شاهزاده اسماعیل، زیارتگاه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 14 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257854/شاهزاده-اسماعیل،-زیارتگاه
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
شاهْزاده اِسْماعیل، زیارَتْگاه، مکانی مقدس در روستای بیدقان کُهک قم. روستای کوچک و کمجمعیت بیدقان که در گویش محلی به «بیدقون» معروف است، تقریباً در 55کیلومتری جنوب شهر قم و در فاصلۀ حدود 23کیلومتری جنوب شرقی شهر کهک (مرکز بخش کهک) و 13کیلومتری شرق روستای دستگرد واقع شده است. این مسیر اتومبیلرو، راهی کاملاً کوهستانی و پرپیچوخم، نسبتاً پرفرازونشیب و صعبالعبور است. براساس معرفینامۀ سازمان میراث فرهنگی که در کنار زیارتگاه شاهزاده اسماعیل نصب شده است، قدمت آن به سدههای 7- 8 ق / 13-14 م میرسد. گنبد و بارگاه این زیارتگاه در ترکیب کهن خود که اساس آن با مصالح سنگ و گچ ساخته شده، از خارج به شکل برج و از داخل، مستطیلی است تقریباً به طول 25 و عرض 12 متر که بهترتیب، صحن، رواق و حجرههای دو طرف و در انتها بقعۀ گنبدی را شامل میشود. رواق میانی به عرض تقریباً 3 متر و طول 12 متر دارای 4 حجره در دو طرف است و با 4 پله به ارتفاع تقریباً یک متر به داخل بقعۀ گنبدی و محل قبر و ضریح راه دارد. بقعۀ گنبدی هم متناسب با حجرههای دو طرف رواق با دو راهرو و ایوان به محوطۀ بیرون متصل است که یکی به سمت جنوب و دیگری به سمت شمال باز میشود. زائران در این راهروها به عبادت و استراحت میپردازند. امروزه ادارۀ اوقاف، مسجد و مکانهای وسیع و مناسبی را برای اقامۀ نماز، استراحت و اسکان زائران در اطراف گنبد و بارگاه کهن احداث کرده است. در محوطۀ مقابل صحن اصلی، چاه نسبتاً عمیقی است که پیش از مرمت و زیباسازی بنا، به وسیلۀ طناب و دلو، و سپس با چرخ و طناب آب آن را برای استفاده و شرب و نیز برای تبرک میکشیدند؛ اما در سالهای اخیر سر چاه را پوشانده، و روی آن تلمبه کار گذاشتهاند. مردم نقل میکنند که این چاه قبلاً به صورت چشمهای معجزهآسا به وجود آمده (نک : دنبالۀ مقاله) و آب مورد نیاز بنای گنبد و بارگاه از همان چشمه بوده، و هیچگاه سابقۀ کمبود و خشکی نداشته است. ازارۀ بقعه به کاشیهای خشتی هشتضلعی آراسته بوده که فقط 10 قطعه از آن باقی مانده است. این کاشیها هنگام تأسیس موزۀ آستانۀ حضرت معصومه (ع) در شهر قم با اشیاء کهن دیگر به آنجا انتقال داده شده است. در متن این کاشیها تصویری برجسته از 3 سوار وجود دارد که ماری در زیر پا و کبوتری بر فراز سر دارند. در حاشیۀ آن کتیبهای با مضمون سورۀ اخلاص (112) و در پایان، تاریخ 866 ق با ابیاتی از شاهنامه دیده میشود. بر دیوار کنار پلههای بقعه، پیش از مرمت بنا ابیاتی بر روی کتیبهای که مربوط به دورۀ قاجار بود، به چشم میخورد: حرم شاهزاده اسماعیل / شرح وصفش برون بود از حد / / اندرین روضۀ بهشتآیین / هیچکس را دعا نگردد رد / / هست چون شمع محفل جعفر / هست چون سرو گلشن احمد / / نتوان کرد تا به روز قیام / شرح اوصاف او یکی از صد.
مردم منطقه دربارۀ چگونگی شناسایی قبر و ساخت بقعه و بارگاه شاهزاده اسماعیل چنین نقل کردهاند: تا سالهای سال هیچ اثر و نشانی از قبر نبود؛ تا اینکه شبی یک دختر از مردم نوشآباد کاشان در خواب، سیدی را میبیند که به او میگوید برو در پایین کوه بیدقان که قبر من است، بقعهای را بنا کن و نگران خرجش هم نباش. دختر بیآنکه نام و نشان دقیق محل قبر را بپرسد، از خواب میپرد و تا صبح آشفته و پریشان بیدار میماند. در آن روز مادر دختر قصد پخت نان داشته است و از خواب که برمیخیزد، برای تهیۀ خمیر، دختر را همراه با دو کوزه به دنبال آب میفرستد و خود مشغول الککردن آرد میشود. دختر وقتی از خانه خارج میشود، شتری را جلو در خانه میبیند که زانو زده، به او اشاره میکند که سوار شود. او بیآنکه به مادرش بگوید، کوزهبهدست بر شتر سوار میشود و پس از پیمودن فرسنگها راه بیابانی و کوهستانی به دامنۀ کوه بیدقان میرسد. شتر در نقطهای زانو میزند و پس از پیادهشدن دختر دوباره برمیخیزد. یکباره دختر میبیند که از جای زانوی راست شتر آبی تمیز و گوارا جاری شده است و تا فاصلهای از آنجا جریان مییابد و متوقف میشود. دختر میفهمد که محل توقف آب همان محل قبر است که باید بقعه و بارگاه بنا شود. او با دیدن این ماجرا همهچیز را فراموش میکند و بیتوجه به اینکه مادرش او را دنبال آوردن آب فرستاده است، جمعی کارگر از اهل بیدقان را اجیر میکند تا سنگ و مصالح لازم را آماده کنند و بنّای ماهری را هم که اهالی محل میشناختهاند، به کار دعوت میکند. کارگران از آب همان چشمه که بعدها به صورت چاه فعلی درآمد، استفاده میکنند. غروب هر روز، هر بنّا و کارگری که در آنجا مشغول کار بود، طبق دستور دختر که به او هم الهام شده بود، دست خود را داخل سوراخ کنار قبر میکرد و مزد آن روزش را هرچه حقش بود، دریافت میکرد. میگویند روزی یک کارگر بدون اینکه در آن روز کاری کرده باشد، هنگام غروب دست داخل سوراخ برد و به جای مزد، کاغذی به دستش آمد که در آن نوشته شده بود: ناکردهکار مزد ندارد در این سرا / دستی گرفت مزد که آن روز کار کرد. سرانجام کار ساخت گنبد و بارگاه یک سال طول کشید و دختر پس از پایان کار، کوزههای خود را از آب همان چشمه پر میکند و با همان شتر که در اختیارش بود، به آبادی خود برمیگردد. وقتی وارد خانه میشود، مادرش را میبیند که هنوز مشغول الککردن آرد برای خمیر است و دختر را از اینکه خیلی زود برگشته است، تحسین میکند. دختر همۀ ماجرا را برای مادر نقل میکند و معلوم میشود که به معجزۀ کرامت شاهزاده اسماعیل، زمان برای مادر او خیلی زود گذشته است. دربارۀ چگونگی مرگ یا غایبشدن شاهزاده اسماعیل چنین نقل میکنند: شاهزاده اسماعیل و چند تن از بستگان نزدیک او که در شهر قم زندگی میکردند، به دستور حاکم ظالم و جبار آن زمان تحت تعقیب قرار گرفتند و به سمت روستاهای این منطقه (بخش کهک) فرار کردند. مأموران حاکم چند تن از آنها را پس از دستگیری، به قتل میرسانند و شاهزاده اسماعیل با استفاده از بیراهههای کوهستانی و صعبالعبور، خود را تا داخل رودخانه و آبادی بیدقان میرساند. افرادی از اهالی که در مزارع و باغات خود مشغول کار بودهاند، آقا را میبینند و جهت حرکت او را زیر نظر میگیرند، اما اعتنایی به او نمیکنند. آقا هم که امیدی به یاوری آنها نداشته است، چنان که افراد دشمن متوجه نشوند، از لابهلای درختان به سمت کوهها و ارتفاعات آن طرف رودخانه راهش را ادامه میدهد. مأموران پس از گمکردن رد وی، از کسانی که مشغول کار بودهاند، سؤال میکنند و آنها با اشارۀ دست خود جهت حرکت آقا را به آنان نشان میدهند. مأموران زمانی به شاهزاده اسماعیل نزدیک میشوند که در آن طرف رودخانه کوهی عمود و غیرقابل عبور سد راه او بوده و دیگر راه گریزی نداشته است. شاهزاده اسماعیل وقتی که آن کوه را در برابر خود، و دشمن را در پشت سر می بیند، از درخت اناری که کنار راهش بوده، اناری میچیند و آن را به سمت بالای کوه پرتاب میکند و خطاب به کوه میگوید: «ای کوه مرا دریاب» که ناگهان کوه از بالا تا پایین به دو نیم شده و از میانۀ خود راه عبور آقا را باز میکند و او در آن طرف کوه به حرکت خود ادامه میدهد. افراد دشمن هم به هر شکلی که بوده از شکاف میانی و اطراف کوه عبور میکنند و موقعی که به آن طرف کوه میرسند، یک لحظه آقا را بر روی کوه میبینند و ناگهان از نظرشان غایب میشود. چون در تاریکی اول شب بوده، دشمن به گمان اینکه در محل غیبشده قابل یافتن است، چند تکه سنگ به نشانۀ علامت روی هم میگذارند تا روز بعد و در فرصت مناسب آن محل را بکَنند و آقا را پیدا کنند، اما روز بعد میبینند که همه جای آن صحرا به صورت سنگچینهای پراکنده درآمده است و از همانجا ناامید به سوی شهر بازمیگردند. پیش از مرمت و زیباسازی بقعه، گنبد و بارگاه شاهزاده اسماعیل که پس از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفته است، از داخل بقعه و بالای مرقد، در قسمت تیزی زیر گنبد شیئی از جنس چوب یا فلز فرورفته در دو طرف در دیوارههای بالا مشاهده میشد که از فاصلۀ دور بیشتر شبیه یک انبر (آتشگیره) به نظر میرسید که احتمالاً برای کلاف و اتصالدادن دیوارههای بالای گنبد به کار برده بودند. دربارۀ آن شیء، مردم براساس یک باور کهن، حکایتی تعریف کردهاند: در زمانهای گذشته زن و شوهر جوان و فقیری برای گرفتن حاجت، قصد زیارت میکنند و زن که چیز مناسبی در خانه نداشت، انبر نانوایی خود را نذر امامزاده میکند که به آنجا ببرد. هر چقدر شوهر او را از چنین نذری نهی میکند، نتیجهای نمیبخشد و زن انبر را همراه خود برمیدارد و با الاغ خود رهسپار میشوند. در میان راه، شوهر که به عقیدۀ خود، شاهزاده اسماعیل را محتاج انبر نمیدانست، چنانکه زن متوجه نشود، انبر را از داخل خورجین بیرون میآورد و آن را در محلی امنْ کنار راه مخفی میکند تا وقت بازگشت، آن را به خانه بازگرداند. وقتی که به زیارتگاه میرسند، زن هر چه داخل خورجین را جستوجو میکند تا انبر را پیدا کند و تحویل خادم آنجا دهد، اثری از انبر نمییابد و هر چه از شوهر میپرسد، او هم جواب درستی نمیدهد. تا اینکه برای زیارت داخل بقعه میروند و هر دو با نگاه اول به طرف بالا متوجه میشوند که همان انبر در زیر گنبد چسبیده است و شوهرْ دلشکسته و با چشمانی اشکبار از شاهزاده اسماعیل و زن خود، به سبب کاری که در خفا کرده بود، معذرتخواهی میکند و حاجتروا به خانۀ خود باز میگردند. تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که هنوز ادارۀ اوقاف استان در مدیریت و تولیت شاهزاده اسماعیل دخلوتصرفی نکرده بود، امور آنجا به صورت سنتی اداره میشد. کسانی که ادارۀ امور را برعهده داشتند، به شیوخ شاه اسماعیل معروف بودند و در حال حاضر هم نسل کهنسال آنها، با همان لقب شیخ شهرت دارند. آنان پیرو پدران و اجدادشان، تولیت یا به اصطلاح، خادمی زیارتگاه را در طول سال به صورت نوبتهای هفتگی برعهده داشتند. نذوراتی که طی این مدت جمع میشد نیز متعلق به همان خادم بود. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی تولیت آنجا از سوی ادارۀ اوقاف به شخصی ثابت و حقوقبگیر واگذار شده است و زائران نذر نقدی خود را داخل ضریح میاندازند و اگر زائران، حیوانی را ذبح، و گوشت آن را به بقعه اهدا کنند، متولی گوشت را میفروشد و پول آن را صرف هزینههای جاری میکند.
مصطفى جعفرزادۀ دستجردی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید