زورخانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 11 خرداد 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257532/زورخانه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
گودْ خمرهای مدور یا چندضلعی به عمق تقریبی 80 سانتیمتر است و قطر آن بستگی به بزرگی ورزشگاه دارد و به 6 تا 10 متر میرسد. در گذشته، برای کشتیگرفتن، زمین را دایرهوار گود، و خاک آن را نرم میکردند که به خاک کشتی معروف بود؛ شاید اینگونه گودها بعدها به گود زورخانه تبدیل شده باشد. گود زورخانه نیز محل کشتیگرفتن بوده است. برای پرداختن به چنین هدفی، کف گود را بوته میریختند و روی آن را با گل رُس لگدکوب میکردند و برای نرمماندن بوته، همیشه آن را مرطوب میکردند (تهرانچی، ورزش، 67). ورزشکاران پس از بستن لنگ و یا پوشیدن تنکۀ ورزش، از روبهروی سردم، یعنی پایینترین محل گود، وارد میشوند و پس از بوسیدن زمین گود، سر جای خویش قرار میگیرند. اگر ورزشکارِ پیشکسوت یا مهمانی پایینتر از او قرار گیرد، وی باید او را به بالادست خود راهنمایی کند. معمولاً ورزشکاران فروتن در پایین گود میایستند و دیگران آنان را به جایگاه شایسته هدایت میکنند (همان، 237).
زورخانهها بیشتر در کوچهپسکوچههای شهر ساخته شدهاند. بام آنها به شکل گنبد، و کف آن گودتر از کف کوچه است. درِ کوتاه زورخانه به یک راهرو باریک با سقف کوتاه باز میشود و آن راهرو به سردم زورخانه میرود. در میان زورخانه، گود قرار دارد که گاهی هشتپهلو و گاهی ششپهلو ست. در بالای گود، غرفههایی ساخته شده که محل نشستن تماشاچیان و گذاشتن جامۀ ورزشکاران و بستن لنگ و پوشیدن تنکۀ ورزشی است. یکی ـ دو غرفه نیز جایگاه ابزارهای ورزشی است (صدیق، «زورخانه ... »، 6). نیبور که در دورۀ زندیه (1179 ق / 1765 م) به ایران سفر کرده، دربارۀ زورخانهای نوشته است که ساختمان آن کوچک، اما محکم و بلند است؛ در هر طرف آن سکویی ساخته شده و فضای وسط برای ورزشکردن است؛ ساختمان بدون پنجره است و تنها در بالای گنبد ساختمان، سوراخی است که نور ضعیفی از آن به درون میآید و بهسبب نبود روشنایی، ناگزیر چراغهایی روشن میکنند (ص 158- 159). برخی بر این باورند که طرح ساختمان زورخانههای ایرانی برگرفته از معماری پیش از اسلام ایران، بهویژه از دورۀ اشکانی است که پس از تکمیل در دورۀ اسلامی، به شکل کنونی درآمده است. سقف گنبدی زورخانهها مانند بقعهها و اماکن مقدس دیگر مفهوم معنوی دارد؛ پیش از اسلام نیز ایرانیان گنبد را نشانهای از نیروی آسمانی میدانستند و گردش ورزشکاران در زیر گنبد هم نوعی ارتباط معنوی با گردش جهان آفرینش است (تهرانچی، ورزش، 62).
گود، سردم، زنگ و جایگاه تماشاچیان را ارکان داخلی زورخانه نامیدهاند (همان، 67؛ دربارۀ گود، نک : سطرهای پیشین مقاله).
این واژه در ارتباط با زورخانه، سکویی مشرف بر گود است که مرشد بر روی آن مینشیند و همراه با ضرب، ورزش را رهبری مینماید (معین). برخی معتقدند که سردم نخست محل دودودم درویشها بود و از هنگامیکه ورزشکارانِ صوفی، ضربگیرِ زورخانه را مرشد نامیدند، سکوی او سردم نامیده شد. در سردم وسایلی مانند شمشیر، سپر، زره، کلاهخود، پوست پلنگ، زنگ و زنجیر که نشانههای پهلوانی است، آویخته میشود (میرئی، 139). این وسایل بر چوببستی قرار میگیرد که در جلو سردم است. روی سکو، زیر چوببست، اجاقی است که در آن آتش میریزند و اگر اجاق نباشد، منقلی زیر چوببست میگذارند که مرشد تنبک خود را با آن گرم کند تا صدای آن بهتر درآید (صدیق، همانجا). از معانی دیگر سردم میتوان به این موارد اشاره کرد: محل اجتماع درویشان، خانقاه و اتاقی چوبی که در دهۀ عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه برپا میکردند و آن را با شمایل امامان و لوازم درویشی میآراستند (معین)؛ ازاینرو، سردم مکانی مقدس و متبرک شمرده شده و روشننگهداشتن سردم نیز رسمی مهم بوده است. برای این کار پولی از مردم بهعنوان چراغ سردم گرفته میشد که بهتدریج به آن چراغ گفتند؛ چنانکه در زورخانهها نیز پولی که از مردم میگیرند، چراغ نامیده میشود (بیضایی، 27). با توجه به مقدسبودن سردم، مرشد باید با تن پاک بر آن بنشیند، زیرا سردم زورخانه با منبر مسجد مقایسه شده، و باید آداب جوانمردی در آنجا رعایت شود (تهرانچی، همان، 70؛ نیز نک : ه د، سخنوری).
زنگ در چگونگی ورود ورزشکاران به زورخانه نقش مهمی داشته است. البته برای نوچهها و مبتدیان زنگ زده نمیشد و آنها تنها با پاسخ سلام و تعارف مرشد وارد میشدند. کسانی که پیشینۀ ورزشی بیشتری داشتند با تکزنگ، پیشکسوتها با زنگ، پهلوانها با زنگ بلند، و بزرگترها و سادات با زنگ و ضرب وارد میشدند (شهری، 1 / 168). در سدههای گذشته، هنگامیکه پهلوانی به مرتبۀ کمال میرسید، زنگی به بازوی خود میبست و این عمل تظاهر به قدرت به شمار میرفت و برای جلب توجه مردم صورت میگرفت؛ بعضی نیز زنگهایی به نام زنگ حیدری به کمر خود میبستند؛ از این زنگها در زورخانهها که بهمنزلۀ خانۀ پهلوانها به شمار میآمد، استفاده میشد و آن را در سردم، بالای سر مرشد میآویختند (بیضایی، 29). در سنت پهلوانی، صاحب زنگ بودن بالاترین حق یک پهلوان به شمار میرفت. اگر نوخاسته میخواست صاحب زنگ شود، باید پهلوان صاحب زنگ را شکست میداد؛ به همین سبب اگر در زورخانهای بهناحق برای کسی زنگ میزدند، پهلوانهای صاحب زنگ اعتراض میکردند (مختاری، 366-367).
ورزشهای زورخانهای از روزگاران گذشته علاقهمندانی داشته است. جایگاه آنان در اطراف گود و داخل غرفههایی بود که به همین منظور ساخته میشد. تماشای این ورزشها برای تماشاگران، بهویژه جوانان، اثرات مفید اخلاقی داشت و به عبارتی میتوان زورخانه را کانون جوانمردی و پهلوانی به شمار آورد (تهرانچی، همان، 73).
نقش اصلی مرشد در زورخانه نخست نواختن ضرب، یعنی هماهنگکردن ورزشکاران در گود با آهنگ ضرب و زنگ، و سپس بزرگداشت و بهجایآوردن حق اهل کسوت است. بسیاری مرشد را نگهدار سنت پهلوانی و ارشادکنندۀ نوچهها، نوخاستهها و پهلوانها میدانند. معمولاً مرشد آهنگ ورزش را از میاندار میگیرد و آن را با ضرب به گوش ورزشکاران میرساند و بدینترتیب سبب ایجاد هماهنگی میشود. این هماهنگی میان مرشد، میاندار و تغییر آهنگ ضرب که با اشارۀ میاندار صورت میگیرد، کاری بسیار ظریف است (مختاری، 403-404). در گذشته، نواختن ضرب به عهدۀ شخص دیگری بهجز مرشد بود. مرشدها که کهنهسوار نیز نامیده میشدند، آموزش ورزش را به عهده داشتند. چنین به نظر میرسد که در سالهای پایانی دورۀ صفویه، که آیین تصوف در زورخانهها بسیار رونق گرفته بود، کهنهسوارها عنوان مرشدی یافتند و این نامگذاری تاکنون باقی مانده است. پیشتر مرشدها از میان ورزشکاران باسابقه برگزیده میشدند؛ آنان از موسیقی، شعر و فنون کشتی آگاهی داشتند (بیضایی، 17- 18، 20). مرشدها معمولاً صدایی خوش دارند، و با آهنگهای گوناگون که هریک ویژۀ یکی از حرکات ورزشی است، ضرب میگیرند و شعرهای رزمی، بیشتر از شاهنامه، میخوانند و ورزشکاران را به تحرک برمیانگیزند (صدیق، «زورخانه»، 7- 8). بسیاری از مرشدها نواختن ضرب را از کودکی فرامیگیرند و به روش ساده به شاگردان خود میآموزند. آنان وظایف دیگری نیز در زورخانه به عهده دارند: مدیریت امور داخلی زورخانه، مراقبت در آموزش تازهکارها، و گرامیداشت ورزشکاران (تهرانچی، همان، 90-91). ادبیات زورخانهای که بیشتر مرشدها با آن سروکار دارند، به 3 دسته تقسیم میشود: الف ـ شعرهای حماسی و پهلوانی، که در اینبـاره سرودههای فـردوسی از همه برتـر است؛ ب ـ شعرهـای پندآموز در زمینههای اخلاق، عرفان و فتوت از شاعران بزرگ پارسیگوی؛ ج ـ شعرهای پهلوانی، که بیشتر آنها را ورزشکاران باستانی سرودهاند، مانند شعرهای پهلوانیِ پوریای ولی که نزد مرشدها بسیار پسندیده است؛ از جملۀ معروفترین آنها که همیشه بر سر زبانها ست، این است: گر بر سر نفس خود امیری، مَردی / گر بر دگری خرده نگیری، مردی / / مردی نبود فتاده را پای زدن / گر دست فتادهای بگیری مردی (همان، 96-97). به نوشتۀ نیبور، در رواقهای زورخانه قلیان کشیده میشد و با قهوه هم پذیرایی میکردند و در یکی از رواقها، یک خواننده و دو نوازنده حضور داشتند؛ یکی از نوازندهها سهتار میزد، دیگری ضرب مینواخت و خواننده (مرشد) آواز میخواند (ص 159).
این ورزش که در محاورات زورخانهای «شِنو» گفته میشود، به کمک ابزاری به نام تختۀ شنا صورت میگیرد. ازآنجاکه این حرکت همانند شنا در آب است، به این نام خوانده شده است و شکلهای گوناگونی دارد (نک : تهرانچی، همان، 240-244). تختۀ شنا چوبی است هموار به درازی 70، پهنای 7 و ستبری 2 سانتیمتر؛ نزدیک دو سر آن به زیر تخته دو پایۀ ذوزنقهایشکل از چوب، به بلندی 4 سانتیمتر میخکوب شده است (صدیق، همان، 6). پیش از شنارفتن، میاندار یکی از تختهها را برمیدارد، سپس از همه رخصت میطلبد و شنا را آغاز میکند (همان، 10). حرکت شنا حد معینی ندارد؛ تا هنگامی که میاندار مشغول آن است، دیگران باید از او پیروی کنند. برخی از ورزشکاران این کار را به 000‘2 بار میرسانند (بیضایی، 51). ورزش شنا سبب تقویت عضلات سر و گردن و سینه و شکم میشود؛ این حرکت مانند دیگر ورزشهای باستانی از رزمندگیهای پهلوانان پیش از اسلام در ایران سرچشمه گرفته است (شهری، 1 / 169).
پس از شنارفتن نوبت میلگرفتن فرامیرسد. برداشتن میل، نخست از سادات و بزرگترها آغاز میشود و سپس به دیگران میرسد. میل درواقع همان گرز دورۀ باستان است که در گذشته، در میدانهای نبرد به کار میرفته است. جنس آن از چوب و وزن آن معمولاً 12 تا 16 کیلوگرم است؛ البته میلهای بزرگتر نیز وجود دارد. گرفتن میل در زورخانه به رهبری میاندار صورت میگیرد (تهرانچی، همان، 246). این ورزش برای نیرومندی عضلات دست و کتف به کار میرود. حرکات میل شمرده نمیشود، بلکه مرشد با آهنگ ضرب و خواندن شعر، ورزشکاران را مشغول میدارد. در پایان، میاندار میلها را از روی شانه بر زمین میگذارد و دیگران نیز از وی پیروی میکنند (بیضایی، 52). میلها چوبیاند و به شکل کلهقند ساخته میشوند و وزن آنها از 5 تا 40 کیلوگرم است (صدیق، همان، 6). میلها را از چوبهای گوناگون مانند گردو، کاج، توت و چنار میسازند (مختاری، 519). پیش از آغاز حرکت میل، اگر در میان ورزشکاران کسی در بازی میل مهارت داشته باشد، با رخصت از مرشد و میاندار بدان میپردازد. این ورزش بیشتر با میلهای کوچک صورت میگیرد و علاقهمندان بسیاری دارد (عباسی، 1 / 141).
این ابزار امروزه از آهن ساخته میشود و در گذشته ویژۀ تمرین برای کشیدن کمان بوده است (بیضایی، 58- 59). در طرف دیگر کباده، زنجیر درشتی قرار دارد که بهمنزلۀ زِه کمان است. در وسط زنجیر، میلهای بهعنوان جای دست گذاشتهاند. حرکت کباده مانند کشیدن کمان است در حالتی که آن را در بالای سر به حرکت درمیآورند. ورزشکار تنۀ کباده را به دست چپ و زنجیر آن را به دست راست میگیرد و بالای سر خود حرکت میدهد. در زورخانههای قدیم، ورزشکاران تازهکار تا مدتی حق استفاده از کباده را نداشتند (همو، 60؛ تهرانچی، همان، 249-250).
سنگ از دو قطعه تختۀ سنگین به شکل نعل کفشهای قدیم ساخته شده است. در وسط هریک از آنها، سوراخ و دستگیرهای قرار دارد که با نمد پوشانده شدهاند تا از خراشیدن دست جلوگیری شود؛ این ابزار در گذشته، به نامهای نعل، سنگ نعل، و سنگ زور نامیده میشد. وزن آنها معمولاً 20 تا 40 کیلوگرم است. سنگها در یکی از غرفههای زورخانه قرار داده میشوند. ورزشکار موقع حرکت با سنگ، روی تشکی به پشت میخوابد، سنگها را میگیرد و بهترتیب بالا میبرد. این ورزش ویژۀ افراد نیرومند است و مرشد زورخانه حرکات پهلوانی سنگ را با آداب مخصوصی میشمارد (بیضایی، 46، 48). درازای هر سنگ یک متر و پهنای آن 70 سانتیمتر است و وزن هر دو سنگ 60 تا 120 کیلوگرم است (صدیق، «زورخانه»، 6-7). سنگها به شکل سپرهای ایران باستان ساخته میشوند، و نام اصلی آن سنگِ زور بوده که سنگْ کوتاهشدۀ آن است (تهرانچی، همان، 255). حرکت سنگ تمرینی برای گرفتن سپر به شمار میرفته است (شهری، 1 / 169).
این حرکت نمادی از چرخ، پایکوبی و سماع درویشان است که از کوچکترها آغاز میشود و یکی از هنرهای بسیار زیبای ورزش باستانی است و به شکلهای گوناگون صورت میگیرد (تهرانچی، همان، 261، 264-267). نام برخی از آنها چنین است: چرخ جنگلی، چرخ تیز، چرخ سبک و چمنی، چرخ تکپِر [پَر] و چرخ سهتکپر (صدیق، همان، 13). ورزش چرخزدن، تنها در ایران معمول است و حرکتی دشوار به شمار میرود (بیضایی، 55). ورزشکاران در زورخانه هر ابزار ورزشی را که برای تمرین برمیدارند، میبوسند و پس از پایان ورزش نیز آن را دوباره بوسیده و به جای خود میگذارند (رفیعا، 72). این نشانهای است بر اینکه ورزشکاران زورخانه هر آنچه را به آنجا تعلق داشته باشد، مقدس میشمارند.
در روزگاران گذشته، پس از پایانیافتن حرکات ورزشی در زورخانه، کشتیگیران به میان گود رفته و دوبهدو باهم کشتی میگرفتند. دو کشتیگیر نخست باهم سرشاخ (گلاویز) میشدند، آنگاه مرشد لنگی به میان هر دو کشتیگیر میانداخت تا دست نگه دارند و او بتواند شعر «گل کشتی» را بخواند (صدیق، همان، 13-14). پیشتر، آموزش کشتی در زورخانه بر عهدۀ کهنهسوار که پهلوانی کهنسال و آزموده بود، قرار داشت؛ بعدها این کار به عهدۀ دیگر پهلوانها گذاشته شد. پهلوان یکی از نوچهها را برای کشتی فرامیخواند و نوچه پس از بوسیدن دست پهلوان، با او گلاویز میشد؛ در این کشش و کوشش، پهلوان نکات لازم را یادآور میشد (بیضایی، 75). در نوعی دیگر از کشتی، پهلوان دو نوچه را برمیگزید و در جریان کشتی معایب کار آنان را گوشزد میکرد. این ورزش انواع گوناگونی دارد، مانند کشتی دوستانه، خصمانه، دوره، پهلوانی، کشتی گروهی به هنگام گلریزان، و کشتی میدانی (نک : همو، 76-80). کاشفی در ستایش از کشتی و کشتیگیران نوشته است که کشتیگرفتن هنری مقبول و پسندیدۀ ملوک و سلاطین است و کشتیگیران از پاکی و راستی برخوردارند (ص 306).
در تهران، زورخانه موقعیت ویژهای داشت. بیشتر مردهای تهرانی، لوطیها، داشها، کاسبکارها، جوانها و حتى مردان طبقۀ اشراف به زورخانه میرفتند و ساعتی را به ورزش باستانی میپرداختند؛ این کار برای آنها هم نوعی سرگرمی و هم موقعیتی برای تقویت روح و جسم به شمار میرفت و نیز در زورخانه، نیروی ایمان خود را پرورش میدادند. ورزشکاران در زورخانه حرکات ورزشی را با نام خدا، پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) آغاز میکردند و از علی (ع) یاری میجستند (نجمی، دارالخلافه ... ، 365). در برخی از مآخذ، تاریخ پدیدآمدن زورخانههای تهران 1300 ش دانسته شده است و کهنترین آنها را 4 زورخانۀ پوریا، شاهدوست، پولاد و گردان نام بردهاند (بررسی ... ، 41). شمار زورخانههای تهران را در 1350 ش، 21 باب نوشتهاند که 3 زورخانه از زورخانههای یادشده، در میان آنها قرار دارند (نک : افرهی، 77). زورخانۀ نوروزخان که نزدیک سقاخانۀ نوروزخان قرار داشت، از معروفترین زورخانههای تهران بود. ساختمان آن سقفی گنبدیشکل داشت که گود زورخانه در زیر آن واقع میشد و غلامگردشی (ایوان) در اطراف آن برای رختکن و تماشاچی، محلی برای آبدارخانه، و جایی برای گذاشتن سنگ، میل و تخته ساخته بودند. ساعت کار زورخانه پس از اذان صبح تا دو ساعت مانده به ظهر بود و شبها پس از نماز مغرب تا 3-4 ساعت از غروب گذشته، مراسم ورزشی برگزار میشد (شهری، 1 / 165-166).
از زمانهای دور در برخی از شهرهای ایران نیز زورخانه وجود داشته است. در روزگار صفویه، در شهر قزوین که دومین پایتخت این سلسله بود، زورخانهای به نام شیربچه ساخته شده بود که در آنجا ورزشهایی مانند میلبازی صورت میگرفت. در 986 ق / 1578 م، شاه اسماعیل دوم بهصورت ناشناس در این زورخانه از نمایش میلبازی دیدن کرده بود (ورجاوند، 2 / 880-881). در سدۀ 12 ق / 18 م، نیبور شمار زورخانههای شیراز را 3 باب نوشته است که افزون بر مردم عادی، مردان بلندپایۀ نظامی و غیرنظامی به آنجا میرفتهاند. به نوشتۀ او مردان بزرگ در خانههای خود نیز اتاق ویژهای داشتند که در آنجا با دوستان خود کشتی میگرفتند (ص 162-163). زورخانۀ شهر تویسرکان در «پایینمحله» ساختمان سادهای بوده است. این زورخانه دری کوتاه و گودی هشتضلعی داشته است و بالای سر مرشد، شمایلهایی از حضرت علی (ع) و تصویرهایی از پهلوانها بر روی دیوار نصب کرده بودند (مقدم، 1 / 594). رابینو که از 1906 تا 1912 م در شهر رشت حضور داشته، از وجود زورخانههای ویژهای در این شهر و لاهیجان یاد کرده است. به نوشتۀ او، این زورخانهها نوعی مدرسۀ ورزشی یا ورزشگاهاند با میدانی که سکوهای سنگی به بلندی 5 / 1 متر آن را در میان گرفتهاند، و تماشاکنندگان روی این سکوها قرار میگیرند. ورزشکاران در اینجا به ورزشهایی با گرز و چوبدستی میپردازند و نیز طبق اصول علمی با یکدیگر کشتی میگیرند (ص 31).
گلریزان یکی از دیدنیترین جشنهایی است که در زورخانه برپا میشود؛ این جشن بیشتر در شبهای ماه رمضان برای بزرگداشت پهلوانان نامی برگزار میگردد و از ورزشکاران باسابقه و پهلوانها و سرشناسان محل دعوت میشود که در جشن شرکت کنند؛ آنان نیز با دستهگلی حضور مییابند. پس از یک دور ورزش، چند بازی ورزشی و چند کشتی میان پهلوانان نامدار، یکی از پیشکسوتان دربارۀ مقام پهلوانی که گلریزان برای او برپا شده، سخنرانی میکند. گاهی این جشن برای نیازمندان وابسته به زورخانه و ورزشکاران برپا میشود و با جمعآوری کمک برای شخص بدهکار، ورشکسته، بیمار، زندانی، و همچنین برای هزینۀ عروسی و سرمایۀ کسبوکار، شخص نیازمند از تنگنا نجات مییابد. نام گلریزان از آنجا برآمده که حاضران جشن، پول، طلا و نقرۀ کمکی را در میان دستهگلی به زورخانه تقدیم میکنند و دیگران میزانِ آن را نمیبینند و رقابتی پدید نمیآید (صدیق، همان، 14؛ شهری، 1 / 179).
کسوت در میان اهل تصوف به معنی لباس است و آن را دربارۀ لباس فقر به کار میبرند. این واژه وارد فرهنگ زورخانه شده است و پیشکسوت بـه ورزشکاری گفتـه میشود که زودتر به لباس جوانمردی و پهلوانی درآمده است (بیضایی، 40).
فردی که بهتازگی ورزش را در زورخانه شروع کرده است. به هنگام ورود او به زورخانه، مرشد به او خوشامد میگوید (تهرانچی، ورزش، 149).
جوان ورزشکاری که پهلوانی در زورخانه، او را آموزش دهد.
نوچههایی که در زورخانههای دیگر هم ورزش میکنند و در آنجا نیز هنر خود را عرضه مینمایند.
به ورزشکاری گویند که بر اثر ورزشهای مداوم، هیکل برازنده و ورزیدهای یافته است.
به پهلوانان نامداری گفته میشود که مرشد هنگام ورودشان به زورخانه، برای بزرگداشت آنان، ضرب و زنگ را به صدا درمیآورد (بیضایی، 41).
پولی است که ورزشکاران به هنگام گلریزان روی سردم میگذارند.
همتای هر کشتیگیر را حریف او مینامند (تهرانچی، همان، 163).
هنگامی که کشتیِ دو حریف به دشمنی برسد، یکی از بزرگان زورخانه، برای قطع دشمنی آنها، لنگی را به میان دو حریف پرتاب میکند؛ در این هنگام کشتیگیران باید فوراً همدیگر را رها کنند و این کار را حرمت لنگ میگویند.
این اصطلاح نشانۀ درماندگی یکی از کشتیگیران به هنگام کشتی است. اگر یکی از دو حریف در میانۀ کشتی خود را در تنگنا ببیند، این اصطلاح را بر زبان میراند و طرف پیروز باید او را رها کند.
همزوربودن دو پهلوان را میگویند (بیضایی، 41-42).
داور و مربی زورخانه و رهبر ورزشکاران به هنگام ورزش ( لغتنامه ... ).
مهارت خاص یک کشتیگیر در اجرای فن.
کسی که هنرهای ورزش باستانی مانند میلبازی یا چرخیدن را بهخوبی اجرا میکند.
اجازهگرفتن ورزشکار برای آغاز حرکات ورزشی در حضور تماشاچیان (تهرانچی، پژوهشی، 89-91).
پس از پایان ورزش باستانی در زورخانه، مرشد زنگ میزند و ضرب را کنار میگذارد و مینشیند. در این هنگام، ورزشکاران به کنار گود میآیند و به لبۀ آن تکیه میدهند و میاندار برای احترام به دیگران، خواندن دعا را به آنها پیشنهاد میکند؛ در صورتی که کسی نپذیرد، خود او به دعاکردن میپردازد و ورزشکاران و تماشاچیان آمین میگویند؛ در این دعا خواسته میشود که خداوند شر شیطان و بلاهای ناگهانی را دور کند، نسل دانشمندان را زیاد گرداند، بنیانگذاران ورزش را بیامرزد، زیارت امامان را نصیب آنها نماید و آنان را از شفاعت امام حسین (ع) بیبهره نگرداند. پس از فرستادن صلوات، دعا و ورزش پایان مییابد. به هنگام دعاکردن، همه باید خاموش باشند. اگر میان دعاکردن کسی از زورخانه خارج شود، بیاحترامی کرده است (صدیق، «نگاهی»، 72-73؛ تهرانچی، همان، 93).
افرهی، بهرام، «گردشی در زورخانههای تهران»، تلاش، تهران، 1350 ش، شم 29؛ الٰهی، صدرالدین، «نگاهی دیگر به سنتی کهن: زورخانه»، ایرانشناسی، نیویورک، 1373 ش، س 6، شم 4؛ انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1353 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بررسی فرهنگی ـ اجتماعی زورخانههای تهران، شورای عالی فرهنگ و هنر، تهران، 1355 ش؛ بهار، مهرداد، «ورزش باستانی ایران و ریشههای تاریخی آن»، بررسی فرهنگی ـ اجتماعی زورخانههای تهران (هم )؛ بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، تهران، 1382 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه ( ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تهرانچی، محمدمهدی، پژوهشی در ورزشهای زورخانهای، تهران، 1364 ش؛ همو، ورزش باستانی از دیدگاه ارزش، تهران، 1385 ش؛ دبا؛ دروویل، گاسپار، سفر در ایران، ترجمۀ منوچهر اعتماد مقدم، تهران، 1367 ش؛ رابینو، ی. ل.، ورزشهای باستانی در گیلان، ترجمۀ عبدالحسین ملکزاده، رشت، روزنامۀ سایبان؛ رستمالحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1348 ش؛ رفیعا، ناصرقلی، پرورش، بیجا، [1350 ش]؛ رهبری، عباس، «گود مقدس زورخانه را حرمت نهیم»، تلاش، تهران، 1347 ش، شم 14؛ زرینکوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، تهران، 1344 ش؛ همو، جستوجو در تصوف ایران، تهران، 1363 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شامبیاتی، داریوش، فرهنگ لغات و ترکیبات شاهنامه، تهران، 1375 ش؛ شرفکنـدی، عبدالرحمـان، فـرهنگ کـردی ـ فـارسی، تهـران، 1369 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صدیق ایمانی، مصطفى، «زورخانه و ورزش باستانی»، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم 26؛ همو، «نگاهی مختصر بر ورزش زورخانهای در ایران»، مجموعه مقالات مردمشناسی، تهران، 1362 ش، ج 1؛ عباسی، مهدی، تاریخ کشتی ایران، تهران، 1374 ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ترجمۀ فخری هراتی و محمد بن مبارک قزوینی، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1323 ش؛ فریزر، ج. ب.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1364 ش؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ کاظمینی، کاظم، داستانهایی شگفتانگیز از تاریخ پهلوانی ایران، تهران، 1346 ش؛ همو، «زورخانه»، هنر و مردم، تهران، 1346 ش، شم 56-57؛ همو، نقش پهلوانی و نهضت عیاری، تهران، 1343 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ محجوب، محمدجعفر، «آیین عیاری»، سخن، تهران، 1349 ش، شم 11-12؛ مختاری، ابراهیم و هدى صابر، میراث پهلوانی، تهران، 1381 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ موحد خویی، جمیل، سربداران کوچه و بازار، تهران، 1385 ش؛ میرزایی، سینا و محمد حسینی، از سرگذشت لوطیها، تهران، 1383 ش؛ میرئی، حسن، آیینۀ پهلواننما، تهران، 1349 ش؛ نجمی، ناصر، تهران در یکصد سال پیش، تهران، 1368 ش؛ همو، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356 ش؛ نفیسی، سعید، سرچشمۀ تصوف در ایران، تهران، 1346 ش؛ نیبور، کارستن، سفرنامه، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1354 ش؛ واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1349 ش؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش.
محسن احمدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید