صفحه اصلی / مقالات / شانه بینی /

فهرست مطالب

شانه بینی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 1 آذر 1400 تاریخچه مقاله

شانه‌بینی، نوعی پیشگویی براساس نگریستن در استخوان شانۀ گوسفند یا بز.
شانه، کتف یا کت، استخوانی پهن بر پشت دوش است که محل اتصال دست به تنۀ حیوان می‌باشد (داعی‌الاسلام، نفیسی، عمید، ذیل شانه).
شانه‌بینی علم‌الاکتاف (عظم، 59) یا معرفة‌الاکتاف (جمالی، 243)، و فال‌گیری و پیشگویی از روی خطوط شانۀ بز (بهار ... ، آنندراج، ذیل شانه‌بین) یا گوسفند (داعی‌الاسلام، نفیسی، ذیل شانه‌بین) است. برخی نیز شانه‌بینی را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «بر شانۀ بز نقشی می‌نویسند و به حساب آن پی به مقصود برند» (غیاث‌ ... ، ذیل شانه‌بین). به کسی که به این کار می‌پردازد، کَتّاف، کت‌بین یا شانه‌بین می‌گویند (نفیسی، نیز لغت‌نامه ... ، ذیل شانه‌بین؛ کتاف).
برخی از حکیمان همچون جمیل عظم در کتاب السر المصون، شانه‌بینی را از شاخه‌های علم فراست (همانجا)، و برخی دیگر آن را با علم نجوم برابر، و بسیار قابل اعتماد دانسته‌اند و معتقدند که هر‌کسی نمی‌تواند دربارۀ آن علم آگاهی کامل داشته باشد (جمالی، همانجا؛ نراقی، 549)؛ اما در برخی از دورانها، علما آن را نوعی کهانت به حساب می‌آوردند (آملی، 2 / 357). در یواقیت العلوم آن را همانند احکام منجمان، و از وهمیات شمرده‌اند (ص 264). 

پیشینه

شهمردان بن ابی‌الخیر در نزهت‌نامۀ علایی شانه‌بینی را به اسکندر رومی منسوب کرده است (ص 470). برخی از پژوهشگران علم‌الاکتاف یا شانه‌بینی را به حضرت علی (ع) نسبت داده‌اند (نک‍ : دماوندی، 253). این فن در میان مغولان نیز رواج داشت و به آن «شاریل» می‌گفتند؛ آنها بیشتر، روزانه به هنگام اتخاذ تصمیمی، کتف گوسفند را در آتش می‌انداختند و از چگونگی و شکل سوختن آن در‌می‌یافتند که به کاری بپردازند یا نه، و این‌گونه به سود و زیان آن پی می‌بردند (بیانی، 1 / 20)؛ گفته شده است که چنگیز خان مغول نیز از علم شانه‌بینی بهره می‌برد (نک‍ : دبستان ... ، 2 / 268). قزوینی در عجایب المخلوقات‌ شانه‌بینی را نزد جماعتی از ترکان معتبر دانسته است؛ به نوشتۀ او، آنها در زمان ضرورت براساس نشانه‌های روی شانۀ گوسفند تصمیم می‌گرفتند (ص 318)؛ به شانه‌بینان ترک «قام» گفته می‌شد. افزون‌بر ترکان، چینیان نیز با این فن آشنا بوده‌اند (مجمل ... ، 129). همچنین طوایف افغان، ازجمله قبیلۀ هزاره و وزیری، برای امور روزمره و نیز هنگام جنگها فال شانه می‌گرفتند ( لطایف ... ، ذیل پنیر). 
در ایران، افزون‌بر اقوام ترک (افشار، 76)، ساکنان روستاهای جنوب، معروف به احشام، نیز این فن را به کار می‌بردند ( لطایف، ذیل سرشیر). بلوچان افزون‌بر مهارت در دیدن استخوان شانه، از روی استخوان پهلوی گوسفند نیز حکم می‌کردند (همان، ذیل گاومیش).
در دوران صفویه نیز این فن رواج داشت. از جملۀ افراد مشهور در شانه‌بینی در دربار شاهان اواخر این دوران، از محمود خراسانی می‌توان نام برد (همانجا). دامنۀ این نوع فال‌بینی در مضامین اشعار برخی از شاعران این دوره دیده می‌شود؛ مثلاً در بیتی از دیوان سلیم تهرانی چنین آمده است: دست تهی دلالت دیوانگی کند / بهتر ز ما ندیده کسی فال شانه را (ص 5).
در دورۀ قاجار نیز حتى برخی از صاحب‌منصبان، ازجمله کامران میرزا نایب‌السلطنه، دربارۀ امور روزمرۀ زندگی خود به شانه‌بین مراجعه می‌کردند (حاج‌سیاح، 90). صاحب لطایف الظرایف می‌نویسد که از «مردم معتبر بزرگ» شنیده است که در گذشته، فردی به نام منصور شانه‌بینی مشهور بوده و پیشگوییهایی دقیق می‌کرده است؛ مثلاً در طول یک سفر، کشته‌شدن شخصی از همسفران را که به سوی وطن می‌رفته، پیشگویی کرده است (ذیل سرشیر).
سابقۀ شانه‌بینی تا دوران معاصر نیز کشیده شده است. تا چندی پیش در روستای قاطول (در گرمسار)، قصابها به محض درآوردن استخوان کتف گوسفند، که در اصطلاح محلی به آن «پاروئک» می‌گویند، آن را سوراخ می‌کردند و دور می‌انداختند؛ زیرا عقیده داشتند که اگر کسی روی این استخوان کلماتی به قصد جادو بنویسد، تأثیرگذار خواهد بود (طباطبایی‌فر، 269-270). این باور بیشتر در میان روستانشینان، گله‌داران و چوپانها رایج بوده است؛ آنها بر این پیشگویی اعتماد کامل داشتند و نشانه‌های آن را حقیقی می‌دانستند (شهمردان، 470؛ آملی، 2 / 357؛ تاج‌بخش، 1 / 174)؛ به همین سبب، دشمنان و غارتگران هر قبیله و روستا، معمولاً شانه‌بینان رقیب را به قتل می‌رساندند تا رفتارهایشان پیشگویی نشود ( لطایف، ذیل سرشیر و گاومیش).

روش و اصول شانه‌بینی

 شانه‌بینی همچون دیگر فنون نیاز به مقدماتی دارد؛ ازجمله آنکه بهترین وقت برای گرفتن این فال، زمانی است که نور ماه رو به فزونی باشد (جمالی، 243؛ آملی، همانجا). لباس ذبح‌کنندۀ گوسفند نیز می‌باید تمیز باشد و گوسفند نزدیک به آب جاری ذبح شود (نراقی، 349). در برخی از منابع، انتخاب میش در اولویت است (همانجا؛ «منتخب ... »، 171). البته بعضی نیز همۀ اوقات زمانی و شانۀ هر گوسفندی را برای پیشگویی مناسب می‌دانستند (نراقی، 549-550). برای این کار، معمولاً از شانۀ چپ (جمالی، نیز «منتخب»، همانجاها) و در بعضی از جاها، از روی شانۀ راست حکم می‌شود و می‌باید گوشت را بدون آنکه آسیب ببیند و به آن چاقو بخورد، از استخوان پاک کنند (نراقی، 349-350)؛ از‌این‌رو، برخی استخوان را با آب خالی می‌پختند تا هیچ‌چیز بر آن اثر نکند؛ همچنین نباید با آب‌غوره، دوغ و سرکه پخته شود، زیرا رنگ اصلی استخوان تغییر می‌یابد و در‌این‌حالت دربارۀ صاحب گله و خود گله اطلاعات دقیقی به دست نمی‌آید و تنها می‌توان در مسائل عمومی همانند باران، رسیدن لشکر، امنیت ولایت و حال پادشاه حکم کرد (شهمردان، همانجا). پس از آن، با نگریستن بر استخوان و یافتن نشانه‌ای از اعداد، دوایر و نقاط (لکه‌های رنگی)، می‌توان برخی از وقایع را پیشگویی کرد (نراقی، همانجا). برای بررسی احوال عالم مانند جنگ، خشک‌سالی و فراوانی، می‌باید کتف را رو‌به‌روی خورشید قرار داد و برای دانستن احوال شخصی باید پیش از جدا‌کردن گوشت، کتف را بر زمین افکند (دماوندی، 253-254). 
شانه‌بینی در موارد بسیاری همچون نیک و بد روزگار، ازدواج، امنیت راه، وضعیت لشکر دشمن، چگونگی برف و باران و سرما، و وضعیت رمه، گوسفندان و ستوران کاربرد داشته است (جمالی، نیز «منتخب»، همانجاها). شانه‌بینان همچون منجمان که از رنگهای کسوف و خسوف پی به احوالات عالم می‌برند، از رنگهای خطوط افتاده بر استخوان کتف نیز پیشگویی می‌کردند (یواقیت ... ، 264). 4 گوشۀ شانه به 4 سوی عالم منسوب است (دماوندی، 254). اگر شانه روشن و پاکیزه باشد، نشان باران و امنیت است؛ وجود نقطه‌های بسیار در آن، دلیل پربارانی است؛ دیدن پی سرخ، نشانۀ آسیب‌رسیدن به شهر و خون‌ریزی در آن است، اما اگر سرخی با سیاهی باشد، نشانۀ سلامت است؛ زردی علامت بیماری؛ زردی با سرخی بر جانب راست نشانۀ بیماری طولانی؛ سرخی و سیاهی نشانۀ نجات، ایمنی و رستگاری؛ حلقۀ سفید تنگ و خطوط بر روی آن نشان‌دهندۀ رسیدن لشکر؛ و سبز نیز علامت برکت است (همانجا؛ شهمردان، 470). البته در منابع مختلف برخی از رنگها، ازجمله سیاه، معناهای متفاوتی دارند. 
از دیدگاه شانه‌بینان، قسمت پهنای سر شانه نشانۀ راه و کاروان است (جمالی، 244). آنها بلندی روی شانه را نشانۀ کوه می‌دانند (آملی، 2 / 357)؛ بدین‌ترتیب، اگر در این قسمت بر سر شانه به سوی کوه کمی سیاهی دیده شود، نشان‌دهندۀ سلامت کاروان، و اگر همان قسمت سفید باشد، علامت نیامدن و شورش کاروان، و رنگ سرخ، نشانۀ جنگ در کاروان است («منتخب»، 172؛ نراقی، 551). اگر کناره‌های شانه سیاه باشد، یعنی کاروان به نزدیکی شهر رسیده است («منتخب»، همانجا). همچنین، اگر آنها در قسمت رمه و گوسفند سیاهی می‌دیدند، آن را نشانۀ گریختن رمه از دزدان، لشکر یا باد و دمه می‌دانستند و اگر در پس کوه، سیاهی در دو جا کنار هم می‌دیدند، آن را نشانۀ آرامش گله می‌شمردند و اگر در قسمت پهن شانه سفیدی می‌دیدند، آن را نشانۀ آسیب به گوسفندان می‌انگاشتند (جمالی، 247؛ «منتخب»، 171). به‌همین‌ترتیب، آنها دربارۀ پدیده‌های طبیعی مانند برف، باران، خشک‌سالی، و ترسالی (آملی، همانجا)، امنیت یا ناامن‌بودن شهر و راهها (جمالی، 245)، وضعیت اعضای خانواده مانند تندرستی یا بیماری آنها، و نیز آسیبهایی مانند آتش‌سوزی در خانه یا سود و زیان مالی را پیش‌بینی می‌کردند (همو، 246؛ «منتخب»، همانجا).
شانه‌بینی، همچون برخی دیگر از مضامین، به اشکال مختلف در اشعار شاعران کهن ادب پارسی به چشم می‌خورد؛ ازجمله، خاقانی که در بیت «در شانۀ گوسپند گردون / من حکم بِه از شبان ببینم» به آن اشاره کرده است (1 / 401).
مهارت در شانه‌بینی درجات متفاوتی داشت و شاهدمثال آن در این حکایت از لطایف الظرایف آمده است: مردی گله‌دار در خیمۀ خود در میان فرزندانش گوشتی در میان داشت. استخوان شانه‌ای بیرون آمد. مرد نظری در آن انداخت و گفت که چوپان از صحرا فریاد‌زنان پیش ما می‌آید؛ کسی سر او را شکسته و خون از سرش می‌رود. دختری داشت که او نیز در دیدن شانه ماهر بود؛ شانه را از پدر گرفت و پس از نظر در آن گفت که چوپان با سر خون‌آلود می‌آید، اما سر وی نشکسته است. در این سخن بودند که چوپان در‌حالی‌که گوسفندی بر گردن داشت و گرگ آن را زخمی کرده بود، از راه رسید و خون از سر و گردنش می‌ریخت (ذیل سرشیر).

مآخذ

آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1389 ش؛ آنندراج، محمد‌پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ افشار، ایرج، «فال‌نامه»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، س 3، شم‍ 10؛ بهار عجم، لاله‌تیک چند‌بهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1380 ش؛ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، 1367 ش؛ تاج‌بخش، حسن، تاریخ دام‌پزشکی و پزشکی ایران، تهران، 1372 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاج‌سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، 1356 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جلال‌الدین کزازی، تهران، 1375 ش؛ داعی‌الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1363 ش؛ دبستان مذاهب، به کوشش رحیم رضازادۀ ملک، تهران، 1362 ش؛ دماوندی، مجتبى، جادو در اقوام، ادیان و بازتاب آن در ادب فارسی، سمنان، 1388 ش؛ سلیم تهرانی، محمدقلی، دیوان، به کوشش رحیم رضا، تهران، 1349 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ عظم، جمیل، السر المصون، ذیل کشف الظنون، بیروت، دارالفکر؛ عمید، حسن، فرهنگ، تهران، 1362 ش؛ غیاث ‌اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، تهران، 1375 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب‌ المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ لطایف الظرایف، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ ملک، شم‍ 281‘6-775‘ 13؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجمل ‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، کلالۀ خاور؛ «منتخب کتاب الموالید سجزی و غیره»، مجموعه در احکام نجوم، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، شم‍ 400‘6؛ نراقی، احمد، الخزاین، به کوشش حسن حسن‌زادۀ آملی و علی‌اکبر غفاری، تهران، کنگرۀ بزرگداشت محققان نراقی؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1364 ش.

نرگس صادقی گویا

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: