سام نامه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 1 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257569/سامنامه
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
سامْنامه، منظومهای پهلوانی به زبان فارسی از سرایندهای ناشناس، در بحر متقارب مقصور یا محذوف، بر وزن شاهنامۀ فردوسی، دربارۀ دلاوریهای سام و ماجراهای وی در راه رسیدن به «پریدخت»، دختر خاقان چین. این منظومه، برخلاف دیگر منظومههای پهلوانی چون گرشاسبنامه، بهمننامه و کوشنامه، دارای متنی منسجم و یکدست نیست؛ چه، ازلحاظ ادبی و هنری دارای غث و سمین است و ازلحاظ سبکی و زبانی نیز ناهمگونی بسیاری در آن دیده میشود (رویانی، 17).در میان منظومههای پس از شاهنامه، سامنامه را بهسبب اینکه شرح دلاوریهای سام در راه رسیدن به معشوق خود، «پریدخت» است، میتوان فردی / شخصیترین اثر ادب حماسی ایران به شمار آورد که در آن، کمترین نشانی از موضوع و مسائل میهنی و دینی وجود ندارد. به دیگر سخن، به دلیل اینکه این اثر نوعی متن حماسی ـ غنایی به شمار میرود، بهتر است رمانس نامیده شود (آیدنلو، «بررسی ... »، 57). از سویی دیگر، سراینده / سرایندگان احتمالی این منظومه ناشناس، و تاریخ سرایش آن نیز تقریباً نامشخص است.مطالب نقلشده در سامنامه درواقع، دنبالۀ افسانههای اصیل و باستانی مربوط به حماسۀ ملی ایران نیست، بلکه سرایندۀ منظومه آنها را از روایات شفاهی و مردمی گردآوری کرده، و سروسامان داده است (سرکاراتی، «سام ... »، 37؛ واردی، 77). در این داستان، سامِ عاشقپیشه به دنبال دل خویش میشتابد و در راه وصال پریدخت، با انواع موجودات تخیلی ازجمله پریان، عوج بن عنق، شدّاد، اَبَرهای دیو و امثال آنها به نبرد میپردازد و از حادثهای به حادثۀ دیگر گذر میکند. سراینده تلاش میکند تا هیجانهای عاشقانه، فردی، باورنکردنی و غیرعادی را با همدلیها و همدردیهای همگانی موجود در شاهنامه جایگزین کند؛ درحالیکه فردوسی از ماهیت شگفتانگیزی داستانهای شاهنامه که گهگاه خالق ماجراهایی مهم در حماسۀ ملی ایراناند، هرگز بهسبب افزودن هیجان استفاده نکرده است، بلکه همۀ حوادث جزئی از طرح کلی داستاناند؛ اما وجود دیوان یا دیگر موجودات عجیب در سامنامه، عاملی برای شگفتآوری و افزودن هیجانات داستان یا بالابردن مقام ساماند (رستگار، فردوسی ... ، 185- 187). حوادث موجود در سامنامه بیشتر فاقد پشتوانههای منطقی ملیاند و با ارزشهای معنوی حاکم بر فرد و یا جامعه ارتباط مستحکمی ندارند؛ همین امر سبب شده است که سامنامه به اسکندرنامهها، سفرهای سندباد، داستانهای هزارویکشب و حکایاتی تاریخی چون داستان بهرام گور و بهرام چوبین و جز آن شبیـه گردد و ویژگی حماسی خـود را از دست بدهد و بهصورت منظومهای غنایی جلوه نماید (همان، 189).سام در اوستا (Sāma-) نام خاندان گرشاسپ است (عابدی، 486؛ سرکاراتی، سایهها ... ، 256؛ لغتنامه ... ، ذیل واژه). سام در زمان منوچهر جهانپهلوان بود و خود نیز بر سیستان و هندوستان حکومت میکرد (بغدادی، 129؛ نیز نک : میرعابدینی، 2 / 93). او پدر زال و جد رستم و نوادۀ گرشاسپ است. پدر اثرط جد گرشاسپ نیز سام نام داشته است. نام سام در «آفرین بزرگان با دیگر نامداران و دلاوران» آمده است (پورداود، 228، حاشیه؛ نیز نک : اوشیدری، برهان ... ، غیاث ... ، آنندراج، ذیل واژه). در واقع، سام از شخصیتهای اساطیری هند و ایران باستان است که نامش و قدیمترین اخبار پراکنده دربارۀ کارکردهایش هم در اوستا و هم در منظومههای حماسی هند باستان آمده است (سرکاراتی، همان، 251). به نظر سرکاراتی، «تثلیت حماسی گرشاسپ و نریمان و سام، که در منابع دورۀ اسلامی اغلب از آنان بهصورت 3 شخصیت مستقل یاد شده، از اصل اساطیری واحدی به وجود آمدهاند؛ بدین معنی که پهلوانی یگانه که در اوستا نام او Kərəsāspa- (گرشاسپ) و لقب دائمیاش Naire-manah-، یعنی «نرمنش و دلیر»، و نام خاندانش Sāma- (سام) ذکر شده، در جریان تکوین و تطور تدریجی سنتهای حماسی ایران، کسر و پراکندگی هویت یافته، بهصورت 3 پهلوان جداگانه و مستقل یعنی گرشاسپ و نریمان و سام که خویشاوند یکدیگرند (گرشاسپ پدر نریمان و نریمان پدر سام)، درآمدهاند» (همان، 256- 257). وی بر این باور است که این دگرگونی در دورۀ اسلامی صورت نگرفته است، بلکه سابقۀ آن به دورۀ اشکانی میرسد. در سدۀ 3 م، مانی در کتاب سفر الجبابرۀ خود که عنوان فارسی میانۀ آن کَوان (یعنی «کی»ها) بوده، «ضمن برشمردن اسامی و اعمال غولان و جباران و پهلوانان عهد عتیق از دو پهلوان ایرانی [به نامهای] Sām و Narēmān یاد کرده است» (همان، 257). نقش رستاخیزی سام نیز در متون پهلوی و نوشتههای فارسی میانۀ زردشتی آمده است. از مهمترین کارهای گرشاسپ / سام که در متون فارسی میانۀ زردشتی از آن یاد شده، «اژدهاکُشی، سپاهکِشی به مازندران یا هندوستان و نبردش با سگساران» است (عابدی، همانجا؛ سرکاراتی، همان، 258). نمونههایی از دلاوریهای سام را در متون دورۀ اسلامی نیز میتوان یافت. از مهمترین منابعی که به دگرگونی شخصیت گرشاسپ در دورۀ اسلامی اشاره کرده است، کتاب المشاطة لرسالة الفهرست اثر ابراهیم بن محمد الغضنفر التبریزی، از دانشمندان نیمۀ سدۀ 7 ق است. وی ضمن یادکرد کتاب جبابرۀ مانی مینویسد که مانی در این کتاب داستانهای فراوانی از سام و نریمان نقل کرده است (نک : همان، 257).در مجمل التواریخ، سام پسر نریمان پسر گشتاسپ پسر شم پسر اثرط پسر طورک و از نوادگان جمشید است (ص 25) که کموبیش مانند نسبنگاری طومارهای نقالی از سام است (نک : سعیدی، 1 / 171؛ طومار ... ، 264).سام قهرمان اصلی داستان سامنامه است؛ توصیفهایی که از وی در شاهنامه و سامنامه آمده، متفاوت است (سامنامه، چ رویانی، 4-6؛ قس: اسدی، 377- 378). در سامنامه، سخنی از پدران و خاندان سام به میان نیامده است؛ «نخستین روزهای زندگی و پایان ماجراهای او به گونهای با منوچهر شاه مربوط میشود، بدون آنکه در میان آنها نسبتی، مانند پدر ـ فرزندی، یـا هر نسبتی دیگر کـه در فرهنگ گذشتۀ ایرانی عیار نژادگی است، مطرح میشود» (عابدی، همانجا).داستان سام با برخی از عناصر ابداعی تازهای درآمیخته است که نشان از گسترش و رواج خمسۀ نظامی دارد؛ داستان سرنهادن سام به کوه و بیابان و رفتن یاران او با شتر و ساربان به جستوجوی وی که مأخوذ از داستان لیلی و مجنون است، ظاهراً نخستین باری است که در متون حماسی ملی ایران دیده میشود و تا پیش از سامنامه مسبوق به سابقه نبوده است (نک : صفا، 337).سام در طول سفر خویش با موجوداتی عجیب و غریب و شگفتانگیز روبهرو میشود که نمونههایی از آنها را در اساطیر هندی میتوان یافت. او در راه رسیدن به پریدخت از پیشگوییها و راهنماییهای سروش استفاده میکند و در مواقع لزوم نیز از امداد غیبی الٰهی بهرهمند میگردد. در برخی از داستانهای اساطیری، دیوی دختری را میرباید و قهرمان اصلی داستان دختر را نجات میدهد و در برخی مواقع نیز با او ازدواج میکند. در سامنامه نیز اَبَرهای دیو «پریدخت» را میرباید و زندانی میکند. سام او را نجات میدهد و در پایان داستان به کام خود میرسد. سام پیش از شروع هر کاری نام خدا را بر زبان میآورد و از او یاری میجوید. نقش خدایان پیشگو بر عهدۀ سروش است که در خواب و رؤیا بر سام ظاهر میشود و راهنماییها و دستورات لازم را به او میدهد و در تمام موارد، از سوی پروردگار با سام ارتباط دارد (شمیسا، 85). در اوستا و بخشی از شاهنامه شاهان و قهرمانان دارای فرّه (در اوستا: خُوَرَنه) بودهاند. در اوستا از شاهان سلسلۀ پیشدادیان و سپس کیانیان ستایش بسیار شده، و از آنها بهعنوان دارندگان فرّه نام برده شده است (کرتیس، 30). به نظر بهار، «آنچه در خدایان آریایی بیشتر جلب توجه میکند، قدرت ایشان است؛ خدایان قادر به انجام هر عملیاند و تنها ایشان قادر به برآوردن آرزوهای مردماناند» (ص 462).ازآنجاکه سامنامه افزونبر بُعد حماسی، وجهی عاشقانه نیز دارد، لذا زنان در این منظومه نقشی پررنگ دارند و بسیاری از اوقات، زنان سمتوسوی داستان را مشخص میکنند، یا آن را تغییر میدهند. با اندکی تأمل میتوان دریافت زنانی که در این اثر وصف شدهاند، از خصوصیات و ویژگیهای ظاهری الٰهگان و ایزدبانوان و کارکردهای عملی آنان برخوردارند. شمسه، قمررخ و پرینوش همواره یاریگر و نجاتدهندۀ سام از مهلکههایند، درحالیکه عالمافروز دشمن وی است (واردی، 88، 90).عالمافروز برای ابراز عشق خود به سام، به شکل گورخر / آهویی زیبا درمیآید، سام را از شکارگاه جدا میسازد، به درون باغ / قصری میکشاند و سپس خود را به شکل دختری زیباروی نمایان میسازد و به او اظهار عشق میکند؛ سام در باغ / قصر او تصویر پریدخت را بهطور اتفاقی میبیند، شیفتۀ وی میشود و به عالمافروز بیمحلی میکند؛ عالمافروز به خشم میآید و ضمن پارهکردن تصویر پریدخت، او را به جادو دچار میکند (سامنامه، چ رویانی، 6-10؛ واردی، 93). این بنمایه در بسیاری از داستانهای ایرانی، بهویژه داستانهای ادب عامه، تکرار میشود (نک : ه د، جادو). مهمترین کردارهای پهلوانی سام، اژدهاکُشی، سپاهکِشی به مازندران یا هندوستان و نبردش با سگساران است که در برخی از نوشتههای پهلوی و منابع دورۀ اسلامی بسیار بدان اشاره شده است؛ چنانکه در مجمل التواریخ نیز آمده است: «و پسر کروض مازندرانی ــ هربده ــ دیگرباره سپاه آورد، و شاه سام نریمان را بفرستاد تا وی را بکشت» (ص 42). دربارۀ به دنیا آمدن سام نیز در گرشاسبنامه آمده است: زادن آن کودک درشت و سترگ، سخت مشکل بوده است، اما پزشکی چیرهدست، که گرشاسپ از هند آورده بود، با یاره و دارو موفق میشود سام را به دنیا آورد. پس از به دنیا آمدن سام، به دستور نریمان، از پرند پیکرۀ سام نوزاد را به شکل خود کودک ساخته، نزد نیایش، گرشاسپ میفرستند (اسدی، 432-433). همانند این داستان در شاهنامه، با اندکی اختلاف، ماجرای زادهشدن رستم است که طی آن پهلوی رودابه به راهنمایی و یاری سیمرغ شکافته میشود و رستم به دنیا میآید و پس از آن، پیکرکی شبیه رستم میسازند و پیش نیایش، سام میفرستند (فردوسی، 1 / 266- 268).در نوشتههای فارسی میانۀ زردشتی مانند مینوی خرد، بندهش، روایت پهلوی و دینکرد نیز اخباری دربارۀ سام و دلاوریهای او آمده است. در این متون، به نقش رستاخیزی سام نیز در ضمن بازگویی احوالات قیامت و فرشگرد، اشاره شده است. بر این اساس، «سام مانند چند تن از پهلوانان بیمرگ در اساطیر ایرانی چون پشوتن، کیخسرو، توس، گیو و گوپت شاه و دیگران، نمرده، بلکه مطابق افسانه ــ که کهنترین آن در بند 61 «فروردینیشت» آمده ــ یل خسته [= مجروح] از زخم تیرِ نابکاری تورانی به نام نوهین به خاک افتاده، و در خواب [عمیق] با کابوس بوشاسپ فرورفته است؛ تن او در دشت پیشانه در کوه ـ چالی افتاده است و برف بر آن باریده، و 999‘99 فروهر پارسایان پاسبان پیکر ساماند. چون پایان هزاره فرارسد و اژیدهاک (= ضحاک) که اکنون در دماوند به زنجیر بسته است، بند بگسلد و جهان را دوباره بیاشوبد، سروش ایزد و نریوسنگ به فرمان اهورهمزدا آمده، 3 بار بانگ زده، سام را از خواب درازش بیدار خواهند کرد تا برخاسته با گرز گاوسارش آن پتیاره را بکشد و سوشیانس را در فرشگردکرداری یاری رساند. این اسطوره که با روایات کوتاه و بلند در کتابهای پهلوی مانند زند بهمنیشت، ماه فروردین روز خرداد، بندهش، مینوی خرد و روایت پهلوی بازگو شده، پیشینهای کهن دارد و سابقۀ پنداشت مستتر در نهفت آن احتمالاً به دوران هندواروپایی میرسد، چون نظیرههای این افسانه را به گونههای مختلف در اساطیر ارمنی، یونانی و کلتی و بهویژه ژرمنی مشاهده میکنیم» (سرکاراتی، سایهها، 259).با توجه به مجموع قراینی که بدانها اشاره شد، میتوان چنین احتمال داد که پیش از دینآوری زردشت، سام یعنی همان گرشاسپ در باورهای ایرانی مربوط به آخرت و رستاخیز و فرشگرد، جایگاه والایی داشته و احتمالاً بوختار (ناجی) و سوشیانس (یا حداقل یکی از بوختارها که با طبقۀ ارتشتاران پیوند نزدیک داشت) تلقی میشده است؛ ولی با پیدایش و گسترش آیین زردشتی، اندکاندک از ارزش و اهمیت نقش رستاخیزی گرشاسپ (سام) کاسته شده است و سوشیـانتهای سهگانـۀ زردشتی اهمیت یافتهاند. بااینهمه، یادگارهایی از نقش بوختاری سام بر جای مانده است، چنانکه در آیین ماندایی که از چند جهت تحت تأثیر پندارههای دینی ایران بوده، ناجی ماندایی (Mândād Hajê یا Hibil-ziwā) اغلب «سام ـ یاور» (Sām-Yavar) نامیده شده است. نکتۀ دیگر روایتی کوتاه و حائز اهمیت دربارۀ سام است که در کتاب بندهش نقل شده است، و آن اینکه 6 فرزند همزادِ نر و ماده برای سام زاده شدند و او شهریاری ایالتهای مختلف ایران را در میان آنان تقسیم کرد. در این داستان، سام نقشی را ایفا میکند که در روایات ایرانی به فریدون نسبت داده شده است (همان، 261). ردپای برخی از موجودات اساطیری را نیز در سامنامه میتوان دید؛ از آن جمله است اژدهایی به نام ارقم گندرو. ارقم دشمن سیمرغ است و بچههای او را که پرورششان 000‘1 سال طول میکشد، 3 بار میخورد. سام به راهنمایی سیمرغ، نخست چشمان ارقم را کور میکند و سرانجام با ضربۀ گرز گاوسارش او را میکشد. چنانکه در روایت پهلوی آمده است، گرشاسپ نیز اژدهای شاخدار را میکشد (ص 29-30). در سامنامه هم ارقمدیو که به دست سام کشته میشود، شاخدار است.
در سامنامه تنها یک پری حضور دارد که آن هم عالمافروز است. این پری همان است که گرشاسپ را میفریبد و او را دنبال میکند و در سامنامه شیفته و دلباختۀ سام میشود و پیوسته در تعقیب او ست. در طول داستان، عالمافروز چندین بار به سام اظهار عشق و وصال میکند، اما سام به تمنای او وقعی نمینهد و سرانجام، او به دست سام کشته میشود (نک : سرکاراتی، همان، 278-280). برخلاف پریان، دیوان در این اثر حضوری بارز دارند، به گونهای که بیشتر نبردهای قهرمان ــ سام ــ با دیوها ست؛ دیوان در این منظومه جادوگری میدانند و با بهکاربستن ترفندهای گوناگون، همواره وی را دچار مشکل میکنند. در میان منظومههای پهلوانی پس از شاهنامه، دیو در سامنامه بیشترین کاربرد را دارد، بهطوریکه در سراسر منظومه 816 بار از دیو و صفات مرتبط با آن یاد شده است (ریاحی، 110).
سرایندۀ اصلی و زمان دقیق بهنظمکشیدن سامنامه از مبهماتِ مطالعات حماسی ایران است. هرچند عدهای آن را تلفیق / گسترشیافتۀ همای و همایون و منتسب به خواجوی کرمانی دانستهاند، ولی با توجه به ویژگیهای سبکی و زبانی بخشهای اصلی داستان (بهجز قسمت همای و همایون که وارد داستان شده، و یا برعکس، از سامنامه اقتباس شده است)، بهطورقطع از خواجو نیست و از سراینده / سرایندگان دیگری است که فعلاً نامشخص و ناشناخته است (آیدنلو، متون ... ، 28؛ رزمجو، 1 / 132؛ رویانی، 20-34).در سامنامۀ چاپ رویانی، یک بار به نام «خواجو» اشاره شده است: سراینده خواجوی موبدنژاد / چنین کرد ماه از پی مهر یاد (ص 152) و در سامنامۀ چاپ بنشاهی، دو بار نام او آمده است: کسانی که در نیستی خو کنند / ز هستی تبرا چو خواجو کنند (1 / 102)، که خواجو چو عیسى روانبخش باش / جهانگیر گردون جهانبخش باش (2 / 398). بیشتر کسانی که سامنامه را از خواجو دانستهاند، به این دو بیت استناد جستهاند، و چون در تاریخ ادبیات فارسی «خواجو»یی بهجز کمالالدین محمود خواجوی کرمانی (د 750 ق) شناخته نیست، عدهای سرایندۀ سامنامه را همان خواجوی کرمانی تصور کردهاند. آیا ممکن است خواجوی دیگری هم وجود داشته باشد؟ شاید در آینده با پیداشدن کتابهای ناشناختۀ خطی محصور در کتابخانهها بتوان به این پرسش پاسخ گفت.میرزا محمدرفیع مشهدی متخلص به باذل، سرایندۀ حملۀ حیدری (ه م)، نخستین کسی است که در ضمن یادکرد حماسهسرایان پیش از خود، سامنامه را به خواجو نسبت میدهد (ص 6؛ صفا، 381).اشپیگل، ایرانشناس آلمانی، براساس نسخهای از سامنامۀ موجود در کتابخانۀ ایندیا آفیس، خواجو را سرایندۀ آن معرفی میکند (نک : اته، 57؛ صفا، 339). برخی از محققان معاصر نیز مانند صفا (ص 338- 339)، سهیلی خوانساری (ص 77)، رستگار فسایی (برگزیده ... ، 159) و بسیاری دیگر از پژوهشگران این رأی باذل مشهدی و اشپیگل را پذیرفته، و سامنامه را از آنِ خواجو دانستهاند. اما ازآنجاکه زبان و سبک سامنامه به گونهای است که «با هیچ توجیهی نمیتوان آن را با زبان و شعر خواجو قابل سنجش دانست» (عابدی، 492-493)، لذا احتمال اینکه سامنامه از خواجو باشد، منتفی است (نیز نک : دبا، خواجوی کرمانی). اوحدی بلیانی نیز در معرفی آثار خواجو، از تغییر صورت همای و همایون وی به سامنامه خبر داده است (ص 357). هرمان اته مینویسد: «پس از مقابلۀ نسخهها بهطورقطع ثابت شد که نسخۀ موجود در ایندیا آفیس و 6 نسخۀ دیگر مشابه آن در موزۀ بریتانیا فقط یک نوع جعل یا تغییر صورت از منظومۀ همای و همایون خواجوی کرمانی است و صرف نظر از بعضی نامهای اشخاص، تقریباً با آن مطابقت کامل دارد» (ص 57- 58؛ نیز نک : ریپکا، 163). از این موارد میتوان چنین استنباط کرد که سامنامه حاصل تغییر و تبدیل ناشیانۀ همای و همایون خواجوی کرمانی و یا برعکس است و شاید گوینده / گویندگان آن از صنف نقالان و قصهخوانان، و آشنا و مأنوس با زبان شاهنامه و گرشاسبنامه و دلبستۀ افسانههای عامیانۀ شفاهی بودهاند (عابدی، 503).در همۀ طومارهای نقالی داستان سام بهاختصار یا بهشرح، با تفاوتهایی در نامهای شخصیتها و حوادث نقل شده است (نک : هفتلشکر، 57 بب ؛ طومار ... ، 235 بب ؛ سعیدی، 1 / 172 بب ؛ انجوی، 209 بب ).
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ آیدنلو، سجاد، «بررسی تصحیح جدید سامنامه»، کتاب ماه ادبیات، تهران، 1392 ش، شم 80؛ همو، متون منظوم پهلوانی، تهران، 1388 ش؛ اته، هرمان، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازادۀ شفق، تهران، 1337 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1317 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و قهرمانان شاهنامه، تهران، 1357 ش؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1388 ش؛ اوشیدری، جهانگیر، دانشنامۀ مزدیسنا، تهران، 1371 ش؛ باذل مشهدی، محمدرفیع، حملۀ حیدری، تهران، علمی؛ برهان قاطع؛ بغدادی، عبدالقادر، لغت شهنامه، به کوشش ک. زالمان، سنپترزبـورگ، 1895 م؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1391 ش؛ پورداود، ابراهیم، «آفرینگان»، خردهاوستا، ترجمۀ همو، بمبئی، بیتا؛ دبا؛ رزمجو، حسین، قلمرو ادبیات حماسی ایران، تهران، 1388 ش؛ رستگار فسایی، منصور، برگزیدۀ سامنامه، کرمان، 1370 ش؛ همو، فردوسی و شاعران دیگر، تهران، 1384 ش؛ رویانی، وحید، مقدمه بر سامنامه (نک : هم ، چ 1392 ش)؛ ریاحی زمین، زهرا و عظیم جباره ناصرو، «بررسی کارکرد دیو در منظومههای پهلوانی پس از شاهنامه»، بوستان ادب، شیراز، 1391 ش، س 4، شم 2؛ سامنامه، منسوب به خواجوی کرمانی، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، 1319 ش؛ همان، به کوشش وحید رویانی، تهران، 1392 ش؛ سرکاراتی، بهمن، «سام، نمونهای از یلان سترگ»، مجموعهمقالات ویژۀ کنگرۀ جهانی بزرگداشت خواجوی کرمانی، کرمان، 1370 ش؛ همو، سایههای شکارشده، تهران، 1378 ش؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ سهیلی خوانساری، احمد، مقدمه بر دیوان خواجوی کرمانی، به کوشش همو، تهران، 1336 ش؛ شمیسا، سیروس، انواع ادبی، تهران، 1383 ش؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1384 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ عابدی، محمود، «سامنامه، گوینده، زمان و حوزۀ پدیدآمدن آن»، ارجنامۀ ذبیحالله صفا، به کوشش علی آلداود، تهران، 1390 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1363 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ کرتیس، وستا، اسطورههای ایرانی، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، 1381 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ میرعابدینی، ابـوطالب و مهیندخت صدیقیـان، فرهنگ اساطیری ـ حماسی ایـران، تهران، 1388 ش؛ واردی، زرین و حمیده نظری اصطهباناتی، «بررسی ساختار اسطورهای در داستان سامنامه»، پژوهشهای ادب عرفانی، اصفهان، 1389 ش، س 4، شم 2؛ هفتلشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ نـیـز:
Rypka, J., Iranische Literatur geschichte, Leipzig, 1959.
بهمن دمشقی خیابانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید