صفحه اصلی / مقالات / شاطر /

فهرست مطالب

شاطر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 13 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

شاطِر، پادو و دوندۀ تیزپایی که با پوشاک و تجهیزات ویژه، تا زمان ناصرالدین شاه قاجار، نامه‌ها و پیامها را به‌سرعت به مقصد می‌رساند. وی قاصدی پیاده و تیزرو بود که کمتر به چشم می‌آمد و می‌توانست از همه‌جا بگذرد و در همه‌جا مخفی شود؛ از‌این‌رو، در مواقع حساس، نسبت به یک قاصد سواره‌ کارایی بهتری داشت.
شاطر در زبان عربی، به معنی زیرک، زرنگ، فرز، موذی و آب‌زیرکاه است (قیّم، 611) و در زبان فارسی نیز به همان صورت و به معنی پیادۀ چالاک، مردی که نامه‌ای را به‌سرعت به مقصد می‌رساند، مردی که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان ایران می‌رود، زیرک و باهوش، و همچنین کسی که در دکان نانوایی، نان بر تنور می‌زند، آمده است (مشیری، 482؛ معین؛ لغت‌نامه ... ).
از بعضی داستانهای مردمی فارسی، مانند داراب‌نامۀ بیغمی بر‌می‌آید که دست‌کم از حدود قرن 8 ق / 14 م، گروهی از عیاران همچون شاطران عمل می‌کردند و در رکاب شهزادگان و بزرگان و یا پیشاپیش آنان می‌دویدند، و یا در حال دویدن پیام می‌رساندند؛ برای نمونه، مشخصاتی که نویسندۀ داراب‌نامه برای طارق عیار بر می‌شمارد، تقریباً همان است که یک شاطر دارد. به روایت این کتاب، طارق عیار نیم‌تنۀ زربفت پوشیده، کمند ابریشمین در گرد کمر درآورده، دو خنجر سر‌بُر از بند کمر در‌آویخته، 24 زنگولۀ زرین از پیش ناف در‌آویخته، نجخی (تبرزین) زرین بر دوش گرفته، و در پیش مرکب بهزاد دوان‌گشته بود تا به دمشق رسیدند (بیغمی، 1 / 881-882). نیز در همین کتاب آمده است که ملک داراب شبرنگِ عیار را به‌عنوان پیک به سوی کرمانشاه، به ملک فارس، روانه کرد و سیاوش عیار را به هیرمند و آذربایجان فرستاد (همو، 1 / 509).
در دورۀ صفوی (ح 905-1135 ق / 1499-1723 م)، عیاران را به‌سبب تندی و تیزی آنها و با توجه به معانی شاطر به این نام می‌نامیدند. بر‌اساس رساله‌ای که شاطران دارند (نک‍ : ادامۀ مقاله)، آداب و آیین شاطران همان شیوۀ عیاران، یعنی تقوا، طهارت، صداقت، امانت، و دیگر خصال پهلوانی به پیروی از مکتب فتوت بوده است (انصاف‌پور، 20-21). در کتابهایی چون داراب‌نامه، سمک عیار، اسکندرنامه، رموز حمزه و حسین کرد و مانند اینها، به‌طور جسته‌و‌گریخته آمده است که شاطران کلاه بلند نوک‌تیز منگوله‌دار بر سر می‌گذاشتند، پاتابه به پای می‌پیچیدند، پوست گرگ به کمر می‌بستند، دو خنجر به کمر می‌آویختند، همواره کمند و تازیانه همراه داشتند و جُل‌بندهای پنهان و آشکار (نک‍ : ادامۀ مقاله) به خود می‌بستند که در آنها آلات گوناگون عیاری مانند مهرۀ عیاری، قلمدان، کارد، سوهان، ارۀ نرم‌بری و نِیچه، محتوی داروی بیهوشی جای داشت که این بیهوشانه را در بینیِ خفته می‌دمیدند، یا در شراب می‌ریختند و به اشخاص می‌دادند (نک‍ : لغت‌نامه).
از متون تاریخی چنین بر‌می‌آید که در‌خدمت‌داشتن شاطر نوعی منزلت اجتماعی به شمار می‌آمد و افزون‌بر شاه، حاکمان ایالات و ولایات، صاحب‌منصبان نظامی و دولتی، و همۀ کسانی که تا حدی تمکن مالی داشتند، مانند بزرگان و تاجران شاطرانی داشتند که در کنار یا در جلو و عقب اسب آنها راه می‌رفتند، یا می‌دویدند. از دورۀ صفوی به بعد، تربیت شاطر و شاطرپیشگی اهمیت فراوان یافت. کسی که داوطلب شاطری می‌شد، باید کاملاً سالم، دارای قدرت بدنی زیاد، چالاک، مؤمن به مذهب شیعۀ اثناعشری و دارای معرف معتبر می‌بود. او باید آزمونها و مراحل گوناگونی را پشت سر می‌گذاشت و وقتی به کمال مرتبه نائل می‌شد، زنگ حیدری به بازو، دامن و کمر خود می‌بست که نشانۀ چابکی و قدرت عمل او بود (انصاف‌پور، 21-24).
تاورنیه که بین سالهای 1041- 1079 ق / 1631- 1668 م در زمان شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان، به ایران سفر کرده بود، نوشته است که در شهر کثیف و پر‌گل‌و‌لای اصفهان، هیچ‌یک از بزرگان پیاده حرکت نمی‌کنند و بر اسب سوارند و یک یا دو نفر نوکر پیاده، که آنها را شاطر می‌نامند، در جلو اسب می‌دوند که راه را باز کنند؛ این شاطرها در میان خود معلم دارند و مشق پردویدن می‌کنند. شاه و بزرگان دربار شاطرهای متعدد دارند و ایرانیها داشتن شاطر را علامت شأن و منزلت می‌دانند. هر‌کس با‌شأن‌تر است، باید شاطر بیشتر داشته باشد؛ این شاطرها از پدر به پسر، پشت‌در‌پشت، خدمت می‌کنند. از سن 6 یا 7‌سالگی تمرین تند رفتن و دویدن می‌کنند. سال اول، یک‌نفس فاصلۀ اندکی را یورتمه می‌دوند، و سال‌به‌سال بر طول مسیر می‌افزایند. در سن 18‌سالگی، یک کوله‌بار آرد با یک ساج نان‌پزی و یک کوزۀ کوچک آب به پشت شاطرها می‌بندند و آنها را می‌دوانند. چون آنها همیشه برای نزدیک‌کردن راه، از میان‌بر می‌روند و نان و آبی پیدا نمی‌کنند، باید عادت کنند که آذوقۀ خود را بر پشت حمل کنند. شاطرهای شاه و بزرگان، همه در جشنی ویژه، با 12 مرتبه دویدن از عالی‌قاپو تا کوه نزدیک اصفهان، و هربار با آوردن تیری به نشانۀ انجام عمل که به منزلۀ شاهکار شاطر محسوب می‌‌شود، به درجۀ استادی می‌رسیدند (ص 381-382). کمپفر برخلاف دیگران، از 12 شاطر سوارۀ دورۀ شاه سلیمان اول در 1085 ق / 1674 م سخن می‌گوید که آراسته به جواهر با رانهای برهنه و شنلی سبک بودند و شاه سلیمان را که برای شترقربانی می‌رفت، احاطه کرده بودند (ص 233).
اهمیت شاطران تا‌ حدی بوده که در دورۀ صفوی، هر‌ساله جشن شاطر برگزار می‌شده است. شاردن در زمان شاه سلیمان، ناظر بر یکی از این جشنها بوده است که در روز 12 ذیحجۀ 1077 ق / 26 مۀ 1667 م برگزار شد. او نوشته است که در دورۀ صفویان، شاطر را به‌سبب چستی و چالاکی، «پادوهای سلطنتی» می‌نامیدند (نک‍ : عباسی، 4 / 196، حاشیۀ 7) و نوکر پیادۀ شاهنشاه محسوب می‌شدند. کسی که می‌خواست شاطر شاهنشاه شود، باید بین صبح کاذب و صبح صادق، به سوی ستونی که در فاصلۀ یک فرسنگ‌و‌نیمی از مدخل عالی‌قاپو واقع بود، 12 بار پی‌در‌پی می‌دوید و 12 عدد تیر را از آنجا می‌آورد (4 / 196-197). جشن شاطر در غروب تمام می‌شد و شاه سوار بر اسب به طرف شاطر می‌رفت و در حوالی شهر، با وی برخورد می‌کرد. شاطر با دیدن شاه کودکی را از دکانی بر می‌داشت و بر دوش می‌نهاد و نشان می‌داد که خسته نیست. شاه در حین حرکت، دستور خلعت می‌داد. شاطر پس از گواهی استادان و پیشکسوتان شاطری، شاطرباشی می‌شد و بزرگان نیز به او انعامهایی می‌دادند (همو، 4 / 207- 208). استادان گواهی کتبی می‌نوشتند که آن شاطر از عهدۀ آزمون به‌خوبی بر آمده است؛ او از این پس شاطر شاهنشاه یا پادوی شاهنشاه می‌شد (همو، 4 / 196-197).
در جشن شاطر، افزون‌بر زینت‌بندی و چراغانی مغازه‌ها و آب‌و‌جارو‌کردن میدان نقش جهان و همۀ معابر مرتبط با آن، چادر و خرگاه همایونی نیز متناسب با لباس و سایر نشانه‌های شاطر آذین‌بندی می‌شد. از ستونهای خیمه از بالا به پایین، منگوله‌ها و کاکلهایی همانند آنچه شاطرهای شاهی بر کلاه خویش تعبیه می‌کردند یا کمربندهای زنگوله‌داری که برای تهییج خودشان در موقع کار به کمر می‌بستند، آویزان بود. 10 تا 20 تن از شاطرهای شاهی، ملبس به لباسهای نفیس، هر‌یک به نوعی و به رنگی و با آرایش مخصوصی، به مهمانان که از سران جشن بودند، خوش‌آمد می‌گفتند. افزون‌بر همۀ تشریفات، در انتهای میدان، گروه رقصندگان و گروه شاطران آمادۀ رقص بودند. برخی از شاطرها به‌خصوص آنان‌که در دستگاه بزرگان بودند، در رقاصی و کارهای سرگرم‌کننده مهارت بسزایی داشتند و بزرگان از آنان برای سرگرمی خویش استفاده می‌کردند (همو، 4 / 198-200). در این روز، پوشاک شاطر عبارت بود از پیراهن، یک تُنُکه که پشت رانهایش را می‌پوشاند، شالی به شکل ضرب‌در که به بدنش پیچیده بود و سینه و بازویش را محکم نگه می‌داشت و به کمرش متصل می‌شد. پارچۀ سفید دیگری هم به ساقهای پایش پیچیده و محکم شده بود. بازوان، رانها و ساقهای پایش برهنه و آغشته به انگبینی به رنگ سبز روشن بود. پاپوش شاطر زیره نداشت و کف پایش برهنه بود. کلاهی بی‌لبه بر سر داشت که تا گوشش پایین آمده بود و با 3 یا 4 قطعه پَرِ سبک، تزیین شده بود. همچنین روی کلاه شاطر و بر گردن، بازو و بدن وی، تعویذ و طلسماتی آویخته بود (همو، 4 / 201-202).
نادرقلی خان افشار نیز پیش از رسیدن به پادشاهی و تشکیل سلسلۀ افشاریه (1148- ح 1210 ق / 1735-1795 م)، در دستگاه حکومتی خود شاطرباشی داشت (رستم‌الحکما، 187).
احمد شاه درانی (سل‍ 1160-1186 ق / 1747-1772 م)، سرسلسلۀ درانیها، وقتی از شهر خود بیرون آمد تا برای نبرد به خراسان برود، 300 شاطر همه با زینت و گرزهای زرین و سیمین در دست و دشنه‌های خون‌ریز بر کمر، از پی‌اش روان بودند و همه تحت نظارت شاطرباشی قرار داشتند (همو، 234).
ناصرالدین شاه قاجار (سل‍ 1264-1313 ق / 1848-1896 م) برای خود شاطرهای شاهی داشت که بسیار خوش‌لباس بودند. سرداری ماهوتی و قرمزرنگ یقه‌بلند و ملیله‌دوزی‌شده تنشان بود؛ جوراب سفید ساقه‌بلند به پـا می‌کردند؛ تابستانها گیوه یـا ملکی شیرازی، و زمستانها کفش سفید می‌پوشیدند. کلاه بلند ماهوتی آبی بر سر می‌گذاشتند و پرهای سفید به کلاهشان می‌زدند. هنگامی‌که ناصرالدین شاه به اتریش رفت و لباس گارد امپراتوری را دید، پس از بازگشت به تهران، گروه شاطر شاهی را متشکل از جوانان بلند‌قامت و ورزیده با الگوبرداری از لباس گارد امپراتوری اتریش برای خود تدارک دید. آنان باید پا‌به‌پای حرکت کالسکه، در کنار یا در جلو آن می‌دویدند (مونس‌الدوله، 148).
دروویل که در سالهای 1227- 1228 ق / 1812-1813 م، در دورۀ قاجار و در اوایل سلطنت فتحعلی شاه (سل‍ 1212-1250 ق)، در ایران بود، در خاطراتش دراین‌باره، می‌نویسد که گروهی از شاطران در دربار بودند که شاطرباشی سردستۀ آنان محسوب می‌شد. این شاطرها جوانان تیزدو و زبر و زرنگی بودند که جلو اسب شاه حرکت می‌کردند؛ شمار آنان 100 نفر بود و هر‌یک کلاه مخصوصی بر سر، و چماق کوتاهی در دست داشتند. شاطرباشی پیشاپیش همۀ آنان گام برمی‌داشت و آهنگ قدم شاطرها را منظم می‌کرد (ص 228).
برخی از نوشته‌های موجود در خاطرات درباریان نشان می‌دهد که شاطرباشیها قدرت بسیاری داشتند؛ برای نمونه، اعتمادالسلطنه می‌نویسد که در 18 رجب 1292 ق / 20 اوت 1875 م همراه ناصرالدین شاه بوده و از قصر فیروزه به سلطنت‌آباد می‌رفته است؛ آن روز شاه برای بازدید دوشان‌تپه می‌رود و اعتمادالسلطنه با شخص همراهش، به خواست سورچی کالسکه جلو می‌افتند؛ چیزی نمی‌گذرد که شاطرباشی خود را به آنها می‌رساند و تشر می‌زند که چرا جلو افتادید، کالسکۀ شما گَرد می‌کند. اعتمادالسلطنه نوشته است که شخصی که همراه او بود، از ترس شاطرباشی اسبی پیدا کرد و گریخت، اما اعتمادالسلطنه نتوانست اسبی پیدا کند و ترسان و لرزان باقی ماند تا شاه برسد (ص 16). از نوشتۀ لایارد نیز چنین برمی‌آید که برای گرفتن مالیات ایل بختیاری از محمدتقی خان چهارلنگ، خان بزرگ بختیاری، شاطرباشی معتمدی را از مرکز فرستاده بودند (ص 141).
جیمز موریه که در سالهای 1223-1231 ق / 1808-1816 م، در دورۀ قاجاریه، در سفارت‌خانۀ انگلیس در ایران کار می‌کرد، نوشته است که در یکی از سفرهایش، 10 سوار و 5 شاطر نگهبانش بودند. او دربارۀ شاطرها نوشته است که شاطران پادوهایی‌اند که با جامه‌های عجیب در پیرامون اسب یکی از بزرگان راه می‌روند و به شیوه‌ای باور‌نکردنی پیامها را از جایی به جای دیگر می‌برند (1 / 80).
کنـت گـوبینـو (1271-1275 ق / 1855- 1859 م) کـه در دورۀ قاجاریه، در آسیا بود، در سفری که به بوشهر داشت، از شاطرانی سخن می‌گوید که در دو ردیف و در دو طرف حاکم بوشهر و مهمانان او راه می‌پیمودند و چوب‌دستیهای بلندشان را گاهی به پشت تماشاچیان کنجکاو می‌زدند (ص 117).
در بلوچستان، در زمان ملوک‌الطوایفی، چاووشهای آنان نقش پیام‌رسان و نامه‌بر حکام را بر عهده داشتند و مانند شاطران در پیاده‌روی و سرعت، استقامتی زیاد داشتند، به‌طوری‌که یک‌روزه حدود 25 فرسنگ راه را پیاده می‌پیمودند و پیامی را از محلی به محلی می‌بردند و جواب آن را می‌آوردند (ناصری، 49).
شاطران نیز جزو فتیان و جوانمردان به شمار می‌آمدند. محمدجعفر محجوب نوشته است که اصول فتوت و جوانمردی به‌صورت نظامی صنفی در میان اصناف گوناگون پیشه‌وران و صنعتگران راه یافت و برای هر پیشه، رسالۀ عملی مختصری نوشته شد (ص 1021) که رسالۀ شاطران از آن جمله بوده، که در آغاز نسخۀ خطی هفت‌درویش آمده است (چهارده ... ، 121 بب‍‌ ). ظاهراً برای هر‌یک از واردان بدان صنف، نسخه‌ای نوشته می‌شد و او را به آموختن و رعایت آن اصول وا می‌داشتند. یکی از اصول این رساله‌ها تعیین پیری از میان بزرگان و نیکان و یاران رسول اکرم (ص) به‌عنوان پیر آن صنف بود که حرفه از او سرچشمه گرفته است (محجوب، همانجا).
عمرو بن امیۀ ضمری که در کتاب رموز حمزه، پیادۀ رکاب حمزه است (همو، 954)، به‌عنوان پیر شاطران برگزیده شد که به او بابای عمرو می‌گفتند. او پیک حمزة بن عبدالمطلب، و نظر‌کردۀ خواجه خضر (نک‍ : ه‍ د، خضر) بود و سیاحی را از او یاد گرفته بود. وی وقتی به کمال رسید که به خدمت علی (ع) شرفیاب شد و درجه و مرتبت یافت و میان‌بستۀ ایشان گردید و صاحب قدرت شد و از جملۀ خدمتکاران و محرمان آن حضرت گردید. بابای عمرو سینه‌پوش یا نیم‌تنه می‌پوشید که آن را جبرئیل از بهشت آورده، و ادریس نبی آن را دوخته بود. او قنطوره یا لباس کوتاهی با بندهای زیاد می‌پوشید که از پشم قوچ اسماعیل بود و بوذرجمهر حکیم در بغداد آن را بریده بود و استادان خیاط به اشاره و حکم حمزه آن را دوخته بودند. بر 7 جای آن 7 سورۀ قرآن نوشته شده بود. او مَرَس یا ریسمانی 12‌رشته به نشانۀ 12 امام، به کمر و گردن خود می‌بست که نشانۀ صلاحیت و قدم بر کار خیر نهادن بود. «الف نمد» بر کمر می‌بست که از پشم گوسفند اسماعیل باقی مانده بود. الف نمد را هرکسی که دردی داشت، به کمر می‌بست، دردش آرام می‌گرفت. از‌آنجا‌که عارفان و شاطران باید صدای زنگ خود را بشناسند، او نیز زنگی به کمر می‌بست که این صدا گویای ندای عشق و شکستگی نفس است.
بابای عمرو تاج و کلاه تباله بر سر می‌گذاشت؛ این کلاه از نمدی درست شده بود که جبرئیل از بهشت آورده بود. وی فلاخنی داشت برای پرتاب سنگ که از پشم شتر صالح بافته شده بود، همچنین طاقۀ پارچه‌ای بر سر می‌بست و «یکه‌پَری» بر سر می‌زد که از شهپر جبرئیل امین بود و خود جبرئیل به بابای عمرو داده بود. او لنگی بر کمر می‌بست که از چهل‌تنان و از سلمان فارسی بر او حواله شده بود. پنجه‌پیچ، سینه‌پوش و الف نمدِ بابای عمرو در زمان حضرت آدم (ع) پیدا شده، و دست‌به‌دست به بابای عمرو رسیده بود. پاپوش بابای عمرو از صالح پیغمبر و از اسحاق نبی به اشارۀ جبرئیل، به او رسیده بود. حضرت خضر برای بابای عمرو پاشنه‌کشی ساخته، و به حضرت علی (ع) داده بود تا به او دهد؛ هنگامی‌که علی (ع) او را میان بست، این پاشنه‌کش را به او داد. بابای عمرو انبانچۀ معجزه بر میان می‌بست که چند نوع بازمهره در آن بود، از‌جمله بازمهرۀ قدرتی از آن ایوب پیغمبر بود و بازمهرۀ معجزی که با اشارۀ علی (ع) بر زانوهای بابای عمرو، پدید آمد.
گویند بابای عمرو در حال دویدن به سوی بالای پشته یا کوهی بود که جبرئیل آمد و او را نظر کرد و 9 زنگ به ترتیب بر میان وی بست و گفت: بدو! و خود غایب شد؛ بابای عمرو شروع به دویدن کرد و در میان راه، حضرت امیر (ع) به او گفت که نظر جبرئیل مبارک باشد و بازمهره‌ای به او داد تا هر جای او که درد کند، با گذاشتن آن بازمهره بر محل درد آن را آرام نماید؛ نجخ یا چوب‌دستی بابای عمرو را حضرت داوود نبی ساخته، و دست‌به‌دست به او رسیده بود؛ همچنین «تبلغو» یا چوب سخت و سرخ‌رنگ دست شاطران را شاه مردان به بابای عمرو داده بود. بابای عمرو از موم روغن استفاده می‌کرد که ساختۀ سلمان فارسی، و هدیۀ او به بابای عمرو بود تا هنگام درد و کوفتگی بر پای خود بمالد تا درد و کوفتگی آن برطرف گردد. این موارد از بابای عمرو برای شاطران به یادگار مانده است و شاطران نمادهایی از آنها را می‌پوشیدند و به اصول او عمل می‌کردند (چهارده، 121-135).
شاطران در خدمت اقشار بالای جامعه قرار داشتند و از‌این‌رو چندان بازتابی در میان اقشار پایین جامعه و در فرهنگ مردم نداشته‌اند؛ بااین‌همه، نشانه‌هایی از شاطر در میان مردم و در فرهنگ مردمی، در مراسم عزاداری ماه محرم بروز کرده است. در عزاداری روز عاشورای سروستان، برخی از مردان شاطر می‌شوند، یعنی قبا و ارخالق می‌پوشند، شال می‌بندند، دور شال، آستین، گردن و کلاه، دستمالهای رنگارنگ با اشرفیهای درخشان آویزان می‌کنند و هرکدام یک چوب‌دستی کلفت دم‌گاوی که سر برجسته‌ای دارد، به دست می‌گیرند و دهنۀ اسبهای مشکی‌پوش و سفیدپوش تعزیه را به دست می‌گیرند و با پای برهنه حرکت می‌کنند. اینها عقیده دارند که شاطرها غلام خاص امام حسین (ع) بوده‌اند. زمانی که امام بر اسب می‌نشسته، شاطر عنان اسب را می‌گرفته، و پیشاپیش امام راه می‌رفته است. در همان روز عاشورا در صحرای کربلا، شاطران وظیفه داشته‌اند که عنان اسب امام و صحابه را بگیرند و تا میدان جنگ ببرند و در صورت مجروح‌شدن آنها، بلافاصله با زرنگی و شهامت خاص شاطران، خود را به مجروحان برسانند و آنها را بر پشت اسب بگذارند و از میدان خارج کنند (همایونی، 423).

مآخذ

 اعتمادالسلطنه، حسن، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ انصاف‌پور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353 ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1339-1341 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1388 ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348 ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ عباسی، محمد، حاشیه بر سیاحت‌نامۀ شاردن (هم‍‌ )؛ قیم، عبدالنبی، فرهنگ معـاصر عربی ـ فارسی، تهـران، 1387 ش؛ کمپفـر، ا.، سفرنامه، ترجمـۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ گوبینو، ژ. آ.، سفرنامه (سه سال در آسیا)، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1367 ش؛ لایارد، ا. ه‍ .، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ مشیری، محمد، حاشیه بر رستم التواریخ (نک‍ : هم‍‌ ، رستم‌الحکما)؛ معین، محمد، فرهنگ، تهران، 1382 ش؛ موریـه، جیمز، سفرنامـه، ترجمۀ ابـوالقاسم سری، تهـران، 1386 ش؛ مونس‌الدولـه، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش.

صادق همایونی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: