سوارکاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 11 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257740/سوارکاری
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سوارکاری یکی از رایجترین نمایشها در مراسم عروسی است که با شیوههای مختلف انجام میگیرد. بختیاریها در مراسم عروسی هدفی را روی سنگی میگذارند و سواران با نوای کرنا و دهل هدف را نشانه میگیرند (صحراشکاف، 87- 88؛ رخشخورشید، 184). همچنین داماد بختیاری سوار بر اسب بهتاخت به سمت عروس میرود و برقۀ (سرانداز) عروس را میرباید و دیگر جوانانِ سوار نیز در پی او بهتاخت میروند تا بتوانند برقه را از او بربایند؛ این وضع تا منزلگاه داماد ادامه مییابد (شهبازی، 61). سوارکاری (به گویش محلی: سُواربازی) و تیراندازی در عروسی از رسوم ایل چهارلنگ بختیاریها ست. در رسمِ ربودن توشۀ عروس (معمولاً شیرینی یا ترحلوا، یا شامکباب و مانند آنها) یک نفر از خانوادۀ عروس سوار بر اسب، توشه را میگیرد و میتازد و سواران خانوادۀ داماد سعی میکنند تا توشه را از او بگیرند؛ هر خانوادهای برنده شد، افزونبر اینکه برایشان افتخار است، میتوانند توشه را نیز بخورند (سرلک، 39-40). در میان بختیاریها قبل از اجرای مراسم سوارکاری، ابتدا هریک از سواران به حرکات نمایشی انفرادی میپردازد و هنر سوارکاری خود را به نمایش میگذارد و توشمالها با سازودهل مقام سواربازی را مینوازند (صالحپور، 161).در مراسم عروسی کوچنشینان کُرمانج، طبق سنتی دیرینه، داماد باید هنر اسبسواری خود را نشان دهد. او در صحرا، در اصطلاح بومیان، اسب میاندازد (میتازد) و جوانان هم با اسبهای خود در پی داماد میتازند. همۀ این جوانان برای خود کلاه سوارکاری و اسبتازی میفرازند (یعنی لاف سوارکاری میزنند) و هدفشان این است که کلاه داماد را بردارند. کسی برنده است که کلاه را به آرگه (محلی که عاشیقها در حال نواختن هستند) برساند (فاتحی، 422-423).از آداب پیش از عروسی در دوان فارس، «دما ورو» (رفتن داماد بر سرچشمه) بوده است. در این مراسم، جوانان چهارپایان خود را که معمولاً قاطر بوده است، برای سوارکاری آماده میکردند و همراه داماد که یکی از بهترین اسبها را داشت، با سازوآواز و بعد از تاختوتاز در زمینهای ده به سرچشمه میرفتند. برخی از سوارکاران کلوبازی میکردند، به این شیوه که سوار بر چهارپا بهتاخت به سمت هم میرفتند و وقتی به هم نزدیک میشدند، تیر هوایی میزدند. این بازی نمادی از رسمی کهن، و لازمۀ آن دقت و مهارت در تیراندازی بود (لهساییزاده، 143). در منطقۀ فارس، پیش از مراسم عروسی، داماد را برای حمام به مجاورت آرامگاه کورش در پاسارگاد میبردند و دیگران در دشتهای پشت پاسارگاد، مسابقات سوارکاری و تیراندازی برگزار میکردند (صداقتکیش، 111-112؛ برای آگاهی از اجرای سوارکاری در مراسم عروسی در میان ایلات فارس، نک : بهمنبیگی، 14- 15؛ در خراسان، نک : شکورزاده، 196؛ در الموت قزوین، نک : حمیدی، 250؛ در گروس، نک : هاشمنیا، 227؛ در کهگیلویه و بویراحمد، نک : مجیدی، 532، 539). مونسالدوله نیز از اجرای سوارکاری در عروسی ایلاتیها چنین مینویسد: خانوادۀ عروس و داماد هر دو دستهای سوارِ تفنگبهدوش همراه داشتند. زمانی که خانوادۀ داماد برای بردن عروس میآمدند، عروس با دستمال حریری بر صورت حرکت میکرد. داماد با اسب به دنبال عروس میتاخت و دستمال را از صورت عروس برمیگرفت؛ سواران خانوادۀ عروس دنبال داماد میتاختند و سوارهای داماد نیز به کمک داماد میشتافتند و اینچنین، مسابقۀ اسبدوانی به راه میافتاد. اگر داماد میتوانست دستمال را به چادر خودش برساند، سربلند بود و درغیراینصورت، سرشکسته و شرمنده میشد (ص 216).
یکی از رسوم مردم گیل و دیلم مراسم علمواچینی (ه م) است. چگونگی این مراسم بدین صورت است که مردم بر اسب یا قاطرِ آراسته به زین و یراق سوار میشوند و با هلهله و خواندن ترانههای محلی، به محل مراسم میروند (پاینده، 214). کردها در جشن گیادروان یا دروکردن علف که در 21 فروردین برگزار میشود، مسابقات اسبدوانی برگزار میکنند (شمس، 332). سوارکاری و تبحر در این فن، یکی از لازمههای بـازی کدوزنی بـوده کـه از بازیهای باستانـی است و لشکریـان شاه عباس صفوی نیز بدان میپرداختند (نک : عمادی، 144-145).در میان ترکمنها، افزونبر مراسم عروسی، در مراسم ختنهسوران، آققویین (جشن 63سالگی مردان ایل)، تولد نوزاد و برافراشتن آلاچیق جدید برای فرزندان متأهل اسبسواری میکنند (معطوفی، 3 / 2046-2047، 2141، 2368- 2369). اینگونه مسابقات ظاهراً در زمانهای گذشته برگزار نمیشده است و از زمان اجرای مراسم عروسی رایج، و پس از آن، به میدانهای اسبدوانی منتقل شد (همو، 3 / 2369). سوارکاری یکی از سرگرمیهای جوانان خراسانی در روز سیزدهبهدر (ه م)، و از تفریحات زنان در روز برگزاری مراسم زنشاهی (ه م) در روستای بِیْمَرغ خراسان است (شکورزاده، 107- 108، 606).در لرستان چنین رسم است که پس از مراسم خاکسپاری بزرگان، برای او کوشک (سنگچینی ح 4-5 مـ3، که آن را با پارچۀ سیاه میپوشانند) میبندند و در اطراف آن، سازودهل مینوازند و مردم دس میگیرند و سوارکاری، چوببازی و شمشیربازی میکنند (شادابی، 114).
در فرهنگ موسیقایی ترکمن، اسب و چابکسوار حضور شاخصی دارند، چنانکه مقام «آتچاپان» (آت = اسب + چاپان = تاختکننده) دربارۀ اسب و چابکسوار است (صالحپور، 157)؛ یا مقام «جنگهرا / سوارهو» که در هنگام جنگ برای ایجاد روحیه و تشویق جنگاوران نواخته میشد (همو، 158- 159).
در ادبیات شفاهی مردم، سوارکاری و یادگیری فن آن از دوران کودکی، یکی از مزایا و خصلتهای نیکوی پهلوانان، بزرگان و پادشاهان بوده، و نمود خاصی پیدا کرده است (نک : بیغمی، 1 / 10، 13، 30-31). حکایات و افسانههای بسیاری نیز در ادبیات شفاهی رواج دارد که حضور سوارکار در آن پررنگ است، همچون حکایاتی که در «فرسنامۀ منثور» از اسبها و سواران آنها آمده است (برای نمونه، نک : دو فرسنامه، 56، 60، 65).در بسیاری از حکایات، سوارکاری هنر بزرگان، و از قابلیتهای فرد به شمار رفته، و ناآشنایی با آن خفت و ننگ شمرده شده است؛ چنانکه در یکی از روایات جامع الحکایات (روایت جولاهه و دختر پادشاه عمان)، جولاهه که مردی موقعیتطلب است، خود را جبرئیل جا میزند و با دختر پادشاه عمان ازدواج میکند. روزی از او میخواهند تا لشکر دشمن را از بین ببرد؛ اما او سواری بلد نیست و بهانههای گوناگون میآورد، تا اینکه به خواست خود، او را به زین اسب پادشاه میبندند و به خارج از قلعه میفرستند. او هم بنابر موقعیتی و با رمکردن اسب، لشکر دشمن را در هم میشکند (ص 305- 319). این حکایت روایتی مردمی نیز دارد؛ یکی از این روایات، قصۀ «محمد تیرانداز» در کرمان است که قصۀ مردی است که بهاشتباه در میان مردم به قهرمان شهرت مییابد، بهطوریکه او را نزد پادشاه میبرند و مقام و خلعت میدهند. ازقضا، جنگی رخ میدهد و پادشاه از او میخواهد تا به جنگ برود. ادامۀ داستان همچون داستان جولاهه است (لاریمر، 211-213؛ برای روایتهای دیگر این قصه در ترکمنصحرا و مازندران، نک : میرکاظمی، 225-230).در داستانهای شفاهی نیز سوارانی حضور دارند که نقشهای بسیار کوتاه، اما مهمی را ایفا میکنند، مثل سواری که در افسانهای از مردم مازندران و ترکمنصحرا، جـان دختر داستان را نجات میدهد (همو، 118). در یکی از روایتهای حسن تنبل، وقتی مردم حسن تنبل را سوار بر اسب سفید میبینند، به او لقب حسن پهلوان میدهند (همو، 128). در قصههای بلوچی هم سوار نقش اصلی را بازی میکند و شخصی خیرخواه و نیک معرفی شده است (نک : بخشیزاده، 139-142).در افسانههای مردم بختیاری نیز اجرای مسابقۀ سوارکاری و نقش اسب و سوار پررنگ است؛ برای نمونه، در افسانۀ «علیمیشهزا»، پادشاه برای امتحان چابکی دامادهایش مسابقۀ سوارکاری برگزار میکند. به علیمیشهزا که شوهر دختر هفتمی بود، اسبی پیر و تنبل میدهند، اما او به مدد کرهاسب سیاه جادویی، موفق میشود همه را شکست دهد (لیموچی، 1 / 231).
در میان مردم، سوار بر اسب شدن، در کنایه به خشمگرفتن و تهدیدکردن؛ سوار کسی شدن، کنایه از مسلطشدن بر کسی؛ و سواریدادن، مجاز از بیگاریکردن است (نجفی، 2 / 926-927). سوارکاری در مثلهای بسیاری نیز بازتاب داشته است: برای نمونه، سوارکار تا زمین نخورد، سوارکاری یاد نمیگیرد (کردی کلهری و لکی)؛ سوارکار که اسب و زین را میبیند، نه خدا را میشناسد و نه زمین را؛ سواره از پیاده خبر ندارد (ذوالفقاری، 1 / 1217)؛ اسب سوار خود را میشناسد؛ و اسبِ سوارکاری را میتوان از یالش شناخت (رامسری) (همو، 1 / 331). ترکمنها مثلهای بسیاری دربارۀ اسب و سوارکاری دارند: قدر اسب را سوار داند و قدر کمان را تیرانداز (مصداق قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری)؛ سوار حتى پدرش را نمیشناسد (مغرور میشود) (بیگدلی، ترکمنها ... ، 228)؛ اسب را با شلاق مران، با تعلیم بران (همو، «نکاتی ... »، 206).
یکی از آداب مراسم تیرماهسیزده (ه م) در گیلان، گرفتن فال کوزه در این روز است. پس از گرفتن فال، شرکتکنندگان از خانه بیرون میروند، انبری میان دو پای خود میگذارند، چشمها را میبندند، با دست گوشهایشان را میگیرند و سپس نیت میکنند؛ بعد گوش و چشمهایشان را باز میکنند و اولین چیزی را که میشنوند، جواب نیت خود میدانند؛ مثلاً اگر نیت سفر داشته باشند و دربارۀ اسب و زین و سواری بشنوند، یعنی مراد آنها برآورده میشود (پورهادی، 68). مـردم درتـوجانِ بندرعباس بـاور دارند کـه اگـر کسی هنگام گاوسواری بیفتد، احتمالاً خواهد مرد، زیرا گاو با زبان بیزبانی میگوید: گور و کفن (یا بیل و منتول)؛ و این نفرینی است که گاو به سوارش میکند. به همین سبب، گاوسواری را حرام و یا مکروه میدانند؛ زیرا گور را با بیل میکَنند (پیشدادفر، 6 / 51-52). اگر کسی در حین الاغسواری بیفتد، الاغ با زبان بیزبانی میگوید: پَخشپخش، یعنی ریزهریزه، که باز نفرین است؛ هرچند مردم به سبب این نفرین، الاغ را دوست ندارند، اما زیاد به این نفرین اهمیت نمیدهند (همو، 6 / 52). اما شتر در زمان افتادن شخص سوار میگوید: پنبه؛ و اینچنین شتر را دوست دارند و وقتی از شتر میافتند، همواره سلامت خواهند بود (همانجا). در باور مردم گیلان، سواری بر اسب چپ (3 پایش سفید و یک پایش سیاه) یُمن ندارد (بشرا، 2 / 113)، و سوارکردن عروس بر قاطر را خوشیمن نمیدانستند و باور داشتند چون قاطر نازا ست، عروس هم نازا میشود (همو، 2 / 116).در سروستان، مردم باور دارند اگر در هنگام اسبسواری، ناگهان اسب ایستاد و سُمش را به زمین کوبید و شیهه کشید، یعنی خطری سوار را تهدید میکند و احتمالاً ماری در سر راه است (همایونی، فرهنگ ... ، 235). به باور آنها، اگر اسب را پشت سر هم تاخت بدهند، میترکد (همان، 516). در ایزدخواست، منطقهای وجود دارد به نام شِکَفتخونی که نقل است در قدیم، سوارانی هنگام گذر از این منطقه، به درهای رسیدند؛ اما چون با سرعت میرفتند، به ته دره افتادند و عدهای از آنها همراه با اسبشان جان سپردند. بعد از آن، دیگر سواران از آنجا نمیگذرند (رنجبر، 150).
در قوچان، یکی از راههای درمان سیاهسرفه این است که سر چهارراهی میروند و از نخستین سوار سیاهپوشی که با اسب سیاه عبور کند، میپرسند: اسب سیاه، لباس سیاه، سرفۀ سیاه، دواش چیه؟ و آن سوار هرچه گفت، بر طبق آن عمل میکنند (شکورزاده، 625؛ برای آگاهی از این رسم در میان ترکمنها، نک : معطوفی، 3 / 2092). به باور تاتها و تالشان، اگر کسی دچار تب نوبه میشد، برای درمان او، منتظر سواری میماندند و وقتی فردی را سوار بر اسب میدیدند، از او میپرسیدند: آی سوار اسب ابلق، درمان تب نوبه چیست؟ و هرچه سوار میگفت، به همان عمل میکردند (عبدلی، 151).
در تعبیرخواب سواری آمده است اگر کسی در خواب ببیند که سواری میکند، از پادشاه مال و نعمت مییابد و اگر در حین سواری، همۀ سواران فرمانبر او بودند، به فرمانروایی بر گروهی از مردم تعبیر میشود. اگر در خواب ببیند که گروهی در محلی سواری میکنند، در آن مکان باران شدیدی میبارد. اگر در خواب از سوارانی ناشناخته چیزی بگیرد، از فردی غریب منفعت یابد و اگر سواران آشنا باشند، منفعت از دوستان و آشنایان رسد (حبیش، 283). در بیشتر شهرها نیز سوار بر اسب بودن در خواب، تعبیرش خوب و نشانۀ پیشرفت است و ازدواج با فردی ثروتمند و رسیدن به مراد تعبیر میشود (همایونی، همان، 369؛ مختارپور، 450؛ پرنیان، 189؛ حاتمی،144؛ کرزبر، 237). اگر کسی در خواب ببیند که فرد دیگری سوار بر اسب است، بـرای آن شخص هم خـوب است، مخصوصاً اگر اسبْ سفید بـاشد (همایونی، همانجا). اگر کسی در خواب ببیند که روی گردن شتر سوار شده است، عمرش دراز میشود و اگر ببیند بر پشت شتر نشسته است، عمرش نصف میشود و اگر روی دم شتر نشسته باشد، آخر عمرش است (همو، گوشهها ... ، 157). اگر در خواب، زنی حامله را ببینند که بر اسب سوار است، فرزند آن زن باهوش میشود (فاروقی، 350). سوارکاری و اسبسواری یکی از بازیهای محبوب در میان کودکان در بسیاری از مناطق ایران است که معمولاً در این بازی از اسب استفاده نمیشود و کودکان از تکهای چوب بهعنوان اسب استفاده میکنند (نک : ه د، سواربازی).
آذرنوش، آذرتاش، «در جستوجوی واژگان فارسی اسبشناسی»، نامۀ فرهنگستان، تهران، 1375 ش، شم 7؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش جلالالدین طهرانی، تهران، 1313 ش؛ ابنجزی، عبدالله، کتاب الخیل، به کوشش محمد عربی خطایی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ اردستانی رستمی، حمیدرضا، «زروان در عرفان، بررسی مقولۀ زمان در ادبیات صوفیانه»، عرفانیات در ادب فارسی، تهران، 1392 ش، س 4، شم 14؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایرانشاه بن ابیالخیر، بهمننامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370 ش؛ بخشیزادۀ گشتی، یوسف، قصههای بلوچی، تهران، 1382 ش؛ بشرا، محمد، افسانهها و باورداشتهای مردمشناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1383 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1341 ش؛ بهرامی، مهدی، صنایع ایران (ظروف سفالین)، تهران، 1327 ش؛ بهمنبیگی، محمد، عرفوعادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیغمی، محمد، دارابنامه، به کوشش ذبیحالله صفا، تهران، 1391 ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، 1369 ش؛ همو، «سوارکاری در ترکمنصحرا و اسبان مشهور ترکمنی»، ذخایر انقلاب، تهران، 1367 ش، شم 4؛ همو، «نکاتی چند دربارۀ اسب و سوارکاری»، همان، 1368 ش، شم 8- 9؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، 1380 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلان، رشت، 1385 ش؛ پورداود، ابراهیم، «اسب»، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326 ش، ج 1؛ پورهادی، مسعود، گاهشماری گیلانی، رشت، 1385 ش؛ پیشدادفر، فرخنده، فرهنگ مردم درتوجان، بندرعباس، 1382 ش؛ تاجالسلطنه، خاطرات، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1362 ش؛ جامع الحکایات، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1391 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دوستخواه، جلیل، یادداشتها بر ج 2 اوستا (هم )؛ دو فرسنامۀ منثور و منظوم، به کوشش علی سلطانی گردفرامرزی، تهران، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری و مجتبى مینوی، تهران، 1333 ش؛ رخشخورشید، عزیز و دیگران، بامدی، طایفهای از بختیاری، تهران، 1346 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ زبردست خان، فرسنامه، به کوشش د. س. فیلات، کلکته، 1911 م / 1289 ش؛ ژوبر، پ. ا.، مسافرت بـه ارمنستان و ایـران، تـرجمۀ محمود مصاحب، تبریـز، 1347 ش؛ سرلک، رضا، آدابورسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سفرنامۀ مارکوپولو، ترجمۀ حبیبالله صحیحی، تهران، 1350 ش؛ شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شمس، اسماعیل، فولکلور و تاریخ کرد، قم، 1393 ش؛ شهبازی، محمدرضا، «آیین و مراسم نمایشوارهای در بختیاری»، تئاتر، تهران، 1387 ش، شم 42-43؛ شهشهانی، سهیلا، چهار فصل آفتاب، تهران، 1366 ش؛ صالحپور، زینت، «اسب در فرهنگ ایران»، فصلنامۀ فرهنگ، تهران، 1386 ش، شم 4؛ صحراشکاف، پرویز، قانون نانوشتۀ قوم بختیاری: خین و چو، تهران، 1384 ش؛ صداقتکیش، جمشید، آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس، تهران، 1380 ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عمادی، عبدالرحمان، آسمانکت (چند رسم مردمی)، تهران، 1388 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ عیسوی، روژان و دیگران، «نگاهی به اسب و اسبسواری در ایران»، مطالعات ایرانی، تهران، 1389 ش، شم 17؛ فاتحی، سیاوش، کوچندگان کرمانج، شیراز، 1389 ش؛ فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، [1371-1374 ش]؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهوشی، بهرام، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، 1358 ش؛ فریدنژاد، شروین، «اسب و سوار در هنر ساسانی»، کتاب ماه هنر، تهران، 1384 ش، شم 89-90؛ فوروکاوا، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجبزاده و کینیجی ئهاورا، تهران، 1384 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قورخانچی، محمدعلی، نخبۀ سیفیه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1360 ش؛ «کارنامۀ اردشیر پاپکان»، زند وهومنیسن و کارنامۀ اردشیر پاپکان، به کوشش صادق هدایت، تهران، 1342 ش؛ کازاما، آکیئو، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجبزاده، تهران، 1380 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنیزاده، تهران، 1388 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ لاریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ لیموچی، کتایون، افسانههای مردم بختیاری، تهران، 1385 ش؛ لینچ، هنری بلوس، «از لرستان تا اصفهان»، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371 ش؛ ماحوزی، مهدی، «اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تهران، 1377 ش، شم 146-147؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، مردم و سرزمینهای استان کوگیلویه و بویراحمد، تهران، 1393 ش؛ محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تهران، 1382 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مختاریان، بهار، «الگوی پیشنهادی ردهبندی داستانهای پریان بر بنیاد اسطورهها»، نامۀ انسانشناسی، تهران، 1384 ش، شم 8؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، «اسبدوانی در دوران ناصری»، ایرانآباد، تهران، 1339 ش، شم 8؛ همو، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1361 ش؛ مورگان، ژاک، هیئت علمی فرانسه در ایران، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز، 1339 ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ موزر، هنری، سفرنامۀ ترکستان و ایران (گذری در آسیای مرکزی)، ترجمۀ محمد گلبن، تهران، 1356 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، سرزمین و مردم گیل و دیلم، رشت، 1350 ش؛ میرکاظمی، حسین، افسانههای دیار همیشهبهار، تهران، 1374 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1348 ش؛ نگهبان، عزتالله، گزارش مقدماتی حفریات مارلیک، تهران، 1356 ش؛ واتسن، رابرت گرانت، تاریخ قاجار، ترجمۀ عباسقلی آذری، تهران، 1340 ش؛ هاشمنیـا، محمود و ملـوک ملکمحمدی، فرهنگ مـردم گـروس(بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هرودت، تاریخ، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1324 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923; Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1976; Xenophon, Cyropaedia, tr.W. Miller, London, 1968.
مریم سامعی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید