سردم
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/257620/سردم
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سَرْدَم، جایگاهی رفیع و محترم ویژۀ زورخانهها و قهوهخانهها، و محل استقرار مرشدان و استادان سخنور.سردم (اسم مکان) به معنی جای دمزدن، و در اصطلاح جایی مشخص در قهوهخانهها، پاتوقها و زورخانهها برای سخنوری و نصب وسایل سردم بود. به برپاکنندۀ سردم «سردمدار» میگفتند و سردم را به گونهای میبستند که سردمدار بر همۀ محیط اشراف داشته باشد. در فرهنگ لغات، سردمدار معادل پاتوقدار و پلیس سر گذر، رئیس و پیشوای مردم معرفی شده است و نیز نوعی دشنام است که پدران و مادران به پسران ناخلف دهند؛ سخت رذل و پست ( لغتنامه ... ، ذیل واژه). در غیاث اللغات و آنندراج سردم شخص بدآواز معرفی شده است. در لغتنامۀ دهخدا، سردم اتاقی چوبی آمده است که در دهۀ عاشورا نزدیک تکیه یا مسجد برپا میکردند و آن را با شمایل ائمه و بزرگان، و قالیچه و لوازم درویشی (تبرزین، شمشاد، کشکول) میآراستند. در این اتاق، شبها از واردین پذیرایی میکردند و گاه به مشاعره میپرداختند و شخص غالبْ مخاطب را در حین خواندن اشعار بهتدریج وادار به کندن جامهها میکرد تا اینکه او را با یک لنگ از سردم خارج مینمود و اشیاء سردم را مالک میشد. در فرهنگ معین نیز دربارۀ سردم زورخانهها آمده است: «محل سکومانند مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند». مؤلف تاریخ و فرهنگ زورخانه ضمن شرح وظایف سردمدار، تکایا و خانقاهها را محلهایی میداند که سردم بسته میشده است و نصب سردم در زورخانهها را بازماندۀ این رسم میداند. به گفتۀ او، در محل برخی از مشاغل مثل حمامها و چلوکبابیها نیز سردم میبستند (انصافپور، 251-252).دمگرفتن در لغت، دست از کار کشیدن برای استراحت و نفس تازهکردن (معین، ذیل واژه)، و در اصطلاح مداحی، نوحه یا سرود یا قسمتی از آن است که شنوندگان تکرار میکنند. خواندن دستهجمعی سینهزنان یا زنجیرزنان را دمگرفتن میگویند که همنوا با مرثیهخوان بیتی از مرثیه را تکرار میکنند. دمگرفتن در مداحی، هنگام تعویض مداح یا استراحت کوتاه وی به کار میرود تا فضا و هوای عزاداری از بین نرود. در مجالس عزاداری و آیینهای مختلف آن، به ناظم و مدیر جلسات نیز سردمدار یا میاندار گفته میشود (ذوالفقاری). یکی از محلهای نصب سردم غرفهای پای توقها و علمهای عزاداری بود که به آن پاتوق (ه م) میگفتند. تشکیل این پاتوقها را لودیان (لوطیان) محل بر عهده داشتند. شیرینی و شربت این پاتوقها یا سردمها را زنان مالدار محله، و شمع و چراغ را مردان ثروتمند میدادند، و فرش، اثاثیه، تابلو و پرده را از خانۀ تجار و اعیان میآوردند و اسلحه را سرداران و سپاهیان میفرستادند. در این سردمها، مراسم گوناگون، تفریحات، مشاعره و نقالی (ه م) تا آخر رمضان ادامه داشت. سردمداران تکیهها به محلات هم دعوت میشدند (ورجاوند، 890-891).سردمدار اثاث خود را به سردم میآورد. آرایش سردم با قالیچهها، پـردههای منقش، عکس درویشان، و شمایل ائمه، آینه و فرش بود و دیوارها با انواع پوست، شامل «پوست تخت» از جنس پوست ببر، پلنگ، آهو یا گوسفند آراسته میشد. این پوست را قلندران و درویشان در سفر و حضر برای نشستن و خوابیدن همراه داشتند. افزونبرآن، سردمدار علامت صنفهای مختلف و «وصلههای درویشی» مانند رشته، کشکول، منتشا، تاج، ردا، بوق، تبرزین، مطراق، شاخ نفیروارۀ پشت نهنگ و سنگ قناعت را میآورد و مشغول «پوستکوبی» میشد. در مجلسهای سخنوری، علامت 17 صنف را به دیوارهای قهوهخانه میآویختند، به این ترتیب که روی دیوار پوست (آهو، ببر، پلنگ)، و کنار آن علامت یک صنف را به مقیاسی کوچک میزدند. این علامتها به پاس فداکاری و ازخودگذشتگی جماعتی که جان خود را در این راه باخته بودند، به دیوار کوبیده میشد (محجوب، 1059؛ شهری، 2 / 161-162، نیز حاشیههای 33، 38). از جملۀ وسایل سردمدار، کاسۀ سردم و ظرفی برنجی برای جمعآوری انعام و پاداش مرشد بود (معین).وکیلیان به نقل از انجوی شیرازی، نحوۀ سردمبستن را چنین شرح میدهد: برای آذینبستن قهوهخانه، ابتدا یک سردم روبهقبله درست میکردند و یک رحل و یک جلد قرآن بالای سردم میگذاشتند و بر دال (در) سردم تجیری (پردهای حصیری از نی) میآویختند. اجازۀ بستن سردم با نقیب بود. نقیب ابتدا 12 حلقه به دیوار میکوبید و زنجیری از این حلقهها میگذراند. سپس بر دیوار سردم، وصلههای درویشها را میکوبیدند. این وصلهها عبارت بود از پوست پلنگ یا ببر یا شیر، یک جفت پالهنگ (ریسمان برای بستن دشمن)، یک جفت پاپیچ، یک عصا، یک جفت تبرزین، یک کشکول، شیر و قلاب سههلاله که معمولاً سقاها به کمر میبستند، سنگ قناعت، کدو یا جوزدان، انبر ذکر، نفیر، تسبیح هزاردانه، مطراق، رشمه، تاج، چنته، و منتشا. یک خلعت و لنگ هم در سردم میگذاشتند تا وقتی عریاننامه میخوانند، دم دست داشته باشند. نشستن در سردم حتى برای مهمانان مجاز نبود و فقط سادات و سرسلسلههای درویشان میتوانستند در سردم بنشینند (1 / 245-246). انجوی بهتفصیل نام و ابزارهای 17 صنف را برمیشمارد که خود منبعی برای شناخت تاریخ اجتماعی مردم ایران است (نک : همانجا؛ شهری، 2 / 161-162).انصافپور ضمن اشاره به تاریخچۀ سخنوری، بحر طویلی را در «ثبوت سردم» میآورد: «دو برادر شده از روز اول باعث این سردم و برپا بنمودند چنین حرفۀ درویشی و بُد نام یکی زان دو خلیل و دگری بود جلیل، این دو برادر شده بودند همی مخترع سردم و ترتیب بدادند چهار و سه و ده سلسله را تا همۀ خیل دراویش به استادی آنها بنمایند دگر احسن و تشویق نمایند چنین سالک با جود و سخا را» (ص 251). برای بستن سردم در قهوهخانهها نمایندگان همۀ صنفها نمونۀ محصولات خود را در کنار هم قرار میدادند و یک نفر سخنور یا شاعر نمایندۀ صنف میشد. پس از بستن سردم، در ابتدای ورودی محل سردمْ زنجیری را میبستند که به آن زنجیر قرق میگفتند. در بالاترین محل نیز که بالای سردم مینامند، یکی از پیشکسوتانِ سخنوری مینشست. قسمتی از محل قهوهخانه را نیز برای شنوندگان آماده میکردند. هنگام شروع مجلس سردمخوانی، سکوت محض حاکم میگشت. بعد از آمادهشدن سردم، مجلس شروع، و ابتدا سخنوری وارد میشد. برای پیشکسوت زنجیر قرق را باز میکردند و وی با احترام وارد سردم میشد و در منزل اول با نخستین نمایندۀ یکی از صنفها مشاعره میکرد و به همین ترتیب منزلبهمنزل جلو میرفت تا به منزل هفتم میرسید. مشاعره در قالب سؤال و جواب انجام میگرفت (عابدی، 134). دو طرف سردم را «دم» مینامند.سخنورانی بودند که با تسلط فراوان، همزمان با دو طرف سردم یعنی با دو سخنور مشاعره میکردند؛ اگر سخنوری در یکی از منزلها یا منزل آخر نمیتوانست به سؤال طرحشده جوابی با همان وزن و ردیف و قافیه بدهد، وی را به جایگاهی به نام حلقهدار میبردند. در این زمان یکی از ریشسفیدهای مجلس یا سخنوری پیشکسوت با ذکر چند صلوات ضامن وی میشد و مجلس با ذکر مصیبتی از امام حسین (ع) پایان میگرفت (همو، 134-135).
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353 ش؛ ذوالفقاری، حسن، تحقیقات میدانی؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ عابدی، علی، «زمینهخوانی، سردمخوانی (زیباشناسی ادبیات عزاداری آیینی)»، تاریخ معاصر ایران، تهران، 1388 ش، س 13، شم 52؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1390 ق؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1370 ش.
حسن ذوالفقاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید