شاه و وزیر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 14 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257878/شاه-و-وزیر
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
شاه و وَزیر، یکی از رایجترین بازیهای سنتی کودکان ایرانی، بیشتر خاص پسران گروه سنی 15 سال به بالا که در هرجا و با هر شمار بازیکن، با نامهای گوناگون، ولی با قواعد تقریباً یکسان اجرا میشود.این بازی سابقهای دیرینه در ایران دارد، چنانکه هرودت به رواج نوعی از این بازی در زمان کودکی کورش هخامنشی اشاره کرده است (I / 136-137). در متون اسلامی نیز به اجرای این بازی در دورۀ یعقوب لیث صفاری (منهاج، 1 / 198) و نیز در دورۀ سلطان محمود غزنوی اشارههایی شده است (شکوری، 103).فرهنگهای بهار عجم مربوط به سدۀ 11 ق / 17 م (1 / 238؛ نیز نک : سلیم، 280)، چراغ هدایت در سدۀ 12 ق / 18 م (آرزو، 34) و آنندراج از اوایل سدۀ 14 ق / 20 م، این بازی را ذیل مدخل «بازی میر و وزیر» آوردهاند. آنندراج در مدخل «قاب» نوشته است: «چیزی باشد در بازی امیر و وزیر که بهسبب گرفتن آن میر و وزیر شوند» (ذیل واژه).معمولاً شخصیتهای اصلی این بازی شاه، وزیر، جلاد و دزدند؛ ولی در بعضی از جاهای ایران، شخصیتهای دیگری مانند عاشق یا شیخ نیز حضور دارند که معمولاً نقش آنها خنثى است (نک : دنبالۀ مقاله).در گناباد این بازی را «پادشاه وزیلک» [شاه وزیرک] مینامند. بااینکه در این بازی برای عاشق نقشی در نظر گرفته شده، اما عملاً پوچ و خنثى است. شاه، وزیر، دزد و عاشق شخصیتهاییاند که باید به حکم قرعه تعیین شوند. شاه فرمان صادر میکند، وزیر مجری فرمان است و دزد و عاشق هر دو تابع دستور شاه برای تشویق و تنبیه. برای تعیین هریک از این شخصیتها، مکعبمستطیلی از چوب میسازند و در 4 طرف آن شاه، وزیر، عاشق و دزد را مینویسند، چنانکه شاه در برابر وزیر، و عاشق مقابل دزد باشد. گاهی نیز بجول / کعب، یا قاب گوسفند را برای این منظور به کار میبرند و شکل هریک از 4 طرف آن را به این نامها میخوانند: اسب = شاه؛ خر = وزیر؛ جیک = دزد، و بوک = عاشق. همۀ کسانی که داوطلب شرکت در این بازیاند، دایرهوار مینشینند. یکی مکعب را در یک دست میگیرد و با استفاده از دو انگشت شست و نشان، آن را به حالت چرخان به هوا میاندازد. وقتی قاب به زمین نشست، سطحی که روبهبالا ست، تعیینکنندۀ مقام و منصب آن بازیکن خواهد بود. اگر بهطور اتفاقی، در همان دفعۀ اول شاه بیاید، آن شخص شاه میشود و اگر شاه نیامد، نفر بعد، یعنی نفر سمت راست نفر قبلی میاندازد تا سرانجام شاه تعیین شود. سپس بههمینترتیب نوبت به تعیین وزیر میرسد که نفر سمت راست شاه شانس خود را میآزماید. سپس بازی از دست راست از نو آغاز میشود و اگر عاشق یا دزد بیاید، شاه فرمان میدهد و وزیر اجرا میکند؛ ولی اگر برای دیگری شاه بیاید، شاه عوض میشود. در این هنگام، شاه قبلی حق دارد فوراً قاب را بردارد و به هوا بیندازد و بگوید: «حاجی کونسوخته دارم». اگر شاه بنشیند، در مقام خود باقی خواهد ماند، وگرنه مقام شاهی حق نفر بعدی است. اگر وزیر بیاید، بازیکن به مقام وزارت میرسد؛ ولی اگر طرفهای دزد و عاشق بیاید، چون هنوز وزیر تعیین نشده است، حالت خنثى دارد و شاه نمیتواند فرمانی صادر کند. وقتی شاه و وزیر تعیین شدند، هرکس قاب را بیندازد و دزد بیاید، وزیر بیدرنگ از جای خود برمیخیزد و به عرض قبلۀ عالم میرساند که دزد را دستگیر کرده است. شاه با حواس جمع و با دقت نظر، بدون اینکه حالوهوای شاهبودن حواسش را پرت کند، فرمانی صادر میکند؛ مثلاً میگوید چنانکه نشستهای، 11 ضربه شلاق سست یا محکم به او بزن. شاه در صدور فرمان باید دقت کند که عددی که برای مجازات تعیین میکند، حتماً طاق (= فرد) باشد، وگرنه نصف جریمه را به خود او میزنند. مثلاً شاه فرمان میدهد که وزیر شخص مجرم را تا موقعیکه برود و درِ فلان اتاق یا منزل یا مغازه را ببوسد و برگردد، شلاق بزند. مجرم برای تحمل ضربات کمتر، بهسرعت میدود و وزیر هم شلاقزنان به دنبال او، تا بروند و برگردند. سپس بازی دوباره از همان سمت راست آغاز، و شاه و وزیر تعیین میشود (پروین، بازیها ... ، 46-47، «بازیها ... »، 793).در آبادۀ فارس نیز در بازی شاهوزیری، شخصیتهای شاه، وزیر، دزد و عاشق در نظر گرفته میشوند، و برای این کار از قوطیکبریت استفاده میشود. در این بازی، نحوۀ قرارگرفتن قوطیکبریت بر زمین تعیینکنندۀ نقش هریک از بازیکنان است. حالت عمودی قوطی تعیینکنندۀ نقش شاه، پهلوهای گوگرددار تعیینکنندۀ وزیر، برچسب تعیینکنندۀ دزد، و سطح بدون علامت آن نشاندهندۀ عاشق است. شاه دستور صادر میکند. وزیر دستور را اجرا، و دزد را تنبیه میکند. عاشق خنثى است و کسی با او کاری ندارد. گاهی شاه دستور بخشش میدهد که دراینصورت وزیر با دزد کاری ندارد و یا دستور میدهد که برای دزد سبیل بکشد. وزیر دو انگشت شست خود را زیر سوراخهای بینی دزد قرار میدهد و با فشاری دردناک به طرف گونهها میکشد. شدت درد گاهی به حدی است که از چشم دزد اشک سرازیر میشود (صداقتکیش، 105).در آشتیان، این بازی را «دُرناقاپی» و «شاوَزیر» مینامند. پس از تعیین نقشها ــ که با قوطیکبریت صورت میگیرد و شامل شاه، وزیر، دزد و عاشق است ــ شاه از دزد میپرسد: «چرا دزدی کردی؟»؛ ممکن است دزد جواب دهد: «چون پول نداشتم که خرجی بچههایم را بدهم، مجبور شدم بروم دزدی». اگر شاه رحمدل باشد، او را میبخشد، وگرنه به وزیر فرمان میدهد که چند ضربه شلاق به او بزند یا مجازاتی دیگر تعیین میکند. بازیکنان شاهشدۀ عاقبتاندیش، فرمانهای بیرحمانه صادر نمیکنند، چون ممکن است در دور بعدی خودشان دزد شوند و بازیکن دزد قبلی شاه شود و بدجوری تلافی کند. اگر برای کسی نقش عاشق آمد، شاه از او میپرسد: «عاشق چه چیزی هستی؟»؛ عاشق ممکن است بگوید: «عاشقم که حسن (یکی از بازیکنان) برخیزد و در مقابل شاه تعظیم کند» و یا «برود برای همۀ بازیکنان چای بیاورد» و هر نوع خواست دیگر. فرمان عاشق باید حتماً اجرا شود. حکم که اجرا شد، بازیکن بعدی کبریت میاندازد. عنوان شاهی و وزیری موقتی است و هرکس شاه یا وزیر بیاورد، شاه و وزیر قبلی معزول میشوند (نجفی، 153-154).گاهی نقشی با عنوان سید یا شیخ نیز بهجای جلاد به کار میرود که یا نقشی پوچ و خنثى است و یا فردی قابلاحترام و معاف از هر تنبیهی؛ یا از نظر شاه حالت حاکم شرع را دارد و یا واسطه میشود که جریمۀ دزد تخفیف یابد و یا بخشیده شود. در بوشهر، بازی «شداد و بیداد» (شاه و وزیر) اینطور است: با پرتاب قوطیکبریت نقشهای شاه، وزیر، دزد و سید یا شیخ تعیین میشود. وزیر جز نقش خود، نقش جلاد را نیز بازی میکند و سید یا شیخ نقشی خنثى دارد. وقتی شاه و وزیر تعیین شد، قوطیکبریت در اختیار دیگران است تا دزد تعیین شود. پیش از معینشدن دزد، اگر کسی شاه یا وزیر آورد، شاه و وزیر قبلی از منصب خود عزل میشوند و شاه یا وزیر جدید با حرکات نمایشی خاصی جای آنها را میگیرند. وزیر دزد را مییابد و به شاه میگوید: «شاه داد و بیداد»؛ شاه در پاسخ میگوید: «از من چه بیداد؟». سپس وزیر درخواست تعیین مجازات از طرف شاه برای دزد میکند (لیراوی، 66).در سیرجان، طرفهای گوگرددار قوطیکبریت با قرار قبلی، تعیینکنندۀ شاه و وزیر است و طرفهای خوابیده یک طرف دزد و یک طرف شیخ. شاه اختیاردار و فرمانده، وزیر صاحب شلاق و مجری دستور شاه، و دزد مجرم است و کتک میخورد و از شاه و وزیر اطاعت میکند. مثلاً به دستور شاه، یکی از بازیکنان را بر گردن خود سوار میکند و چند دور اطراف حیاط میگرداند یا معلق میزند و مسافتی را با همین حالت طی میکند یا شلاق آتشی یا پنبهای میخورد. اگر کسی شیخ شود، از سوی شاه بخشیده میشود. اگر کسی 7 کله (= دو سر قوطیکبریت) بیاورد، مجبور است 7 بار باسن خود را به زمین یا دیوار بکوبد (مؤیدمحسنی، 608- 609).در کاشان، این بازی را «شاه ـ جلاد» مینامند و جلاد بهجای وزیر ایفای نقش میکند. طبق قرارداد و نشانهگذاری، یکی از دو طرف گوگرددار قوطیکبریت شاه، طرف دیگر جلاد، طرفی که علامت کارخانه دارد، دزد، و طرف بیعلامت نشانۀ شیخ است که نقشی در بازی ندارد و فقط تماشاگر است. دو سوی عمودی قوطیکبریت «پشتبالایی» نام دارد و قوطی هرکس در این جهت بایستد، باید پشت خود را برای تحمل ضربۀ دیگران آماده کند. جلاد به دستور شاه، دزد را با انواع شکنجه عذاب میدهد؛ مثلاً: سبزیچیدن (کشیدن موها)؛ چغندرکاشتن (مشتزدن به کمر)؛ سماور را فوتکردن (کشیدن گوشهای دزد، بلندکردن او از زمین و فوتکردن بر سرش)؛ سبیلآتشی؛ قفازدن (پسگردنی)؛ تختهزدن (پشتدستیزدن)؛ و فرمانهایی از نوع کشیدن و ساییدن زبان به دیوار یا پوست درخت و جز اینها (مزرعتی، 88- 89).گاهی نقشهایی نیز مثل قافلهدار، داروغه و ثروتمند در این بازی پیدا میشوند؛ مثلاً در سروستان، این بازی را «شاه داد و بیداد» مینامند و کموبیش مانند کاشان و سیرجان است، با این تفاوت که اگر مجازات دزد در حد آوازخواندن و رقصیدن باشد، وزیر میخواهد که دزد آن را اجرا کند؛ اگر تنبیه بدنی باشد، وزیر خودش مأمور اجرای آن است؛ اگر کشیدن سبیل باشد، وزیر از شاه میخواهد تا نوع آن را مشخص کند که آیا آتشی است یا پنبهای (قزلایاغ، 408- 409).در بازی شاهوزیری کازرون، شخصیتهای شاه، وزیر، داروغه، قافلهدار و دزد نقش دارند. پس از تعیین نقشها، قافلهدار نزد داروغه میآید و شکایت میکند: «داروغه! داد و بیداد»، داروغه: «از من چه بیداد؟»، قافلهدار: «دزد آمده و داروندارم را برده و قافلهام را غارت کرده». داروغه به وزیر و وزیر به شاه شکایت میبرد و در هر مرحله همین پرسش و پاسخها تکرار میشود. سرانجام، شاه میخواهد تا دزد را بگیرند و مطابق دستور تنبیهش کنند (حاتمی، 64-65).در ایلام، یک طرف سطح قوطیکبریت را دولتمند و طرف دیگر را دزد، یک سطح گوگردی را شاه و طرف دیگر را وزیر، و یک سر عمودی قوطیکبریت را خرگوش و طرف دیگر آن را 7 سال پادشاهی نام مینهند و با علائمی مشخص میکنند. بازی در جهت چرخش آسیاب (عقربههای ساعت) و با بزرگترین شخص شروع میشود. اگر کسی بتواند سمت 7 سال پادشاهی را بیاورد، آن شخص 7 دورۀ پیاپی شاه خواهد بود. اگر کسی پس از او شاه را بیاورد، از مدت 7 سال پادشاهی او یک سال کم میشود. آوردن خرگوش هیچ امتیازی ندارد. بهاینترتیب شاه، وزیر، دولتمند و دزد تعیین میشوند که دولتمند از دست دزد به وزیر شکایت میبرد. وزیر پیش شاه میرود، شاه حکم صادر میکند و وزیر باید این حکم را دربارۀ دزد اجرا کند. احکام شامل این موارد است: شلاقزدن، کشیدن موی سر، خوردن دو تا 3 پارچ آب یا دوغ، پارسکردن در پشتبام خانه و یا گفتن این سخن به صدای بلند که «ای مردم، سگهای خود را ببندید؛ من امشب به جای سگهای شما نگهبانی میدهم» (محمدی، آیت، 1 / 112-114).در اصفهان نیز در بازی شاهوزیرک نقشها با انداختن قاپ تعیین میشوند (جناب، 318). قبلاً شاه، وزیر، جلاد و دزد با ورانداختن با دست یا شماره تعیین میشدند، ولی امروزه این کار با قوطیکبریت انجام میگیرد. دزد مخفی میشود، و شاه بر تخت مینشیند و فرمان یافتن و دستگیری دزد را میدهد. وزیر و جلاد دزد را جستوجو میکنند، مییابند و به پای تخت میآورند. وزیر میگوید: «شاه، دزدی دارم». شاه مجازات او را تعیین میکند و جلاد به اجرای آن میپردازد (جمشاد، 155-156).در سبزوار، این بازی را «پادشاهوزیر» مینامند و بازیکنان آن از بزرگسالاناند. قبلاً وسیلۀ بازی قاپ گوسفند بود و بعدها قوطیکبریت جای آن را گرفت. وسیلۀ تنبیه نیز پارچهای کرباسی یا لنگی بود که میتاباندند یا یک کمربند. در مراسم عروسی، داماد را بهعنوان شاه انتخاب میکردند. این بازی معمولاً در شبهای دراز زمستان انجام میشد (بیهقی، 1 / 195-196).در شاهرود، «شاهوازی» با 4 بازیکن، و بیشتر در شبهای ماه رمضان و یا تابستان اجرا میشود. یکی از بازیکنان که از نظر سنوسال و هیکل وضعیت شاخصتری دارد، بهعنوان استاد انتخاب میشود. 4 برگ کاغذ یکشکل برمیدارد و روی هریک از آنها یکی از 4 کلمۀ شاه، پلیس، دزد و میرغضب را مینویسد، لوله میکند و به هم میزند. هریک از بازیکنان یکی از آنها را برمیدارد و باز میکند. شاه و پلیس خود را معرفی میکنند و شاه از پلیس میخواهد از میان دو نفر باقیمانده دزد را پیدا کند. اگر پیدا کرد، شاه به میرغضب دستور میدهد تا یک مشت محکم (موشک آتشی) یا مشت آرام (موشک پنبهای) به بازوی دزد بزند. اگر پلیس بهاشتباه میرغضب را بهجای دزد معرفی کرد، شاه برافروخته میشود که چرا به میرغضب من توهین کردی و به میرغضب دستور میدهد تا پلیس را گوشمالی دهد. میرغضب دو کف دست را روی گوشهای پلیس میگذارد و با فشار آنها را مالش میدهد. بازی بههمینترتیب از نو شروع میشود (شریعتزاده، 429-430).در یزد، بازیکنان 4 طرف از 6 طرف یک قوطیکبریت را طبق قرارداد، به نامهای شاه، وزیر، دزد و جلاد علامتگذاری میکنند. هریک از آنها قوطیکبریت را چرخان به هوا میاندازد. ابتدا شاه تعیین، و از 3 نفر دیگر دور میشود. از میان آن 3 نفر نیز ابتدا وزیر تعیین میشود و فاصله میگیرد. از دو نفر دیگر هم یکی دزد و دیگری جلاد میشود. شاه و وزیر نمیدانند کدام وزیر، کدام دزد و کدام جلاد است. شاه میپرسد: «وزیر من کیست؟». وزیر میگوید: «قربان منم». شاه دستور میدهد: «وزیر من، دزد را پیدا کن». وزیر نیز ناآگاهانه یکی از آن دو نفر را بهعنوان دزد معرفی میکند. اگر درست بود، شاه به جلاد دستور مجازات دزد را میدهد؛ اگر وزیر اشتباه کرد، شاه به جلاد دستور مجازات وزیر را میدهد. مجازاتها: «حسن حسین چُخوری» (جلاد با مشت بسته، ضرباتی از پایین و روبهبالا بر ستون فقرات مجرم خمشده وارد میکند)؛ «انگوری» (جلاد نوک بینی مجرم را با دو انگشت خمیدۀ سبابه و میانه میگیرد و به چپ و راست میتاباند)؛ «شویجی» (جلاد از موی سر مجرم دانهدانه میکند تا شاه دستور بخشش صادر کند)؛ «نونپزی» (جلاد بر پشت خمیدۀ مجرم مراحل پخت نان، از چانهگرفتن تا گستردن و به تنور چسباندن را نمایش میدهد که همه با ضرباتی همراه است). نوع دیگر تنبیه خواباندن مجرم به روی سینه است که یک نفر با مشت به پشت او میکوبد و همه میخوانند: «گو ]گاو[ زرد میرعلا، بوخُسب ]بخواب[ و کَلّه برندار. دست کی بالا؟». یکی از بچهها دست خود را بالاتر نگه میدارد. اگر مجرم نام او را درست گفت، تنبیه تمام میشود، وگرنه این عمل دوباره تکرار میگردد. یکی از دستورهای شاه نیز بخشش است (شریعتی، 41-42).در منطقۀ کردنشین سنجابی کرمانشاه، این بازی را با قاب نمایش میدهند. شخصیتهای آن نیز شاه، وزیر، ثروتمند و دزد است. هرکس دزد شود، ثروتمند دست او را میگیرد و نزد وزیر میبرد. وزیر او را نزد شاه میبرد. وزیر میگوید: «این شخص امشب داروندار خانۀ یک ثروتمند را دزدیده است». شاه مجازاتی برای دزد تعیین میکند. اگر شمار بازیکنان بیش از 4 نفر باشد، هرکس بار اول شاه شد، تا 7 دوره شاه میماند و 7 دزد را مجازات میکند. مجازات دزد این است که در محلی بایستد و پاس بدهد یا صدای حیوانی را درآورد یا بالای بام برود و فریاد بزند: «مردم ده، سگها را زنجیر کنید؛ امشب نوبت من است که پاس بدهم»، یا اینکه او را میخوابانند و با چوب کتکش میزنند یا به زندان میفرستند (سلیمی، 166).در الموت قزوین، این بازی حالوهوای دیگری دارد و «گُدرِ» نام دارد. بازیکنان آن دختران 7 تا 15سالهاند و معمولاً در زمان تولد بچهای برگزار میشود. 4 وجه کبریتی را بهجای اینکه شاه و وزیر و جز آنها بنامند، شمارهگذاری میکنند. نفری که بیشترین شماره را میآورد، حکم خود را دربارۀ فردی که کمترین شماره را آورده است، صادر میکند و او باید آن را اجرا کند (حمیدی، 227).بختیاریها این بازی را «شاویزْویزَک» مینامند. دو متکا روی هم میگذارند، برای شاه تخت میسازند و وزیر در کنار او میایستد. همۀ بازیکنان نیز موظفاند طبق روال دربار شاهان مؤدب بنشینند و پاها را جمع کنند و نخندند و سرفه و عطسۀ ساختگی برای تمسخر شاه و یا حتى پچپچ نکنند. اگر چنین کنند و وزیر متوجه شود، به شاه معرفی میکند و شاه نیز مجازاتی ازقبیل عرعرکردن، پارسکردن، و درآوردن صدای پرنده، گربه، اسب و جز آن را برای او تعیین میکند که موجب خنده و تفریح دیگران میشود. در همینجا ست که شیطنتها و لودگیهای دورازچشم وزیر بروز میکند. اگر وزیر بدون اجازۀ شاه کسی را مجازات کند، خود محکوم به اجرای دوبرابر آن میشود (ارشادی، 1084).در روستای طالبآباد (ورامین) این بازی با قاپ صورت میگیرد. پس از تعیین شاه و وزیر، شاه دوزانو مینشیند، قیافۀ شاهانه به خود میگیرد و وزیر کمربندی در دست در کنار شاه، آمادۀ اجرای فرمان میشود. بازیکنان دیگر بهنوبت قاپ میاندازند. اگر قاپ «بوک» آمد که هیچ، اگر «جیک» آمد، وزیر بهسرعت دست روی قاپ میگذارد که اگر چنین نکند و فـرد دیگری قاپ را بردارد، دزد فرار میکند و قابل تعقیب نیست. سپس وزیر با آبوتاب تمام و با قیافۀ پیروزمندانه به شاه میگوید: قبلۀ عالم بهسلامت باشد! باز هم دزدی در این حوالی پیدا شده و امان مردم را بریده. جاننثار دزد را گرفتهام؛ چه امر میفرمایید؟ دیگران هم هریک تکهای میپرانند و مجلس را گرم میکنند. پادشاه رو به دزد میگوید: «بیادب، نگفتم دزدی نکن؟! حال بایستی تو را تنبیه کرد تا دیگر فکر دزدی از سرت بیرون رود». سپس مجازات او را تعیین میکند که میتواند سبیلکشیدن یا شلاقزدن باشد (صفینژاد، 375-376).در آمل، بازی «شاهوزیرکا» بدون دزد است. بازی در شبهای عروسی و یا حنابندان در میان جمع و با قوطیکبریت صورت میگیرد. شاه کلاهی به سر میگذارد، پارچهای بهعنوان شنل بر دوش میاندازد، و سبیل مصنوعی بزرگی میگذارد. وزیر هم هیئت وزیران را به خود میگیرد و در وسط اتاق روی صندلی مینشیند و یا بر دو بالش تکیه میدهد. حاضران سعی میکنند؛ ظاهری کاملاً مؤدب و بانزاکت داشته باشند، نخندند و سرفههای بیهوده برای تمسخر و دستانداختن شاه و وزیرش نکنند؛ ولی همینکه چشم وزیر را دور میبینند، شروع به لودگی، اداواطوار و شکلکدرآوردن میکنند تا دیگران را بخندانند و مستحق مجازاتشان کنند. دیگران سعی میکنند خاطی را هنگام جرم به وزیر نشان دهند. وزیر به شاه عرض میکند و شاه دستور تنبیه میدهد. تنبیهات بیشتر برای خنداندن حاضران است؛ مثل درآوردن صدای عرعر خر و جز آنها. گاهی نیز شاه دستور شلاق میدهد که خاطی را در وسط اتاق میخوابانند و وزیر شلاق میزند (مهجوریان، 117- 118).در استان اردبیل، این بازی شکل دیگری دارد و از دزد و جلاد و تنبیه خبری نیست. روی هریک از 6 وجه کبریت، مطابق با ذوق و سلیقه چیزی مینویسند، مثل شاه، وزیر، جیران (آهو)، اِشَّک (خر)، نوکر، کنیز، دوشان (خرگوش) و از این قبیل. یک نفر بهطور داوطلب یا با قرعه اوستا (استاد) میشود و قوطیکبریت را بر دست میگیرد و ضمن پرتاب به هوا، نام یکی از حاضران را بهاینطریق به زبان میآورد که حالت سؤالی دارد: اکبر، اکبر، نه اکبر؟ (چه کاره اکبر؟). کبریت که به زمین نشست، نوشتۀ روی کبریت نشاندهندۀ شغل اکبر است. آنگاه نوشته را میخوانند که مثلاً کلمۀ نوکر نوشته شده است. همه یکصدا جواب میدهند: «نوکر، اکبر». استاد کبریت را میاندازد و درهمانحال میپرسد: سفرههای او را چه کسی باز میکند؟ نوشتۀ روی کبریت پاسخ این سؤال است؛ مثلاً اگر شاه آمده باشد، همه یکصدا میگویند: شاهان. اوستا قوطیکبریت را به هوا میاندازد و درهمانحال میپرسد: سفرههایش را چه کسی جمع میکند؟ مثلاً ممکن است وزیر آمده باشد که همه یکصدا میگویند: وزیران. اوستا سؤالات دیگری که بیشتر مضحک و همراه با طنز است، مطرح میکند؛ مثلاً کفشهایش را چه کسی واکس میزند؟ و جز اینها. لطف، لذت و شادمانی بازی بسته به نامهای نوشتهشده روی 4 طرف قوطیکبریت و نوع سؤالاتی است که اوستا میپرسد؛ بیشتر ترکیب سؤالها و پاسخها خندهدار است و باعث شادمانی میشود (محمدی، مهین، 227- 228).در پیرسواران ملایر، این بازی را «شاشائکی» ]شاهشاهکی[ مینامند و در مراسم عروسی و در مجلس مردانه اجرا میشود. یکی از بزرگان خانوادۀ عروس بهعنوان شاه انتخاب میشود و طبق صلاحدید خود حکومت میکند و به شکایات رسیدگی، و گناهکاران را تنبیه و جریمه میکند (رسولی، 336-337).بازی شاه و وزیر در شهرهای دیگر ازجمله اردکان (طباطبایی، 490-491)، گروس (بیجار) (هاشمنیا، 78- 79)، میناب (سعیدی، 198)، ملایر (انجوی، 2 / 205-206)، ایزدخواست (رنجبر، 363-364) و گناوه (دریانورد، 213) نیز به شیوۀ معمول اجرا میشود.
آرزو، علی خان، چراغ هدایت، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1338 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ارشادی، عیدیمحمد، فرهنگ بختیاری، تهران، 1388 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ بهار عجم، لالهتیک چندبهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1380 ش؛ بیهقی، محمود، دایرةالمعارف بزرگ سبزوار، سبزوار، 1383 ش؛ پروین گنابادی، محمد، بازیهای محلی ایران، تهران، 1355 ش؛ همو، «بازیهای محلی در ایران»، ماهنامۀ سخن، تهران، 1333 ش، س 4، شم 10؛ جمشاد، نوروز، بازیهای باستانی کودکان اصفهان، اصفهان، 1351 ش؛ جناب اصفهانی، علی، فرهنگ مردم اصفهان، به کوشش رضوان پورعصار، اصفهان، 1385 ش؛ حاتمی، حسن، بازیهای محلی کازرون، تهران، 1377 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیـرسواران، تهـران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مـردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سلیم تهرانی، محمدقلی، دیوان، به کوشش رحیم رضا، تهران، 1349 ش؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، 1381 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریعتی، علیاکبر، بازیهای سنتی کودکان و نوجوانان در استان یزد، یزد، 1380 ش؛ شکوری، خسرو، «بازیهای کودکان ایرانی و مفاهیم اجتماعی ناشی از آن»، ترجمۀ معصومه جمشیدی، فصلنامۀ پل فیروزه، تهران، 1382 ش، س 3، شم 9؛ صداقتکیش، جمشید، بازیهای محلی آباده، تهران، 1360 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ قزلایاغ، ثریا، راهنمای بازیهای ایران، تهران، 1379 ش؛ لیراوی، اللهکرم، 70 ورزش، بازی و سرگرمی در فرهنگ بومی و سنتی، بوشهر، 1383 ش؛ محمدی، مهین و حسن کامرانی، ائللر، اویونلار، تهران، 1384 ش؛ محمدی (کلهر)، آیت و فاطمه محمدی، فرهنگ بازیهای محلی ایلام، تهران، 1383 ش؛ مزرعتی، احمد، ترانهها و بازیهای کودکان، تهران، 1386 ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1342 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیمنگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بـیـجـار، 1380 ش؛ نـیـز:
Herodotus, Histories, tr. Ph. E. Legrand, Paris, 1970.
اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید