سرنا، سفرنامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 10 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257631/سرنا،-سفرنامه
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سِرِنا، سَفَرْنامه، یا آدمها و آیینها در ایران، عنوان گزارش سفر کارلا سرنا، نویسنده و جهانگرد ایتالیاییِ سدۀ 19 م / 13 ق، به ایران در دورۀ ناصرالدین شاه.
حس کنجکاوی، روحیۀ مردمداری، هوش سرشار و سرشت ماجراجوی سرنا، در کنار قلم رسا و دقت نظر در ثبت وقایع اجتماع و رفتار مردم، سبب شده است تا گفتههای او آیینهای از ناگفتهها و کمتر شنیدههای زندگی روزمرۀ مردم طبقات مختلف جامعۀ ایران در آن عصر باشد؛ این امر کتاب آدمها و آیینها در ایران (1301 ق / 1883 م) را بهعنوان یکی از ممتازترین منابع برای مطالعات مردمشناسی ایران، و مرجعی سودمند برای محققان حوزههای مربوط شناسانده است. ویژگیهای شخصیتی مادام کارلا سرنـا و بهطور خاص، روحیۀ جستوجوگر او بهعنوان یک زن که او را قادر میساخت در خصوصیترین جوانب زندگی زنان ایران رسوخ کند، در مقام یک گردشگر مردمنگار موقعیتی خاص به او بخشیده است. تجربۀ سفرهای پیشین او به آسیای مرکزی، قفقاز و نیز ایران، و چاپ آثاری چون «سفر من، سوغاتهای شخصی از بالتیک تا دریای مازندران» (1875-1876 م)، «سیاحت در قفقاز از دریای سیاه تا دریای مازندران» (1875-1876 م)، «سه ماه در کاختی» (1877-1881 م)، «سفری به مینگرلی» (1876- 1878 م)، «تنها در میان استپها» (1883 م)، «یک اروپایی در ایران» (1880 م) (پرایس مینسیتر، نیز وردکت ذیل کارلا سرنا، npn.) از او سیاحی کارکشته ساخت. کتاب آدمها و آیینها در ایران، تاکنون دو بار به فارسی ترجمه شده است: یکی از سوی غلامرضا سمیعی با عنوان مردم و دیدنیهای ایران، و دیگری با ترجمۀ علیاصغر سعیدی با عنوان آدمها و آیینها در ایران که مدنظر این مقاله است. این اثر حاصل اقامت کارلا سرنا از نوامبر 1877 / ذیقعدۀ 1294 تا اواخر بهار 1878 م در ایران است که در آن خاطرات سفر خود را در 57 فصل به تفصیل آورده است. در آغاز فصل نخست کتاب، سرنا جملهای میگوید که تا پایان اثر به بهترین نحو به آن پایبند است و آن اینکه یک سیاح نباید در سفرنامهاش تا جای ممکن از خودش سخن بگوید، زیرا او قهرمان اصلی داستان نیست، بلکه این دیدهها و شنیدههایش هستند که دارای اهمیتاند (ص 1). سرنا به محض رسیدن به ایران، ابایی از بیان ولع خود در کشف انبوهی از عجایب که دربارۀ انسانها و آیینهایشان میبیند، ندارد؛ وی در مشهد، چهره و دیگر ویژگیهای فیزیکی مردم را کاملاً اصیل و متمایز از دیگران، بهویژه تاتارهای آن سوی رودخانۀ آستارا بازمیشناسد (نک : ص 6). توجه او بهعنوان یک سیاح حرفهای، تنها معطوف به جغرافیا، اقلیم، پوشش گیاهی و جانوری و خانههای روستایی نیست، بلکه به ریشههای فرهنگی جامعه نیز توجه نشان داده است و به همین جهت با ورود به مازندران، برخی روایتهای اساطیری منطقه را برای مخاطب خود بیان میکند. او در روستای پازوار میهمان کدخدای روستا ست، و بهروشنی نحوه و شرایط پذیرایی از خود، از چای و سماور قلقلکنان و قاچهای خربزه گرفته، تا قلیان و آداب تعارف آن را شرح میدهد. پوشاک زنان و مردان دهکده و برخی باورهای مذهبی ایشان هم مورد توجه نویسنده بوده است (ص 11-12). فصل سوم کتاب به نحوۀ مسافرت، کاروانها، چاروادارها، کاروانسراها و آنچه لازمۀ سفر است، اختصاص دارد. از آغاز کتاب توانایی مؤلف در شرح فضای اماکنی که در آنها قرار میگیرد، روشن است؛ مثل حالوهوای شهر بارفروش (بابل) و منظره و مردم ساکن در آن (ص 13-14). بنیۀ بالا و قناعت چارواداران برای کارلا سرنا (همچون اغلب سیاحان خارجی) اعجابانگیز است و به شرح و تعریف دراینباره پرداخته است. وی چاروادارها را قشری قابل احترام و معتمد در اجتماع میداند و دید او نسبت به سیاحان دیگر مثبتتر است. نکتۀ حائز اهمیت در فصلی که در آن به بابیه پرداخته، توجه ویژۀ او به شخصیت قرةالعین است (ص 23-24). وی در قالب نقد یک مهندس اتریشی، درواقع برخی خصوصیات اخلاقی ایرانی را به چالش میکشد و آن اینکه این مهندس به اصطلاح رگ خواب صاحبمنصبان ایرانی را به دست آورده، و با رفتار و گفتار خود (خودشیرینی) و شوخی و مسخرگی پلههای ترقی را با سرعت پیموده، و ثروتمند به میهن خود بازگشته بود. به اعتقاد سرنا افراد جدی و شایسته در ایران، هرگز نمیتوانند به ثروت و دولت دست یابند (ص 40). مؤلف دربارۀ ویژگیهای ایرانیان چنین مینویسد: اطرافیان شاه اگـر میخندیدند، بـهسبب قهقهه سردادن شاه بـوده است و ایشان مقلدوار این حرکت او را تکرار میکردند؛ گویا چنین رفتاری در میان ایرانیان نهادینه شده است. نقطهضعف فرد ایرانی در مقابل تعریف و تمجید و تملق و چاپلوسی از دیگر ویژگیهای آنها برشمرده شده است و نویسنده در ادامـه بـه تعارفات در احـوالپرسی اشاره میکند؛ البته هرگز در این حالواحوالکردنها نباید نام زنان برده میشد، مگر بهضرورت، آن هم فقط با عنوان «منزل» (همانجا، نیز نک : ص 41، حاشیۀ 2).او در ادامۀ مسیر به کاروان حجاج برمیخورد و به برخی باورها و آداب مردم چون نذر و دعا و اعتقاد به امامزاده و حتى افسانههای دیو سفید، اشاره میکند. به اعتقاد مؤلف، مازندرانیها انسانهای شجاعی نیستند و همواره در هراس ظهور دیوها و غولها و سایر موجودات اهریمنی و انتقامجویی آنها به سر میبرند (ص 45). از دیگر باورهای مردم، اعتقاد به گیاهانی است که در قلۀ دماوند میرویند و اگر چیده شوند و گوسفندان از آنها بخورند، دندانهای طلایی درمیآورند (ص 46-47). فصل 11، آغاز ورود سرنا به تهران است. در میان انبوه توضیحات وی از تهران و میدان توپخانه و قصر شاه، به مسئلۀ بستنشینی و شرح توپ بزرگی که محل بست بوده، برمیخوریم (ص 54). فصل 12 از فصول جذاب کتاب است، زیرا مستقیماً به مردم و زندگی آنها در تهران میپردازد. خانههای یکطبقه و بیپنجره (به سمت کوچه)، گاه همراه با بالاخانه با ورودی دالانمانند تودرتو و حیاط پردرخت با حوض و باغچه، از جملۀ توصیفات خانهها ست؛ نیز کوچههای تنگ و باریک با چالههای پرآب که هم منبع شُرب است و هم محل شستوشوی لباس، از دیگر مطالب مربوط به محلههای تهران است. بازار نهتنها محل دادوستد و تجارت بوده است، بلکه منبع اخبار، شایعات و اکاذیب هم به شمار میآمد؛ به گفتۀ سرنا بازار مکانی برای تولید طنز، تصنیفهای مردمی و انواع داستانها ست (ص 58). وی ضمن برشمردن آداب و خصایل اهالی و کسبۀ بازار، به بسیاری از آداب آنها همچون چانهزنی و کسبوکار، آداب طهارت، شیوۀ لباس پوشیدن و دلربایی زنان، و آداب خوردن و آشامیدن، بهویژه نحوۀ غذاخوردن کارگران و دکاندارها، کبابیها و قهوهچیها، و نیز سلمانیهای دورهگرد و روش کار آنها میپردازد. خصلتهای درویشان، و رفتار و گفتارشان از دیگر مطالب فصل 12 از کتاب سرنا ست. او اهالی بازار را خندهرو، خوشبرخورد، فعال و در عین حال پرچانه و زیادهگو وصف کرده است (ص 65). شاید بتوان فصل 13 این اثر را یکی از کمیابترین مآخذ دربارۀ آداب و تعارفات، و شیوههای معاشرت ایرانیان دانست. گذاردن وقت ملاقات در صبحها، درآوردن کفشها هنگام ورود به خانه، تعظیم و تکریم در احوالپرسی، به کار بردن عبارات اغراقآمیز، مؤدبانه و فروتنانه در تعارفات، نشستن در جاهای خاص براساس شأن و مرتبه، و بازکردن سر صحبت، بخشی از این دیدارها را شکل میبخشد. بخش دیگر به پذیرایی مربوط میشود که تناوبی است از چای، قهوه، قلیان و انواع شیرینیها مثل گز. به گفتۀ سرنا، ایرانیها در دیدوبازدیدهای خود به جای گل هدیهدادن، شیرینی که معمولاً دستپخت خودشان است، پیشکش میکنند (ص 68). اسباب و اثاث اتاقها (چه اندرونی و چه بیرونی) در خانههای معمولی وصف شده است و سپس پوشاک و آرایش زنان شرح داده میشود. توجه مؤلف به عناصر جزئی در این قضایا منبع مهمی برای محققان به شمار میرود. سرنا ایرانیها را مردمانی معتقد و باورمند به موضوعات ماورای طبیعی میداند؛ بههمینسبب، برای انجام هر کاری با خدا مشورت میکنند و دست به کارهایی چون استخاره میزنند. شرح و تفسیر کامل استخاره با تسبیح بهعنوان عملی مقدس نیز در کتاب ارائه شده است (ص 94-95). البته دربارۀ استخارهای خاص که با کاغذ و ثبت اسامی انجام میشده، و مثل یک بازی بوده، نیز مطالبی آورده است (همانجا). اعتقاد به بدیمنی عطسه، یکی دیگر از این باورها ست (ص 120). شرح دیدار سرنا با قمرالسلطنه، عمۀ ناصرالدین شاه (دختر فتحعلی شاه) که بهطور مفصل و در فصل 22 بیان شده، اهمیت زیادی دارد؛ زیرا محیط اندرونی و روحیات زنان دربار را از دید یک زن کنجکاو و نکتهبین شرح میدهد. مثلاً سرنا تأثیر رفتار زنان ایرانی را در چگونگی رفتار و اخلاق همسران خود مؤثر میداند و یا آنکه یکی از خصوصیات ایشان را کتمان افکار و اندیشههایشان دانسته و در تحلیل خود معتقد است علت این ویژگی عادت به محافظهکاری در طول تاریخ بوده است، زیرا زنان همواره مجبور به اطاعت و پیروی از بالادستان بودهاند (ص 114). بیاهمیت دانستن قول و قرار، بهویژه بیارزش دانستن اسناد مکتوب، از دیگر خصوصیات ایرانیها برشمرده شده است (ص 116).باید توجه داشت که سرنا سعی دارد در قضاوتهای خود منصف باشد، یعنی هرجا درست میداند از اروپاییان، و هرجا لازم میداند از ایرانیان انتقاد میکند. مثلاً در ابتدای فصل 24، بلافاصله پس از نقدی که بر اروپاییان و طرز قضاوت ایشان از غریبهها دارد، به برخی تصورات ایرانیها نیز خرده میگیرد و آنجا که ایرانیان خود را فرانسویهای مشرقزمین یا ملت بزرگ آسیا خطاب میکنند، آنها را گُندهگو و ناآگاه میخواند که حتى شاهانشان زیر القاب پرطمطراق، مانند ظلالله، از حقایق گریزاناند (ص 124-125). مسئلۀ زندانیان و مجازاتهای خشن آنها، موضوع یک فصل جداگانه است؛ مثلاً وی شیوۀ بریدن دست یا درآوردن چشم از حدقه را دقیقاً شرح میدهد. اوضاع طب و طبابت در ایران طی فصول 26 و 27 مد نظر سرنا بوده است (نک : ص 135 ff.).در دورهای که سرنا در ایران بوده، بهکاربردن روشهای جادویی، استفاده از ادعیه و تعویذها و باورهای عجیب و غریب برای درمان بیماریها مرسوم بوده است. وی مثالهای بسیار جالب توجهی دراینباره ارائه داده، و معتقد است فهرست این اعمال، خود به مجلد قطوری تبدیل خواهد شد. برای مثال، تخممرغ پختهای را که روی پوستش دعایی نوشته شده بود، به مدت یک شبانهروز، زیر بغل نگه میداشتند تا از درد جلوگیری شود، یا یک تکه از پوست گرگ، داروی مؤثر جلوگیری از حاملگی به شمار میرفت، و یا ترکیب مدفوع گرگ با شراب سفید، علاج قولنج بوده است. اعتقاد به قدرت سنگهای خاص و گیاهان نیز در درمان و التیام رواج داشته است. مثلاً لمس الماس مانع بروز صرع، درمان نازایی و ریختن دندانهای کرمخورده میشده، یا بستن نخی از ریشۀ گیاه پنجۀ مریم زیر شکم زائو، از درد زایمان میکاسته است (ص 135-136). او همچنین به ترکیبی به نام آخرین آبگوشت اشاره میکند که جوشاندهای قوی از تریاک بوده، و برای راحتکردن بیمار محتضر به کار میرفته است (ص 138). مراسم کفن و دفن میت، و تشییع جنازه برای سرنا جالب توجه بوده است، اما او رخدادهای مربوط به کاروان زائران را با جزئیات بیشتری توصیف کرده است (نک : ص 151-152). درویشان بهعنوان یک قشر فرهنگی خاص از نظر سرنا قابل توجه بودهاند. نقش آنها در گسترش و ترویج افکار فرقههای مختلف، یا بهعنوان پیشگو، فالگیر، منجم و درمانگر (با بهکارگیری انواع و اقسام طلسمات) در جامعه مهم بوده است. به گفتۀ سرنا، مهمترین دشمن درویشان، روحانیان بودند؛ آنها درویشان را مرتد و صوفی، در معنای آزاداندیش، میخواندند. شخصیت گوناگون درویشان، نگاه مردم به ایشان و رفتارهای مرتبط با آنها از نگاه مؤلف دور نمانده است (نک : ص 154-159). از جملۀ عناصر فرهنگی که سرنا بهخوبی و با تفصیل از آن سخن گفته، حمامها در ایران است. او نهفقط به ریزهکاریهای محیط و فضای حمامها مثل خزینه و سربینه توجه داشته، بلکه آداب و وسایـل بـهکاررفتـه در آنهـا را نیـز شـرح داده اسـت. تابلوهـا و تصاویری از زنان بیحجاب، رزم رستم و دیو سپید، حنا بستن موی سر و ریش، بهطور دستهجمعی قلیان کشیدن، و کیسهکشی و مشتومال، بخش دیگری از گزارشهای وی را تشکیل میدهند. بیتردید کمنظیرترین بخش سفرنامۀ سرنا، گزارش مستقیم وی از یکی از حمامهای زنانۀ سلطنتی است که مطالب آن از نحوۀ ورود و خروج زنان به حمام، تا آرایش و حنا بستن و نقالی و قلیانکشی در آن بدیع و جالب توجه است (نک : ص 162-165). در فصل 33، ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و مذهبی مراسم و آیینهای سوگواری، مورد توجه مؤلف قرار گرفته است. تعزیه یکی از این مراسم است که باشکوهترین آن، در تکیۀ دولت (ه م) صورت میگرفت. تزیینات این مکان آن را به جایی با شکوه بدل کرده بود. گاهی تعصبات مذهبی به مرز قمهزنی و صدمه به خود میرسید (ص 178). سقاها و فراشها از دیگر معرکهگردانهای این نمایشها بودهاند. مؤلفْ بخشی را به بازیگران نقشهای مذهبی اختصاص داده است و در مورد آنها اطلاعاتی ارائه میدهد. او خاطرۀ جالب توجهی از یکی از تعزیههایی که به دعوت انیسالدوله، سوگلی ناصرالدین شاه، در آن شرکت کرده بود، نقل میکند و گویا در آنجا با شخص شاه نیز همکلام شده است. در جایی سرنا دربارۀ نگاه اروپاییان به خلقوخوی ایرانیها و عقاید آنها دربارۀ معایب و مزایای اخلاقی این ملت سخن میگوید؛ هرچند سرنا قضاوت آنها را زیر سؤال میبرد، اما سخن او بهعنوان یک گزارش تاریخی قابل اعتنا ست. برخی از عیوب برشمردۀ ایرانیان عبارتاند از: قانونشکنی، دروغگویی، پایبندنبودن به عهد و پیمان و خودبرتربینی. از صفات پسندیدۀ آنها این موارد مطرح شده است: آدابدانی، حسن رفتار، ادب ذاتی، قدرت تشخیص قوی، و ظاهرسازی و آبروداری بیمانند (نک : ص 209-210). گاه در میان انبوهی از دادههای تاریخی، مثلاً دربارۀ یک مکان یا شخص، اطلاعات ارزشمندی دربارۀ عناصر فرهنگی به چشم میخورد؛ گزارشی که سرنا از گورستان گبرها در ری، و برج مردگان آن میدهد و خود نیز شاهد آن بوده، قابل توجه است؛ بهویژه آنجا که برای خوردن غذا، پای برج روی فرشی که روی استخوانهای مردگان گسترده شده بود، دعوت شد و خاطرۀ ناخوشی برایش باقی ماند (ص 227-228). در فصل 44، نوروز (ه م) و مراسم باشکوه سلام توضیح داده شده است. از جملۀ شادمانیهای این ایام معرکهگیری بوده است. این کار به اشکال مختلف از سوی پهلوانان، کشتیگیران، بندبازان، رقاصان، مطربان و گروههای دیگر در کوی و برزن همراه با مراسم آتشبازی صورت میگرفت. به عقیدۀ سرنا اصولاً شرقیها و ازجمله ایرانیها، هر نوع نمایش چشمنواز مثل آتشبازی را بسیار دوست دارند. این علاقه به حدی است که همۀ اقشار جامعه، حتى فقرا، در مناسبتهای خاص برای شرکت در این گونه مراسم به خرید ترقه، فشفشه و کوزههای هفترنگ (معروف به کوزهجنی) روی میآورند (نک : ص 241-242).اگرچه برخی گزارشهای کارلا سرنا مثل تعریفی که از جشن عروسی عصمتالدوله، دختر ناصرالدین شاه، ارائه داده است، صرفاً به دربار اختصاص دارد، برخی از این سنن در سایر اقشار جامعه نیز ساری بوده، و در صورت امکان شکلی از آن از سوی مردم تقلید میشده است. یکی از این وجوه، تقلید از شیوۀ آرایش و پیرایش زنان درباری، مثل آرایش غلیظ چهره بوده است که به عقیدۀ سرنا همواره سن زن ایرانی را بیشتر از آنچه بود، نشان میداد. او حتى معتقد است این شیوۀ آرایشْ زنان را بیش از آنکه زیبا جلوه دهد، زشت مینمود. در مجموع ایرانیها اندام چاق و فربه را برای زنان میپسندیدند و نشانی از زیبایی زن به شمار میآوردند (ص 251-252). زیورها، پوشاک، سرگرمیها و حتى آداب غذاخوردن زنان درباری، از دیگر بخشهای منحصربهفرد کتاب است. مثلاً او به محبت شاهزادهخانمی که پیشنهاد بزککردن سرنا را داد، اشاره، و آن را وصف میکند؛ شاهزاده از جعبۀ اسباب خود، وسایل آرایش ازجمله سرمه را خارج کرده، و ابروان کمانی و بلند از یک گوش تا گوش دیگر برای سرنا ترسیم میکند؛ سپس به گونههایش سرخاب و سفیداب میزند و مژگانش را رنگ میکند؛ آنگاه لبها را سرخ، و پشت لب را به سبک زنان ایرانی دورۀ قاجار با سایه، سبیلِ نازکی میکشد (ص 259-260). در مسیر سفر به گیلان، سرنا زندگی در خانۀ مردم محلی را نیز تجربه میکند؛ مانند اقامت در خانۀ کدخدای کُردان از توابع کرج که شبی را در آنجا گذرانده است. او یک جشن عروسی در رودبار را وصف میکند که به نوعی آن را میتوان با عروسیهای شاهانه که پیشتر به آن پرداخته است، مقایسه نمود (نک : ص 291-292).وی از خالکوبیهای آبیرنگ روی بازوان و پاهای زنان و اینکه آنها گرچه صورتهای خود را میپوشاندند، اما سینههایشان برهنه بود، سخن گفته است (همانجا). بازارهای ادواری نظیر دوشنبهبازار سنگسر در مسیر رشت، یا مراسم خلعتپوشانی از دیگر رسومی است که مورد توجه مؤلف بوده است (ص 299). حضور وی در رشت با همهگیری طاعون در این شهر همزمان بوده است. مؤلف از اینکه با وجود وخامت بیماری و آمار بالای کشتهشدگان، مردهشویها به طاعون مبتلا نمیشدند، در شگفت است. در ادامه او با اشاره به نحوۀ دفن طاعونزدهها متعرض این نکته است که چرا در اغلب شهرهای ایران گورستانها وسط محلههای مسکونی قرار گرفتهاند (ص 306-307). رویداد دیگری که سرنا هنگام اقامت در رشت با آن روبهرو شد، جریان سنگسار یک زن مسلمان به اتهام ارتباط با یک فرد ارمنی بود که این امر برای او بسیار تأسفبار و غمانگیز بوده است (نک : ص 307-308). او در این بخش نیز همچون برخی دیگر از بخشهای کتاب به پدیدۀ بست و بستنشینی اشارهای کوتاه دارد. به گفته وی، گیلانیها از طریق صید ماهی، قطع درختان جنگلی نظیر شمشاد، پرورش کرم ابریشم، شکار قرقاول و اردک و مهمتر از همه کشت برنج امرار معاش میکردند که در اینجا مؤلف اشارهای به کشت و پرورش چای نکرده است. از جملۀ نکاتی که توجه مؤلف را به خود جلب کرده است، اینکه مردم انزلی برخلاف تظاهر به مسلمانی، در خلوت و خفا به خوردن شراب عادت داشتند و این موضوع خاص مردان نبوده است، بلکه زنان نیز شرابخوار بودند. او به میهمانی فارغشدن زنی زائو دعوت شده، و خود شاهد شراب خوردن زنان بوده است (ص 333-334). در پایان، سرنا سفر خود را در انزلی به پایان میرساند و سوار بر کشتی از سرزمین گلهای سرخ خداحافظی میکند.
Priceminister, www. priceminister. com / s / carla+serena; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Worldcat, www. worldcat. org / search? q = carla + serena.
پیمان متین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید