شاه چراغ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 1 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257849/شاهچراغ
شنبه 9 فروردین 1404
چاپ شده
5
شاهچراغ از سدههای پیش، در فرهنگ مردم شیراز و شهرهای پیرامون آن، جایگاهی ویژه داشته است. این موضوع را میتوان در حوزههای متفاوت، از چگونگی مشهورشدن بقعه به شاهچراغ تا آداب روزمرۀ مردم نشان داد.
دراینباره، روایاتی گوناگون وجود دارد ازجمله اینکه در زمان فرمانروایی امیر مقربالدین مسعود، فرمانروای اتابکی شیراز در سدۀ 5 ق / 11 م، پیرزنی به او اطلاع میدهد که شبهای جمعه نوری در نزدیکی کلبهاش مشاهده میکند. فرمانروا که اعتقادات مذهبی و خصلتی مردمدار داشته است، در یکی از شبهای جمعه، دور از چشم درباریان به خانۀ پیرزن میرود تا از نزدیک نور را مشاهده کند. کمکم، خواب چشم او را فرامیگیرد؛ پس به پیرزن سفارش میکند که هنگام تابش نور او را بیدار کند. نیمههای شب که نور تابیدن میگیرد، پیرزن از شدت هیجان به بالین او میرود و فریاد میزند: «شاه! چراغ!، شاه! چراغ!» (ابراهیمی، 65).روایتی دیگر، این اتفاق را به دورۀ دیلمیان مربوط میداند و بهجای فرمانروا، از عضدالدوله نام میبرد. براساس این روایت، پیرزنی صالح نزد عضدالدولۀ دیلمی، سلطان فارس، میرود و میگوید: «در نزدیکی خانۀ من، تپهای است که نیمهشبها چراغی در آن روشن میشود و نورش به سوی عالم بالا میرود و تا صبح چنین است؛ گاهگاهی که برای کشف حقیقت میروم، اثری از نور نمیبینم و بازمیگردم و دوباره نور را همچون مشعلی فروزان میبینم». وزرا این مطلب را حمل بر توقعات مادی پیرزن کرده، به گفتههایش توجه نمیکنند. یک شب، عضدالدوله به کلبۀ پیرزن میرود و برای کشف حقیقت، از سر شب بیدار میماند تا اینکه کمکم، به خواب میرود. در این میان، پیرزن بهمحض مشاهدۀ تابش و تلألؤ نور، بر بالین شاه میدود و فریاد میزند: «شاه! چراغ!»، یعنی ای شاه! چراغ روشن شد. عضدالدوله بیدار میشود و نور را به چشم خود میبیند و به طرف آن میرود؛ اما به محض رسیدن به محل، نور خاموش میشود. او تا صبح این کار را تکرار میکند و چون چیزی دستگیرش نمیشود، به کاخ سلطنتی بازمیگردد.همان شب، شیخ عفیفالدین، از عباد، زهاد و تارکان دنیا، خواب میبیند که به زیارت احمد بن موسى (ع) مشرف میشود؛ صبح خواب خود را برای شاه نقل میکند. آنها بهاتفاق، به آن محل میروند و غاری را در آنجا میبینند که قبری در آن بوده است؛ در قبر در کنار جسد، لوح و انگشتری مییابند که معلوم میکند جسد متعلق به احمد بن موسى (ع) است. جسد را با احترام و تجلیل بسیار به خاک میسپارند. بهاینسبب، تعطیل عمومی اعلام، و جشن مفصلی گرفته میشود و تا 3 روز نقارۀ سلطنتی نواخته میشود. انگشتری مدتی در خزانۀ سلطنتی عضدالدوله میماند؛ اما چندی بعد مفقود، و عضدالدوله بسیار ناراحت میشود. بار دیگر، شیخ عفیفالدین در خواب میبیند که از طرف احمد ابن موسى (ع) تاجی از مو به عضدالدوله اهدا میشود. آن تاج را نیز شیخ عفیفالدین در غار پیدا میکند (منوچهری، 36).براساس گزارشهای تاریخی، از سدهها پیش، آداب و مراسم گوناگونی در این بقعه برگزار میشده است. ابنبطوطه، که در سدۀ 8 ق / 14 م به شیراز آمده و تربت احمد بن موسى (ع) را دیده است، مینویسد که این بقعه در نظر شیرازیان احترام فراوان داشته است و تاش خاتون، مادر سلطان ابواسحاق، مدرسهای بزرگ و زاویهای برای این مزار ساخته بود که در آن زاویه، از مسافران پذیرایی میشد. گروهی از قاریان همواره، بر سر آن تربت قرآن میخواندند. خاتون شبهای دوشنبه به زیارت این بقعه میرفت. در آن شب، قضات، فقها و سادات شیراز نیز در آنجا گرد میآمدند و به ختم قرآن میپرداختند. به حاضران در آن مجالس خوراک، میوه و حلوا داده میشد و پس از آن، واعظی بالای منبر میرفت. همۀ اینها در فاصلۀ بین دو نماز عصر و شام انجام میشد. خاتون در غرفۀ مشبکی مشرف بر مسجد مینشست. در پایان مراسم در مقبره، چون سرای پادشاهان، طبل و شیپور نواخته میشد (ص 204-205). از آن زمان تا اوایل عصر جدید، نقارهزنی برقرار بود. روی سردر قبلی میدان شاهچراغ، در سمت قبلۀ صحن آستانه نقارهخانهای بود که رسم نقارهزنی در آنجا صورت میگرفت (افسر، 99-100).
این تعزیه را که بهطور قطع در شیراز، یکی از تعزیهنویسان فارسی نوشته، شرح عزیمت ایشان به فارس، و درگیریهای وی با نیروهای قتلغ خان، حاکم زمان مأمون، در شیراز است؛ بهویژه، ماجرایی که سبب خرابشدن دیوار بر سرشان و سرانجام، به شهادت رسیدنشان شد (نک : سازمان ... ، بش ).
این ساعت به ساعت ظلالسلطان مشهور است. «در سمت جنوب صحن، محاذی درِ بزرگ، یک قطعه ساعت بسیار ممتاز که زنگ آن فزونتر از 40 من است، بر فراز عمارتی برپا ست و آن را نیز شاهزادۀ سابقالذکر، ... طلب نموده، و بدان مکانش نصب فرموده [است]. در زیر صفحۀ آن ساعت، چند شعر [که] مرحوم وقار به تاریخ، انشا فرموده [است]، بر سنگی نقش نموده، نصب کردهاند. شعر آخر آن [که] متضمن تاریخ است، این است: زد به تاریخ بنای او رقم کلک وقار / ساعتی عمر ملک بادا یکی سال دراز» که میشود سال 1292 ق (فرصت، 447).وسیلۀ اعلام ساعت و وقت در ماه رمضان، صدای توپ، و در مواقع عادی، زنگ ساعت شاهچراغ بود. هنوز بسیاری از زوار از آن ساعت و صدایش خاطراتی دارند. امروزه دیگر از ساعت و جایگاه زیبای برجگونهاش خبری نیست و بهسبب تغییرات اساسی و بزرگ در داخل و اطراف صحن در 1345 ش، آن را صحیح و سالم به موزۀ شاهچراغ بردهاند و قرار است که در میدان احمدی، در جایگاهی مناسب قرار دهند.
به عقیدۀ عوام، توپ مروارید نظرکردۀ شاهچراغ بوده که خود بدون کمک اسب و ناقله و دیگر وسایل، از شیراز تا تهران آمده، و در محلی قرار گرفته، و بیحرکت شده است (شهری، طهران ... ، 1 / 75). افزونبراین، در صحن بقعۀ شاهچراغ توپ کهنهای هست که در گذشته، مانند توپ مروارید تهران، زنان از آن حاجت میخواستند؛ اما اینک در هر دو شهر، این رسم منسوخ شده است (شعبانی، 219).
در صحن قدیم شاهچراغ، دو شیر سنگی قرار داشت که اسباب سرگرمی بچهها بود که برای سوارشدن بر آنها، همدیگر را از پشت شیرها به زیر میکشیدند. در قدیم، از سنتهای ایرانیان بوده است که روی قبر پهلوانان و نامآوران شیر سنگی مینهادند؛ چنانکه هنوز هم نشانههای آنها در گورستانهای بختیاری و دیگر مناطق دیده میشود (نک : ه د، شیرسنگی). یکی از شیرهای سنگی بقعۀ شاهچراغ مربوط به قبر نصیر مومی خان (یا مؤمن خان)، و دیگری قبر اکبر دائی است که هر دو از پهلوانان شیراز بودهاند. این شیرها بعد از نوسازی و ساختن صحن، به جای دیگر برده شدهاند.
در گذشته در شیراز، وقتیکه مادرْ چراغ نفتی و فتیلهدار خانه را روشن میکرد و چِملی (حباب شیشهای) را روی آن میگذاشت، بچهها یکییکی، به چراغ سلام میگفتند. دکانداران ترازوهایی با یک شاهین و دو کفه داشتند که هریک از کفهها با 3 زنجیر به شاهین متصل بود؛ آنها هنگامیکه چراغ دکان را روشن میکردند، این کفهها را حرکت میدادند و با بهصدادرآوردن آنها میگفتند: «یا شاهچراغ، یا پدر شاهچراغ! بیعت ما با تو درسته، نابودش کن هرکه عهدش با تو سسته». بهصدادرآوردن ترازو برای جلب مشتری بیشتر در سرچراغ (اول شب) بود (زیانی، 86-87).در مشهد، وقتی کسی از کوچه یا دالان یا محل تاریکی وارد اتاق میشود و چشمش به روشنی میافتد، باید بگوید «سلام علیکم، شاهچراغ» (شکورزاده، 315). در سروستان، سر شب که چراغ روشن میشود، باید صلوات فرستاد و گفت: «السلام یا آقام شاهچراغ» (همایونی، فرهنگ ... ، 253).
بسیاری عقیده دارند که موقع تحویل سال باید در حرم حضرت احمد بن موسى (ع) باشند؛ البته اینان سفرۀ نوروزی را در خانۀ خود میاندازند و آن را به کسانی میسپارند که در خانه میمانند. در صحن شاهچراغ و در داخل حرم، همه دوست دارند که لحظۀ تحویل سال، هرچه بیشتر به مرقد نزدیک باشند؛ به همین سبب، صحن بهقدری شلوغ میشود که بهاصطلاح، جای سوزنانداختن نیست. برخی قطعهنانی یا مبلغی پول در دست میگیرند، به این نیت که رزقشان در سال نو زیاد، یا پولشان برکت داشته باشد؛ گروهی نیز شمعی روشن در دست میگیرند تا همیشه زیر نور شاهچراغ باشند. سپس، واعظی بالای منبر میرود و دعای تحویل سال را میخواند.همینکه سال تحویل شد، مردم صلوات میفرستند و خادمان حرم روی آنها گلاب میپاشند؛ همه به یکدیگر تبریک میگویند و باهم روبوسی میکنند؛ سپس، از نقل، کلوچه یا مسقطیای که با خود آوردهاند، به همدیگر تعارف میکنند (همو، گوشهها ... ، 169).
در لغت، بست مکانی امن و مقدس برای پناهجویان، و بستنشینی رسمی است که مردم برای احقاق حق یا مسائلی دیگر در مکان بست پناه میگیرند (نک : ه د، بست و بستنشینی). از گذشتههای دور، صحن زیر بقعه و عمارت شاهچراغ محل بستنشستن و تحصن بوده است. اشخاص بسیاری برای فرار از مجازات و داشتن فرصت و مجال گرفتن رضایت از شاکی یا عفو حکومت، و گاه برای برآمدن حاجات و نیازشان به آنجا پناه میبردند. صحن شاهچراغ شاهد بستنشینی اشخاص مشهوری نیز بوده است که از آن جمله میتوان به آقا محمد خان قاجار اشاره کرد. وی در زمان کریم خان زند دو بار در صحن شاهچراغ بست نشست (رستمالحکما، 320-321 بب ). در دورۀ قاجار نیز صحن شاهچراغ و بازارهای متصل به صحن، محل بستنشینی متظلمان بود و همیشه در صحن شاهچراغ و مسجد نو بستنشینهایی از رعیت و کسبه مشاهده میشد (پیرزاده، 1 / 75).شاهچراغ در دوران قاجار و نیز هنگام بهتوپبستن مجلس و حوادث بعد از آن، محل تحصنهایی بود که بسیاری از آنها به حوادث تاریخی بزرگ در کشور و گاه در فارس و شیراز منجر شدند؛ هرچند بستنشینها همیشه در امان نبودند و گاه بازداشت نیز میشدند (نک : دُرداری، 429). از نمونههای مهم تحصن عمومی، میتوان به بستنشستن مردم شیراز در اعتراض به تبعید حاج سید علیاکبر مجتهد به عتبات از سوی والی فارس در دورۀ ناصری اشاره کرد؛ این تبعید و بستنشینی در پی آن، اعتراضات مردم علیه کمپانی رژی را گستردهتر کرد که نتیجۀ آن لغو قرارداد یادشده بود (نک : ه د، توتون و تنباکو؛ برای نمونههای دیگر، نک : استخر، 164-165؛ ملکالمورخین، 2 / 888- 889).
در شب عروسی، بسیاری از مردم پیش از آنکه عروس به خانۀ داماد برده شود، او را درحالیکه در کنار داماد در خودرو گلآذینشده نشسته است، نخست، زیر دروازۀ قرآن، و سپس به زیارت شاهچراغ میبرند (رهبری، 67).روز چهلم تولد نوزاد، کودک را با مقداری نقل و چند شمع به شاهچراغ میبردند؛ شمعها را آنجا روشن، و نقلها را بین مردم پخش میکردند. نیز هنگام رفتن به شاهچراغ، کمی نان را که گوشۀ قنداق نوزاد گذاشته بودند، جلو اولین سگی که میدیدند، میانداختند (خدیش، 274).هرکس قصد زیارت عتبات عالیات و یا حرم مطهر امام رضا (ع) را داشته باشد، پیش از آنکه شیراز را ترک کند، به زیارت شاهچراغ میرود و رخصت میگیرد (فقیری، باورها ... ، 170).
مردم شیراز در روز 17 رجب به زیارت «دست خضر» میروند و آن روز را به شادیکردن میگذرانند (نک : ه د، خضر). برخی بر این باورند که تعیین 17 رجب بهعنوان روز گلگشت و شادی، ریشه در اعتقادات شیعیان دارد؛ ایشان چنین استدلال میکنند که طبق نظر مورخان، این روز مصادف با روز مرگ مأمون، خلیفۀ عباسی، عامل شهادت امام رضا (ع) و شاهچراغ و دیگر فرزندان پیامبر (ص) است. چون شیعیان از ترس عوامل حکومت نمیتوانستند شادی خود را از مرگ خلیفۀ ستمگر نشان دهند، ناگزیر به بهانۀ نذر و نیاز کردن به بیرون شهر میرفتند و به شادی میپرداختند (نک : نیری، 103، 106).از اول ماه محرم، هر شب، دستههای سینهزنی به عزاداری میپردازند؛ اما در شبهای تاسوعا و عاشورا، اوضاع طور دیگری است. در این شبها و نیز صبح و عصر تاسوعا و صبح عاشورا، دستـههای سینـهزنی محلات ــ که عموماً سیاهپوشاند ــ بـه راه میافتند و مسیر خود را طوری تنظیم میکنند که به صحن شاهچراغ منتهی شود؛ بدین ترتیب که گروهگروه دستههای زنجیرزن و پشت سر آنان، سینهزن هر محله درحالیکه نوحهخوانی میکنند و زنجیر و سینه میزنند، همراه با طبل، شیپور، نی، سنج، طبقهای چلچراغ بسیار بزرگ و گاه دو ـ سهطبقه، علم، بیرقهای رنگارنگ، حجلۀ قاسم و گهوارۀ علیاصغر (ع) بهنوبت وارد صحن میشوند. افراد هر محله پس از ورود به صحن، مدتی سینهزنی، زنجیرزنی و نوحهخوانی میکنند و بهمجرد ورود سینهزنان محلۀ دیگر، در گوشهای از صحن جای میگیرند.گفتنی است که طبقگردانانی که چلچراغ بر سر دارند، گاه برای نمایش قدرت خود و اجر بیشتر از اباعبدالله (ع)، دور خود میچرخند و صحنهای دیدنی از نور و حرکت را به نمایش میگذارند. بعضی از گروهها هم چلچراغهای خود را با وسایل موتوری کوچک میآورند. در مسیر حرکت، سینهزنها بهفراوانی با شربت آبلیمو یا عرقیجات نذری مانند بیدمشک و نسترن یا ترکیب بهارنارنج و نسترن پذیرایی میشوند. ساعتی بعد از نیمهشب، عزاداری به پایان میرسد و گروههای مختلف همانگونه که وارد شدهاند، از صحن خارج میشوند. صبح عاشورا نیز همین برنامه اجرا میشود و نماز ظهر را در صحن شاهچراغ به جای میآورند. یکی از باورهای مردم شیراز این است که حافظ (ه م) در صحن شاهچراغ سقایی (ه م) میکرده است.زمانیکه میخواهند مردهای را از خانه به سوی گورستان ببرند، نخست او را با آمبولانس به میدان احمدی، در جوار شاهچراغ، میبرند و یک بار دور میدان میچرخند و درحالیکه تشییعکنندگان نیز آمبولانس را دنبال میکنند، عازم گورستان میشوند. گاه مراسم چهلم در صحن شاهچراغ و یا در داخل حرم سید میرمحمد برگزار میشود (همایونی، گوشهها ... ، 152-153). در گذشته، در بیشتر امامزادههای شیراز مانند شاهچراغ، سید علاءالدین حسین و علی بن حمزه، سنگ مرمری بر دیوار نصب بود که جای پایی را روی آن حجاری کرده بودند و مردم معتقد بودند که جای قدمهای آن امامزاده است و دست بر آن میمالیدند و به صورت خود میکشیدند (زیانی، 109). هر دختری دستش را روی سنگ سیاهی که در مسجد جامع است، بگذارد و نیت کند، اگر دستش عرق کند، حاجتش برآورده میشود، در غیر این صورت، برآورده نخواهد شد. مردم معتقدند که این سنگ دیگی بوده است که در آن برنج میپختهاند و هنگامیکه کفار شاهچراغ را تعقیب میکنند، دیگ دمر، و به سنگ سیاهی تبدیل میشود (فقیری، «معتقدات ... »، 71).در گذشته، اگر زنی چند بار پشتسرهم بچه سقط میکرد، باید او را قفلبند میکردند. برای قفلبندکردن، نخست زن به حمام میرفت و طاهر میشد؛ سپس به زیارت شاهچراغ یا امامزادهای دیگر میرفت و ضمن زیارت و نیت، حلقۀ قفل را دور کمربندی میانداخت و تا هنگام زایمان، آن را محکم روی شکم میبست و قفل میکرد (همایونی، همان، 28).مردم آنگاه که چراغ روشن است و قصد سوگندخوردن دارند، با اشاره به چراغ روشن میگویند: «به این شاهچراغ قسم» ( لغتنامه ... ؛ نیز نک : هدایت، 92)؛ یا: «به شاهچراغ اگر دروغ بگویم» و «به سوی چراغ قسم».در کرمان، نفتفروشها ضمن وصف نفت خود، به شاهچراغ قسم میخوردند و روشنایی را میستودند (نک : عناصری، 864).در منطقۀ فامور کازرون، هنگام روشنکردن آتش، اگر کبریت کم باشد، برای آنکه هیزمها آتش بگیرند و خاموش نشوند، میگویند: «شتر کوتاه، تَشُم (آتشم) بلند، یا شاهچراغ! پنبه چراغ، یا شاهچراغ ... » (ثواقب، 403).
مردم برای برآمدن حاجاتشان به امامزادهها و اماکن مقدسی چون شاهچراغ میروند و نذر میکنند؛ اگر مرادشان حاصل شود، نذرشان را ادا میکنند. این موضوع در ترانهها و دوبیتیهای شفاهی نیز بازتاب یافته است: «الا شاه چراغ تو شاه مایی / به پابوست مییایم گاهگاهی / / دو تا شمع بلور نذر تو دارم / مراد من بده بهرت مییارم» (همایونی، ترانهها ... ، 326)؛ «سر کوه بلند کرباس و کرباس / مراد من بده یا حضرت عباس / / مراد من بده که نامرادم / خودم جاروکش شاه چراغم» (سعیدی، 141)؛ «عجب آبوهوایی داره شیراز / عجب لطف و صفایی داره شیراز / / پسین دلگشا و صبح سعدی / عجب شاه چراغی داره شیراز»؛ «ولایت دور و من دور از ولایت / چرا دلور نمیبینم چه بابت؟ / / برم شاه چراغ منزل بیگیرم / که شاید دلبرم آیه زیارت» (همایونی، همان، 30، 167؛ نیز نک : کوهی، 140)؛ «خاطرخواتم، خاطرخواه چشاتم / نمکگیر نمکدون لباتم / / میگن تو شاهچراغ یادم نمودی / هنوز هم کشتۀ مهر و وفاتم» (فقیری، باورها، 171). شب وَخمۀ (شب زیارتی) شاهچراغ، شب جمعه است. در این شب، شیرازیها بهطورمعمول از گوشهوکنار شهر به زیارت میروند؛ زیارتنامۀ شاهچراغ را میخوانند و میگویند: «الله و نور و رحمتی / افتادهام به زحمتی / / شاه چراغ کن همتی / دستم بگیر بیمحنتی» (همان، 167- 168).واسونکها نیز که اشعار و ترانههای ویژۀ مجالس نامزدی، عقد و عروسیاند، گاه با نام شاهچراغ درآمیختهاند؛ مثلاً، «شازده دوماد رفته شیراز، بخره توپ یراق / عاموجونی (آی برادر) حرمتش کن تا دم شاه چراغ» (همایونی، همان، 106)؛ «شاه چراغ میره زیارت، خانم عروس ای خدا / تا که باشه پیش دوماد، همهساله پا به جا» (فقیری، همان، 172).در سیفآباد سروستان، هنگامیکه میخواهند داماد را به حمام ببرند، مردها دو دسته میشوند و چوبهای بلندی را که در دست دارند، به هم میزنند؛ دستهای میگوید: «یا شاهچراغ» و دستۀ دوم جواب میدهد: «مشکلگشا» (همان، 169-170).شاهچراغ در لالاییها هم بازتاب دارد: «لالا، لالا، بکن الله یارت / بیایم شاهچراغ گیرم سراغت» (همایونی، همان، 43).
«شاهچراغ چراغان است / بچهگدا فراوان است» (ذوالفقاری، 1 / 1236)؛ «روغن ریخته را نذر شاهچراغ کردن» (خدیش، 209)؛ «اینجور پولا که قندیل نمیشه، بره شاهچراغ آویزون بشه» را خطاب به کسی میگویند که افسوس بخورد پول و سرمایـهای را کـه از راه حـرام بـه دست آورده، صـرف کـاری بیهوده کرده است (شهری، قند ... ، 105)؛ «مثل گربۀ شاهچراغ میمونه»، به کسی گفته میشود که موی بور داشته باشد و بهاصطلاح زال باشد (فقیری، «جایگاه ... »، 146).
ابراهیمی، مریم و دیگران، شیراز، پایتخت فرهنگ و هنر ایرانزمین، به کوشش جمشید صداقتکیش، شیراز، 1389 ش؛ ابنبطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337 ش؛ استخر، محمدحسین، خاطرات پیر روشنضمیر، به کوشش مسعود شفیعی سروستانی، شیراز، 1388 ش؛ افسر، کرامتالله، تاریخ بافت قدیمی شیراز، تهران، 1374 ش؛ پیرزاده، محمدعلی، سفرنامه، به کوشش حافظ فرمانفرماییان، تهران، 1360 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ دُرداری، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، 1388 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رستمالحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران، 1380 ش؛ رهبری، هادیه، «بازدید از بارگاه حضرت شاهچراغ»، مجموعۀ خاطرات برگزیدۀ چهارمین دورۀ اردوهای طرح ملی، به کوشش منوچهر جهانیان، تهران، 1389 ش؛ زیّانی، جلال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، 1379 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1370 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1384 ش؛ عناصری، جابر، «جارهای خیابانی و آوای طوافان»، ماهنامۀ چیستا، تهران، 1371 ش، س 9، شم 8؛ سازمان حج و زیارت استان فارس (نک : مل ، فارس حج)؛ فرصت، محمدنصیر، آثار العجم، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1362 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، باورهای سرزمین مادریام، شیراز، 1389 ش؛ همو، «جایگاه حضرت احمد بن موسى (ع)، شاهچراغ در فرهنگ مردم»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، س 7، شم 27- 28؛ همو، «معتقدات مردم شیراز»، ماهنامۀ هنر و مردم، تهران، 1351 ش، شم 123؛ کوهی کرمانی، حسین، هفتصد ترانه از ترانههای روستایی ایران، تهران، 1347 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ ملکالمورخین کاشانی، عبدالحسین، مرآت الوقایع مظفری، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1386 ش؛ منوچهری، ایوب، «شاهچراغ»، ماهنامۀ نامۀ آستان قدس، مشهد، 1340 ش، شم 7؛ نیری، محمدیوسف، دو رساله در حالات و کرامات حضرت شاهچراغ، شیراز، 1378 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، به کوشش جهانگیر هدایت، تهران، 1381 ش؛ همایونی، صادق، ترانههای محلی فارس، شیراز، 1379 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
Fars Haj, www.fars.haj.ir / desktop moduls / dnn forge-news articles.
صادق همایونی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید