سقایی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 10 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257665/سقایی
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سَقّایی، از پیشههای سنتی برای آبرسانی به مردم تشنه. سقایی در لغت به معنی آبدادن و آبآوردن است و سقا به کسی میگویند که کارش آبآوردن و آبدادن به مردم است و عمل او را سقایی مینامند (معتمدی، 1 / 416، نیز دربارۀ عزاداری سقایی، نک : 413- 549). عربها این عمل را سقایت به معنای آبدادن، نوشیدنیدادن یا آبیاریکردن مینامند که یکی از 14 منصب بزرگ و افتخارآفرین شهر مکه و کعبه بوده است (دایرةالمعارف ... ، 9 / 197). برخی از لغتنامههای فارسی سقا را آبکش، فروشنده یا مأمور دادن یا پاشیدن آب معمولاً با مشک معنی کردهاند (نک : لغتنامه ... ؛ انوری). آنندراج، غیاث اللغات و فرهنگ نظام (داعیالاسلام) سقا را کسی معنا کردهاند که آبنوشاندن پیشۀ او باشد. همچنین برخی از صوفیان کسی را که مسئول گرداندن آب روی سفره باشد و به دیگران آب دهد، سقا گفتهاند (نک : علاءالدوله، 11-12). در ایلام به بچههای 10-12سالهای که شغل آنها آوردن آب با مشک از چشمه به منازل است، آوکیش (آبکش) گفته میشود (منصوریان، 1 / 7). فردوسی نیز در شاهنامه، در بخش «گفتار اندر داستان بهرام با لُنبَک و براهام جهود» بارها به لُنبک آبکش بهعنوان سقا اشاره کرده است (6 / 424-427). پیشۀ سقایی ضمن اینکه منبع درآمدی برای گذراندن زندگی بوده، برپایۀ اعتقادات مذهبی، ثوابی هم بر آن مترتب، و باورهایی نیز در فرهنگ مردم با آن همراه بوده است. سقاهای روستای اسک در مازندران برای آبرسانی به عزاداران ماه محرم، مشک خود را از آب رودخانۀ هراز پر میکردند (راعی، 58). برخی از منابع نیز سقا را که از پیشهوران قدیم بوده است، اینچنین تعریف کردهاند: کسی که آب آشامیدنی را از سرچشمۀ اصلی یا از آبانبار برمیدارد و در اختیار مصرفکنندگان قرار میدهد (بقیعی، 148)؛ او کارگر زحمتکشی است که لنگی به کمر میبندد و چرم بزرگی به پشت و پهلویش میآویزد تا قطرات آب و رطوبت مشک لباسش را خیس نکند (همانجا). چکیدن آب از پشت سقا، برایش از بدترین عارها بوده است و مردم نیز دراینباره ضربالمثلی ساختهاند (نک : دنبالۀ مقاله)؛ ازاینرو، بدترین کار درحق سقا، سوزنزدن به مشک آب او بود، چراکه وصلهکاری مشک نهتنها کاری آسان نبود، بلکه سوراخ درفش و سوزن هم به آن افزوده میشد (شهری، تاریخ ... ، 5 / 568). سوزنزدن به مشک از جملۀ رفتارهای انتقامجویانۀ مفتخورهایی بود که سقا به آنها آب مفتی نمیداد (همان، 5 / 565-566). مشک سقاها با ظرفیت 80 تا 100 لیتر آب (همان، 5 / 565)، از پوست یکپارچۀ بدون درز و دباغیشدۀ بز یا گوسفند بود و تسمهای چرمین سر و ته آن را به هم وصل میکرد؛ سقا به کمک این تسمه مشک را بر دوش میانداخت؛ او پیوسته با مشک خالی از پلههای آبانبار پایین میرفت، مشکش را از شیر آب آنجا پر میکرد، سرش را با نخ میبست و بر دوش میانداخت؛ سپس از پلهها بالا میآمد و راهی منزل یکی از مشتریهایی میشد که قدرت مالی بیشتری داشتند و برای آوردن آب از افراد خانۀ خود استفاده نمیکردند. در خانه که باز میشد، سقا به سوی خمرۀ آب میرفت، آب مشکش را در آن خالی میکرد، مزدش را میگرفت و برمیگشت (بقیعی، همانجا). البته، همیشه تشنگانی در مظهر قناتها یا بالای راهپلۀ آبانبارها منتظر بودند تا سقا با مشک پرآبش بالا بیاید و این یکی از دردسرهای سقاها بود که اگر در مشک را باز میکرد، نصف آن خالی میشد و 40 پلۀ آبانبار در انتظارش بود؛ اگر این کار را نمیکرد، لعن و نفرین نصیبش میشد (شهری، همان، 5 / 565-566). برخی از سقاها معتقد به حلال و حرام بودند و میدانستند که باید 30 من (90 کیلوگرم) آب تحویل بدهند؛ آنها مشکهایشان را هرگز باد نمیکردند تا باد به جای آب بفروشند؛ از آبدادن به تشنگان هم مضایقه نمیکردند و مشکهای آنها هم هرگز با سوزن سوراخ نمیشد (همان، 5 / 570). سید سقا، سقای همیشهخندان، از جملۀ همین سقاهای تهران بود و او را سید خندان مینامیدند؛ محل گذران او به نام ایستگاه سید خندان نامیده میشد و بعدها هم پل سید خندان نام او را بر خود گرفت (همان، 5 / 572). جمعیت سقاهای تهران را نطنزیها تشکیل میدادند (همان، 5 / 570). مشکل دیگر سقاهای تهران، بیگاریهایی بود که باید به آنها تـن میدادند. آنها بایـد روزی دو ـ سه بـار بازار یـا گـذر محل خود و نیز جلوخان منزل افراد سرشناس محله را صبح و عصر آبپاشی میکردند؛ مسیر شاهسواریها و خاتونسواریها را میبایست چنان آبپاشی میکردند که زمین کاملاً خیس شود و زود خشک نگردد، بهطوریکه هنگام عبور آنها گردوخاک برنخیزد. وقتی در جویها آب جاری نبود، سپورها نمیتوانستند برحسب وظیفه، خیابانهای اصلی را آبپاشی کنند و این کار به سقاها تحمیل میشد؛ البته سرسپور بابت این زحمت قول پرداخت اجرت به آنها میداد، ولی هرگز عملی نمیشد (همانجا). با رواج فرهنگ سقایی، بنابه طبیعت این شغل و نیز بهسبب معاشرت و ارتباطی که سقاها با خانوادههای گوناگون داشتند، زمینههای رشد مکارم اخلاقی، ازخودگذشتگی، رسیدن به درجات معنوی و پیداکردن مرشد و مراد برایشان فراهم شد. برخی از آنها بنیانگذار شبکههای ارعاب و تهدید علیه مشروطهخواهان، و بعضی بهسبب ویژگی فتوت و جوانمردیشان به شخصیتی متنفذ و مورد احترام مردم تبدیل شدند (عباسی، 66- 68). ابزار کار سقایان تهران در ابتدا مشکی کمظرفیت بود که بهتدریج جای خود را به دولچهای با ظرفیت بیشتر سپرد که سقاها آن را با دو تسمۀ بلند بر پشت خود میبستند و آنهایی که خیّر بودند، آب آن را یکجا میخریدند و خیرات میکردند. بعضی از سقاها ظرفهای بزرگ سنگی یا مسیای به نام دوستکامی در صحن یا راهروهای مساجد قرار میدادند و در آنها آب یا شربت میریختند و به افراد تشنه میفروختند (همو، 68). تودۀ اصلی و هیئت فعال زورخانهها را نیز مردم زحمتکش مزدبگیری از گروههای خاص، ازجمله گروه سقاها، تشکیل میدادند. یکی از اجتماعات این گروهها مجالس سخنوری (ه م) بود. اتاقی چوبی که در آن سخنوری صورت میگرفت، سردم مینامیدند (معین، ذیل واژه) و آن را در یکی از غرفههای تکیهها یا قهوهخانههای بزرگ میبستند (انصافپور، 249-250؛ بیضایی، 45). در آیین جوانمردی، فرقۀ فتوتْ کار و کسبهایی ازجمله سقایی را معین کرده بود که مشغولشدن به آنها برای جوانان اهل فتوت مستحب بود و آن کارها عیب شمرده نمیشد و منافی فتوت نبود (کربن، 118). این پیشهها را هفدهسلسلۀ فقر میخواندند (بیضایی، 44) و در مجلس سخنوری در تکیه یا قهوهخانۀ معهود، 17 گونه ابزار کار مربوط به 17 پیشه را به شکلی جالب توجه بر دیوار میآویختند که از این میان، مشک و نطع (تکهچرم آویختهشده به پشت و پهلو) علامت سلسلۀ سقاها بود (انصافپور، 250؛ بیضایی، 45). در فتوتنامۀ سلطانی، سقایان جماعتی محترم معرفی شده، و از مداحان نیز به شمار آمدهاند. در این کتاب به نقل از حدیثی آمده است: هرگاه مسلمانی به دیگر مسلمان تشنه آب دهد، خدای تعالى در بهشت به او شراب بیغش مُهرکرده خواهد داد؛ براساس همین حدیث، سقایی کاری متبرک و پرفایده دانسته شده، که ثواب بسیار بر آن مترتب است (کاشفی، 293). در ادامه، آمده است که سقایی سابقهای درخشان دارد و باقیمانده از 4 پیامبر و دو ولی است: از نوح نبی مانده است که در کشتی، هر روز سبوبردوش و کاسهبهدست اهل کشتی را آب میداد؛ از ابراهیم پیامبر مانده است که خیک پر از آب بار چهارپا میکرد و در صحرا به هر تشنهای آب میداد؛ از خضر نبی مانده است که پس از خوردن آب حیات و یافتن عمر جاودان، در بیابانها میگشت و تشنگان را آب میداد. او بدون آنکه شناخته شود، از دست سقایان آب مینوشد و آنها را دوست دارد؛ از حضرت محمد (ص) مانده است که مشک کنیز درماندهای را به دوش کشید؛ از حضرت علی (ع) مانده است که در جنگ احد تشنگان را آب داد و در جهان باقی، ساقی حوض کوثر خواهد بود و تشنگان صحرای محشر را سقایی خواهد کرد؛ از حضرت عباس (ع) مانده است که در صحرای کربلا مشک بر دوش کشید و تشنگان اهل بیت را سیراب کرد؛ بعضی نیز گفتهاند که از سلمان فارسی مانده است که پیوسته مشک به دوش میکشید و به خانۀ حضرت فاطمه (ع) میآورد (همو، 292-295). در همان کتاب، برای سقایان این آداب ذکر شده است: 1. پیوسته پاک باشد؛ 2. بهحسب معنی نیز پاک باشد؛ 3. سقایی را با دست راست شروع کند؛ 4. از روی ریا به کسی آب ندهد؛ 5. آب پاک و حلال به مردم دهد؛ 6. برای سقایی طمع مزد نکند؛ 7. سخترویی و سختگویی نکند؛ 8. بدون اجازۀ صاحب مجلس وارد هیچ مجلسی نشود، مگر مجلس عام باشد؛ 9. بر همکاران خود حسد نورزد؛ 10. ریزهکاریهای کار خود را بهخوبی بداند (همو، 296). در عهد صفوی، سقایان از جملۀ شاغلانی بودند که شغل آنها در موقعیت پست و پایین قرار داشت. کارگران این حرفه به مهارت اندکی نیاز داشتند و در ضمن کار، آموزش ناچیزی میدیدند. آنها در بازار مغازهای نداشتند. سقایی از جملۀ شغلهای مردمان فقیر، بیاخلاق و زشترفتار بود (کیوانی، 63)، درحالیکه در فرهنگ مردمی، آداب و رسوم سقایی بهصورت نمادین، یادآور واقعۀ کربلا و شهادت حسین بن علی (ع) و برادرشان حضرت ابوالفضل (ع) بوده است؛ به همین سبب، در دین اسلام و در مذهب شیعه، مقررات خاصی برای کسانی که شغل سقایی را برمیگزیدند، در نظر گرفته شده، که از اهم آنها رعایت پاکیزگی روح و جسم، تواضع با خلق، توکل بر خدا، و نیت خیر در هنگام کار است (بنیادلو، 15-16). در تهران، کسانی که شغلشان فقط سقایی بود (شهری، طهران ... ، 4 / 339)، مشتریهای دائمی داشتند و برای تأمین آب مورد نیازشان با آنها قرارداد میبستند و با مشک پر برایشان آب میبردند. به این مشتریها پاچال یعنی محل و آبخواه دائمی گفته میشد که نام دیگر پاتوق بود. پاتوقها یا پاچالهای سقاها، قهوهخانهها، خوراکپزیها، نانواییها، بستنیفروشیها، شربتآلاتفروشیها و جز اینها بود (همان، 3 / 232، نیز تصویر). سقاهای مشکبهکولی هم بودند که کنار سقاخانهها یکسره با فریاد کسی را طلب میکردند که آب مشک آنها را سبیل کند، یعنی پول آب را بدهد تا او مشک را در سقاخانه خالی کند و مردم بنوشند (همو، تاریخ، 5 / 570). بعدها، سقاهای تهران تبدیل به آبیها (آبفروشها) شدند و جای مشک، دولچه و دوستکامی را بشکههای 400 یا 500 لیتری گرفت که آن را بر روی یک گاری دوچرخ تکاسبه سوار میکردند. آبیها آب قنات علاءالدوله در خیابان زندان نظمیه (شهربانی) را با پرداخت 10 شاهی برای هر بشکه از بلدیۀ (شهرداری) تهران میخریدند. خدمۀ هر گاری بهطور معمول دو نفر بودند؛ یک نفر افسار اسب را نگه میداشت و دیگری آب را از شیری بزرگ که در زیر بشکه و رو به زمین قرار داشت، در سطلها میریخت؛ بهاینترتیب، آنها آب را در ازای سطلی یک قران و کوزهای 10 شاهی به دست مصرفکننده میرساندند. این آبیها نیز مفتخورها و مفتبرهای کاسهکوزهبهدستی داشتند که اگر به آنها آب نمیدادند، یا خودشان در هنگام حرکت گاری اقدام به بازکردن شیر و پرکردن ظرفشان میکردند که موجب میشد قسمت زیادی از آب بشکه به هدر رود، یا برای انتقام و آزار، شیر را باز میکردند تا آب بشکه خالی شود (همان، 5 / 571-572). از دیگر جاهایی که سقاهای تهران مشکهای خود را از آب پر میکردند، آب شترگلو در ابتدای بازارچۀ مروی، روبهروی شمسالعماره بود. این آب را با کمک راهآبی از تنبوشهها از قنات شاه به اینجا آورده بودند که به بیرون میجهید و به حالت گردن شتر در حوضچهای میریخت که به همین سبب آن را شترگلو مینامیدند (همو، طهران، 1 / 130). در یزد، سقایی حرفهای رایج بود و بهسبب کمبود آب در آنجا، این حرفه تقدس ویژهای داشت. سقای یزدی پولی از خیّری میگرفت و آب سقاخانههای عمومی را تأمین میکرد؛ او از مردم نیز پولی دریافت میکرد و خمرهها و کوزههای کاسبها و خانهدارها را با آب مشک خود که از آبانبار برداشته بود، پر میکرد؛ حتى گاهی پرکردن حوضها از آب جویها و نهرها را نیز بر عهده میگرفت. بعضی از سقاهای یزد سر گذر میایستادند و کاسهکاسه آب میفروختند. بسیاری از مردم بهجهت ثواب آبدادن به مردم تشنه، بهویژه در گرمای تابستان و در ماه عزاداری امام حسین (ع)، به سقاها مزدی میدادند تا مردم را سیراب کنند. در برخی از وقفیات، مواجبی هم برای سقاها در نظر گرفته شده بود (رمضانخانی، 217- 218). در شیراز نیز سقایی شغلی محترم بوده است. میگویند حافظ شیرازی از کودکی سقا و جاروکش صحن زیارتگاه شاهچراغ (ه م) بوده است؛ او وقتی از خدمت شاهچراغ فارغ میشد، به شهر میرفت و سقایی میکرد (روحالامینی، 62، 64). در اصفهان دورۀ قاجار، با وجودی که در بازارها و گذرها، سقاخانههای مصفا پر از یخ بودند و آبشان منباب ثواب سبیل، باز سقای دورهگرد در بازار بسیار بود (تحویلدار، 120). در تهران، بعضی از سقاها به جای مشک از کوزه استفاده میکردند؛ آنها با طنابی که به سر و ته کوزه میبستند، آن را بر دوش حمایل میکردند (شهری، همان، 1 / 152، تصویر). در روستای ابیانه، چاووشخوانانْ سقایی گروه زائران را نیز عهدهدار بودند (نطنزی، 545). در بیرجند، سقا را سقاب میگویند که مسئول تقسیم آب در میان عزاداران است. در روستای درخش بیرجند، سقایی موروثی است و افراد دیگر حق سقاشدن ندارند (برآبادی، 104). در دورههای صفویه و قاجاریه، رئیس سقاها را که در آبدارخانه مسئول تدارک آشامیدنیهای گرم و خنک بود، سقاباشی مینامیدند (انوری، ذیل واژه). یکی از همین سقاباشیهای اندرونی، بانی کاروانسرای سقاباشی در ابتدای بازار کنار خندق بود که جزئی از تملک شخصی او به شمار میآمد؛ بازارچه، خیابان، حمام و جز اینها که به نام او ست، از جملۀ املاک او بوده است (شهری، همان، 1 / 145-146). در دورۀ صفویه و پس از آن، بخشی از بیوتات سلطنتی را که در آن آشامیدنیهای گرم و خنک تهیه میشد، سقاخانه (ه م) مینامیدند (انوری، ذیل واژه). در بسیاری از مناطق ایران، در ماههای محرم و صفر، بهویژه در دهۀ اول محرم، اشخاصی نذر میکنند که در هیئت سقاها به عزاداران آب بدهند (نک : ه د، سقاخوانی). سیاحان خارجی نیز نگاهی به سقاها داشتهاند. تاورنیه نوشته است که در ایران اشخاصی موظف وجود دارند که آنها را سقا مینامند و در کوچهها به مردم آب میدهند و همه بهطور غیرمتفاوتی از یک ظرف، آب میخورند (ص 267). همو ضمن توصیف تکیۀ درویشان اصفهان، اشاره میکند که سقاها ظرفی بزرگ پر از آب با چند جام کوچک در اطراف آن در خانۀ خود میگذارند و اگر هوا گرم باشد، یخ هم در آن میاندازند و عابران از آن آب مینوشند، بیآنکه پولی پرداخت کنند (ص 406). ایوُن گرس نیز دربارۀ سقاهای دورۀ صفوی نوشته است که آنها با مشکی پر از آب در سرتاسر شهر رفتوآمد میکردند و با زدن دو صفحۀ مسی به یکدیگر و با به صدا درآوردن زنگولههایی، حضور خود را به مردم اعلام میکردند. هرکس که تشنه بود، خود را به آنها میرساند و آب درخواست میکرد. آنگاه سقا در کاسۀ کوچکی کمی آب میریخت و به دست او میداد. البته، آنها از مردم عادی پولی بابت آن نمیگرفتند، اما اعیان و توانگران شهر با کمکهای خود زندگی آنها را تأمین میکردند (ص 243). اُرسل نیز به حضور سقاها در اطراف حرم شاهعبدالعظیم، برای جلب مشتری اشاره کرده است (ص 288). پولاک پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار نوشته است: سقاها بیشتر آب مانده را به جای آب تازه به مردم فقیر میفروشند (ص 123). جیمز موریه نوشته است: در هنگام اقامتمان در تهران، سقاهایمان آب آشامیدنی ما را از آب جویی میآوردند که از رودخانۀ کرج سرچشمه میگرفت (1 / 280). شاردن نوشته است: هر زمان که شاه عباس دوم صفوی به قصد راهپیمایی از خیمه بیرون میرود، در پی او دستههای گوناگون، ازجمله و در آخر، گروهی سقا با مشکی بزرگ پر از آب بر دوش هرکدام، همگی پیاده راه میافتند (3 / 1296-1297). همو نوشته است که در شهرهای بزرگ کسانی به نام سقا، بهویژه در فصل تابستان، مشکی بزرگ پر از آب به دوش میکشند و لیوانی در دست دارند و در کوچهها حرکت، و به تشنهلبان آب تعارف میکنند (4 / 1432). سقاها بهسبب نوع پیشهشان به مثلهای مردمی نیز راه یافتهاند که برای نمونه به این موارد اشاره میشود: به کسیکه شغلش از کارهای پرمشقت و کمفایده است، میگویند: سقای زمستان، آهنگر تابستان (امینی، 415). برخی از پژوهشگران این مثل را همانند مثل «خرکچی روز جمعه هم از کوه سنگ میآورد» دانستهاند (نک : شکورزاده، 639). تهرانیها نیز میگویند: سقای زمستان، خارکن تابستان (ذوالفقاری، 1 / 1192)؛ به کسی که گاه فربه و گاه لاغر است، میگویند: مثل مشک سقا که گه پر و گه خالی است (امینی، 613)؛ سقا از سقایی عارش نمیآید، آب که از پشتش میچکد عارش میآید (شکورزاده، همانجا)؛ کسی که میخواهد بگوید تمام کارهایم خطا و بیمورد و به ضرر خودم است، مثل «آهنگر تابستان و سقای زمستانم» را به کار میبرد (بهمنیار، 57)؛ برای کسانی که بسیار میخورند و میآشامند، مثل «یک نانوای کور و یک سقای شل» را میآورند (دهخدا، 4 / 2051)؛ اهالی اشتهارد میگویند: کور سقای تو و شل نانوای تو ست (ذوالفقاری، 2 / 1462)؛ دزفولیها میگویند: سقای کور و نانوای شل میخواهد (همو، 1 / 1192)؛ اراکیها و شوشتریها همین مثل را به این شکل به کار میبرند: یک نانوای کور میخواهد و یک سقای شل (همو، 2 / 1994)، یعنی نانوا باید خوب ببیند و سقا باید بتواند خوب و زیاد راه برود؛ اهالی فیروزکوه میگویند: تو را یک نانوای کور و یک سقای شل کم است (همو، 1 / 718)؛ ترکمنها میگویند: آب بی سقا نیست، لباس بی یقه (همو، 1 / 172)؛ شوشتریها میگویند: خر سقا مشکها را پاره نمیکند (همو، 1 / 893)؛ و لرها میگویند: سقا مشک را پاره نمیکند (همو، 1 / 1192).
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1389 ش؛ انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381 ش؛ برآبادی، احمد، مردمنگاری مراسم عزاداری ماه محرم، تهران، 1380 ش؛ بقیعی، غلامحسین، معرفی مشاغل قدیم مشهد، مشهد، 1384 ش؛ بنیادلو، نادیا، سقاخانههای تهران، تهران، 1381 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران (زورخانه)، تهران، 1382 ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1363 ش؛ دایرةالمعارف تشیع، به کوشش احمد صدر حاجسیدجوادی و دیگران، تهران، 1381 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ مشاغل استان یزد، یزد، 1393 ش؛ روحالامینی، محمود، به شاخ نباتت قسم، باورهای عامیانه دربارۀ فال حافظ، تهران، 1369 ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ اقبال یغمایی، تهران، 1374 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شهبازی، داریوش، پرسه در دارالخلافه، تهران، 1392 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1370-1383 ش؛ عباسی، اسماعیل، آبنامۀ تهران، تهران، 1387 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1337 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق و محمود امیدسالار، تهران، 1386 ش؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ کربن، هانری، آیین جوانمردی، ترجمۀ احسان نراقی، تهران، 1363 ش؛ کیوانی، مهدی، پیشهوران و زندگی صنفی آنان در عهد صفوی، ترجمۀ یزدان فرخی، تهران، 1392 ش؛ گرس، ایون، سفیر زیبا، ترجمه و به کوشش علیاصغر سعیدی، تهران، 1370 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، قم، 1378 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ منصوریان، حبیب، فرهنگ لغت ایلامی، انتشارات آسیا، 1369 ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نیز:
Orsolle, E., Le Caucase et la Perse, Paris, 1885; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Tavernier, J. B., Voyages en Perse, Paris, 1930.
اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید