شاملو
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 13 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257834/شاملو
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
شامْلو، احمد، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، مترجم و پژوهشگر فرهنگ عامه. او در 21 آذر 1304 در تهران متولد شد. پدرش در ارتش خدمت میکرد و بهطور مداوم به مأموریت میرفت، ازاینرو شاملو از دوران کودکی تا حدود 20سالگی را در شهرهای مختلفی مانند رشت، اصفهان، آباده، شیراز، خاش، زاهدان، مشهد، رضائیه (اورمیه) و گرگان گذراند (مجابی، 8؛ سلاجقه، 7). شاملو که در شعر و شاعری نام مستعار «الف. بامداد» یا «الف. صبح» را برای خود برگزیده بود، نخستین مجموعۀ شعرش را در 1326 ش منتشر کرد و پس از آن، 16 مجموعۀ دیگر را نشر داد (شاملو، آیدا، 8؛ نیز نک : مجابی، 8-13). نخستین تجربۀ شاملو در روزنامهنگاری انتشار مجلۀ سخن نو در 1327 ش بود که 5 شماره بیشتر منتشر نشد. پس از آن، سردبیری نشریات متعددی را، عمدتاً برای دورههای کوتاهی، بر عهده داشت که از آن میان میتوان به اینها اشاره کرد: کتاب هفته، خوشه، بارو، ایرانشهر (در لندن)، و کتاب جمعه (همو، 20-42). شاملو در کتاب هفته بخشی را با عنوان «کتاب کوچه» به فرهنگ مردم اختصاص داد که مسئولیت آن بر عهدۀ علی بلوکباشی بود (بلوکباشی، 19؛ نیز نک : شمارههای مختلف کتاب هفته). شاملو بهسبب علاقه به فرهنگ مردم، بخش «کتاب کوچه» را برای نشریات دیگری نیز که سردبیری آنها را داشت، منظور کرد. این بخش بنیاد کار عظیم شاملو یعنی کتاب کوچه (ه م) را شکل داد. شاملو در زمینۀ شعر و داستان آثار مختلفی را ترجمه کرد که بااهمیتترین آنها ازلحاظ ارتباط با زبان و فرهنگ مردم، پابرهنهها و دُن آرام است (نک : دنبالۀ مقاله). اهمیت کارهای شاملو در ارتباط با فولکلور را در چند زمینه میتوان طبقهبندی کرد:
این بخش شامل باورهای توده، آدابورسوم، آیینها، خوابگزاری، بازیها، انواع متفاوت ادب شفاهی و تعبیراتی از زبان محاوره میشود. شاملو این موارد را، هم از زبان دوستان و آشنایان و هم از طریق پژوهشهای کتابخانهای، ثبتوضبط میکرد. وی درعینحال با اختصاص بخش «کتاب کوچه» در نشریات مختلف، این امکان را فراهم کرد که علاقهمندان از نقاط مختلف ایران اجزاء و عناصر متفاوت فرهنگِ مردمِ منطقۀ خود را برای وی بفرستند. نتیجۀ فعالیتهای شاملو در این زمینه، شکلگیری دانشنامه یا فرهنگنامۀ کتاب کوچه بود که از 1357 ش شروع به انتشار آن نمود و تاکنون 13 مجلد از آن از حرف «آ» تا «ح» منتشر شده است. در ثبتوضبط مدخلها و واژگان اصلی، لهجۀ تهرانی مبنا قرار گرفته است، ضمن آنکه در مواردی، فراتر از حوزۀ جغرافیایی ـ فرهنگی جامعۀ تهران رفته، و در کنار فولکلور تهران، به فولکلور مناطق دیگر ایران نیز پرداخته است (بلوکباشی، 23؛ نیز نک : ه د، کتاب کوچه).
زبان شاملو و ارتباط آن با زبان محاوره از موضوعهایی است که بسیاری از پژوهشگران به آن توجه کرده، و برخی از ویژگیهای آن را شرح دادهاند. آشنایی شاملو با فرهنگ و زبان مردم از یک سو و آشنایی با ادبیات گذشته از سوی دیگر باعث شده است که وی به بسیاری از واژههای زبان محاورهای جواز عبور در شعر دهد (پورنامداریان، 275) که از جملۀ آنها، میتوان به این موارد اشاره کرد: رف، عوعو، شقیقه، زاد و رود، چرت، زنگوله، منگوله، تیپا، لوطی، ایلاتی، قحبه، مزمزه، زباله، زلِ آفتاب، یادش بهخیر، حوضخانه، فواره، صلاتِ ظهر، ارسی، پچپچه و جز اینها (برای آشنایی بیشتر با اینگونه واژهها، نک : همو، 275-282). این موارد در زبان شاملو به اندازهای برجسته و نمایان است که از آن بهعنوان یکی از ویژگیهای زبانی شاملو یاد کردهاند. یکی از پژوهشگران از این ویژگی با عنوان هنجارشکنی یاد میکند و جلوههای متفاوت آن را توضیح میدهد، ازجمله ترکیب زبان رسمی و محاورهای، مانندِ این شعر: دختر از مهتابی نظاره میکند / و از عبور سوار / خاطرهای / همچون داغ خاموش زخمی / چار تا مادیون پشت مسجد / چار جنازه پشتشون (سلاجقه، 55؛ برای نمونههایی دیگر، نک : شاملو، احمد، مجموعه ... ، 517، 934). آنچه دربارۀ کاربرد زبان محاوره در شعر شاملو آمد، جدا از اشعاری است که شاعر به زبان محاوره سروده است. شاملو 9 قطعه شعر به زبان محاوره دارد: «یه شب مهتاب»، «راز»، «کوچهها تاریکن»، «من و تو، درخت و بارون»، «ترانۀ همسفران»، «بارون»، «پریا»، «قصۀ دخترای ننه دریا»، و «قصۀ مردی که لب نداشت». ازاینمیان، در هریک از 4 شعر آخر، داستانی افسانهگون نقل میشود؛ هم ازاینرو، آنها را باید منظومههای داستانی به شمار آورد. یکی از پژوهشگران شعر «یه شب مهتاب» را نیز در ردیف منظومههای داستانی شاملو قرار داده است (سلاجقه، 293-321). شاملو ظاهراً منظومۀ دیگری با عنوان «شاماهی» سروده بوده است که به همراه چند اثر دیگر او نزد شخصی به نام نقی نقاشیان مانده است (مجابی، 8). منظومههای داستانی شاملو که کاملاً تحت تأثیر فرهنگ و ادب عامه سروده شدهاند، از بخشهای مهم شعر شاملو به شمار میروند. در این منظومهها شمار فراوانی از بنمایهها و عناصر فرهنگ مردم ایران، بهویژه عناصر مرتبط با ادب شفاهی، بازتاب یافتهاند (سلاجقه، 277). منظومۀ «پریا» با جملۀ «یکی بود یکی نبود»، که از جملههای قالبی و کلیشهای افسانههای ایرانی است، شروع میشود (برای آشنایی با این نوع جملهها، نک : ه د، افسانه)؛ بهاینترتیب و درظاهر، شاعر یا راوی به مخاطب خود میگوید که قصد دارد افسانهای برای وی نقل کند. عبارت «زیر گنبد کبود» که پس از آن میآید، تأکیدی بر این برداشت است (سلاجقه، 278). بنمایهها، عناصر و حتى جملههای ویژۀ افسانهها و نیز برخی اشعار ادب عامه، ضمن نقل داستان بهطور مرتب تکرار میشوند، مانند مواردی از اینگونه: 1. عدد 3 در تعداد پریان (شاملو، احمد، همان، 195)؛ 2. «خارزارشدن جنگل» و «کویر و نمکزار شدن صحرا» (همان، 198) برای دیوها که یادآور بنمایۀ مشهوری در برخی از افسانهها ست که براساس آن، قهرمان با انداختن اشیائی سحرآمیز موانع بزرگی در برابر دیوها ایجاد میکند (مانند برخی روایتهای تیپ B 425، نک : مارتسلف، 98- 99؛ یا برخی روایتهای داستان سلیم جواهری، نک : دو روایت ... ، 103)؛ 3. بازیِ «عمو زنجیرباف»؛ 4. بازیِ «حمومک مورچه داره، بشین پاشو»؛ 5. دور کرسی نشستن در شبهـای چلـه و تخمهشکستن و گـوشدادن بـه قصههای بیبی؛ 6. اشاره به افسانههای «سنگ صبور» و «سبز پری و زرد پری، دختر شاه پریون»؛ 7. اشاره به رسمهایی مانند چراغونیکردن شهر؛ 8. اشاره به بنمایۀ پیکرگردانی (ه م) با نقل عبارتهایی مانندِ پیرشدن، گریهشدن، جوونشدن، خندهشدن، خانشدن، بندهشدن، خروس سرکنده شدن، میوهشدن، هستهشدن و انار سربسته شدن؛ 9. نقل جملههایی مانندِ «خورشید خانوم آفتاب کرد، یک من برنج تو آب کرد» که کاملاً برگرفته از اشعار ادب عامه است؛ 10. سرانجام، نقل عبارت قالبیِ «بالا رفتم دوغ بود، قصۀ بیبیم دروغ بود، پایین اومدیم ماست بود، قصۀ ما راست بود» یا «قصۀ ما به سر رسید، غلاغه به خونهش نرسید» در پایان کار (شاملو، احمد، همان، 195-204). اینگونه کاربرد خلاقانۀ بنمایهها و عناصر ادبیات فولکلور در کنار عوامل دیگر، ازجمله همراهی بینظیر موسیقی و ضربآهنگِ برآمده از زبان محاوره، باعث شده است که منظومۀ «پریا» در میان منظومههای شعر معاصر، در جایگاهی ویژه قرار گیرد و در دورهای معین آن را زبانزد خاص و عام کند (سلاجقه، 284). شاملو در دیگر منظومههایی که به زبان محاوره سروده، به همین گونه، از بنمایهها و عناصر ادبیات شفاهی بهره گرفته است که بهسبب اهمیت این عناصر به برخی از آنها اشاره میشود: 1. «یکی بود یکی نبود، جز خدا هیچی نبود، زیر این طاق کبود»؛ 2. اشاره به مثل معروف «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» (شاملو، احمد، همان، 399-406)؛ 3. «بارون میاد جرجر، رو پشتبون هاجر، هاجر عروسی داره، تاج خروسی داره» (همان، 191) که برگرفته از یکی از اشعار مشهور کودکانه است؛ 4. «هف عصای ششمنی، هف تا کفش آهنی»، که اشارهای مستقیم به یکی از بنمایههای معروف در روایتهای ایرانی تیپ B425 آرنه ـ تامپسون است (برای آشنایی بیشتر با این بنمایه، نک : مارتسلف، 98-100)؛ 5. «حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی» (شاملو، احمد، مجموعه، 1012؛ قس: بهمنیار، 205)؛ 6. آجیل کارگشا (شاملو، احمد، همان، 1011؛ برای آشنایی بیشتر با کاربرد این بنمایهها و عناصر در منظومههای شاملو، نک : نوریزاد، 61- 69، 107-114). تأکید بر این نکته ضروری است که در میان منظومههای داستانی شاملو، «پریا» موفقیت بیشتری داشته است. خود شاملو در مصاحبهای، ضمن مقایسۀ «پریا» با «قصۀ دخترای ننه دریا»، گفته است: «پریا» ترکیبی بود از چیزهایی که در ترانههای خودمان هست، توی بازیها و ... ؛ «پریا» بیشتر مال مردم است تا مال من. من با مصالح فرهنگ مردم یک اتاقک ساختم، اما «قصۀ دخترای ننه دریا» مال خودم است، چون از مصالح فرهنگ مردم کمتر بهره گرفتهام (وثوقی، 143). همانگونه که پیش از این آمد، بنمایهها و عناصر فرهنگ مردم در «قصۀ دخترای ننه دریا»، برخلاف گفتۀ شاعر، کم نیست و اتفاقاً فراوان است؛ ازاینرو، این داوری چندان واقعگرایانه نمینماید. چنانکه شاملو خود اشاره کرده است و برخی از پژوهشگران نیز تأکید کردهاند، موفقیت «پریا» ارتباط نزدیکی با وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران پس از ساقطشدن حکومت ملی مصدق دارد (شاملو، احمد، درباره ... ، 126؛ سلاجقه، 283). بهرغم تفاوتهایی که این منظومهها باهم دارند و با وجود آنکه سالهای طولانی از سرودن آنها گذشته است، باید گفت همچنان دارای اهمیتاند و شکلگیری آنها را در شعر معاصر باید اتفاقی مثبت ارزیابی کرد؛ زیرا این منظومهها «امکانات زبان شاعرانه را گستردهتر ساخته و کاربرد عناصر فرهنگ مردم در آنها» به غنای تصویری و آوایی و معنایی شعر معاصر کمک کردهاند و بررسی آنها درعینحال نشان میدهد که «بستر بکر فرهنگ و زبان مردم قادر است غنیترین بنمایههای مورد لزوم را برای سرایش در اختیار شاعران قرار دهد» (همو، 313). درحقیقت، این منظومهها با توجه به نقش و کارکرد شاملو در ادبیات معاصر و قدرت تأثیرگذاری او بر روندهای ادبی، سبب آشنایی و آشتیِ بخشی از روشنفکران با امکانات فرهنگ و ادب عامه گردید. اما دربارۀ شعرهای دیگر شاملو باید گفت بهرغم اینکه سرشار از مضامین اجتماعیاند، در آنها عناصر و بنمایههای فرهنگ ایرانی، اعم از فرهنگ مکتوب و شفاهی و نیز فرهنگ پیش از اسلام و دورۀ اسلامی، کمتر یافت میشود؛ برای نمونه، میتـوان بـه داستانهـای اسطـورهای، افسانـهها، قصههـای دینـی، شخصیتهای اسطورهای و افسانهای و نیز شهرها و مکانهای تاریخی و اسطورهای اشاره کرد که در شعر او راه نیافتهاند؛ حتى شخصیتهایی مانند مزدک نیز که با توجه به صبغۀ اجتماعی شعر شاملو میتوانست مورد توجه او قرار گیرد، در شعر وی بازتابی ندارد. در مقابلِ غیبت بنمایههای فرهنگ ایرانی، باید از غلبۀ عناصر و تلمیحات مربوط به فرهنگ غرب در شعرهای این شاعر یاد کرد. این موضوع در شعر شاملو به اندازهای برجسته و نمایان است که پژوهشگری ضمن اشاره به برخی از مواردِ یادشده، از آن بهعنوان ضعف شعر شاملو یاد کرده، و نوشته است: اگر گاهی در شعر او جلوهای از فرهنگ گذشتۀ ایران دیده میشود، بیشتر به قصد انکار طرح شدهاند. شاملو زبان این فرهنگ را به همراه استعدادها و ظرفیتهایش بهخوبی میشناسد، اما آنچه را این زبان حمل میکند، نفـی و انکار مینماید. همین موضوع یکی از موانع گسترش شعر شاملو در میان مردم و ادیبان بوده است (پورنامداریان، 52-53). همین پژوهشگر در جایی دیگر، علت این ضعف را عدم غور و بررسی عمیق شاملو در فرهنگ ایرانی میداند (همو، 251). به عبارت دیگر، باید گفت که شاملو نه به همۀ عناصر فرهنگ مردم، بلکه بهطور عمده به عناصر زبانی و ادبی این فرهنگ مانند امثال، اصطلاحات، زبانزدها و مفردات آن توجه داشته، و آنها را در شعر خود بازتاب داده است. البته او افزونبر شعر، این زبان را در نثر نیز به شکل گستردهای به کار برده است. از مهمترین عرصهها در نثر شاملو که زبان محاوره در آن مشاهده میشود، یکی بازنویسی افسانهها (نک : دنبالۀ مقاله) و دوم ترجمههای او ست. ترجمۀ آثار کالدول، زاهاریا استانکو، لنگستن هیوز و پرِور عرصۀ مناسبی است برای بهرهگیری زبان محاورهای که شاملو بهخوبی از عهدۀ آن برآمده است. ترجمۀ رمان پابرهنهها اثر استانکو، نخستین تجربۀ موفق شاملو در بهکارگیری فرهنگ و ادب عامه در حوزۀ نثر است (مجابی، 71-72). بازتاب انواع اسطورهها، افسانهها، باورها، اعتقادات، مناسبات گروههای اجتماعی، آیینهایی مانند بارانخواهی، مراسم عروسی، سوگواری و جز اینها، و ادبیات مرتبط با آنها در این رمان زمینۀ مناسب بهرهگیری از زبان محاوره را برای شاملو فراهم کرده بود. در اینجا، به برخی از جملهها و اصطلاحات بهکاررفته در این ترجمه اشاره میشود: محل سگ به کسی نگذاشتن؛ حساب کسی با کرامالکاتبین بودن (شاملو، احمد، ترجمۀ پابرهنهها، 1 / 71)؛ فحش به ناف کسی بستن؛ فحش چارواداری دادن (همان، 1 / 73)؛ دل و دماغ چیزی داشتن؛ مردهشویت ببرد با آن کار و کاسبیت (همان، 1 / 78)؛ چوب تو آستین کسی کردن (همان، 3 / 728)؛ چاق و چله؛ پت و پهن (همان، 3 / 745). شاملو در ترجمۀ برخی گفتوگوهایی که میان شخصیتهای مختلف این رمان صورت گرفته است و حامل باورهای آنها بوده، نیز زبانی کاملاً مناسب برگزیده است: «میخزی تو باغ همسایه، یک دانه سیب میدزدی؟ کلکت کنده است. روحت از دست رفته. وقتی مُردی، آتش جهنم منتظرت است؛ آتش جهنم و پاتیلی که مدام توش پلقپلق قیر میجوشد و نیزههای چهارسیخهای که روح آدم را اینپاتیل آنپاتیل میکند» (همان، 1 / 71). شاملو این تجربه را بار دیگر در ترجمۀ دُن آرام، اما به شکلی بسیار گستردهتر، و درعینحال با موفقیت بیشتر به کار گرفت. او این رمان را «وسیلهای رام برای پیشنهاد زبان روایی به نویسندگان فارسیزبان» میدانست (مقدمه بر ... ، 7). هم ازاینرو، وی زبان محاوره را به گستردهترین شکل ممکن در این ترجمه به کار برده است که اینک به برخی نمونههای آن اشاره میشود: الف ـ دشنامها: مانندِ شیطان لنگ، چلاق نکبتی، گورت را گم کن، حرومزاده، دلهسگ هرزهگرد، تف به گور پدرش، کثافت آشغال بوگندو، سندۀ سگ، کلاته، تخم ابلیس، ننهسگ، گند و گُه، استپان قرمساق بیاید تا بهش بگویم کلاهش را کجای کلهاش بگذارد (همو، ترجمۀ دن ... ، 1 / 81-83). ب ـ کلمات اتباع: مانند برق و بورق، چیز میز، غلط غلوط، چرب و چیل، سوات موات، نزاکت مزاکت، آداب ماداب، صاف و صوف (همان، 2 / 1511- 1518). ج ـ تعابیر و کنایات: مانند سر پیاز یا ته پیاز بودن، این دست آن دست را نمیشورد، مثل سگ بسته پارسکردن، پا تو کفش کسی کردن، دور چیزی قلمگرفتن، تا سه نشه بازی نشه (همان، 1 / 231-250). در کنار اینها، بهویژه باید به اسامی صوت یا نامآواها اشاره کرد، مانند وزوز زنبور، شرشر باران، لچّولچّ گِل جاده، خشخش برگ، تاپتاپ پا، تقتق کفش، جرنگجرنگ سکه، ملچملچ دهان، ژیغژیغکردن چرخ ماشین و جز اینها (برای نمونههای بیشتر، نک : عبداللهنژاد، 87). این کاربرد گستردۀ زبان محاوره فقط شامل گفتوگوهای شخصیتهای داستان نمیشود، بلکه شاملو آن را به زبان روایت نیز کشانده و این همان موضوعی است که برخی پژوهشگران از آن با تعبیر «کوچهزدگی» یاد کردهاند و با استناد به اینکه «در عموم آثار ادبی میان زبان آدمهای داستان در گفتوگوها و زبان راوی در توصیف، تمایز وجود دارد»، تأکید میکنند که شاملو با تعمیم زبان گفتوگو به زبان روایت، شأن زبان رسمی را مراعات نکرده است. این کار درعینحال به اصل روایت و داستان نیز صدمه زده است و باعث میشود که خواننده از ابتدا تا انتها، حواسش یکسر متوجه زبان باشد (خزاعیفر، 35-36).
یکی از حوزههای مرتبط با فولکلور در کارهای شاملو، بازنویسی شماری از افسانههای ایرانی است. این بازنویسیها که طی سالهای مختلف صورت گرفته، در کتابی با عنوان قصههای کتاب کوچه منتشر شده است. این کتاب شامل 42 افسانه است که البته از چند مورد آنها دو روایت یا بیشتر آورده است؛ برای نمونه، از بزک زنگولهپا (ه م)، کد 143 فهرست آرنه ـ تامپسون، و کرۀ دریایی (ه م)، کد 314 همان فهرست، هریک 3 روایت، و از بیبی مهرنگار و خستهخمار، کد B 425 آرنه ـ تامپسون، دو روایت نقل شده است. بر این اساس، در مجموع، 55 روایت از افسانههای ایرانی در کتاب وجود دارد. شاملو در بیشتر روایتها، با امانت کامل، از منبع اصلی روایت خود یاد کرده است. بازنویسی این افسانهها ازلحاظ پژوهشهای فولکلورشناسی قابل بررسی است. شاملو، آنگونه که خود تأکید کرده است، بسیاری از این افسانهها را براساس چند روایت بازنویسی کرده، و از ترکیب آنها روایتی تازه به دست داده است ( قصهها ... ، 113، 223، 253). او حتى در مواردی، اساس افسانه را با افزودههای خود تغییر داده است. برای نمونه، دربارۀ بازنویسی تیپ 696‘1 آرنـه ـ تامپسون مینـویسد: روایتهای موجود پایانبندی ندارد و پایان فعلی را «خود بدان افزودهایم» (همان، 113). اینگونه دستکاری و تغییر در افسانهها مغایر و مخالف اصول ابتدایی افسانهشناسی است و عموم فولکلورشناسان از آن پرهیز دارند (نک : ه د، فرهنگ مردم). آنچه شاملو در این زمینه به دست میدهد، بیشتر به یک متن خلاقه نزدیک است؛ هم ازاینرو، روایتهای وی نمیتوانند در بررسیهای فرهنگ مردم و بهویژه افسانهشناسی مورد استناد قرار بگیرند. اما جدا از این، بازنویسیهای یادشده، در وجه غالب خود، نمونههایی موفق از بازنویسی افسانههای گذشته است و بهویژه میتواند سرمشقی برای نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان باشد (برای بحثی مفصل دربارۀ این حوزه از کار شاملو، نک : جعفری، سراسر مقاله). شاملو جدا از افسانههای ایرانی، برخی افسانهها و داستانهای کودکان را از زبانهای دیگر نیز، با همین کیفیت، به زبان فارسی برگردانده است که ازجمله میتوان به «خروس زری و پیرهن پری» اشاره کرد که به شکل نوشتاری و گفتاری منتشر شده است (مجابی، 11-12). در کنار این کارها، باید به «بازنویسی»هایی دیگر نیز اشاره کرد که چندان دقیق نبودهاند، مانند افسانههای «هفتگنبد». این کتاب دراصل، تلخیص بخشهای داستانی هفتپیکر (ه م) اثر مشهور نظامی گنجوی است که بی هیچ مقدمه یا توضیحاتی منتشر شده است و فقط روی جلد آن آمده است: روایت احمد شاملو. شاملو در 2 مرداد 1379 ش / 24 ژوئیۀ 2000 م، پس از یک دوره بیماری، در بیمارستان درگذشت و او را در امامزاده طاهر کرج دفن کردند (شاملو، آیدا، 19).
بلوکباشی، علی، «صندوقچۀ هزاربیشۀ فرهنگ مردم»، ماهنامۀ فصل سبز، تهران، 1379 ش، س 2، شم 5-6؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پورنامداریان، تقی، سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو، تهران، 1374 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، «روایت شاملو از افسانههای ایرانی»، من بامدادم سرانجام، یادنامۀ احمد شاملو، به کوشش سعید پورعظیمی، تهران، 1396 ش؛ خزاعیفر، علی، «نقد ترجمه»، فصلنامۀ مترجم، مشهد، 1384 ش، س 14، شم 41؛ دو روایت از سلیم جواهری، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1387 ش؛ سلاجقه، پروین، نقد شعر معاصر: امیرزادۀ کاشیها (شاملو)، تهران، 1384 ش؛ شاملو، آیدا، «سالشمار احمد شاملو»، نقد شعر معاصر: امیرزادۀ کاشیها (نک : هم ، سلاجقه)؛ شاملو، احمد، ترجمۀ پابرهنههای ز. استانکو، تهران، 1351 ش؛ همو، ترجمۀ دن آرام م. شولوخف، تهران، 1383 ش؛ همو، دربارۀ هنر و ادبیات 11 (دربارۀ شعر)، گفتوگو با ناصر حریری، بابل، 1377 ش؛ همو، قصههای کتاب کوچه، تهران، 1379 ش؛ همو، مجموعۀ آثار (دفتر یکم: شعرها)، تهران، 1384 ش؛ همو، مقدمه بر دن آرام م. شولوخف، ترجمۀ همو، تهران، 1383 ش؛ عبداللهنژاد، مجتبى، «شاملو عاشق صداها بود»، هفتهنامۀ کرگدن، تهران، 1396 ش، شم 55؛ مارتسلف، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مجابی، جواد، شناختنامۀ احمد شاملو، تهران، 1377 ش؛ نوریزاد، محمدحسین، چهار افسانۀ شاملو، تهران، 1384 ش؛ وثوقی، ناصر، «بحثی با ا. بامداد»، ماهنامۀ اندیشه و هنر، تهران، 1343 ش، شم 1.
علی حسینی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید