
بیت‌خوان گاه پاشای بابان را در نقش قهرمان ملی کردها و امید آیندۀ کردستان نشان می‌دهد و از او با صفاتی مانند پاشای کردستان و پاشای کرد یاد می‌کند (همو، 223، 230)؛ اما در‌عمل نمی‌تواند از محدودۀ تفکر عشیرت‌محور، و یا در این بیت، به‌به / بابان‌محور و رقابتهای میان خوانین یا «آغا»های کردستان بیرون بیاید (همو، 235). قهرمان داستانْ خود را پاشای بابان و فرزند بابان می‌نامد؛ او با سورانها مخالف است و آنان را مانند گورانها دوزبان یا منافق می‌نامد و رقیب سورانی‌اش را پس از گفت‌وگویی کوتاه به جرم خیانت می‌کشد (همو، 223-225، 235). در فرهنگ قبیله‌محورِ حاکم بر بیت، فقط جنگجویان بابان دیده می‌شوند و پیروزی نتیجۀ تلاش آنان است (همو، 241). خالد پاشا پسرعموی عبدالرحمان پاشا به دشمن تبدیل می‌شود و با وزیر بغداد و دشمنان خانواده‌اش متحد می‌گردد (همو، 227- 228). 
نکتۀ مهم دیگر پیوندخوردن قبیله با قلمرو قبیله‌ای است. در این چارچوب، موصل، کویه و هولیر (اربیل) با بغداد برضد بابان یا سلیمانیه متحد می‌شوند (همو، 228) و قبیلۀ جاف در مقام متحد پاشا ارج و اعتبار می‌یابد (همو، 230). در این بیت صحنه‌هایی از اعلام وفاداری عشیره به بزرگِ خود آمده که در نوع خود جالب است؛ برای نمونه، پیش از آغاز جنگ، افراد عشیرۀ بابان سوگند می‌خورند که اگر میدان نبرد برای آنان به جهنم و زمهریر تبدیل شود، از زمین، آتش و از آسمان، تیر ببارد، آنان جنگ را رها نخواهند کرد و انتقام شکست پیشین را خواهند گرفت (همو، 235-236).
در این بیت به‌سبب حاکمیت عثمانی بر مناطق کردنشین، واژگان و اصطلاحات ترکی دیده می‌شوند؛ برای نمونه، آلتون و دینار به معنای طلا و پول، ایلچی به جای سفیر، و قراول و یساول اشاره کرد (همو، 225، 227- 228). 
در بیت اصطلاحهایی مانند غیرت، ناموس، مردانگی و شیرمرد به‌عنوان بخشی از مشخصه‌های مثبت برای کهن‌الگوی مرد کُرد به کار می‌روند (همـو، 224، 227، 244). سوگندخـوردن در ایـن بیت جایگاهی ویژه دارد و قهرمان داستان پیش از انجام کارها، به خدا، پیامبر (ص) و قرآن سوگند می‌خورد که آن کار را انجام خواهد داد (همو، 223، 232، 234). در این بیت، هیچ زن یا کودکی حضور ندارد و بیت اساساً فاقد هرگونه جنبۀ عاشقانه است. سراسر فضای آن آکنده از جنگ و خشونت و کشتار است؛ مذاکره و گفت‌وگویی هم اگر دیده می‌شود، نافرجام است و گره کار تنها با جنگ گشوده می‌گردد.
بیت‌خوان پس از کشته‌شدن سلیم پاشا در سوگ او مویه می‌کند و بر مرگش حسرت می‌خورد و نمونه‌ای از سنت مویه‌خوانی کردها پس از مرگ امیران و بزرگانشان را نشان می‌دهد (همو، 240-241).
برخلاف دیگر بیتهای کردی که قهرمان داستان معمولاً با عثمانی سر و کار دارد و مقصدش استانبول یا بغداد یا شام است، قهرمان این داستان به‌شدت از عثمانی و نمادهای آن یعنی استانبول و بغداد روی‌گردان است و کعبۀ امید او تهران و دربار شاه ایران است (همو، 232، 233). شاید این بیت یکی از نخستین بیتهایی باشد که در آن نام تهران ذکر شده است و به همین سبب بیت‌خوان چندین‌بار واژه‌های فارسی مانند «بزرگ» و «برادر» را در اشعارش می‌آورد (همانجا). او همچنین گاه نامها و لقبها را به همان شکل کردی به کار می‌برد؛ برای نمونه، به‌جای عبدالرحمان از «ئه‌وره‌حمان» و لقب او «پاشای سوور» یا پاشای سرخ (اشاره به رنگ سرخ عبدالرحمان) استفاده می‌کند (همو، 234). اصطلاح «عجم» هم توسط بیت‌خوان بیشتر برای ترکها و گاه ایرانیان به کار می‌رود (همو، 235، 240).

مآخذ

برده‌شانی، علی، دیوان، به کوشش زیاد محمد امین، سلیمانیه، 1385 ش / 2006 م؛ بهرامی، روح‌اللٰه و پرستو مظفری، «روابط حکام اردلان، امارت بابان و مناسبات ایران و امپراتوری عثمانی در عهد قاجار»، فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، تهران، 1389 ش، س 12، شم‍ 45؛ پایانیانی، صلاح، فه‌رهه‌نگی زاره‌کی موکریان، سلیمانیه، 1387 ش؛ تحفۀ مظفریه، به کوشش اسکار مان، اربیل، 2006 م؛ خاوری شیرازی، فضل‌الله، تاریخ ذوالقرنین، به کوشش ناصر افشارفر، تهران، 1380 ش؛ صمدی، عبداللٰه، منظومۀ ‌کردی حمزه‌آقا منگور، مهاباد، 1364 ش؛ محمدامین، زیاد، یادداشتها و مقدمه بر دیوان برده‌شانی (هم‍‌ )؛ مصطفى‌امین، نوشیروان، به‌ده‌م ریگاوه گولچنین، بیروت، 1393 ش / 2014 م؛ وائلی، عبدربه ابراهیم، تاریخ الامارة البابانیة، دمشق، 1387 ش / 2008 م؛ وردی، محمدتوفیق، فولکلوری کوردی (به‌یتی ئاوره‌حمان پاشای به‌به)، بغداد، 1340 ش / 1961 م.

اسماعیل شمس


 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: