سیسمونی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 12 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257798/سیسمونی
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سیسْمونی، رخت و لوازم نخستین فرزند نوعروس که مادر عروس آنها را تهیه میکند و با آدابی خاص به خانۀ دخترش میفرستد. در بیشتر شهرهای ایران بهجای کلمۀ سیسمونی، اصطلاح «رخت بچه» با تلفظها و لهجههای مختلف به کار میرود.برخی عقیده دارند چون مردم قم زائو را زییَسْمون میخوانند، شاید این واژه از قم یا شهر دیگری به تهران و جاهای دیگر آمده باشد و دراصل زیستمان بوده است (بلوکباشی، در فرهنگ ... ، 505، حاشیۀ 2). در برخی فرهنگها این واژه را فارسی و عامیانه آوردهاند. در زبان سنسکریت واژۀ «شیشومان» به معنی دارندۀ بچه، تا حدی به سیسمونی نزدیک است (داعیالاسلام). همچنین در همان زبان، کلمۀ «شیشوکا» به معنی کودک یا جوان آمده است (مونیر ویلیامز، 1076). مردوخ روحانی نیز سیسمونی را برگرفته از زبان سنسکریت میداند (2 / 1487). هانری ماسه بیآنکه نامی از سیسمونی ببرد، چنین نوشته است: پیش از آنکه نخستین کودک خانوادهای به دنیا بیاید، مادرزن قنداق و گهوارهای تهیه میکند و با تشریفات تمام به خانۀ داماد میفرستد. یکی از قطعات ارسالی چلوار بریدهای است که آن را پیرهن قیامت مینامند. کودک بهدنیاآمده را پس از شستوشو در آن مینهند. پس از یک شبانهروز، او را در قنداق سفیدی میپیچند و در ننویی میگذارند که آن را در بالای اجاق آویختهاند. کمی برنج نیز در ننو میریزند و بعدها این برنج را به گدا میدهند (1 / 35؛ قس: هدایت، 38). بلوکباشی سیسمونی را متداول در لهجۀ تهرانی دانسته، و نوشته است: در تهران، تازهعروس همینکه برای اولینبار آبستن شد و به نخستین روزهای ماه هفتم یا نهم بارداری رسید، مادرش ضروریات زندگی فرزند او را که از پیش تهیه کرده است و سیسمونی مینامند، در چند طبق میگذارد و به خانۀ دختر و داماد میفرستد. سیسمونی مرکب است از: چند دست جامۀ کامل پسرانه و دخترانه، یک ننو یا گهواره، دو دست رختخواب، یک رختدان (صندوق کوچک)، یک دست آفتابه لگن مسین، چند اسباببازی، دو دست قنداق، چند دست کهنۀ بچه، مقداری داروهای خانگی مانند روغن چراغ و روغن کرچک، مقداری نیز روغن خوراکی، آرد برنج، نبات، زعفران، شکر سرخ، و مشتی دعا و تعویذ و طلسم. مادرشوهر و خواهرشوهرها و چند زن از بستگان نزدیک تا در خانه به استقبال طبقکشها میروند و گوسفند یا خروسی را در پیش طبقهای سیسمونی قربانی کرده و اسپند و کندر دود میکنند. بستهبندیهای سیسمونی را زنی که همراه آن آمده است، باز میکند و یکییکی به حاضران نشان میدهد و دربارۀ آنها تعریف میکند و همه مبارکباد میگویند و کف میزنند. سرانجام سیسمونی را در اتاق ویژۀ عروس میچینند ( فرهنگ ... ، 55-56، «زایمان»، 63-64). مونسالدوله، ندیمۀ حرمسرای ناصرالدین شاه در سدۀ 13 ق / 19 م، دراینباره نوشته است: سیسمونی یعنی رخت و لباس بچگانۀ شکم اول که از خانۀ مادر عروس میآوردند. آنهایی که بضاعتی داشتند، چون نمیدانستند که فرزند دختر است یا پسر، هم رخت و لباس دخترانه و هم پسرانه تهیه میدیدند. بیبضاعتها فقط یکجور سیسمونی فراهم میکردند. برای بریدن رخت بچه، خانوادۀ داماد را برای ناهار به خانۀ مادر عروس دعوت میکردند. پیرزنها مشغول دوختودوز لباسهای سیسمونی میشدند. 7 تا پیراهن ململ سفید بلند، 7 تا قبا، 7 تا «یل»، 7 تا «کمرچین»، چند تا لچک ململ نرم سفید و10 تا کلاهک میدوختند. پارچۀ لباسهای بچه بسته به دارایی خانوادهها بود. کلاهکها همه آستر داشت و رویۀ آنها مخمل، نرمه یا اطلس بود. وسط کلاهکها منگوله میگذاشتند و دور کلاهها یراق میدوختند. برای نوزاد ــ چه پسر و چه دختر ــ چند جور طلسم و دعا، بهخصوص «نظرقربانی» و مهرههای «ببین و بترک»، «قاپ گرگ»، «و اِن یَکاد»، «چهلبسماللّٰه» طلا یا نقره، دعای امصبیان (ه م)، دعای نظر، دعاهای چشمزخم (ه م) و امثال آنها تهیه میکردند. از همه مهمتر قنداق و بند قنداق و لاییهای قنداق بود که آن را «دواجی» میگفتند. روی بند قنداق، یک مهرۀ آبـی سوراخدار میدوختند که آن هم بـرای رفع خطر بـود. پس از قنداق، نوبت ننو و گهواره (ه م) میرسید. برای نوزاد دختر، گوشواره (ه م) و طوق، و برای نوزاد پسر، یک کارد کوچک چوبی با غلاف مخمل میگذاشتند. برای نوزاد دختر عروسکهای کوچک و بزرگ پنبهای میدوختند و اسباببازی نوزاد پسر اسب چوبی، تیله، مهره و توپ نخی بود. وقتی که این رخت و لباسها و قنداق و ننو و گهواره و اسباببازیها حاضر میشد، مادر عروس 10-12 کیسۀ کوچک سفید میدوخت و توی هر کیسهای یکی از این لوازم را میریختند: صابون رندهکرده، بارهنگ، خاکشیر (ه م)، نبات کوبیده، اسفند (ه م) و کندر، پنجۀ مریم (ه م)، ریشۀ الیا و جز آنها. خلاصه اینکه سیسمونی باید طوری تهیه میشد که تا موقع راهافتادن نوزاد و ازشیرگرفتن او، همهچیز آماده باشد. روروک برای راهافتادن بچه، و 30 تا 40 پستانک پارچهای هم جزو لوازم سیسمونی بود. وقتی سیسمونی با آن طول و تفصیل آماده میشد، آنها را توی 2-3 صندوق میچیدند و لای آن نقل و سکههای طلا و نقره میریختند. از خانۀ داماد یکی ـ دو پیرزن به خانۀ مادر عروس میآمدند. صندوقچهها را روی سر غلامبچهها میگذاشتند و به خانۀ داماد میبردند. خانوادۀ داماد گوسفند، گاو، یا خروسی جلو سیسمونی سر میبریدند. صندوقچههای سیسمونی را یکراست به اتاق مادرشوهر میآوردند. در این موقع، بسیاری از زنان قوم و خویش داماد برای تماشا دعوت میشدند. پیرزنهای گیسسفید کلید صندوقچهها را دودستی به مادرشوهر میدادند. مادر داماد با دست خودش درِ صندوقچهها را باز میکرد و مهمانان رخت و لباسها و خردهریزها را بیرون میآوردند و کف اتاق میچیدند. اگر مادر داماد سیسمونی را میپسندید، از زیر تشکچهاش انعامی کف دست پیرزنهایی میگذاشت که سیسمونی را آورده بودند (مونسالدوله، 75- 78). کتیرایی در کتاب از خشت تا خشت عین نوشتههای مونسالدوله را آورده و توضیحاتی به این شرح برای آنها نوشته است: مشمع، متقالهای چهارگوشۀ موماندود (ص 17، حاشیۀ 1)؛ خرمهره، مهرۀ آبیرنگ سفالین که برخی از آنها را برای دفع چشمزخم به گردن کودکان شیرخوار میآویختند (ص 19، حاشیۀ 2)؛ زبان ماهی، که از ماهی دودی میگرفتند (همان ص، حاشیۀ 3)؛ مازو، دانههایی سیاه به اندازۀ فندق که خاصیت دارویی و قابض دارد (همان ص، حاشیۀ 4)؛ هفتمهره، 7 مهرۀ ریز و درشت (ص 20، حاشیۀ 1)؛ تربتدان، تکهای ترمه که درون آن کمی پنبه و روی پنبه کمی تربت میگذاشتند و میبستند (همان ص، حاشیۀ 3)؛ سم آهو، برای باطلکردن سحر و قاپ گرگ (ص 20-21، حاشیۀ 6). جعفر شهری نیز این اقلام را اضافـه کرده است: ظرف سفالین لبهدار برای کف گهواره که بچه در آن دفع کند، میخ طویله برای بستن ننو، گلاب، شکر، قند، نبات، زعفران، هل، روغن، آرد برنج، چهارگل، خاکشیر، بارهنگ، شیرخشت، ترنجبین، گلگاوزبان، خاک تربت، روغن چراغ، سینی، مجمعه، لگن، طاس، مشربه، آفتابۀ بچه یا آفتابۀ پاکرسی یا آفتابۀ وضو، مجری (جعبۀ کوچک چفتوبستدار با رویۀ مخمل یا نقره و طلا)، صندوق، رختخواب، لباس برای زائو، اسباببازی بچه از جغجغه تا روروک و عروسک و ماشین دودی و آنچه که به کار پسر یا دختر میآمد، همراه اسباب بزک برای مادر بچه برای دوران زایمان و آنچه به فکرشان میرسید که همه را طبقکشها تا خانۀ زائو میبردند ( تاریخ ... ، 5 / 665، حاشیۀ 1). نخ آبی و سفید یا هفترنگ داخل سیسمونی از لوازم اولیۀ سیسمونی بود، زیرا به باور آنها شیاطین و جنیان از رنگهای درهم میگریزند. این نخ را به بند ناف نوزاد میبستند و با آن جان بچه را از خطر آل، جن و پری (ه مم) که میخواستند از راه بند ناف داخل بدنش شوند، مصون میداشتند (شهری، همان، 5 / 664-665، حاشیۀ 2). خاک تربت را برای برداشتن سق بچه به کار میبردند (همان، 5 / 666، حاشیۀ 1). تا 3 روز نوزاد را باید کرهبارهنگ بدهند و شب چهارم پستان به دهنش بگذارند. بارهنگ دانهای مقوی و پاککننده است و به همین سبب جزو سیسمونی است. مادر دختر آن را میکوبید و همراه با کوبیدۀ نبات میفرستاد. برای نخستینبار آن را باید زنی چشمودلسیر به دهان نوزاد مینهاد (همان، 5 / 668). در روایتی دیگر از جعفر شهری این توضیحات برای لوازم سیسمونی آمده است: پیراهن قیامت، از چلوار یا پارچۀ سفید به اندازۀ دو قد طفل با چاکی در وسط که به گردنش میانداختند. میگفتند که با این کار در روز قیامت لخت نمیماند و با پیراهن وارد محشر میشود؛ پیشانیبند، پارچۀ خوشرنگ گلکلاغی زیبا، مُدِ زمان، که به پیشانی طفل میبستند، برای اینکه پیشانیاش برجسته و دنبکی نشود؛ سینهبند، نوارمانندی پهن از پارچۀ دولا که وسطش پنبه گذاشته و میدوختند و برای جلوگیری از سرماخوردگی طفل به سینهاش میبستند؛ دستپیچ، پارچۀ دولای بههمدوخته به پهنای 4 انگشت و به طول دو ذرع که با آن دستهای بچه را به پهلوهایش میبستند تا نجنبد و بیدار نشود و با ناخن سر و صورت خود را زخمی نکند؛ قنداقی، پارچهای زیبا مثل روسری که هم قنداق بود و هم سر و روی طفل را میپوشاند؛ پشتی، بالشتکی کوچک که برای خمنماندن و ترکیب خدنگ گرفتن، به پشت طفل میگذاشتند و قنداق میکردند؛ حرز جواد، دعایی که برای حفظ از خطر جن و شیاطین در لولۀ بلغار (چرمی سخت و غیرقابل نفوذ) یا لولۀ نقره و طلا مینهادند و جلو سینۀ طفل میآویختند؛ مگسپران، پارچهای ریشهدار که از بالای گهواره یا ننو میآویختند؛ روصورتی، پارچهای نازک و تورمانند که برای جلوگیری از مزاحمت مگس و پشه روی صورت طفل میانداختند؛ قیچی و نخ سفید و آبی، برای چیدن و بستن ناف بچه، و بستن به مچ دست طفل و زائو برای رفع خطر دیو و پری؛ سفیدابِ روی، برای پاشیدن لای پای بچه برای ممانعت از سوزش؛ شیافِ صابون، برای رفع ثقل شکم نوزاد ( طهران ... ، 3 / 150-152، نیز حاشیههای 174-194). شاملو نیـز نوشته است که مجموعۀ لوازم بچه را ــ از لبـاس، وسایل خـواب، اسباببازی و کهنه و چیزهای دیگر ــ سیسمونی میگویند. هریک از دوستان یا اقوام میتوانند در هربار که زنی صاحب نوزادی میشود، برحسب ثروت و شخصیت خود، تمام یا قسمتهایی از سیسمونی را بهعنوان «چشمروشنی» برای زائو ببرند. امـا سیسمونی نخستین شکمی کـه عـروس میزاید ــ و تهیـهاش بـر عهدۀ مـادر او ست ــ سنگینتر، رنگینتر و نمایشیتـر است، زیرا به آبروی خانواده و ارزشی که برای دختر خود قائلاند، مربوط میشود. وقت ارسال سیسمونی به خانۀ داماد، معمولاً ماه هفتم یا نهم حاملگی عروس است. ماههای جفت را برای این امر بدشگون میدانند (دفتر 1 / 733). شاملو سپس دربارۀ اقلام سیسمونی همان نوشتههای کتیرایی و بلوکباشی را عیناً آورده (دفتر 1 / 733-737) و اضافه کرده است: به باور تهرانیها، موقعی که میخواهند برای تهیۀ سیسمونی قیچی به پارچه بگذارند، اگر پسر یا مردی وارد شود، نوزاد پسر است، اگر دختر یا زنی بیاید، دختر است (دفتر 1 / 752). برخی نیز سیسمونی یا لباس بچه را تحفهای میدانند که مطابق رسم از طرف اقوام فرستاده میشود (رحمتی، 95). در شهرستانهای ایران کمتر کلمۀ سیسمونی به کار میرود و اگر هم استفاده شود، نورس و وارداتی است. مثلاً خوانساریها سیسمونی را «رخت وچه» مینامند؛ شاعری محلی در قالب شعری طولانی همان اقلام سادهای را برشمرده است که در جاهای دیگر برای بچهها میفرستند؛ او در آخر میافزاید: امروزه این «رخت وچه» را سیسمونی مینامند که به اندازۀ یک جهاز عروسی است و به خانۀ دختر میفرستند (امیری، 64-65). در خراسان تا حدود 60-70 سال پیش کلمۀ سیسمونی متداول نبود و به آن «رخت بچه» میگفتند و خیلی هم خلاصه بود: فقط لباسی برای بچه، قنداق و بند قنداق، یک یا دو دست. حتى ترکزبانان ساکن شمال خراسان، مثل درگز و جز آن نیز «اوشاق پالتاری» (رخت بچه) میگفتند؛ ولی امروزه در خراسان هـم کلمۀ سیسمونی متداول شده است. در خراسان، وقتی تازهعروسی برای بار اول حامله شود، مادر عروس برای بچۀ او رخت درست میکند. این لباس را سیسمونی میگویند. این لباسها معمولاً نباید از 3 دست کمتر باشد، ولی هرچه بیشتر باشد، بهتر است. گاهی اوقات این لباس در خانوادههای متوسط به 12 دست، و در گروههای اعیان به 20 دست میرسد و طوری تهیه میشود که تا هفتسالگی کودک مناسب باشد. البته لباسها چون پیش از تولد تهیه میشود، باید دخترانه و پسرانه مخلوط باشد و لباس پسرانه باید دو یا 3 برابر لباس دخترانه باشد. در بعضی از شهرستانهای خراسان رسم است که تا 7 سال، سالی یک بار سیسمونی برای بچۀ اول میفرستند. چیزهایی که باید حتماً ضمیمۀ لباس سیسمونی باشد، اینها ست: روغن، آرد برنج، نبات، خاکشیر، بارهنگ، بادام، خاکشیر ساییده با نبات و نیز داروهایی ازجمله: پرسیاوشان، عناب، سپستان، سکنگور (سرکۀ انگور)، گل زوفا، شیرخشت، ترنجبین، روغن کرچک و بادام، و سرمه برای چشم. دیگر لوازم شامل تخت و گهواره، اسباببازی، چراغ خوراکپزی، قابلمه، قوری لعابی، پیاله برای صافکردن دوا، شیشۀ شیر، پستانک، سرشیشه، اسباب حمام ازجمله طاس و طاسچه، لیف و صابون، نمک، پودر و سرنج است. سیسمونی را باید ماه هفتم بارداری به خانۀ نوعروس ببرند و هر دو خانواده باید هنگام انتقال سیسمونی از خانۀ عروس به خانۀ داماد از خویشان پذیرایی کنند (ظفرمحجوب، 876- 878). در اراک از زمانی که نوعروس باردار میشود، مادر او به فکر «رخت بچه» است. این عمل پیشتر در ماه هفتم بارداری صورت میگرفت، ولی امروزه در ماه نهم بارداری است. رخت بچه در خانوادههای متوسط اینها ست: لباس چلگی (برای 40 روز اول)، لباس پس از چلگی، و لباس و وسایل حمام نوزاد. بعضیها همراه رخت بچه «چهلبسماللّٰه» (کلمۀ بسماللّٰه را روی 40 قطعۀ کوچک حلبی یا نقره حک میکردند؛ نقطۀ «ب» بسماللّٰه را سوراخ و رشتۀ قیطان سبزرنگی را از تمام آنها میگذراندند و این مجموعه را روی لباس کودک میدوختند تا نظرکرده باشد و چشمزخمی به او نرسد) و مازو نیز مینهادند؛ کنار مازو را سوراخ میکردند و همراه با یک قطعه سفال آبی یا سبز (کُزّه) با سنجاق یا قیطان روی شانۀ کودک نصب میکردند تا از چشم بد در امان باشد (محتاط، 2 / 283-284). در شیراز، سیسمونی را «رختک» مینامند. همینکه زن حامله هفتماهه یا نهماهه شد، از طرف مادرش لباسهای بچه را در چمدان یا در سینیهای جداگانه میگذارند و روی آن پارچه میکشند و همراه یک نفر برای عروس میفرستند (خدیش، 268). در خانۀ عروس همۀ بستگان نزدیک داماد مانند مادر و خواهر و احیاناً خاله و عمه حاضر میشوند. کسی که همراه رختک رفته است، به اتفاق کسانی که چمدان یا سینیها را حمل میکنند، وارد خانۀ عروس میشوند و چهبسا کِل میزنند و آنگاه سینیها را به یکی از اتاقها میبرند و روی زمین میگذارند. عروس انعامهایی به کسانی که سینی و یا چمدان را حمل کردهاند، میدهد. پس از یکی ـ دو ساعت، کسی کـه برای تحویـلدادن رختک معین شده است، پارچهها را از روی سینیها برمیدارد و در چمدان را باز میکند و به عروس یا بستگان شوهرش تحویل میدهد. اینها نیز جزو سیسمونیاند: سوسَک، گلولههای کوچک فلزی توخالی که دانههای ریگ یا فلز در آن است. این گلولهها به نخی بسته شدهاند و دور پای بچه انداخته میشود؛ گوشماهی؛ مهرهای آبیرنگ؛ چشمقربانی؛ دعای حرز جواد، که داخل لولهای از طلا یا نقره قرار دارد و به گردن طفل انداخته میشود؛ بازوبند، شامل 40 دعای «و ان یکاد» برای بستن روی بازوی طفل؛ بند سیاه؛ بند سفید؛ پستانک؛ و داروهایی که برای زن حامله در هنگام وضع حمل یا پس از آن مفید است، شامل خاکشیر، زنجبیل، شیرخشت، روغن ولایتی (محلی)، شکر کوبیده، نبات کوبیده، سیاهدانه، دوای آرد و روغن، نیل، گلِ شیرینشده (گِل سرشوری که آن را خیس کرده و آبش را گرفته و خشک کردهاند)، فوفل، بادام شیرین، بارهنگ چهارتخمه (شامل بهدانه، تخم ریحان، سیاهدانه و بارهنگ)، بهدانه، چای سفید، گلگاوزبان، زیره، سنبلطیب و عناب؛ همچنین اسباببازیها، شامل عروسک، توپ، شیپور و جغجغه برای نوزاد، و روسری و چانهبند سیاه، و رختخواب برای زن حامله (همایونی، 33-35). در گیل و دیلم به لباس نوزاد «چلهرخت» (پاینده، فرهنگ ... ، 662) یا «گوارهدسه» (اسباب گهواره) میگویند. وقتی دوران بارداری نوعروس به هفتماهگی میرسد، مادر عروس شروع به آمادهکردن اسباب گهواره میکند. دختران و زنان همسایه را خبر میکند و آنان طی مراسمی لباس نوزاد را قیچی میکنند که شامل روبند، روکش، گیلگیلی، خالهدور (خاله: ظرف گلی استوانهای برای مدفوع بچه در گهواره)، گوارهجلیل (روکش پارچهای جلوچاک گهواره که از راه چاک به نوزاد شیر میدهند)، سینهپوش، ارخالق، پیرهن، پیرهن سرخشت (پیراهن کوچک از ململ نازک برای اولین روزهای زایمان)، لچک، کلاه پارچهای، پیشانیبند، نافبند، انواع قطعات پارچه برای مدفوع بچه، و قنداقپیچ. در اواخر نهماهگی، همۀ این وسایل را در چند طبق یا خوانچه یا مجمعه میچینند و همراه با انواع شیرینیها به خانۀ نوعروس میبرند، درحالیکه در پیشاپیش آنها درویشی اشعار شادمانه میخواند یا مطربی با شدت تمام ساز مینوازد (همو، آیینها ... ، 23-24). در دوان، از توابع کازرون، معمولاً مادرِ زن آبستن وظیفه داشت که پیش از نهماهگی داروهای زایمان و لباسهای نوزاد را آماده نماید تا یکی ـ دو روز پیش از زایمان دخترش به خانۀ او ببرد (لهساییزاده، 107). در اینجا نیز نامی از سیسمونی برده نشده است. در ایزدخواست به سیسمونی «رخت بچه» میگویند که پیش از بهدنیاآمدن نخستین بچه از طرف مادر عروس تهیه، و به خانۀ داماد فرستاده میشد. این «رخت بچه» بههیچوجه قابل توجه نبود و مقدار آن شامل چند تکه پارچه که کهنۀ بچه میگفتند و برای قنداقنمودن به کار میرفت، 3 دست لباس، یک متر پارچه و مقداری کشمش و بادام بود که همۀ اینها را عمۀ دختر به خانۀ داماد و عروس میفرستاد (رنجبر، 322). مردم ایل بیرانوند معمولاً نذر میکنند که اولین لباس نوزاد را از شخص خوشنیتی بگیرند؛ درصورتیکه کودک سالم ماند، نذر را تا تولد آخرین فرزند خانواده ادامه میدهند (حنیف، 115). در پیرسواران، از توابع ملایر، مادر عروس لباس بچه، کهنه، قنداقپیچ (ساروق) و بند قنداق را تهیه میکند و در ماه هفتم آنها را با شادی برای دخترش میفرستد (رسولی، 338). اهالی اردکان به سیسمونی «رخت بچه» میگویند. وقتی عروس حامله شد، با این شعر به مادر عروس خبر میدهند که به فکر دوختن رخت بچه باشد: این عروس دو روزه / سر دلش مسوزه / / خبر به مادرش دی / رخت بچش بدوزه. یکی از اقلام مهم رخت بچه «مشمع» است؛ برای تهیۀ مشمع، یک متر کرباس را روی سینی بزرگی پهن میکنند و روی آن موم و پیه ذوبشدۀ گوسفند میریزند و با ته هاونی برنجی، چربی را به خورد آن میدهند؛ معمولاً این مشمع را برای دو یا 3 فرزند به کار میبرند و چندین سال بهخوبی دوام میآورد. «تهبری» جلیقهای است که لابهلای آن را پنبه میگذارند و زیر لباس، تن نوزاد میکنند، تا سرما نخورد. دستمال پیشانی را برای صاف و قشنگ ماندن پیشانی نوزاد و جلوگیری از سرماخوردگی پیشانی، بر پیشانی او میبندند. چشگ نیز پارچۀ سفیدی است به اندازۀ کف یک نعلبکی که به شکل دایره میبرند و روی آن کلمۀ «ماشاءالله» را گلدوزی میکنند و با برزبانراندن نام تکتک کسانی که احتمال میدهند چشمشان شور باشد، سوراخی با نوک قیچی در اطراف آن ایجاد میکنند؛ این دستمال را به پشت لباس طفل میدوزند و گاهی نیز با سوزنی آن را به دستمال پیشانی وصل میکنند و بهاینترتیب مانع چشمزخم و آسیب کودک میشوند. کلاه گوشک، کلاهی است پنبهدوزیشده و دارای ترک دایرهایشکل که سر و گوش و پشت گردن بچه را میپوشاند. چپری، پارچهای است از جنس شمد که همچون لچک بر سر بچه میبندند و قسمت پایین آن را پشت گردن بچه قرار میدهند و دو سرش را بهصورت ضربدری از روی سینه میگذرانند و در پشت گره میزنند؛ چپری برای حفظ نوزاد از سرماخوردگی است و همواره گوش و گلوی طفل را از آسیب سرما محفوظ نگاه میدارد؛ اگر گردن بچه شل باشد، پارچهای بهصورت یک پوشک میان چپری و گردن او قرار میدهند تا بچه سر را پس نزند و به گردن او آسیبی نرسد. سرمه، که معمولاً در دو نوبت صبح و عصر به چشم بچه میکشند و برای دفع چشمزخم، خالی سیاه میان دو ابروی او میگذارند؛ وقتی به چشم نوزاد دختر سرمه میکشند، میخوانند: سرمه چری، سرمه پری، سرمۀ خال مشتری، هرکه دختر ما را میبینه، دلهاش ببری (طباطبایی، 354-356). در سیرجان از وظایف مادرِ زنی که اولین بچهاش را حامله است، تهیۀ لباس نوزاد و شیرینی و قهوه و قوّتو (ه م) از اواخر ماه ششم حاملگی است. او روزی را بهعنوان رختبرون انتخاب میکرد و عدهای از اقوام پدر و مادر بچه را، که همه زن بودند، دعوت میکرد و با شربت و شیرینی و چای و میوۀ مناسبِ فصل پذیرایی مینمود. سپس قرآن و قیچی و ظرفی از شکلات یا نقل را در یک سینی میگذاشت و همراه پارچههایی که خریده بود، به میان جمع میآورد. همه با دیدن پارچهها کلولو (کِل) میکشیدند و دایره میزدند. سپس قیچی را به یکی از بزرگترها یا سادات حاضر در جلسه میداد. او با نام خدا و صلوات گوشهای از پارچهای را میبرید و بهاصطلاح، «قیچی توی پارچه میگذاشت». خیاطی که کارهای خانوادگی بر عهدۀ او بود، بقیۀ لباسها را میبرید. اگر موقع بریدن لباس نوزاد مردی وارد خانه میشد، میگفتند نوزاد پسر است و اگر زنی (بهجز دعوتشدگان) وارد خانه میشد، میگفتند نوزاد دختر است. خیاط شروع به دوختن میکرد و در همان موقع شیرینی و هدیهای به او داده میشد. دوختن لافو (لحاف و تشک و بالش بچه)، خریدن ننو، و تهیۀ یک دست لباس کامل برای مادر بچه نیز از وظایف مادرِ زن حامله بود. زائو این لباس را در روز دهم زایمان با خود به حمام میبرد و در برگشت آن را میپوشید. لباسهایی که برای بچه تهیه میشد: تَهْ سِرو، پارچۀ سهگوش و سفید و نازک و نرمی که روی سر بچه میبستند؛ کُلوته، پوشش مقنعهمانندی از پارچۀ سفید و لطیف؛ دُورگوشو، روسری سهگوشهای از جنس پارچۀ کلوته؛ کلاهچینو، از پارچهای رنگی با تزیین تور و یا چین بر لبۀ آن؛ تاجو، کلاه بیلبه و بیبند از جنس مخمل یا زری؛ کلاهگوشو، که روی گوش بچه را میپوشاند و بهوسیلۀ دو بند زیر گلوی نوزاد بسته میشد؛ دستمال سفید یا رنگی برای بستن پیشانی بچه؛ زیرپیرنی، لباسی با یقه و آستین گشاد و راحت و بدون کش و دکمه از جنس ململ، سفید و نرم؛ روپیرِنی، پیراهنی جلوباز با یقهای راحت و آستین بلند که لبۀ آستین کش نرم و لطیفی دارد؛ سینهپوشو، پوششی ژیلهمانند با آستری لطیف؛ کُوتو، بالاپوش بدون یقه با آستین بلند و جلوباز از جنس مخمل یا زری که روی همۀ لباسها پوشیده میشد؛ گلیزبندو، پیشبند؛ قَوایه (کهنه)، دوختهشده از پارچههای رنگی یا گلدار مثل چیت یا پاتیس به اندازههای معین سهگوش یا چهارگوش؛ سارُغ، پارچۀ چهارگوش بزرگی که بچه را در آن قنداق میکنند؛ قَلطونو، بالشتک چهارگوش کوچک پنبهای که میان دو لایۀ سارغ میگذارند تا شانه و گردن بچه روی آن قرار گیرد؛ بندو، بندی بلند از جنس پارچۀ سارغ، برای قنداقکردن بچه که معمولاً وسط آن برای پیشگیری از چشمزخم، مهرههای رنگارنگ مثل مهرۀ سبز، مهرۀ چشم، زاغ و نمک میدوزند؛ چادر برای سر نوزاد (خواه پسر، خواه دختر) که تهیۀ آن سنت است و شگون دارد. این چادر را مادر نگه میدارد تا برای بچههای بعدی نیز استفاده شود و در آخر آن را به فرزند اولش برمیگردانند تا او نیز برای فرزندانش از آن استفاده کند؛ بند کلولق، تابیدهای از دو نخ آبی و سفید و با موارد استفادۀ فراوان. درصورتیکه بچۀ اول بمیرد، لباس و چادرش را نیز بدشگون میدانند و میبخشند. مادرِ زن حامله در ماه هفتم همۀ این وسایل را با آینه و قرآن، بهصورتی ساده یا با تشریفات، برای دخترش میفرستد و دختر همۀ آنها را از زیر قرآن میگذراند و انعامی به آورنده میدهد. در ماه نهم حاملگی، مادر عروس اقدام به تهیۀ شیرینی و آجیل و قهوه میکند: قهوه و قوّتو از مهمترین تدارکات زایمان است. قهوههای رایج اینها ست: قهوۀ سیاه، قهوۀ سفید و قهوۀ پسته. شیرینیهایی نیز مادر عروس برای مراسم زایمان میپزد که معمولاً نان پر و زنجبیلی، نان برنج، باقلوا، کماج سحین و قطاب است (مؤیدمحسنی، 124-127). در ابیانه به سیسمونی «لباس واچا» میگویند که تهیۀ آن وظیفۀ مادر عروس برای بچۀ اول دخترش است. لباسها را که معمولاً 3 دست بود، خیاط یا خود مادر عروس میدوخت. اگر هنگام دوختن لباس نوزاد، پسری وارد اتاق میشد، میگفتند که نوزاد دختر است و اگر دختری وارد میشد، میگفتند نوزاد پسر خواهد بود، زیرا دختر شوهر میخواهد و پسر طالب زن است. یکی از همسایگان قابل احترام لباسها را همراه با مقداری روغن حیوانی و یک من بادام و اندکی سرمه برای عروس میبرد (نظری، 536-540). در کازرون، به سیسمونی «رختک» میگویند و باور دارند که اگر هنگام دوختن رختک، مرد یا پسری وارد شود، نوزاد پسر خواهد بود و اگر زن یا دختری وارد شود، نوزاد دختر است (حاتمی، 44، 51). در میمند، مادر عروس برای زایمان اول دخترش، در ماه هفتم وسایلی ازجمله لحاف، تشک کوچک و لباس نوزاد آماده میکند و به خانۀ دختر میبرد (ابراهیمی، 161، 165). در ایل بهمئی به سیسمونی «دست بغچۀ» نوزاد میگویند (رسترپو، 112). برخلاف بیشتر خانوادهها در شهرهای مختلف ایران، در میان بومیان جزیرۀ کیش آمادهکردن سیسمونی از طرف خانوادۀ عروس و مادر عروس معمول نیست و همۀ این کارها بر عهدۀ پدر نوزاد است (مختارپور، 570).
ابراهیمی میمند، کبرى، میمند شاهکار جاودان، کرمان، 1386 ش؛ امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1388 ش؛ همو، «زایمان»، نشریۀ پیام نوین، تهران، 1344 ش، شم 8؛ همو، فرهنگ عامه، تهران، 1357 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ همو، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیرانوند، خرمآباد، 1377 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1379 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1363 ش؛ رحمتی، یوسف، فرهنگ عامیانه، تهران، 1330 ش؛ رسترپو، الویا، زنان ایل بهمئی، ترجمۀ جلالالدین رفیعفر، تهران، 1387 ش؛ رسولی، غلامحسن، فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف ب، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ ظفرمحجوب، ایران، «آیین زایمان بار اول و آداب حمام رفتن زائو»، مجلۀ سخن، تهران، 1347 ش، شم 8- 9؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، 1355 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال بـا بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مردوخ روحانی، مـاجد، فرهنگ دانشگاه کردستان، سنندج، 1386 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
Monier-Williams, M., A Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1979.
اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید