سیزده به در
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 1 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257796/سیزدهبهدر
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
دورریختن سبزۀ نوروزی در روز سیزدهبهدر رسمی است که در بیشتر مناطق ایران متداول است؛ معمولاً، مردم سبزه را به آب روان میاندازند (بلوکباشی، 115-116؛ تسبیحی، 33؛ رضی، 50؛ فقیری، 66؛ نیکنام، 47؛ نیز نک : ه د، سبزۀ نـوروزی). در خـوانسار، بااینکـه مـردم «سینزهبهدر» بـه گـردش نمیروند، اما بعدازظهر برای انداختن سبزه و ازبینبردن نحسی سیزده نوروز لب جوی میروند و با زمزمۀ «سبزی تو از من، زردی من از تو»، سبزه را در آب میاندازند (امیری، 19، 21). در میان مردم گیلان و دیلمان نیز رسم چنین است که همۀ مردم در این روز از خانه خارج میشوند؛ برخی از آنها فقط برای انداختن سبزۀ نوروزی به نخستین جوی آب یا رودخانه، بیرون میروند، ولی بیشتر مردم تا شبهنگام به خانه برنمیگردند (پاینده، 119). در صبح روز «سینزدهبهدر»، زنان کوملۀ گیلان سبزۀ نوروز را در نزدیکترین آب جوی، استخر یا رودخانه میاندازند و میگویند: «ای سبز محمد (ص)! آمی بیجارِ سبزه پورا کوئن» (ای سبز محمد (ص)! محصول شالیزار ما را زیاد کن) (شهاب، 36). در شاهرود، در غروب روز سیزده، کدبانوی منزل به نیت طلب باران، سبزه را رو به قبله به پشتبام میاندازد و میگوید: «درد و غم ناراحتی زردی ما برو، در فرج به روی ما واهاباش (باز شود)، خدایا بارُن (باران) بُبار» (شریعتزاده، 422). در سیرجان، اگر کسی نتواند از خانه خارج شود، برای دورکردن نحسی سیزده، سبزۀ نوروزی را گره میزند و هنگام غروب آفتاب، آن را از خانه بیرون میاندازد (مؤیدمحسنی، 250-251). در ابیانه، سبزه را از پنجره بیرون میاندازند (نظری، 606). مردم سیرجان معتقدند ظرف سبزه را باید تا روز سیزدهم نگاه داشت و روز سیزدهم آن را شکست و سبزی را دور انداخت (همایونی، 408). یکی از مراسمی که افراد مختلف، بهخصوص زنان، در روز سیزده فروردین انجام میدهند، استفاده از سنگریزهها برای تفأل یا دعا برای برآوردهشدن حاجت است. در خوانسار با توجه به سردی هوا در ایام نوروز و سبزنشدن درختان و گیاهان یا بارانیبودن هوا و همچنین بهسبب اعتقاد به نحسی سیزده، چنانکه گذشت، مردم روز سیزدهم در خانه میمانند و نزدیک عصر تا لب جویها، تنها جایی که تا حدی سبزه روییده، میروند و بزرگترها سنگریزههایی از ته جویها پیدا میکنند و برای راندن نحسی سیزده، پشت به جوی میایستند و یکییکی آنها را درون جوی میاندازند و نیت میکنند؛ مثلاً، با نخستین سنگریزه میگویند: «13 برو، 14 بیا»، و با سنگ دوم میگویند: «غم برو، شادی بیا / محنت برو، روزی بیا». آنها به همین نحو، با هر سنگریزهای برای برآوردهشدن آرزوهایشان مانند ادای قرض و بهبود اوضاع و رفتن به زیارت و مسافرت دعا میکنند (امیری، 21). مردم املش و کومله نیز پیش از بازگشت به خانه، 13 سنگریزه در آب رودخانۀ کوهستانی میاندازند (پاینده، همانجا؛ شهاب، 37). دوشیزگان ایل چهارلنگ بختیاری به امید سالی پرخیروبرکت و شادیآفرین، کنار آب روان مینشینند و به همراه خانواده، هریک چندین سنگریزه را با خواندن این بیت در آب میاندازند: «غم برو، شادی بیا / محنت برو، روزی بیا» (سرلک، 48). مردم سنندج هنگام بازگشت از صحرا هرکدام 13 سنگریزه جمع میکنند و درحالیکه به سمت روستا میروند، سنگها را از روی شانه به پشت سر میاندازند و معتقدند با این کار نحسی سیزده را از بین میبرند (ایازی، 226). همچنین، آنها بر این باورند که هنگام پرتکردن سنگریزهها باید گفت: «آنچه درد و بلای من است، با این سنگریزهها برود»، و در این حال نباید به عقب نگاه کرد، وگرنه درد و بلا به بدن آنها برمیگردد (همانجا). در بیجار، هر زن به جای 13 سنگ، فقط 3 سنگ میاندازد (هنری، 79). در همدان، زنان بیاولاد کنار آب مینشینند و سنگریزه در آن میاندازند، به امید اینکه بچهدار شوند (همانجا). در خرقان شاهرود، دختران در روز سیزده فروردین سنگریزهای را بر بام آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی میاندازند و باور دارند اگر سنگریزه پایین نیاید، بختشان در سال نو باز خواهد شد (شریعتزاده، 466). در همدان، برخی از دختران بعد از مالیدن شیره بر روی شیرسنگی، از فاصلۀ چندقدمی، سنگریزه به سمت شیر میانداختند؛ اگر سنگریزه به بدن شیر میچسبید، مطمئن میشدند که به مرادشان خواهند رسید (باستانی، 317- 318). تاببازی (ه م) از کهنترین و متداولترین بازیهای روز سیزدهم فروردین است که در گذشته نیز چون امروز از بازیهای مورد علاقۀ دختران بوده است (مستوفی، 364). برخی، تاب را عامل ازمیانرفتن نحسی و خستگی دانستهاند (هنری، 78). در افتر دماوند، تاب را تازهعروسها و دامادها میبندند و همه، حتى پیرزنها و پیرمردها، برای شگون، سوار تاب میشوند (همایون، 8). در بیرجند، روز سیزدهم، کشاورزان بر درختان عناب تاب میبستند و با گرفتن انعامی آن را در اختیار مردم قرار میدادند (رضایی، 457). دختران خراسانی در روز سیزدهم در حین بادخوردن (تابخوردن) میخوانند: «ای باد به نوم (نام) برارم (برادرم) / شُکر به کرم برارم / / خودم غلام برارم / همه دخترا بگردن به دور برارم / / ای باد به نوم پدرم / دنیا به کرم پدرم / / کسی بشه غلامش / هم دخترک مهربونش» (هنری، همانجا). در شاهرود، زنان برای رفع نحسی سیزده، طناب به شاخههای چنار میاندازند و بادوازی (تاببازی) میکنند و در هنگام تابخوردن میگویند: «سیزهبهدر، چاردِه به جاش، سال دگه زنده باشیم پُروِچه (پربچه)» (شریعتزاده، 421). از رسوم شیطنتآمیز جوانان روستای ابریج و مُجِن شاهرود این است که هنگام تاببازی، جوانی چوبی به دست میگیرد و آرام به دختری که در حال تابخوردن است، میزند و میگوید: «اسم نُمزِت (نامزدت) چیه؟»، یا: «نام نُمزت بگو، درخت غنچِتِ بگو»؛ چوبزدن چندان ادامه مییابد که دختر نام کسی را که در آبادی دوست دارد، به زبان بیاورد و مثلاً اگر اسم او حسین است، بگوید: «باد به کان (کام) حسین، شکر به کان حسین، از اینجا تا هر کجا که هست، خودم به قربان حسین» (همو، 465-467). رسم پرسیدن نام نامزد در روز سیزده و در حین تاببازی، در افتر دماوند با پرتاب سنگ به شخصی که نامزد دارد، برگزار میشود و افراد بهسبب ترس از سنگپرانی دیگران، نام نامزدشان را میگویند (همایون، همانجا). در مناطقی نیز جوانان بهجز تابخوردن، به الکدولک (ه م)، گرگمبههوا (ه م) (مستوفی، 365؛ هنری، 79)، الاغسواری، چوببازی (هنری، همانجا)، جفتکچارکش (نک : ه د، قزل خانم)، گُلّهبَزی (گلولهبازی)، تخممرغبازی (ه م) (رضایی، همانجا؛ شهاب، 36؛ همایون، 7)، قاببازی (ه م)، طناببازی (شهاب، همانجا)، شیر یا خط، ورقبازی (ه م) و نرد (ه م) (بلوکباشی، 118) میپردازند. مستوفی به بازیهای «چری یا نچری، زوئی، توپبازی، گردو]بازی[، بُل بگیر بالا بیا، چپ توپ، باقالی به چند من؟، جرنگ جرنگ اسب چه رنگ؟» اشاره کرده، که در زمان قاجار رایج بوده است (همانجا). بازیهایی چون «گوطلان»، «الکدولک»، «برم نرم»، «کشیک» و «خرسوبازی» از بازیهای قدیم مردم خوانسار در روز سیزده فروردین است. گوطلان و الکدولک که با جستوخیز و سروصدای زیاد همراه است، بازی مطلوب بیشتر جوانان بوده است. برای بازی کشیک باید دورخیز میکردند و سپس میپریدند؛ این بازی مورد علاقۀ مردم بود و مردم برای تشویق بازیکنان در محوطه جمع میشدند (امیری، 20). مسابقات ورزشیِ بُردوباختی چون اسبدوانی و تیراندازی از سرگرمیهایی بود که همراه رقص و شادی پایان مییافت. در برخی از شهرها که مسابقۀ تیراندازی برگزار میشد، شرطبندی میکردند و سیب یا تخممرغی را بالای تپهای میگذاشتند و به سوی آنها نشانه میرفتند؛ در پایان هم به برندۀ مسابقه جایزه میدادند. در تهران زمان قاجار، در روز سیزدهبهدر مسابقۀ خرسواری برای خانمها، و اسبسواری برای آقایان برگزار میشد و در قسمت خانمها بهجز بچۀ خرکدار و خواجههای حرمسرا مردی حضور نداشت (بهروزی، 37). از دیگر سرگرمیهای روز سیزده نوروز در گذشته، چوگانبازی (ه م)، کشتیگیری و جنگ گاوهای نر بوده است که هنوز در پارهای از نقاط ایران، بهویژه در خراسان شمالی، مازندران و گیلان، باقی مانده است (بلوکباشی، 120)؛ بهعنوان مثال، کشتی گیلهمردی از ورزشهای مورد علاقۀ مردم کومله در این روز است (شهاب، 36). در کشتی روز سیزدهبهدر، کشتیگیران به احترام حضور زنان با لباس مبارزه میکردند و در پایان کشتی به برنده جایزه داده میشد (بهروزی، همانجا). همچنین، در طول روز سیزدهبهدر لوطیهای عنترگردان، خرسباز و شعبدهباز، حاجیفیروزها و مطربهای دورهگرد در میان مردم میگشتند و به سرگرمکردن آنها مشغول میشدند (بلوکباشی، 118؛ شکورزاده، 90؛ مستوفی، همانجا). شکار هم بهعنوان ورزش و سرگرمی روز سیزده در برخی از نقاط و ازجمله در کومله انجام میشود و مردان این روز را با شکار خوک میگذرانند (شهاب، 37). از مراسم نادر و قدیمی روز سیزده نوروز که بیشتر در میان دختران متداول و با رقص همراه است، اینکه در گناباد دختران دمبخت در سبزهزارهای خارج از شهر ملکهای برای خود انتخاب میکنند و بـه رقص و پـایکوبـی میپـردازنـد و هـر رهگـذری که از راه برسد، دورش حلقه میزنند و ضمن شوخی و قهقهه، به امر ملکه او را وادار به رقص و پایکوبی میکنند (شکورزاده، 91؛ نیز نک : ه د، زنشاهی). باورها: فالگرفتن که فال کوزه (ه م) از معروفترین آنها است، فالگوشایستادن، گرهزدن سبزه و گشودن آن، بختگشایی (ه م) و خواندن شادیانه (مرادی، 152-153) از مراسمی است که براساس باورها در این روز برگزار میشوند.در رسم گرهزدن سبزه دو باور وجود دارد که در شهرهای مختلف ایران رعایت میشود؛ مثلاً، زردشتیان بر این باورند که بعد از گرهزدن سبزه اگر گره را حیوان یا باد باز کند، به حاجت خود میرسند؛ به همین سبب، گاهی عمداً آن را سست گره میزنند تا باز شود (نمیرانیان، 682)؛ ولی برعکس، در گذشته، برخی از مردم بر این باور بودند که اگر گره باز یا پاره شود، به حاجت نمیرسند (شهری، 4 / 140). زنهای تهران در دورۀ قاجار برای برآوردهشدن حاجتها و محققشدن نیتهای خود چون رفتن به کربلا و مشهد نیز سبزه گره میزدند و گرهزدن سبزه مختص بختگشایی نبود (مستوفی، 366). دوشیزگان ایل چهارلنگ بختیاری، هرکدام با نیت و آرزوی خاص خود سبزه گره میزنند و به امید سالی پرخیروبرکت کنار آب روان مینشینند و سبزۀ نوروزی خود را در آب میاندازند (سرلک، 48). دختران ایزدخواست آباده در حین گرهزدن سبزهها، میخوانند: «زردی و رنجوری من از تو، سبزی و خرمی تو از من» (فقیری، 66). دختران روستای ابیانه، هنگام برگشت به خانه سبزه را گره میزنند و چنین میخوانند: «زار و ذلیلی من اون تَ (برای تو)، سوزی و خرمی تو اون مَ (برای من)» (نظری، 606). سیرجانیها گرهزدن سبزه را سنت میدانند و پیر و جوان و زن و مرد هنگام گرهزدن سبزه، با چوب زمین را سوراخ میکنند و مکرر چوب را در زمین فرومیبرند و بیرون میآورند و میخوانند: «سیزدهبهدر، چاردهبهتو، به حق پیر کُتکُتو، دردا بِلام اَ ای کُتو تو اوکتو» (مؤیدمحسنی، 251). در شاهرود، مردم چند ساقۀ نورستۀ گندم را به دست راست میگیرند و میگویند: «ای عَلُف (سبزه)، سبزیِ تو به مِن، مِن ها باشُم (بشوم) صدساله، تو ها باشی (بشوی) یَک ساله، مِن کلۀ تو رو بخورُم، تو کلۀ مِنِ نُخوری» (شریعتزاده، همانجا). خوانساریها با نیت خیر، آرزویی میکنند و سبزه را گره میزنند و بر این باورند که خدا آرزوهای همراه با نیت را برآورده میکند (امیری، 23). در زمان قاجاریه هم دختران برای پیداکردن شوهر، سبزه گره میزدند و معتقد بودند تا سیزدهبهدر سال دیگر حاجت آنها روا میشود، به شرط اینکه بگویند: «سیزدهبهدر، سال دگر، خانۀ شوهر، بچه به بر» (مستوفی، همانجا). در بیشتر شهرها، گرهزدن سبزه رسمی متداول است؛ اما در برخی از نقاط، تفاوتهایی در نحوۀ گرهزدن و آداب آن دیده میشود؛ بهعنوان مثال، دختران خوانساری در حین گرهزدن سبزه در کنار جویها، دعا میکنند (امیری، همانجا). دختران دمبخت در خرقان شاهرود جایی را برای سبزه گرهزدن انتخاب میکنند که در آن سمت، ستارۀ نحس نباشد؛ قبلاً ریشسفید محل این سمت را مشخص میکند. آنگاه دختران روی زمین مینشینند، حبهقندی به پشت سرشان میاندازند و سبزه را گره میزنند (شریعتزاده، 466). در برخی از نقاط خراسان نیز دختران رو به قبله مینشینند، سبزه گره میزنند و سپس مقداری شیرینی در پای سبزهای که گره زدهاند، میریزند و از آنجا دور میشوند. در بیرجند، همین مراسم بدون ریختن شیرینی انجام میشود (شکورزاده، 90؛ رضایی، 457). در شیراز، دختران دمبخت، نخست حبهقندی را در میان علفها میگذارند، سپس آنها را گره میزنند و در حین گرهزدن شعر «سیزدهبهدر، سال دگر، خونۀ شوهر، بچه بغل، اومه اومه» را میخوانند (فقیری، همانجا). دختران شیرازی برای بختگشایی، از شب قبل یک نخ تابیدۀ ابریشم هفترنگ را به کمر میبستند و صبح روز سیزدهبهدر، پیش از طلوع آفتاب، از پسربچۀ نابالغی میخواستند که گره از کمرشان باز کند تا بختشان گشوده شود (همانجا؛ هنری، 77). در گیلان، جوانان در روز سیزدهبهدر به دباغخانه میرفتند و گره بند شلوارشان را پسر نابالغی باز میکرد تا بختشان باز شود (کشاورز، 142). در ساری، دختران دمبخت سحرگاه به لب نزدیکترین جوی میرفتند و از روی آن 7 بار میپریدند و با خود میخواندند: «سال دگر خونۀ شوهر» (هنری، همانجا). در اهواز، دختران روز سیزدهبهدر، صبح زود کوزۀ سفالی پرازآب ازشبمانده را پای در میشکستند (همانجا). در سروستان، بیشتر دختران به «تل مسجد جمعه» ــ تلی خاکی در جنوب غربی سروستان و باقیماندۀ مسجدی بـه همین نـام ــ میروند، آش میپزند و حبهقندی را با تکهای پارچه به نوند (بوتۀ اسفند) آویزان میکنند (همایونی، 409). دختران همدانی سوارشدن بر شیرسنگی همدان را نشانهای از سوارشدن بر گردۀ شوهر در سال آینده میدانند (باستانی، 318). دختران کرمانشاهی عصر روز سیزدهبهدر بالای گلدستۀ مسجد میروند و یک دانه گردو پایین میاندازند؛ آنها باور دارند اگر گردو شکست، تا سال دیگر به خانۀ شوهر میروند، وگرنه، باید تا سال آینده منتظر بمانند (هنری، همانجا). دختران مجن شاهرود در این روز فال «کوزو کوزو» (کوزه) میگیرند؛ بهاینترتیب که هرکدام، شیئی با قید نام خود داخل کوزه میاندازند؛ سپس، یکی از آنها کنار کوزه مینشیند و ترانههای محلی را میخواند. دراینحال، دختربچهای اشیاء درون کوزه را یکییکی درمیآورد؛ اگر ترانهای که در این هنگام خوانده میشود، موافق طبع صاحب آن شیء باشد، آن دختر سال بعد به خانۀ بخت میرود، وگرنه در خانه میماند (شریعتزاده، همانجا). برخی از مردم باور دارند زن نازا برای باردارشدن باید روز سیزدهبهدر به سر چشمهای که آسمان را نبیند، برود و چند جام از آب آن بر سر خود بریزد، سپس غسل کند و دو رکعت نماز بخواند تا گره از مشکلش گشوده شود (هنری، 77). در خراسان و همدان، زنان نازا یا بیفرزند در این روز با نیت باردارشدن کنار آب روان مینشینند و کلوخ در آب میاندازند و دعایی میخوانند (شکورزاده، همانجا؛ هنری، 79). در روستای رویان شاهرود معمول است که روز سیزدهبهدر زنان 7 مرتبه از روی آب روان بپرند (شریعتزاده، 467). در گذشته، تهرانیها این روز را بهسبب نحسبودنش، برای سیاهبختکردن کسی و تفرقهانداختن بین دو نفر مناسب میدانستند و از جملۀ کارهایی که انجام میدادند، یکی این بود که قلیانی را، بیآنکه آب کوزهاش را 6 روز عوض کرده باشند، همراه خود به دامن طبیعت میبردند و تا بازگشت، در هر نوبت آمادهکردن و کشیدن آن نیت میکردند که مثلاً فلانی در نظر فلانکس ارج و منزلت خود را از دست بدهد و یا میان فلان و فلان تفرقه و جدایی بیفتد و هنگام بازگشت، آب قلیان را در مقابل خانۀ آنکس میپاشیدند. دیگر اینکه، دو سوسک سیاه را سرخابسفیداب میکردند و اسم افراد مورد نظر را رویشان میگذاشتند و نزدیک غروب، آنها را از پشت به یکدیگر میبستند و شب در خانۀ یکی از آن دو فرد میانداختند. یا، چند ساقۀ نعنا را در لجن کنار جویی در بیابان چال میکردند، سپس یکـی ـ دو ساقۀ آن را در مجرای لولۀ چپق فرومیبردند و شب پشت در خانۀ بدخواه خود به زبان میزدند و با نیت سیاهبختی او به در خانهاش تف میکردند (شهری، 4 / 140-141). زنان گیلانی در این روز شیشهای از آب دباغخانه پر میکردند و پولی هم در چاه دباغخانه میانداختند؛ سپس این آب را به خانه میبردنـد و بـه شوهران میخـوراندند تـا بـه آنها محبت ورزنـد (کشاورز، همانجا). مادران به بچهها سفارش میکردند که صبح روز سیزدهبهدر، بعد از بیدارشدن، به آسمان نگاه کنند تا زندگیشان مثل آسمان درخشان و عمیق و زیبا شود (هنری، 77). مردم سیرجان از عصر روز 12 فروردین تا عصر روز سیزدهم را برای مسافرت نحس میدانستند و اگر قصد مسافرت داشتند، قبل از ظهر دوازدهم حرکت میکردند تا نحسی سیزده گریبانگیرشان نشود؛ همچنین، سعی داشتند شب سیزدهبهدر را در محلی که شب سال تحویل بودهاند، بگذرانند، وگرنه خیروبرکت را از منزلی به منزل دیگر میبردند (مؤیدمحسنی، 250، 251)؛ همچنین، بیشتر مردم سعی دارند در این روز، بهویژه قبل از ظهر، به منزل کسی نروند، زیرا ممکن است با بیمحلی حتى بیحرمتی صاحبخانه مواجه شوند. علت چنین رفتاری آن است که معتقدند با آمدن مهمان، نحسی سیزده به خانۀ آنها وارد میشود (شهری، 4 / 139). مردم بروجرد اگر سیزدهبهدر را جایی بروند و همان سال به یمن حضور در آنجا، پسردار شوند یا محصول کشاورزیشان خوب شود، سال بعد دوباره به همان محل میروند؛ اما اگر در آن سال اتفاق ناگواری رخ بدهد، دیگر به آن محل نمیروند و جای جدیدی انتخاب میکنند، به این امید که محل جدید برایشان خوشیمنی بیاورد. در برخی از روستاهای بروجرد روز چهاردهم فروردین را سیزدهبهدر به شمار میآورند، زیرا روز تحویل سال را اول سال جدید نمیدانند؛ زنان این روستاها در روز چهاردهم بعد از صرف ناهار، هرکدام تکهسنگ و چوبی از زمین برمیدارند، با سنگ بر سر چوب میزنند و آن را در زمین فرومیکنند و معتقدند با این کار قضا و بلای برادران، پسران و قوم و خویشان را با میخ چوبی در زمین به بند میکشند (کرزبر، 270، 271). وقتی که اهالی روستای اَبر شاهرود نزدیک غروب سیزدهبهدر به منزل بازمیگردند، نزدیک در حیاط، یکی از اعضای خانواده کوزهای را به زمین میکوبد و میگوید: «سیزده به در، چارده به جاش (چهارده برقرار)». افرادی که کوزهای همراه ندارند، برای رفع نحسی، تکههای خردشدۀ همان کوزه را دوباره به زمین میکوبند (شریعتزاده، 465). در خرقان شاهرود معمول است جوانان در شب سیزده نوروز بوتههایی را در کوچه آتش میزنند و 3 بار از روی آنها میپرند و میگویند: «سیزده بهدر، نحسی بهدر، سرخی تو از ما، زردی ما از تو» و معمول است کوزههایی روی آتش میشکنند. در مجن شاهرود نیز چنین رسمی رعایت میشود و اهالی پس از پریدن از روی آتش، میخوانند: «سیزدَه رِ به در کِردیم، به ماچِه خَرِش کِردیم» یا «سیزده به در، چارده مبارک باد»، و برای رفع چشمزخم بر روی آتش کندر و اسپند دود میکنند و معتقدند روی آتش نباید آب بریزند، بلکه آتش باید خودش خاموش شود، زیرا «آمدنیامد دارد» (همو، 466). اهالی میناب هرمزگان، بیارجمند شاهرود و بیرجند بر این باورند که زیارت مکانهای مقدس و اهل قبور در روز سیزدهبهدر خوب است و شگون دارد (سعیدی، 179؛ شریعتزاده، 467؛ رضایی، 456). برخی از مردم بر این باورند که اگر کودکی در روز سیزده نوروز متولد شود، همیشه بیمار است و یا اگر دختری در این روز شوهر کند، سرش هوو میآید (هنری، 76). اهالی بیارجمند شاهرود بر این باورند که در روز سیزدهم فروردین شگون دارد که اهالی چیزی از هم بردارند (شریعتزاده، همانجا). مردم بیرجند معتقدند در روز سیزده نوروز نباید به حمام رفت و هرکه برود، «کلهجنبانک» میگیرد (رضایی، 636)؛ ولی مردم سنندج روز سیزده به حمام میروند، اصلاح و بزک میکنند و لباس رنگارنگ میپوشند (ایازی، 224). در گذشته، برخی از زنان شاهرودی با نیت برآوردهشدن مرادشان در سال جدید، در این روز، 13 مرتبه از سوراخی که در قسمت پایین چنار سوختۀ شاهرود وجود دارد، میگذشتند (شریعتزاده، 421).
دربارۀ سیزدهبهدر، ترانهها و اشعاری سروده شده است که برخی از آنها فقط برای شادکردن مردم در روز سیزده فروردین و برخی دیگر با نیت بختگشایی و بیان آرزو ست. مردم استان کرمان و شهرهای آن اشعاری دراینباره دارند (نک : مؤیدمحسنی، 251، نیز حاشیۀ 1). در راور کرمان، این شعر را میخوانند: سیزدهبهدر، چاردهبهتو، درد و بلا این تو کتو، اون تو کتو، وقت بهار سِنجِتو (کرباسی، 1 / 140)؛ در پاریز همین استان میخوانند: سیزدبهدر، چاردهبهتو، به حق پیر کُتکُتو (سوراخسوراخ)، امسال بریم چادرسرو (چادربهسر)، سال دیگه بییم (بیاییم) بچه بغلو (به بغل) (باستانی، 312). اهالی خور، در حاشیۀ جنوبی کویر نمک، نیز شعری دراینباره دارند: سیزدهبهدر، چاردهبهتو، به حق مرغ قُدقُدو، سال دیگر، خونه شوور، بچه بغل (بلوکباشی، 115). دختران خوری همین شعر را در بازگشت از صحرا و در حین پریدن از جویها نیز میخوانند (هنری، 79). در بیرجند میخوانند: سیزدهبهدر، چاردهبهتو، سالِ دِگه، خونهیِ شو، بچه بِغل، هاکت کتو، هاکت کتو (رضایی، 457). در خرقان میخوانند: زردی من از تو، سبزی تو از من، تو هرساله، من صدساله (شریعتزاده، 466). بروجردیها میخوانند: سیزده وِدَر، سالی دییَر، خونۀ شییَر، بچه بغل (کرزبر، 271). دختران سروستان در مزارع گندم و جو در حین گرهزدن سبزه میخوانند: سیزدهبهدر، چاردهبهتو، پونزده بیشین، دنده بوکو (بکوب) (همایونی، 408). دختران و زنان تهرانی نیز بنا به آرزوها، سن و گرفتاریهایشان، شعرهای متنوع میخواندند که برای نمونه به این اشعار میتوان اشاره کرد: «سبزی تو از من، زردی من از تو»، که گفتن این عبارت موزون در هنگام گرهزدن سبزه، تقریباً برای همه از واجبات بود؛ دختران دمبخت نیز میخواندند: «سیزدهبهدر، سال دیگر، خونۀ شوهر، بچه به بغل»، که هنوز هم از شایعترین عبارتها هنگام گرهزدن سبزه است. دخترانی که عجلۀ بیشتری برای شوهرکردن داشتند، میخواندند: «سبزه و سبزهبختی، یه شوور دست به نقدی»؛ زنانی که هوو داشتند، زمزمه میکردند: «سیزدهبهدر، سال دیگر، مَردَم به بَر، هووم دربهدر» یا «سیزدهبهدر، سال دیگر، کنار شوور، همراه پسر، پهلوی دختر، دردم دوا، کامم روا، هووم طلاق، دستش چلاق»؛ برخی نیز با نیت خیر میخواندند: «مالم فراوون، کارم بسامون، خصمَم پریشون، سالَم به دلخواه، بختم به همراه» یا «کی اومده کی رفته، کی این خبر رو گفته، خضر نبی رسیده، باد صبا دمیده، مژده که خوب تیارم، اسب مراد سوارم، رفیق بخت و یارم» و در آخر میگفتند: «ای سبزه، به حق شاه مردان، حاجات دلم به کام گردان» (شهری، 4 / 139-140). یکی از شادیانههایی که لوطیهای تار و تنبکی در کنار بساطهای سیزدهبهدر در تهران در حین زدن ساز میخواندند، چنین بود: سیزدِه سال پیشتر / من بودم و آبجی اختر / / من بودم و خاله همدم / من بودم و عمه مریم / / بار و بونه رو بستیم / به توی گاری نشستیم / / سَموَر و فرش و قلیون / سیخ کباب، کماجدون / / صحرای سبز خرم / غنچه گُلای پُرنَم / / خنده و رقص و شادی / حرف عروس دومادی / / بَسکی که عشوه ریختیم / درد کمر گرفتیم / / سبزههارو تا بستم / شووَر اومد به دستم / / همونجا خواستگار شد / یه هفته بعد سوار شد / / این بچۀ به بارم / از روز سیزده دارم / / اون سالی که نرفتم / هزار مرض گرفتم (همو، 4 / 142).
امیری خوانساری، هوشنگ، فرهنگ باستانی خوانسار، تهران، 1381 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، خاتون هفتقلعه، تهران، 1356 ش؛ بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، 1357 ش؛ بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، تهران، 1376 ش؛ بهروزی، محمدجواد، «سیزده و سیزدهبهدر»، آینده، تهران، 1364 ش، س 11، شم 1-3؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردمشناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، 1373 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1352 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تسبیحی، محمدحسین، نوروز مبارک، راولپندی، 1355 ش؛ حنیف، محمد، «بهار و نوروز در فرهنگ مردم لرستان»، نجوای فرهنگ، تهران، 1385 ش، س 1، شم 2؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، جشنهای آب، تهران، 1383 ش؛ روحالامینی، محمود، در گسترۀ فرهنگ، تهران، 1383 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374- 1378 ش؛ سرلک، رضا، آدابورسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعیدی، سهراب، «نوروز در میناب»، نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، س 2، شم 5-6؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شیل، مری، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362 ش؛ عهد عتیق؛ فرهوشی، بهرام، جهان فروری، تهران، 1355 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، آدابورسوم نوروزی در فارس، شیراز، 1382 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور، تهران، 1365 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کشاورز، کریم، گیلان، تهران، 1356 ش؛ مرادی غیاثآبادی، رضا، نوروزنامه، تهران، 1386 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نمیرانیان، کتایون، «نوروز در بین زرتشتیان شهر کرمان»، سروش پیر مغان، به کوشش کتایون مزداپور، تهران، 1381 ش؛ نیکنام، کوروش، از نوروز تا نوروز، تهران، 1382 ش؛ وفاداری، کسرا، زرتشتیان ایران، تهران، 1381 ش؛ همایون، همادخت، گویش افتری، به کوشش صادق کیا، تهران، 1371 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، 1353 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ یشتها، به کوشش ابراهیم پورداود، تهران، 1356 ش؛ نیز:
Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865.
الهام زارع
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید