صفحه اصلی / مقالات / سنگ باران /

فهرست مطالب

سنگ باران


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 11 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

سَنْگِ باران، سنگی که مردم به هنگام خشک‌سالیها برای بارش باران به آن متوسل می‌شدند. دهخدا در تعریف این سنگ آورده است: «سنگی که گویند به‌توسط آن بعضی قبایل شرقی هرگاه که خواهند، باران آرند» ( لغت‌نامه ... ). قزوینی نیز آن را چنین تعریف کرده است: سنگی که هرگاه بخشی از آن را در آب قرار دهند، هوا دچار تغییر می‌شود و سرما همه‌جا را فرامی‌گیرد و باران و برف می‌بارد (نک‍ : ص 195). این سنگ را حجرالمطر، سنگ یده (غفاری، 10)، یده‌تاش، حجرالتغدغر (طوسی، 140-141)، سنگ بت (جوهری، 258) و سنگ یات (ابوالقاسم، 171) نیز خوانده‌اند. 
روش استفاده از سنگ باران نوعی علم تلقی می‌شود که آن را «یای» (غفاری، همانجا) نامند و هرکسی که این علم را بداند، با نامهای گوناگونی چون دانندۀ علم «سیمیا» (رشیدالدین، 2 / 22)، «یات حری» (ابوالقاسم، همانجا) و «بت‌جو» (جوهری، 259) خوانده می‌شود. برخی بر این باور بودند که این توانایی به‌سبب افسونهایی است که قوم ترک از آن آگاه بودند و این فن از آنِ آنها بوده است و این سنگها بدون آن افسونها هیچ اثری ندارد. برخی دیگر از این هم فراتر می‌رفتند و اعتقاد داشتند که حتى اگر شخصی علم استفاده از آن را می‌دانست، اما در سرزمین ترکان نبود، سنگ بی‌تأثیر بود (همانجا) و باور گروهی دیگر بر آن بود که برای تأثیر باران‌زایی این سنگ باید آن را در آب انداخت و پس از بیرون‌آوردن، به یکدیگر سایید و سپس هرکدام را به جایی انداخت (محمد بن منصور، 265). برخی گفته‌اند حضرت نوح (ع) به فرزند ارشدش، یافث، در هنگام رهسپاری به سرزمین ترکان، سنگی منقوش به نام اعظم را ‌داد و از آن موقع تا به امروز، این سنگ نزد این مردم بوده است (میرخواند، 5 / 3-4). 
میرچا الیاده دراین‌باره نوشته است که مردم بسیاری از مناطق، سنگهای آسمانی را نشانۀ باروری و حاصلخیزی می‌پنداشتند (ص 223). آیین طلب باران از سنگ در میان قبایل ترک رایج بوده است و بعدها در اثر رفت‌و‌آمد و مهاجرت اقوام ترک و چینـی بـه ایـران، جـزو آداب و رسوم ایرانی قـرار گرفتـه است. به‌گفتۀ هنینگ، استفاده از سنگهای باران‌زا از سنتهای سدۀ 6 م در آسیای مرکزی بوده است که نیمی از آن را قبایل ایرانی تشکیل می‌دادند (نک‍ : قریب، 16-17). 
رنگ این سنگ را سفید خاکی، سرخ تیره‌گون، ابلق و ترکیبی از این رنگها آورده‌اند (جوهری، همانجا). دربارۀ تنوع و شمار این سنگ خاص باید یادآور شد که برخی، سنگ تگرگ، سنگ باران و سنگ برف را از یکدیگر مجزا، و برخی دیگر همه را یک سنگ می‌دانستند (جوهری، محمد بن منصور، همانجاها). 
دربارۀ خاستگاه سنگهای باران‌زا، روایتهای مختلفی بیان شده است. به باور برخی، این سنگ در شکم خوک (نک‍ : هفت‌کشور ... ، 82)، و به باور عده‌ای دیگر، در شکم اسب شکل می‌گیرد؛ بعضی نیز معتقد بودند که از کوههایی در طمغاج و ختا برون می‌آید (جوهری، 259)؛ روایت دیگر آن است که این سنگ را در مرز چین، از لانۀ مرغابی سرخ‌بال عظیم‌جثه‌ای به نام «سرخ‌آب» استخراج می‌کردند (محمد بن منصور، 264). 
در متون تاریخی، به مصادیقی از چگونگی کاربرد این سنگ و درنتیجه بارش باران اشارات فراوانی شده است (نک‍ : طوسی، 141؛ محمد بن منصور، 266؛ جوینی، 1 / 152؛ ابوالقاسم، 172). یکی از مشهورترین سنگهای باران که در متون تاریخی نیز به آن اشاره شده، سنگ باران اردبیل است. در وصف این سنگ آمده که سیاه‌رنگ و چنان باصلابت و مستحکم است که با آتش نیز نمی‌توان قطعه‌ای از آن را جدا کرد (محمد بن منصور، 290؛ نیز نک‍ : حمدالله، 3 / 285)؛ نیز مذکور است که روی آن، نقوشی به خط عربی (همو، 3 / 286؛ اولیا چلبی، 293)، و همچنین نقش صورت انسانی دیده می‌شود که دستهایش را به سوی آسمان بالا برده است (همانجا). وزن این سنگ را نیز حدود 200 ‌من (حمدالله، 3 / 285) یا بین 3 تا 4 قنطار ذکر کرده‌اند (نک‍ : اولیا چلبی، همانجا). بنابر روایتها استقرار این سنگ، نخست بیرون از شهر و یا در کنار مسجد آدینه بوده، اما بعدها به مقبرۀ شیخ صفی‌الدین منتقل شده است (نک‍ : حمداللٰه، 3 / 286؛ به‌آذین، 140). محمد بن منصور در سدۀ 9 ق / 15 م نوشته است: به‌قدری سنگ باران جلال و جبروت داشت که غازان خان امر کرد تا نامش را روی سنگ، با زحمت بسیار، حک کنند (همانجا). 

باورهای مردمی

 اولیا چلبی در سدۀ 10 و 11 ق / 16 و 17 م در سفر خود به اردبیل، از مشاهداتش دربارۀ سنگ باران چنین می‌نویسد که هنگام خشک‌سالی، مردم این سنگ را به طرف شهر می‌بردند و در این هنگام، باران می‌بارید و هرچه سنگ به شهر نزدیک‌تر می‌شد، باران شدت بیشتری می‌گرفت؛ سپس برای قطع باران، آن را به جای قبلی‌اش بازمی‌گرداندند (همانجا). مردم روستای کلخوران (از توابع اردبیل) به هنگام خشک‌سالی از کنار مزار پیری، سنگی بزرگ را حرکت می‌دهند و به رودخانۀ ده می‌اندازند و منتظر می‌شوند تا باران ببارد و اگر به خواست و مقصود خود برسند، آن سنگ را از رودخانه بیرون می‌آورند و دعا می‌خوانند و صلوات می‌فرستند (عناصری، 44). 
در کنار مقبرۀ امامزاده شاه قطب‌الدین در منطقۀ بختیاری، 3 قطعه‌سنگ استوانه‌ای‌شکل وجود دارند که در رأس یک فرورفتگی دیده می‌شوند؛ مردم بختیاری معتقدند که اینها سنگ باران‌زا هستند و هنگام استغاثه برای نزول باران، در کنار این امامزاده گاو و گوسفند قربانی می‌کنند و در اطراف این سنگها، برای بارش باران دعا می‌خوانند (صحراشکاف، 174). در همین منطقه، در کنار امامزاده منار، سنگ بارانی وجود دارد که مردم از آن طلب باران می‌کنند (کریمی، 253). در گذشته، در نزدیک اهواز به سمت روستای عمیره، قطعه‌سنگی سیاه به قطر نیم ذرع وجود داشت که مردم آن را مقدس می‌دانستند و هنگام خشک‌سالی، آن را می‌شستند و چند ذرع به جلو حرکت می‌دادند و بلافاصله باران می‌بارید (نجم‌الدوله، 49). 

مآخذ

 ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1386 ش؛ الیاده، میرچا، رساله در تاریخ ادیان، ترجمۀ جلال ستاری، تهران، 1372 ش؛ اولیا چلبی، «سیاحت‌نامه»، ترجمه و تلخیص حسین نخجوانی، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، تبریز، 1338 ش، س 11، شم‍ 3؛ به‌آذین، داریوش، «اعتقادات مردم اردبیل در مورد سنگ باران‌زا»، دوماهنامۀ بررسیهای تاریخی، 1356 ش، شم‍ 72؛ جوهری، نیشابوری، محمد، جواهرنامۀ نظامی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1383 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1385 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش ادگار بلوشه، لیدن، 1329 ق / 1911 م؛ صحراشکاف، پرویز، بردشیر (شیر سنگی)، اهواز، 1388 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1382 ش؛ عناصری، جابر، «آیین طلب باران و حرمت آن در ایران»، نشریۀ انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران، 1348 ش، س 7، شم‍ 1؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ نگارستان، به کوشش مرتضى مدرس گیلانی، تهران، 1414 ق؛ قریب، بدرالزمان، «طلسم باران»، نشریه ... (نک‍ : هم‍ ، عناصری)؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، قاهره، 2006 م؛ کریمی، اصغر، سفر بـه دیـار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محمد بن منصور، «گوهرنامه»، به کوشش منوچهر ستوده، فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1335 ش، شم‍ 4؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1339 ش؛ نجم‌الدوله، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ هفت‌کشور یا صور الاقالیم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1353 ش.

سپیده اسکندرزاده

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: