شاه عبدالعظیم
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 14 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257862/شاه-عبدالعظیم
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
5
آستانۀ شاه عبدالعظیم جایگاه خاصی در فرهنگ مردم منطقه دارد؛ چنانکه سرنا، از سیاحان اروپایی دربارۀ قصبۀ عبدالعظیم، در 1297 ق چنین نوشته است: «سر راه کاروانهایی که از تهران به اصفهان میروند، واقع است و هیچ مسلمانی از آنجا نمیگذرد، مگر آنکه مراتب احترام و وفاداری خود را نسبت به این مرقد نشان دهد. مردم عقیده دارند که فراموش کردن این وظیفۀ مقدس، مسافر را با حادثۀ شومی مواجه میگرداند» (ص 204). همو این زیارتگاه را یکی از گردشگاههای مردم به حساب آورده، و اضافه کرده است: «درآمد اهالی قصبه بیشتر از هجوم روزافزون زائران به آنجا تأمین میگردد. شبهای پنجشنبه و روزهای جمعه در شاه عبدالعظیم جای سوزنانداختن نیست. دارا و ندار، پیر و جوان، همه در کنار هم صحن را پر میکنند. این قصبه برای خود کاروانسراها، حمامها و بازارهایی دارد» (همانجا). هانری ماسه نوشته است: «در پیرامون تهران، زائران مخصوصاً به دو زیارتگاه میروند: حرم شاه عبدالعظیم و بقعۀ بیبی شهربانو؛ بهخصوص روزهای پنجشنبه، جـادۀ تهران ـ شاه عبدالعظیم پـر از زنهایی است که به زیارت میروند و شاید از آنجا این گفتۀ منظوم پدید آمده است: چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار / زیارت شاه عبدالعظیم و دیدن یار!» (2 / 283- 284). این بیت منسوب به ناصرالدین شاه در مرگ جیران است که هم آرامگاه حضرت عبدالعظیم را زیارت میکرد و هم به دیدار از مزار جیران میرفت (شهری، قند ... ، 288). همچنین، یکی از مناطقی که مردم تهران در سیزدهبهدر به آنجا میرفتند، شاه عبدالعظیم و حوالی دروازۀ آن بود (همو، طهران ... ، 2 / 138). در دورۀ قاجار، شهر ری در کنار تهران، زیارتگاه، شکارگاه و گردشگاه شاهان و شاهزادگان و تهرانیان به شمار میآمد (کیانی، 383). به نوشتۀ دیولافوا، در شمال شهرری باغهای بسیاری با دیوارهای گلی وجود داشته است و تابستانها بزرگان در این باغها استراحت میکردند. این باغها به سبب نزدیک بودن به مقبرۀ حضرت عبدالعظیم، برای زنان مطلوبتر بوده است (ص 146). بچههایی که بارها با مادر و پدرشان به زیارت شاه عبدالعظیم رفته بودند، از اسباببازیهای جلوخان صحن اطلاع داشتند و همیشه چشم و دلشان به دنبال آنها بود. مادرها برای اینکه بتوانند تنها و بدون بچهها و با فراغ بال به زیارت بروند، وعدۀ خرید این اسباببازیهای خیلی ساده مانند میمونک چوبی، فرفرۀ قلعی و طبلکهای دستهدار را به بچهها میدادند (مستوفی، 1 / 281- 282). پدر و مادرهایی که دستشان به دهانشان میرسید، برای فرزندشان از دهنۀ بازار قدیمی شاه عبدالعظیم، از اسباببازی فروشیها، شتر، اسب و الاغ گلی، آفتابۀ کوچک حلبی، گهوارۀ ننو، و اشیائی از این قبیل میخریدند (شهری، تاریخ ... ، 4 / 680- 681). کباب بازار شاه عبدالعظیم با ریحان خوشبو و نان زیر کباب آن، و ماست معروف شاه عبدالعظیم هم از جاذبههای این شهر بوده است. راهآهن حضرت عبدالعظیم به طول 365‘8 متر تهران را به شهرری وصل میکرد (عباسی، 395). راهنماهای ماشین دودی مسیر شاه عبدالعظیم نیز فانوس چهارگوشۀ چهارطرفهای در دو رنگ سبز و سرخ داشتند که موقع نزدیک شدن قطار به تقاطع عابران، طرف سرخ را به طرف عابران و سبز آن را به طرف لوکوموتیوران میگرفتند (شهری، همان، 3 / 89، حاشیۀ 2). قصبۀ شاه عبدالعظیم بهجز مرقد حضرت عبدالعظیم، یک خیابان، بازار و نیز باغهای بسیار داشت. ازاینرو، افزون بر جنبۀ مذهبی، دارای جنبۀ تفریحی و تفرجی نیز بود (عباسی، همانجا). شاه عبدالعظیم مکانی مناسب برای زنان بیهمسری بود که برای برآورده شدن حاجاتشان، خود را نذر صیغه میکردند و آب غسل جنابت آن را بر کفنها و چلوارهایی که برای این مقصود میخریدند، میپاشیدند و قدری از آن را نیز در زعفران و مرکب کفننویسی میریختند؛ آنها برای اینکه در قیامت شاهدی داشته باشند، از این آب در مقابر بزرگانی مانند شاه عبدالعظیم و امامزاده حمزه میپاشیدند و مقداری از آن را در شیشه نگاه میداشتند که طبق وصیت، پس از فوت در قبرشان بگذارند تا این کفنها و این شیشه در روز قیامت شاهدی باشند بر اطاعت از امر حضرت علی (ع) بر حلال بودن صیغه (شهری، طهران، 3 / 25). گاهی، برخی از تهرانیها پای پیاده به زیارت حضرت عبدالعظیم میرفتند (همان، 4 / 505). بعضی از مردم مذهبی تحویل سال را در زیارتگاهها و امامزادههای شهر و روستای خود میگذراندند؛ مثلاً اهالی شهرری و تهران سال را در آستان شاه عبدالعظیم تحویل میکردند (بلوکباشی، 113). مراسم تحویل سال در آستان حالتی ویـژه داشت؛ مثلاً اگر سال ساعت 10 شب تحویـل میشد، مردم از ساعت یک بعدازظهر از تهران و اطراف به حرم میآمدند و تا زمان تحویل، نزدیک ضریح میماندند؛ بهطوریکه در زمان بسیار محدودی، حرمها، صحنها و بازار مملو از جمعیت میشد. دو نفر خوانندۀ خوشصدا، از یک ساعت مانده به تحویل سال نو، بالای مأذنه میرفتند و شروع به خواندن میکردند و پس از تحویل سال هم دعای «یا مقلبالقلوب و الابصار» را میخواندند و چراغها را چندین بار خاموش و روشن میکردند. مردم نقل و گلاب میپاشیدند و صلوات میفرستادند و راهی خانههایشان میشدند (حبیبی، 1 / 289). در بازار شلوغ شاه عبدالعظیم افراد «بغچهعوضکُن» بغچهای از البسۀ گرانبها را جلو چشم روستاییان باز میکردند و میگفتند که آنها را از خانۀ فلان ثروتمند به دست آوردهاند و قیمت بسیار اندکی برایشان پیشنهاد میدادند؛ آنها هنگام تحویل بغچه به خریدار و گرفتن پول، تعلل میکردند و میچرخیدند، چندان که پشت خریدار به طرف بغچه قرار میگرفت، نفر دیگر خیلی سریع بغچه را با بغچهای مشابه که درون آن فقط کهنهپارههایی بود، عوض میکرد؛ سپس آن را زیر بغل روستایی میگذاشت و توصیه میکرد که زود برود، زیرا ممکن است گیر بیفتد (شهری، طهران، 4 / 450، حاشیۀ 119). در صحن شاه عبدالعظیم، پرندهفروشهایی بودند که صبح زود از بیابانهای اطراف تهران، سار و گنجشک را با گستردن تور و تقلید صدای پرندگان با وسیلهای کوچک، میگرفتند و درون گونی میریختند و برای فروش میآوردند و زائران پس از زیارت، برای برآورده شدن نذرشان پرندهای را از آنها میخریدند و آزاد میکردند (نک : شاملو، حرف پ، دفتر 1 / 407- 408).به گزارش جعفر شهری از تهرانِ سدۀ 13 ش، عکاسان در شاه عبدالعظیم تصویری بزرگ، در مقیاس انسانی، از مرقد آن حضرت داشتند؛ زوار جلو آن مینشستند و با حالت خودنمایی، مردان با نشان دادن کراوات و ساعت مچی و جز آن، و زنان با نمایش جواهرات اصلی و بدلی و لباسهای گوناگون عکس میگرفتند. پس از چاپ اسکناس صدتومانی، عکس گرفتن با آن بهصورتیکه آن را بازکرده و با سرانگشتان دو دست جلو سینه نگاه میداشتند و عکسی برمیداشتند که ما صدتومانی اسکناس داریم (تاریخ، 3 / 178). از سوغاتیهای معروف شاه عبدالعظیم، کاهوپیچ بود. کیفیت مطلوب این کاهو چنان بود که کاهوفروشان برای تبلیغ آن به صدای بلند در کوچهها فریاد میزدند: «آی! یکی یه برّه کاهو نازک، کاهوی پیچ حضرت عبدالعظیم» (همو، طهران، 4 / 144). همچنین، بهترین سوغات شاه عبدالعظیم، ماست بود. شهری دربارۀ این ماست چنین نوشته است: «از همه سالمفروشتر، ماستهای حضرت عبدالعظیم بود که زوار برای سوغات میآوردند، از مایعی سفتِ تختهای که از خوبی آن گفته میشد! ساخته شده از هر چه به غیر شیر، با رویهای زرد [رنگ و] کلفت که چربی ماست را معلوم میداشت، از مقداری چربی محلول با لعاب سریشم که روی کاسهها میدادند و فروششان اینکه تندتند حساب کرده، میگفتند: یک عباسی ماست، یک عباسی پول ماست، یک عباسی کاسه، یک عباسی گروی کاسه، بده برو به سلامت، و خریدار که در آنجا دستپاچه بود، در منزل حالی میگردید» (تاریخ، 2 / 420). گفته میشود که اصطلاح «حساب سرانگشتی» که نوعی حساب سرسری یا حساب به دغل است، از همینجا مایه میگیرد (همو، قند، 304-305، 477). از مثلهای سائر زبان گفتاری، «تعارف شاه عبدالعظیمی» است. گفته میشود که مردم این منطقه پس از تفحص کامل و یقین به اینکه بههیچروی خطر ماندن زائر در میان نیست، تازه برای محکمکاری از او میپرسند: «حالا تو را به حضرت (با اشاره به حرم) میمانی یا حتماً باید بروی؟»؛ و پس از آنکه حریف گفت: «نه، به همین حضرت ناچارم بروم»، با تعارف و اصرار میگویند: «شب را پیش ما میماندی، یک شب که هزار شب نیست، امشب را بد میگذراندی» (شاملو، حرف ت، دفتر 1 / 338؛ نیز نک : شهری، همان، 238، 246). به باور مردم، «ملک ری [که بقعۀ شاه عبدالعظیم در آن قرار دارد] خاکش خوب نیست به این مناسبت که حکومت ری به ابنسعد دادند تا امام حسین (ع) را بکشد» (هدایت، 157). مردم معتقدند رفتن به زیارت شاه عبدالعظیم با پای پیاده و گردانیدن 3 دور تسبیح صلوات، بیشتر ثواب دارد (همو، 96). یکی از موضوعات مهم دربارۀ آستانۀ شاه عبدالعظیم، بست و بستنشینی (ه م) است. زنجیر ورودی آرامگاه شاه عبدالعظیم یکی از بستهای معتبر بود و هر مجرمی که به آن پناه میبرد، تا موقعی که در بست بهسر میبرد، از مجازات مصون بود. حریم زنجیر بست حضرت عبدالعظیم از شمال، ابتدای بازار، و از جنوب و غرب و شرق نیز در ابتدای کوچههای متصل به آن کشیده شده بود و بهاینترتیب وسعت و حدود بست آن حضرت، تمام حوالی حرم و کوچهبازارهای اطراف آن بود که بستنشین میتوانست از کوچههای آن تردد نماید (شهری، طهران، 3 / 218). از بستنشینیهایی که در این مکان رخ داد، میتوان به اینها اشاره کرد: بستنشینی میرزا ابوالحسن خان ایلچی در 1250 ق، و بستنشینی آقاخان محلاتی در 1256 ق (نک : حبیبی، 1 / 300). از دیگر کسانی که در اینجا بستی شد، حاج میرزا آقاسی بود که در 1264 ق، وقتی محمد شاه قاجار از دنیا رفت، میان رجال دولت اختلاف افتاد و حاج میرزا آقاسی برای احضار ناصرالدین میرزا، ولیعهد، چاپار فرستاد و خود از ترس به حضرت عبدالعظیم گریخت و بستی و منتظر ورود ناصرالدین میرزا از آذربایجان شد (مستوفی، 1 / 85)؛ تحصن سید جمالالدین اسدآبادی؛ بستنشینی در اعتراض به نوز بلژیکی در 1323 ق؛ تحصن شیخ فضلالله نوری در 1325 ق (نک : حبیبی، همانجا)؛ تحصن حسینشاه جوپاری، یاغی کرمان، که هنگام به تهران آوردنش، در نزدیکی شاه عبدالعظیم از دست مأموران گریخت و در بست شاه عبدالعظیم متحصن شد و به دوختن کفش ساغری پرداخت. روزی که مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه راهی زیارت بود، او را دید و کفشهای او را پسندید و نام آنها را پرسید؛ حسین گفت: این کفشها را «خانم خمکن» میگویند، زیرا خانمها برای پوشیدن آنها باید خم شوند. او وضع خود را برای مهدعلیا توضیح داد و مهدعلیا پیش ناصرالدین شاه واسطه شد و حسین به موطن خود برگشت (پورحسینی، 606- 607). بستنشینی 16 شوال 1323 ق / 14 دسامبر 1905 م از اهمیت بسیاری برخوردار بود. نزدیک به دوهزار نفر [دههزار نفر] از روحانیون و بازرگانان در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند و درخواست تأسیس عدالتخانه و خلع امینالدوله و علاءالدوله را کردند (شاملو، حرف ت، دفتر 2 / 1191). گورستان حضرت عبدالعظیم حسنی با آرامگاهها، صحنها و مجموعههای خصوصی اطراف حرم، اعتبار ویژهای دارد. احترام و تقدسی که مردم برای آن حضرت قائلاند، موجب خاکسپاری بسیاری از شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در این گورستان شده است. محمد شاه قاجار، ناصرالدین شاه قاجار، رضا شاه پهلوی، اعتمادالسلطنه، عینالدوله، میرزا ابوالقاسمِ قائم مقام فراهانی، میرزا محمدعلی مستوفی الممالک، حاجی علی رزمآرا، حسین علاء، حسنعلی منصور، عبدالحسین هژیر، قاآنی شیرازی، قائم مقام فراهانی، اقبال آشتیانی، علیاصغر حکمت، بدیعالزمان فروزانفر، آیتالله کاشانی، علامه محمد قزوینی، حسینعلی میرزا نصرتالسلطنه، ستارخان، گروهی از درویشهای نعمتاللٰهی، و فرزندان آیتالله بهبهانی در این گورستان آرمیدهاند (سلیمی، 106- 107؛ نیز نک : حبیبی، 1 / 291- 298). به نوشتۀ برخی از منابع، سرآقا محمدخان قاجار در باغ طوطی شاه عبدالعظیم، و تن او در نجف دفن شده است (نک : همو، 1 / 290). بـه امـانت گـذاشتن امـوات نیـز در آنجا معمول بوده است. دورتادور محوطۀ غسالخانه یا مردهشورخانۀ چهاردهمعصوم، جنب دروازۀ شاه عبدالعظیم (ضلع جنوبغربی میدان شوش) را غرفههایی قفسهمانند ساخته بودند و اموات را بهعنوان امانت در آن میگذاشتند و جلو آن دیوار و یا گل میکشیدند تا در موقع مناسب آنها را به یکی از قبرستانهای قم، نجف و یا کربلا منتقل نمایند (شهری، طهران، 3 / 251).
بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، 1357 ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، کرمان، 1370 ش؛ حبیبی، حسن و دیگران، امامزادهها و تربت برخی از پاکان و نیکان، تهران، 1388 ش؛ دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، بهکوشش بهرام فرهوشی، تهران، 1369 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ سلیمی مؤید، سلیم، سیمای میراث فرهنگی استان تهران، تهران، 1381 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1378-1380 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368- 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371-1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ عباسی، محمد، حاشیه بر سیاحتنامۀ شاردن، ترجمۀ همو، ج 3، تهران، 1336 ش؛ کیانی، محمدیوسف، پایتختهای ایران، تهران، 1374 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش.
اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید