صفحه اصلی / مقالات / عاشیق غریب و شاه صنم /

فهرست مطالب

عاشیق غریب و شاه صنم


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 30 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

عاشیقْ غَریبْ وَ شاهْ صَنَم، از افسانه‌‌های عاشقانۀ مشهور در ایران و برخی از کشورهای منطقه. روایتهای گوناگونی از این افسانه در میان ملل مختلف وجود دارد، اما مضمون همۀ آنها یکسان، و بن‌مایه‌های اصلی آن اینها ست: غم غربت، دوری از یـار، تـلاش بسیار برای وصال و وفـاداری دلدادگان به یکدیگر. برخی از پژوهشگران به استناد اشخاص و مکانهای یاد‌شده در داستان، خلق این افسانه را در دورۀ صفوی می‌دانند (اسدی، 6). حضور شاه عباس در روایت ترکمنی این افسانه تا حدودی به این نظریه قوت می‌بخشد؛ هر‌چند از این بابت نمی‌توان اطمینان یافت. 
این افسانه که در دستۀ داستانهای سرنوشت قرار می‌گیرد، روایتی است از دلدادگی دو جوان که سرنوشتْ آنها را برای یکدیگر در نظر گرفته است؛ بر همین اساس، حتى در سخت‌ترین شرایط، نیروهای خارق‌العاده به یاری قهرمان می‌آیند و او را به وصال یار می‌رسانند. «سرنوشت» از عناصر اصلی داستانهای عاشقانۀ ایرانی است. مشکلات هرچه بزرگ باشند و حتى اگر دو دلداده در برابر وصلت مقاومت کنند، سرانجام وصال صورت می‌گیرد؛ زیرا سرنوشت آنها را برای یکدیگر ساخته است تا با هم آشنا شوند و یکی گردند (گرهارت، 123). 

خلاصۀ داستان

جوانی که به‌تازگی پدر خود را از دست داده است، عاشق دختری از خانواده‌ای ثروتمند می‌شود. شرایط برای ازدواج آنها فراهم نیست و پسر باید با انجام کارهایی سخت، این شرایط را فراهم کند. برای این کار، او باید به سفری برود و این امر موجب جدایی این دو دلداده می‌شود. سفر دور‌و‌دراز قهرمان 7 سال به طول می‌انجامد. در این مدت، دختر به او وفادار می‌ماند و در برابر همۀ فشارها مقاومت کرده، حتى شایعۀ مرگ او را باور نمی‌کند؛ اما به اصرار اطرافیان و تصمیم پدرش، در شرف ازدواجی اجباری قرار می‌گیرد. در‌این‌زمان، قهرمان از راه می‌رسد و نوای او که با ساز همراه است، معشوق را باخبر می‌کند و دو دلداده به‌رغم همۀ مشکلات، سرانجام به وصال می‌رسند.

روایتهای متفاوت داستان

از این افسانه تاکنون 6 روایت در ایران ثبت شده است: دو روایت در آذربایجان، یک روایت ترکمنی، یک روایت در ایل قشقایی، یک روایت ارمنی، و روایتی نیز در خراسان. 
در روایت قشقایی، ماجرا از شهر تفلیس آغاز می‌شود. حاکم شهر دختری به نام شاه‌صنم دارد که پسر‌عمویش، شاه‌ولد، عاشق او ست؛ اما شاه‌صنم پسری به نام غریب را دوست دارد. غریب عاشیقی است که اغلب برای نواختن به قصر حاکم می‌آید و از عشق این دختر خبر ندارد. پس، دختر خود دست به کار می‌شود و هر بار که غریب به قصر می‌آید، از ایوان خانه، نارنجی پیش پای او پرتاب می‌کند و هر بار هم از سوی غریب بی‌جواب می‌ماند. سرانجام، شاه‌صنم موفق می‌شود نظر غریب را به خود جلب کند و غریب نیز عاشق او می‌شود (کیانی، 443-444). 
پرتاب نارنج و سیب از سوی دختر به سمت مردی که دوست دارد و برای همسری برگزیده است، و همین‌طور فرستادن خربزۀ رسیده نزد پدر برای ابراز غیرمستقیم میل به ازدواج، از بن‌مایه‌های آشنای افسانه‌های ایرانی است که از آن جمله می‌توان به روایتی از کره‌اسب جادویی اشاره کرد که در طبقه‌بندی بین‌المللی آرنه ـ تامپسون با شمارۀ 314 شناخته می‌شود (مارتسلف، 83؛ الول‌ساتن، 27؛ حیدری، 41-42). این بن‌مایه در داستـان گشتـاسپ و کتایون، به‌ویـژه در روایتهای شفاهـی آن نیـز آمـده است (نک‍ : فردوسـی، 5 / 20-21؛ طومار ... ، 835). 
آغاز روایت ترکمنی به شکل دیگری است. شاه‌صنم در این روایت، دختر شاه عباس پادشاه دیار بکر، و غریبْ پسر حسن، وزیر این پادشاه است. پادشاه و وزیر بنابر قراری، دختر و پسرشان را پیش از به دنیا آمدن نامزد می‌کنند؛ اما پس از مرگ وزیر، شاه زیر قول خود می‌زند و نه تنها دخترش را به غریب نمی‌دهد، بلکه او، مادر و خواهرش را از شهر بیرون می‌کند (معطوفی، 2 / 1801). در این روایت، دختر و پسر از کودکی یکدیگر را می‌شناسند و به هم علاقه ‌دارند. 
در روایت ارمنی نیز شاه‌صنم و غریب پیش از آغاز ماجراها همدیگر را می‌شناسند؛ هر‌چند اطلاع دقیقی از چگونگی شروع این آشنایی نیست (جعفری، 104). 
در روایت خراسانی، غریب و شاه‌صنم عموزاده‌اند. پدر غریبْ فقیر، و پدر شاه‌صنم ثروتمند است. پدران پیش از تولد فرزندانشان، آن دو را نامزد می‌کنند. غریب و شاه‌صنم از کودکی با هم بزرگ می‌شوند و از همان زمان به هم دل می‌بندند. پدر غریب خیلی زود می‌میرد و پس‌از‌آن، مادر شاه‌صنم به‌سبب فقر و تهیدستی غریب، به خواستگاری او با خشونت پاسخ منفی می‌دهد (خزاعی، 8 / 79-80). 
در یکی از دو روایت آذربایجانی، راوی پسری به نام رسول را معرفی می‌کند که پس از مرگ پدر ثروتمندش، تمام ارث خود را از دست می‌دهد و راهی غربت می‌شود. او در رؤیا، پیری سبزپوش را می‌بیند و این پیر از سرنوشت روشن او و دختری خبر می‌دهد که همسرش خواهد شد. نخستین‌بار، پسرْ شاه‌صنم را در خواب می‌بیند و عاشق او می‌شود و پس از بیدار‌شدن از خواب، برای یافتن شاه‌صنم راهی تفلیس می‌شود و شاه‌صنم را در خانۀ مردی می‌یابد که در قهوه‌خانه با او رفیق شده است (ذیحق، 101-103). روایت دیگر آذربایجانی کم‌و‌بیش همان‌گونه است؛ با این تفاوت که غریب به همراه خانوادۀ خود، از تبریز راهی تفلیس می‌شود و در آنجا، ندیمۀ شاه‌صنم، غریب را در قهوه‌خانه‌ای می‌یابد و مقدمات دیدار آن دو را فراهم می‌کند (ساعی، 33-36). 
در هر دو روایت آذربایجانی، ماجرای عاشقانه با دیدن یک خواب آغاز می‌شود. غریب در رؤیایی، تصویر شاه‌صنم را می‌بیند و این در‌حالی است که شاه‌صنم نیز در این رؤیا با او شریک است. هر دو یکدیگر را دیده، دل به این تصویر می‌بندند. 
عاشق‌شدن به شیوۀ غیر‌مستقیم از بن‌مایه‌های داستانهای ایرانی است. این اتفاق به اشکال مختلف رخ می‌دهد؛ برای مثال: دیدن معشوق در خواب مانند داستان سیاه‌مو و جلالی (ه‍ م)؛ دیدن یک تار مو مانند برخی روایتهای ایرانی تیپ B302 طبقه‌بندی بین‌المللی آرنه ـ تـامپسون (نک‍‌ : مارتسلف، 77- 78؛ بهرنگی، 281)؛ دیدن تصویری از معشوق چنان‌که در همان داستان آمده است (همو، 274) و یا با شنیدن خبری از معشوق از شخصی دیگر، مانند آنچه در داستان خسرو و شیرین (ه‍ م) رخ می‌دهد و خسرو برای نخستین‌بار وصف شیرین را از نیای خود در خواب می‌شنود (نظامی، 138). 
به گفتۀ گرهارت، پژوهشگر هزار‌و‌یک شب، همۀ داستانهای عاشقانۀ ایرانی بر محور معشوقه‌ای ناشناخته و گمنام می‌چرخند. قهرمان تنها با شنیدن نام یا وصف جمال دختری از سرزمینی دوردست، در دام عشق او گرفتار می‌شود، سپس برمی‌خیزد و به راه می‌افتد تا به معشوق بپیوندد و سرانجام به یمن استقامت و پشتکارش به وصال او می‌رسد (ص 122). 
آنچه از این پس مطرح می‌شود، آغاز تلاش غریب برای اثبات شایستگی‌اش است که در هریک از روایتها به شکلی تصویر شده است. در همۀ روایتها، او مردی فقیر است که با هنر عاشیقی روزگار می‌گذراند؛ در‌حالی‌که دختر از خانواده‌ای ثروتمند است. پس غریب باید تلاش کند تا استقلال مالی به دست آورد و فردی شایسته برای همسری شاه‌صنم شود؛ به‌همین‌سبب، غریب به سفری دور‌و‌دراز می‌رود، به شهری آن‌قدر دور که دو دلداده نمی‌توانند با یکدیگر در ارتباط باشند؛ پس باید به یکدیگر اعتماد کرده، وفاداری پیشه کنند. 
اما دلیل این سفر و این دوری چیست؟ در یکی از دو روایت آذربایجانی، خواجه صنعان، پدر شاه‌صنم، در ابتدا به ازدواج رضایت می‌دهد، اما تیره‌قلبانی شوم‌دهان مانع می‌شوند و با یادآوری فقر غریب، دامادی چون او را دون شأن خواجه می‌دانند و این‌گونه، غریب راهی دیار غربت می‌شود. اما این دوری برای به دست آوردن چیزی نیست و غریب تنها از فقر سرافکنده است (ذیحق، 103-104). در روایت آذری دیگر نیز پدر با وجود واسطه‌گری پهلوان بزرگ شهر، شرطی سخت برای غریب می‌گذارد و از او 50 کیسۀ زر عثمانی طلب می‌کند (ساعی، 45). 
روایت ترکمنی نیز تقریباً شرایط مشابهی را به تصویر می‌کشد؛ با این تفاوت که در آن، از خطراتی که جان غریب را تهدید می‌کند، سخن به میان می‌آید و شاه‌صنم، که از این خطرات آگاه است، به‌عمد غریب را دور نگاه می‌دارد تا این‌گونه از جان او محافظت کند (معطوفی، 2 / 1803-1804). 
اما در روایت قشقایی، شاه‌صنم با پرتاب سیب به سوی سینۀ غریب، او را به‌عنوان شوهر دلخواه خود در برابر همگان انتخاب می‌کند. شاه‌ولد، پسرعموی صنم و عاشق او، از این انتخاب بسیار ناامید می‌شود، به‌سوی غریب می‌رود و از در دوستی وارد می‌شود و با یادآوری فقر، او را از فرجام کار و پشیمانی احتمالی دختر حاکم می‌ترساند؛ بنابراین، غریب تصمیم می‌گیرد برای به‌دست‌آوردن ثروت به سفر برود (کیانی، 446-447). 
در روایت ارمنی، راوی هیچ سخنی از خواستگاری غریب به میـان نمی‌آورد؛ بنابراین، شرطی در کار نیست. غریب مردی فقیر است و خوب می‌داند که ثروت خانوادۀ شاه‌صنم، مانعی بزرگ بر سر راه ازدواج آنها ست؛ پس داوطلبانه به تفلیس می‌رود تا ثروت فراوان کسب کند و پس‌از‌آن، به خواستگاری شاه‌صنم برود (جعفری، 104). 
در روایت خراسانی، مادر غریب به رسم ولایت خود، آستانۀ در خانۀ شاه‌صنم را جارو، و این‌گونه از دختر خواستگاری می‌کند. مادر شاه‌صنم به‌سبب فقر غریب، با این خواستگاری مخالفت می‌کند. غریب به خانۀ آنها می‌رود و می‌گوید به سفر می‌رود و زمانی باز می‌گردد که ثروتمند شده باشد (خزاعی، 8 / 80-81). 
لحظۀ جدایی این دو دلداده در همۀ روایتها با اشعار غم‌انگیزی همراه است که در آنها هربار شاه‌صنم از غم دوری خود می‌گوید و غریب سعی در دلداری معشوق دارد. در بیشتر روایتها، آنها یادگاری به هم می‌سپارند تا در این مدت به یاد یکدیگر باشند. در روایت ترکمنی، یادگاری غریب دستمال، کارد و یا یک انگشتر است (معطوفی، 2 / 1804). در روایت قشقایی، صنم به غریب یک دستمال می‌دهد و غریب نیز انگشتری را که حضرت علی (ع) در خواب به او داده بود، به معشوق می‌سپارد (کیانی، 447). در یک روایت آذری، غریب خنجری زمردین به شاه‌صنم می‌دهد (ذیحق، 105). در دیگر روایت آذری، غریب به شاه‌صنم یک انگشتر، یک خنجر و یک شاخه گل سرخ می‌دهد و به معشوق می‌گوید که پژمردن آن گل سرخ نشان مرگ او خواهد بود (ساعی، 46). در نسخۀ ارمنی نیز غریب انگشتر خود را از انگشتش بیرون می‌آورد و به شاه‌صنم می‌سپارد و می‌گوید که هر زمان با او کار داشت، انگشتر را با قاصدی برایش بفرستد (جعفری، همانجا). 
در زمان جدایی، به هر دو دلداده سخت می‌گذرد. دوری و بی‌خبری فراق را بسیار دردناک می‌سازد. اما این دوری برای شاه‌صنم بسیار دشوارتر است؛ زیرا او مدام از سوی دیگران تحت فشار است و بابت این انتخاب سرزنش می‌شود؛ حال آنکه کسی با غریب کاری ندارد. وفاداری زمانی برای صنم سخت‌تر می‌شود که خبر دروغین مرگ غریب می‌رسد. در روایت ترکمنی، پس از گذشت مدتی، شایعۀ مرگ غریب در شهر می‌پیچد. کنیزی ادعا می‌کند که برادرش مرگ غریب را به چشمان خود دیده است. همین امر موجب می‌گردد که خویشاوندان غریب برای او مراسمی بگیرند (معطوفی، 2 / 1803). 
در روایت قشقایی، شاه‌ولد به توطئه می‌پردازد. او در سفر با غریب همراه می‌شود و با دزدیدن دستمال یادگاری صنم و آغشتن آن به خون خود، خبر دروغین مرگ غریب را به خانواده‌اش می‌دهد (کیانی، 450). در روایت آذربایجانی نیز شاه‌ولد مدام نامه‌هایی می‌فرستد و خبرهای بدی به شاه‌صنم و مادر غریب می‌دهد و تا آنجا پیش می‌رود که به‌واسطۀ شخصی ناشناس، خبر غرق‌شدن غریب را در رودی برای خانواده‌اش می‌فرستد. خانوادۀ غریب این نامه را باور می‌کنند و حتى مادرش به شاه‌صنم پیشنهاد می‌دهد که با پسرعموی خود ازدواج کند، اما شاه‌صنم نمی‌پذیرد؛ زیرا سالم‌بودن گل سرخ به او نوید می‌دهد که این خبر دروغ است (ساعی، 50-52، 55-56). طبق روایت ارمنی در زمان غیبت غریب، شاه‌صنم را برای پسر پادشاه آن سرزمین خواستگاری می‌کنند. مخالفت شاه‌صنم مؤثـر نمی‌افتد و پدر شاه‌صنم می‌پذیرد و روز عروسی تعیین می‌شود (جعفری، 104). 
در داستانهای عاشقانه، دعا همواره کلید حل مشکلات است و هرجا مانعی یا مشکلی پدید آید، عشاق دست به دعا برمی‌دارند (نیساری، 137). نمونۀ‌ برجستۀ این بن‌مایه در مناجات شیرین طی داستان خسرو و شیرین آمده است (نک‍ : ه‍ د، دعا). در روایتهای مختلف این داستان، صحنه‌هایی وجود دارد که راز و نیاز هر دو دلداده را به تصویر می‌کشد. این صحنه‌ها که با سوز و گداز بسیار همراه است، از زیباترین نمونه‌های اشعار عاشیقها ست. 
اما سفری که بر غریب تحمیل می‌شود، دراصل یکی از بن‌مایه‌های آشنای افسانه‌های ایرانی است. سفر به معنای پخته‌شدن قهرمان داستان و رسیدن او به کمال است. این سفر و سختیهایی که او در این مدت تحمل می‌کند، مثل آوارگی و غم دوری از خانواده، از قهرمان مردی می‌سازد که سزاوار دختری چون شاه‌صنم است. در‌حقیقت، سفر نوعی آزمون قهرمان است که باید آن را از نوع کهن‌الگو به شمار آورد (نک‍ : باباخانی، 188 بب‍‌ ). 
در میان اتفاقات مختلفی که برای این دو دلداده رخ می‌دهد، در روایت آذربایجانی، غریب پس از ترک تفلیس به بغداد می‌رود و در آنجا «مفلس و زار، به اقبال و هوسها و سحر و جادوها و دیوهای فراراهش غلبه می‌کند». او در سفر اول ثروتی کسب نمی‌کند؛ اما در سفر دوم، به چشمه‌ای می‌رسد و در پای چشمه دختری را می‌بیند. پدرِ دختر غریب را به خانۀ خود در بالای یک کوه، دعوت می‌کند. غریب می‌پذیرد، اما هنگام بالا‌رفتن از کوه پایش می‌لغزد و روی سنگی می‌افتد. نوشته‌های حک‌شده روی سنگ او را به‌سوی گنجی راهنمایی می‌کند. در میان این گنج، انگشتری وجود دارد که جنی در آن زندانی شده است. غریب بر انگشتر دست می‌کشد و جن به خدمت او درمی‌آید. غریب خوشحال می‌شود و به جن دستور می‌دهد که طبق خواستۀ پدر شاه‌صنم، 700 بار شتر حاضر کند و او را به تفلیس ببرد (ذیحق، 104-105). 
در روایت قشقایی، غریب در مدت دوری از شاه‌صنم، در شهر حلب به تجارت می‌پردازد و ثروت کسب می‌کند؛ به‌گونه‌ای‌که نزد حاکم شهر از محبوبیت خاصی برخوردار می‌شود (کیانی، 457- 458). در روایت ترکمنی، غریب در سالهای فراق در شهرهای حلب، بغداد و شیروان آواره، و به شغلهایی چون چوپانی، باغبانی، آسیابانی و جز آن مشغول است (معطوفی، 2 / 1801-1802). در روایت ارمنی، او هیچ موفقیتی کسب نمی‌کند و در دیار غربت هم عاشقی ساده باقی می‌ماند که در قهوه‌خانه‌ها می‌نوازد و می‌خواند (جعفری، 104-105). 
غریب در روایات مختلف به کارهای گوناگون می‌پردازد و در‌عین‌حال عاشیق است. در برخی از روایات او از آغاز عاشیق است و در برخی دیگر، او این هنر را می‌آموزد. در روایت آذربایجانی، غریب با نوشیدن باده از دست مولایش در خواب عاشیق می‌شود (ساعی، 14-15). 
روزگار فراق در همۀ نسخه‌ها 7 سال طول می‌کشد. هرچند در روایت ترکمنی این دو دلداده چند بار به وصال یکدیگر می‌رسند، اما این وصال هربار کوتاه است و باز به هجران بدل می‌شود. جدایی آنها نخست 5 سال و در آخرین مرحله، 7 سال طول می‌کشد (معطوفی، همانجا). روایت خراسانی در این زمینه متفاوت است. غریب در غربت با پادشاه آشنا می‌شود و چنان طرف توجه او قرار می‌گیرد که به دامادی او نائل، و از این ازدواج صاحب دو پسر می‌شود (خزاعی، 8 / 81-82). 
پس از طولانی‌شدن دورۀ فراق در روایت ترکمنی، شاه‌صنم از شخصی به نام ازبرخوجه می‌خواهد که پیام او را به غریب برساند و هرطور شده است، او را به دیار بکر بازگرداند (معطوفی، 2 / 1804). در روایت قشقایی، شاه‌صنم سوداگری را می‌یابد که به راهها آشنا ست. شاه‌صنم و مادر غریب آن‌قدر نزد این سوداگر ناله می‌کنند که او دلش به رحم می‌آید و تصمیم می‌گیرد به آنها کمک کند. پس راهی حلب می‌شود تا با نشانیهایی که صنم داده است، غریب را پیدا کند (کیانی، 456-457). 
در یک روایت آذری نیز صنم با شنیدن صدای کاروان تجار، به‌سوی یکی از بازرگانان می‌رود و در‌حالی‌که گریه می‌کند، از حال نزار مادر غریب و روزگار پریشان خود می‌گوید و از تاجر می‌خواهد که غریب را در حلب بیابد و او را به تفلیس بفرستد (ساعی، 69-73). در روایتی دیگر، صنم برای یافتن غریب، ازبرخوجه (نامزد کنیزش، آقجه قیز) را به حلب می‌فرستد (ذیحق، همانجا). در روایت ارمنی، شاه‌صنم انگشتر غریب را به سوار ناشناسی می‌سپارد و از او می‌خواهد که آن را به غریب بدهد و به او بگوید که خودش را به شاه‌صنم برساند (جعفری، همانجا). در روایت خراسانی، شاه‌صنم که نمی‌خواهد طبق خواستۀ پدر با شاه‌ولد ازدواج کند، انگشتر خود را به تاجری می‌دهد و از او می‌خواهد که غریب را بیابد و او را از عروسی‌اش آگاه کند (خزاعی، 8 / 82-83). 
در همۀ روایتها غریب با شنیدن پیام، تصمیم به بازگشت می‌گیرد؛ اما راه بسیار طولانی است؛ ازاین‌رو، نیروهای ماورایی به کمک وی می‌آیند. در برخی از روایتها، حضرت علی (ع) و در برخی، سواری سبزپوش به او کمک می‌کنند و در چشم‌به‌هم‌زدنی او را به شهرش می‌رسانند (نک‍ : کیانی، 458؛ معطوفی، همانجا؛ ذیحق، 105). 
غریب وقتی به شهر می‌رسد، نخست به سراغ خانوادۀ خود می‌رود و پس از آن، خود را به عروسی شاه‌صنم می‌رساند و در هیئت عاشیق وارد مجلس می‌شود. وقتی شروع به خواندن می‌کند، شوری در مجلس به‌پا می‌شود. شاه‌صنم و دیگران او را می‌شناسند و پدر شاه‌صنم سرانجام به این ازدواج رضایت می‌دهد. در برخی روایتها، شاه‌ولد که از آغاز با دشمنی مانع ازدواج شده بود، مقاومت نشان می‌دهد. در روایت ترکمنی، شاه‌ولد دستور قتل غریب را می‌دهد و حتى خود تلاش می‌کند که او را بکشد، اما وی را از این کار منصرف می‌کنند (معطوفی، 2 / 1805). در روایتهای دیگر، شاه‌ولد مقاومتی نمی‌کند و حتى در یکی از روایتهای آذربایجانی و نیز در روایت ارمنی، پدر شاه‌صنم را بابت سخت‌گیری ملامت می‌کنند و موجب وصال این دو دلداده می‌شوند (ذیحق، همانجا؛ جعفری، 106). 
در نسخۀ خراسانی، غریب مادر و خواهرش را به همراه شاه‌صنم به حمام می‌فرستد و از خاک پای اسب‌سوار سبزپوش به مادر و خواهرش می‌دهد. این خاک موجب می‌شود که مادر و خواهر غریب بسیار زیبا شوند. غریب به شاه‌ولد پیشنهاد می‌دهد که به 3 زنی که از حمام خارج می‌شوند، بنگرد و خود انتخاب کند. شاه‌ولد نیز خواهر غریب را، که به کمک آن خاک زیبا شده است، انتخاب، و با او ازدواج می‌کند (خزاعی، 8 / 87- 88). 

مآخذ

اسدی، بهرام، مقدمه بر آشیق غریب‌ایله شاه‌صنم (نک‍ : ‌هم‍‌ ، ساعی)؛ الول‌ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین خانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ باباخانی، مصطفى، کاربرد کهن‌الگو در شاهنامه، تهران، 1393 ش؛ بهرنگی، صمد و بهروز دهقانی، افسانه‌های آذربایجان، تهران، 1379 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه ‌و ‌کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ حیدری، حجت‌الله، متلهای لرستان، خرم‌آباد، 1380 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانه‌های خراسان، مشهد، 1382 ش؛ ذیحق، علیرضا، «داستان عاشیق غریب و شاه‌صنم»، نجوای فرهنگ، تهران، 1387 ش، س 3، شم‍ 7؛ ساعی، حسین، آشیق غریب‌ایله شاه‌صنم، اورمیه، 1388 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ مارتسلف، ا.، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1366 ش؛ نیساری تبریزی، رقیه، داستانهای عاشقانۀ آذری، تهران، 1392 ش؛ نیز:

Gerhardt, M. I., The Art of Story-telling, Leiden, 1963. 
عاطفه غفوری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: