صفحه اصلی / مقالات / سفر /

فهرست مطالب

سفر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 10 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

تعبیر خواب

 برخی از خوابها نیز به سفررفتن یا رسیدن مسافر تعبیر می‌شود: اگر کسی خواب ببیند که در هوا می‌پرد، سفر دریایی می‌کند، و یا دیدن نان در خواب تعبیرش سفرکردن است (ماسه، 1 / 450؛ شهاب، 149؛ مؤیدمحسنی، 462)؛ رفتن به حمام در خواب، خبر رفتن به زیارت است (اسدیان، 185؛ ماسه، 1 / 451؛ هدایت، صادق، 66؛ شکورزاده، 275)؛ نیز اگر کسی خواب ببیند که تختخوابش زیرورو شده، و یا دزد به خانه‌اش آمده (ماسه، 1 / 452؛ مؤیدمحسنی، 344، 461؛ اسدیان، 184)، و یا کسی او را بوسیده است (مؤیدمحسنی، همانجا)، و دیدن کبوتر، کلاغ، خروس و مرده در خواب، همگی نشانۀ رسیدن مسافر است (فقیری، 20؛ اسدیان، 185). 

آداب سفر

 شخصی که قصد مسافرت دارد، موظف است به خانۀ اقوام و نزدیکان و همسایگان برود و از آنها خداحافظی کند و حلالیت بطلبد (همایونی، 348؛ مؤیدمحسنی، 339). پس از مشخص‌شدن روز و ساعت برای سفر، در روز سفر و موقع خداحافظی، آینه، قرآن، لیوانی شربت یا ظرفی قند و نقل، و کاسه‌ای آب که روی آن برگهایی سبز دیده می‌شود، در سینی قرار می‌دهند و پای (کنار) آینه و قرآن، یک عدد نان و یا یک ظرف آرد و یا پولی به‌عنوان صدقۀ مسافر می‌گذارند و سینی را به شخصی خوش‌رو و خوش‌دست می‌دهند تا مسافر از زیر آن عبور کند. مسافر پس از عبور از زیر آینه و قرآن، قرآن را می‌بوسد و در آینه نگاه می‌کند و از شربت و شیرینی کنار قرآن می‌خورد و دستش را روی ظرف آرد و یا نان می‌گذارد و می‌رود تا سفرش به خوشی بگذرد و برگردد. آرد در سینی نشانۀ برکت است (همانجا، نیز 344؛ هدایت، صادق، 47). برای تسریع در بازگشت مسافر، پشت‌سرش آب می‌پاشند و اعتقاد دارند زودتر و به‌سلامت به خانه بازمی‌گردد (همانجا؛ سرلک، 63)؛ نیز برخی باور دارند اگر پشت‌سر مسافر آب و آرد گندم یا جو بریزند، مسافر زود برمی‌گردد (ماسه، 2 / 52؛ هدایت، صادق، 196). 
در خانواده‌های متدین، مسافر باید از میان نوار پارچه‌ای درازی می‌گذشت که سورۀ یس (36) با مرکب بر روی آن نوشته شده بود. این نوار را «قلعۀ یاسین» می‌نامیدند. سپس در گوش مسافر دعایی می‌خواندند که تنها او باید می‌شنید (نک‍ : روشن‌ضمیر، 52، حاشیۀ 1؛ هدایت، صادق، 47). در سیرجان، خواندن دعای سفر در گوش مسافر الزامی بود و به‌وسیلۀ بزرگ‌تر خانواده و یا شخصی محترم و مطلع خوانده می‌شد. در موقع خداحافظی، خطاب به مسافر می‌گفتند: سر به سر خیر، غریب تندرست باشی؛ او هم در پاسخ می‌گفت: سلامت باشین. معمولاً تحفه‌ای به نام سررای (سرراهی) به مسافر می‌دادند که مسافر به نسبت ارزش آن، موظف بـه آوردن سوغـات می‌شد (مؤیدمحسنی، 339-340). در شاهرود، برای شخصی که عازم سفر است، بزرگ‌ترها دعا می‌کنند: قل هزار و قل هزار، قل هو الله صدهزار، سوره یاسینم هزار، آیةالکرسی هزار، الٰهی نگهدار فلانی از بد بلای ارضی و سماوی تو باش، در امان خدا و الله حافظ و هو ارحم الراحمین. در شب اول، ته‌چین لوبیا درست می‌کنند و آن را بین اقوام و آشنایان تقسیم می‌کنند؛ اهالی در‌این‌باره اصطلاحی دارند با این عنوان که «آش لوبیا، زودی بیا» (شریعت‌زاده، 399-400). 
عده‌ای نیز توصیه می‌کنند که پیش از آغاز مسافرت، این کارها را باید انجام داد: بیرون‌رفتن از دری که تا حد امکان رو به قبله (مکه) باشد، یک لحظه برگشتن و وارد خانۀ خود شدن، و بیرون‌رفتن از خانه پس از اندکی مکث در آستانۀ در خروجی. در گذشته کسی که می‌خواست به سفری خطرناک برود، روی درگاه در کمی شکر می‌پاشید و با اسب خود از آنجا می‌گذشت (ماسه، 2 / 54؛ نیز نک‍ : آلمانی، I / 195). برخی از مسافران اندکی از خاک زادگاه خود را با خود می‌بردند و در غربت پیش از نوشیدن آب، ذره‌ای از آن را در آب لیوان حل می‌کردند و قدری از آن آب می‌خوردند تا به وطن بازگردند (ماسه، همانجا). 

آش پشت‌پا

 تقریباً در همۀ مناطق، در سومین، پنجمین و یا هفتمین روز (در بیشتر منابع، سومین روز)، بعد از حرکت مسافر اقوام نزدیکش (مادر یا خواهر) از آردی که مسافر دستش را در آن زده است، آش پشت‌پا که آش‌رشته است، می‌پزند که باید حتماً با کشک باشد، وگرنه بی‌اثر است؛ کسان مسافر آن را میان همسایگان و خویشان تقسیم می‌کنند و مختصری از آن را هم به فقرا می‌دهند تا مسافر از بلاها محفوظ بماند و به‌سلامت بازگردد. همچنین رسم است هنگامی که آش‌رشته به کسی می‌دهند، توصیه می‌کنند که ظرفش را نشوید، زیرا در غیر این صورت حادثه‌ای برای مسافر پیش خواهد آمد. در شیراز به این آش «رشتۀ پس‌پا» می‌گویند (شکورزاده، 283؛ فقیری، 19؛ شریعت‌زاده، 400). 
در گلباف، 3 روز پس از رفتن مسافر، اقوام و خویشان به‌عنوان «جاخالی‌با» به منزل مسافر می‌رفتند و هدیه‌ای به همراه چند دانه هل می‌بردند. اگر کسی در منزل مسافر نبود، آش «قپاپا» («قفاپا» = پشت‌پا) را مادر یا خواهر در منزل خودشان درست می‌کردند و در این صورت اطرافیان، تحفۀ جاخالی‌با را نیز به منزل شخصی که آش را می‌پخت، می‌بردند. در سیرجان، آش قپاپا حتماً باید در سومین، پنجمین یا هفتمین روز پخته می‌شد (مؤیدمحسنی، 340-341؛ اسدی، 285). 
در سیرجان، پس از بازگشت مسافر، از همان روز ورود، آشپزی دایر بود. غذاهای اضافی را به افراد مستحق می‌دادند و افزون‌بر مستحقان، برای همسایگان و اقوام مسن و یا مریض «سینی می‌بردند» که شامل سبزی، ماست، خرما، نان و هر نوع غذایی بود که پخته بودند؛ شخصی این سینی بزرگ را روی سرش می‌گذاشت و به مقصد می‌رساند. ولیمه‌دادن یا خرج‌دادن بستگی به وضعیت مالی مسافر داشت (مؤیدمحسنی، 342، نیز حاشیۀ 1). برخی از آداب و مراسم سفرهای زیارتی (نک‍ : ه‍ د، زیارت) متفاوت، و برخی مفصل‌تر بود. 

نقش سعد و نحس در سفر

 مردم قسمتی از اوقات زندگی را سعد، و قسمتی را نحس می‌دانستند و سعی داشتند مسافرت را در اوقات سعد انجام دهند (مقدم، 1 / 579؛ گودرزی، 103؛ مجیدی، 468؛ تاورنیه، 621). براساس این باور، در گذشته مثلهایی هم در میان مردم رایج بود، ازجمله: ور کُنی نیز اختیار سفر / ماه در برج منقلب بهتر / / نیک باشد به برج خاکی نیز / لیک در سعد و نحس کن تمییز (شهری، 4 / 224). همچنین معتقد بودند که روزی که شب پیش از آن، قمر در عقرب قرار گیرد، روزی نحس خواهد بود و سفر در آن روز حرام است (مجیدی، 490). بیشتر مردم زمانی که می‌خواستند به سفری دور بروند، با توسل به قرآن استخاره می‌کردند و براساس خوب یا بدآمدن آن اقدام به سفر می‌کردند (شهاب، 154؛ تاورنیه، 622). 
روستانشینان کوهپایه‌های ساوه معتقدند که هنگام سفررفتن صورت نخستین کسی که دیده می‌شود، می‌تواند خوش‌یمن یا بدیمن باشد (سالاری، 377). در ایلات ممسنی، بعضی افراد در مواجهه بـا هر شخصی که او را بدیمن و بـدشگـون می‌دانستنـد، ترک سفر می‌کردند و یا با ادای بسم اللّٰه الرحمٰن الرحیم، فرستادن صلوات، وارونه‌کردن چند قلوه‌سنگ، لعنت شیطان و شمر، و جـز اینها، به سفر خود ادامه می‌دادند (مجیدی، 486). 
در باور برخی، مسافرت در تاریکی و تنهایی نحس بود و سبب می‌شد که «طَنْطَل» (دیو) بر سر راه مسافر حاضر شود و او را وادار به سواری‌دادن تا صبح نماید (پورکاظم، 204؛ هدایت، صادق، 92؛ شهری، 4 / 28). همچنین پشت‌سر مسافر جارو نمی‌کردند، چون معتقد بودند که دیگر برنمی‌گردد (فقیری، 19؛ ملک‌پور، 300؛ اسدی، 275؛ اسدیان، 303؛ مجیدی، 490؛ همایونی، 342). 
برخی معتقدند که اگر کسی غیرعمد و بدون عارضۀ سرماخوردگی عطسه کند، مسافری که قصد سفر دارد، در صورت حرکت و ادامۀ سفر به بلایی گرفتار خواهد شد، مگر اینکه عطسه‌کننده دو یا 3 بار پشت سر هم عطسه کند که نحوست برطرف شود. در بـاور مردم، شخص مسافر بـا وارونـه‌کردن دو ـ سه قلوه‌سنگ، پابه‌پاکردن کفشهای خود، گفتن بسم اللّٰه الرحمٰن الرحیم، و فرستادن چند صلوات، باید سفر خود را دنبال کند (مجیدی، 471؛ شهاب، 154). 
همچنین در گذشته، اگر هنگام مسافرت بر سر راه به درختی می‌رسیدند، وجود آن را به‌عنوان مانعِ ادامۀ سفر تلقی می‌کردند. این باور به‌ویژه زمانی که مردم پیاده و یا سوار بر چهارپایان مسافرت می‌کردند، وجود داشت و معتقد بودند که باید برای رفع نحوست چیزی را تقدیم درخت سر راه کنند و آنگاه به سیر و سیاحت خود ادامه دهند؛ بعضی دستمال، پارچه، نان، سکه یا هرچه می‌خواستند و در توانشان بود، به طرف درخت پرتاب می‌کردند (پورکاظم، 202-203). 
در بیشتر جاهای ایران بر این باورند که اگر بخواهند مسافری برنگردد و دیگر او را نبینند، به جای آب باید پشت‌سرش خاکروبه بریزند؛ یا پشت‌سر او دیزی ]از کار درآمده[ و یا کوزه‌ای بشکنند؛ و یا سنگ سیاه، یا دیگ کهنه‌ای که روی آتش کاملاً سیاه شده است، یا زغال بیندازند (ماسه، 2 / 55؛ طاهریا، 101؛ شهری، 4 / 547؛ هدایت، صادق، 104؛ پاینده، 305؛ شهاب، همانجا؛ اسدیان، 305). به همین سبب است که معتقدند وقتی مسافری عازم سفر است، نباید ظرفی شکسته شود، تا سفرش به‌خیر بگذرد (شادابی، 66). نیز وقتی بخواهند مسافری را نفرین کنند، می‌گویند: سنگ سیاهی پشت‌سرش (مؤیدمحسنی، 345). همچنین مردم سیاهی پشت‌سر مسافر نمی‌فرستند (نامه نمی‌دهند) تا اول نامه‌ای از او برسد (گلریز، 1 / 406؛ ماسه، 2 / 46-47؛ اسدیان، 304). 
برخی معتقدند که برای اجتناب از سفر و خنثى‌کردن آن و فسخ عزیمت، بهترین وسیله آن است که میخی را بردارند و به‌وسیلۀ آن دو خط موازی روی پیشانی رسم، و آیه‌ای از قرآن تلاوت کنند و در آن میخ بدمند و جمعۀ بعد، آن را در کنج اتاق و نزدیک به تختخواب قرار دهند (ماسه، 2 / 52). 
برخی باور دارند که اگر بخواهند مسافر هرچه زودتر مراجعه کند، باید چیزی از اثاث سفر و یا خوراکی او را بدزدند و یا اینکه پشت‌سر او آب یا جو بپاشند (همو، 2 / 54-55). نمک در کفش غایب ریختن، وسیلۀ دل‌شوره و زودتر آمدنش می‌گردید (شهری، 4 / 245). اگر برای کسی که به سفر رفته و دیر کرده است، قدری فلفل در آتش بریزند، آتش به دل او می‌افتد و زودتر بازمی‌گردد (پاینده، همانجا). 
گاهی اتفاق می‌افتاد که شخصی به سفر می‌رفت و تا مدتی طولانی از او بی‌اطلاع بودند، به‌طوری‌که این بی‌اطلاعی از سلامتی او سبب می‌شد گمان کنند که فوت شده است؛ ازاین‌رو، آینه و ظرف آبی در خارج روستا در زیر سایبانی موقتی قرار می‌دادند و آینه را طوری در سایبان آویزان می‌کردند که انعکاس آن در آب ظرف بیفتد؛ آنگاه دختری را با صفات ویژه‌ای مثل حیا، شرف و راست‌گویی، تنها در سایبان می‌گذاردند و او با نشستن در آنجا و نگاه‌کردن در آب، فرد مفقود را می‌دید و از چگونگی موقعیت او اطلاع می‌داد (پورکاظم، 210-211). همچنین عصر پنجشنبه بیرون شهر می‌رفتند و در دهانۀ چاهی قدیمی، نام آن مسافر را بر زبان می‌آوردند؛ اگر صدای خنده از چاه به گوش می‌رسید، مسافر زنده بود و اگر صدای ناله شنیده می‌شد، مسافر فوت شده بود. راه دیگر اینکه 3 عدد گردو برمی‌داشتند و نیمه‌شب با دو تن از دوستان به بام حمامی می‌رفتند و نیت می‌کردند که از مسافر خبر بـرسد؛ سپس از محفظه‌ای شیشه‌ای که برای روشنایی گرمابه تعبیه شده بود، گردوها را یکی پس از دیگری می‌انداختند؛ اگر جنها ــ که بـه باور مردم درون گرمابه بودند ــ فریاد شادی بـرمی‌آوردند و کـف می‌زدند، مسافر زنده بـود، و اگر نالـه سـر می‌دادند، مرده بود. گاهی نیز در شبی مهتابی که همه در خواب بودند، تنها به پشت‌بام می‌رفتند و وضو می‌گرفتند و دو رکعت نماز حاجت می‌خواندند و نیت خیر می‌کردند و آینه‌ای در جهت ماه قرار می‌دادند؛ اگر در آینه به‌طور مبهم تصویر کاروانی را می‌دیدند، نشانۀ آن بود که مسافر زنده است و اگر تصویر تابوتی را می‌دیدند، نشانۀ آنکه مسافر مرده است. 
در کاشان، در امامزاده شاه یلمون، چاهی در کنار مرقد وجود دارد که زنها برای کسب خبر به آنجا متوسل می‌شوند. آنان به دهانۀ چاه نگاه می‌کنند؛ اگر تابوتی را دیدند، معلوم می‌شود که مسافر مرده است، و اگر چهرۀ خندانی به نظر رسید، مسافر زنده است (ماسه، 2 / 56- 58؛ هدایت، صادق، 47). اگر غیبت مسافر طولانی شود، یکی از پیراهنهای او را به پشت‌بام خانه می‌برند و رو به قبله می‌آویزند و چنین می‌خوانند: السون و بلسون / (فلانی) را برسون / / اگر نشسته پاشونش / اگر پا شده بدوونش / / فلفل و فلفل‌دونه / زود برسونش تو خونه (ماسه، 2 / 58). وسیلۀ دیگر این بود که نعل اسبی را در آتش می‌نهادند و درحالی‌که به مسافر می‌اندیشیدند، نعل در آتش سرخ می‌شد. روی این نعل گاهی دعایی مخصوص می‌نوشتند و با قدری نمک در آتش می‌انداختند و اگر از موهای وی نزد خود داشتند، چند تار از آن را آتش می‌زدند (همانجا). 
از دیگر باورهای مردم دربارۀ سفر این است که اگر مسافر هنگام رفتن به پشت‌سر نگاه کند، به‌زودی باز خواهد گشت (فقیری، 20). شخصی که عزیزی در سفر دارد، نباید لباس سیاه بپوشد و بیش از حد برای کسی عزاداری کند، چون شگون ندارد (مؤیدمحسنی، 343). 
همچنین در مثلهای بسیاری از ویژگی سفر گفته شده است که این موارد از آن جمله‌اند: به قول بویراحمدیها، آدم را در سفر می‌شناسند؛ خوی مردم در سفر ظاهر گردد (حمدالله، 78)؛ آذریها می‌گویند: ای کاش شوهر زنی باشی که به عروسی رفته، زن مردی باشی که از سفر برگشته (ذوالفقاری، 1 / 426)؛ رفیق در سفر شناخته می‌شود (هزاره‌ای) (همو، 1 / 1084)؛ قدر مردم سفر پدید آرد (کند) (سنایی، 1052)؛ در سفر کیفیت صاحب‌هنر پیدا شود؛ و مرد را در سفر بشناس (ذوالفقاری، 2 / 1658). سفر قندهار در باور مردم، کنایه از سفر راه دور بوده است (پرچمی، 335). از مثلهایی که دربارۀ هم‌سفر به کار می‌رود، به این موارد می‌توان اشاره کرد: با تندرو هم‌سفر نشو، با کر هم‌صحبت (ترکمنی) (ذوالفقاری، 1 / 451)؛ با رفیقانِ موافق سفر دور خوش است (صائب، 767). در بیان خاطرات سفر، لرها می‌گویند: کباب بویش خوش است و سفر بازگویش (ذوالفقاری، 2 / 1412)، و گیلانیها دربارۀ کسانی که لاف سفرهای دور و دراز می‌زنند، می‌گویند: رنگ پیربازار را ندیده، از خاطرات سفر بادکوبه تعریفها می‌کند (همو، 1 / 1087). همچنین در مثل است که عمر سفر کوتاه است (هبله‌رودی، 624). 

مآخذ

 احتشامی، منوچهر، راه‌آهن در ایران، تهران، 1382 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ بهروزی، محمدجواد، شهر سبز یا اوضاع اقتصادی، طبیعی، تاریخی شهرستان کازرون، شیراز، 1346 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1353 ش؛ پرچمی، محب‌الله، فرهنگ شفاهی سخن، به کوشش حسن انوری، تهران، 1388 ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعه‌شناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ پیرنیا، محمدکریم و کرامت‌الله افسر، راه و رباط، تهران، 1370 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1336 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راوندی، مرتضى، زندگی روزمرۀ ایرانیان در خلال روزگاران، تهران، 1355 ش؛ رضا، عنایت‌الله، «دو جادۀ بزرگ جهانی در روزگار باستان»، راه و بار، تهران، 1363 ش، ج 1، دفتر 5؛ روشن‌ضمیر، مهدی، حاشیه بر ج 2 معتقدات و آداب ایرانی (نک‍ : هم‍ ، ماسه)؛ ریچاردز، فرد، سفرنامه، ترجمۀ مهین‌دخت صبا، تهران، 1343 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرلک، رضا، آداب‌ورسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1385 ش؛ سیرو، ماکسیم، کاروان‌سراهای ایران و ساختمانهای کوچک میان راهها، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، سازمان حفاظت آثار باستانی ایران؛ شادابی، سعید، فرهنگ مردم لرستان، خرم‌آباد، 1377 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336-1350 ش؛ شارقی، حمدالله و دیگران، سیری در تاریخ فرهنگ ایران، اصفهان، 1353 ش؛ شرلی، آ. و ر. شرلی، سفرنامه، ترجمۀ آوانس، به کوشش علیقلی خان سردار اسعد، تهران، 1330 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکری، گیتی، «آداب سارویان»، پژوهش‌نامۀ مؤسسۀ آسیایی، شیراز، 1357 ش، س 4، شم‍ 1؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، تهران، 1373 ش؛ طاهریا، محمدعلی، گزیده‌ای از فرهنگ عامیانۀ دامغانی، دامغان، 1344 ش؛ عبدلی‌فرد، فریدون، چاپارخانه‌ها و راههای چاپاری در ایران، تهران، 1383 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، 1354 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1334- 1339 ش؛ قرآن کریم؛ کالج، ملکم، پارتیان، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1355 ش؛ کُتسبو، موریتس فون، مسافرت به ایران، ترجمۀ محمود هدایت، تهـران، 1348 ش؛ کیانـی، محمدیوسف و ولفـرام کلایس، فهرست کاروان‌سراهایایران، تهران، 1361 ش؛ گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجه‌نوری، تهران، 1348 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، تهران، 1368 ش؛ گودرزی، حسین، سیمای عشایر شرق لرستان، انتشارات ترسیم، 1374 ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1336 ش؛ ماساهارو، یوشیدا، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجب‌زاده، مشهد، 1373 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تهران، 1355 ش؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران، 1371 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مقدم، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ ملک‌پور، علی، کلاردشت، تهران، 1377 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نوربخش، مسعود، با کاروان تاریخ، تهران، 1370 ش؛ نیرنوری، حمید، «طرز مسافرت در ایران»، دانش، تهران، 1331 ش، س 2، شم‍ 12، س 3، شم‍ 2، 1332 ش، س 3، شم‍ 5؛ هبله‌رودی، محمد، جامع التمثیل، به کوشش حسن ذوالفقاری و زهرا غلامی، تهران، 1390 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، 1363 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ نیز: 

Allemagne, H. René. d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Olearius, A., Moskowitische und persische Reise, Darmstadt, Progress-Verlag; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Tavernier, J. B., Les Six voyages, Paris, 1677. 

ریحانه جمالی هنجنی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: