صفحه اصلی / مقالات / زندان انوشیروان /

فهرست مطالب

زندان انوشیروان


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 7 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

زِنْدانِ اَنوشیرْوان، قلعه‌ای در جندق، که از قدیم‌ترین محله‌های مسکونی آن شهر است. این محل به قلعۀ انوشیروان (اعتمادالسلطنه، 4 / 2261؛ نیز نک‍ : یغمایی، 184؛ حکمت، جندق ... ، 16) و زندان اسکندر نیز مشهور است و گفته می‌شود که محبس دولت اسکندر و سلاطین بعد از وی نیز بوده است (ابراهیم، 27). نام دیگر قلعۀ جندق در میان مردم محلی، قلعۀ اردبیل بوده است (یغمایی، همانجا). از این قلعه با نامهای زندان انوشیروان، زندان اسکندر و یا قلعۀ اردبیل در متون کهن یاد نشده، بلکه این نامها بیشتر مبتنی بر روایات شفاهی رایج در میان مردم است (حکمت، بر ساحل ... ، 51-52). قدیم‌ترین منبع مکتوبی که قلعۀ مذکور را با این نامها معرفی کرده، مرآة البلدان است (اعتمادالسلطنه، همانجا). در سالیان اخیر، قلعۀ جندق را قلعۀ ساسانی نامیده‌اند (افشار، «گلگشت ... »، 133). 

قدمت قلعۀ جندق

 روایات افسانه‌ای بنای قلعۀ جندق را به حضرت سلیمان و خسرو انوشیروان (ه‍ م‌م) (531- 579 م) پادشاه ساسانی نسبت می‌دهند (هدین، 308؛ رجبی، 133؛ حکمت، جندق، 8). بنابر افسانه‌ای، روزگاری کویرْ دریاچۀ بزرگی بوده، و جندق به‌عنوان بندری بر کرانۀ جنوبی آن جای داشته است (هدین، 305؛ رجبی، همانجا؛ حکمت، بر ساحل، 52). بنابر روایتی، به فرمان حضرت سلیمان، دو دیو که «ارد» و «بیل» نام داشتند، این دریاچه را به وجود آوردند و به‌همین‌سبب، قلعۀ جندق به قلعه یا دژ اردبیل نیز موسوم گردید (یغمایی، همانجا؛ حکمت، همان، 73). به روایتی دیگر، در زمان خسرو انوشیروان، زندانیان را با کشتی به جندق می‌آوردند و به بند می‌کشیدند (همان، 52). 
در افسانه‌ای که در میان مردم محل رواج دارد، به قدمت بنای قلعۀ جندق در زمانهای بسیار قدیم اشاره شده است؛ بر این اساس، زمانی که برج و باروی قلعۀ جندق را می‌ساختند، بنایان از ساختن طاق دروازه درماندند؛ آنها هرچه می‌کردند، طاق استوار نمی‌گردید و فرومی‌ریخت، پس، نومیدانه آن را به همان حال رها کردند. روزی، پیرمردی در سایۀ دیوار قلعه نشسته بود. سواری نورانی از راه کویر به جندق فرود می‌آید و از پیرمرد می‌پرسد: هنوز سردر قلعه را نساخته‌اند؟ پیرمرد پاسخ می‌دهد: نه. سوار از اسب پیاده می‌شود و مُشتی گِل می‌سازد و با آن خشتی بر بالای سردر قلعه می‌زند و می‌گوید: طاق دیگر نمی‌ریزد؛ سپس، بر اسب می‌نشیند و راه مزرعۀ «هُدْ» (در شمال شرقی جندق) را در پیش می‌گیرد. پیرمرد پس از رفتن سوار، بی‌درنگ به قلعه می‌رود و مردم را از واقعه آگاه می‌کند. مردم از قلعه بیرون می‌دوند و دنبال گرد سوار به راه می‌افتند تا ببینند سوار چه کسی بوده است. سوار در مزرعۀ هُد از اسب فرود می‌آید و نماز می‌گزارد. پس از نماز، ناگهان صخره‌سنگی که سوار بر آنجا ایستاده بود، شکاف برمی‌دارد و سوار در آن شکاف فرومی‌رود و از نظر مردم ناپدید می‌شود. مردم برای یادبود آن سوار رهگذر، ایوانی بنا می‌کنند و آن را صفّۀ نیزه‌گاه می‌خوانند. این صفه اکنون زیارتگاه مردم جندق است و سنگ و خاکش توتیای چشم دردمندان، و شکافی که سوار در آن ناپدید شده، دخیلگاه آرزومندان شده است (طباطبایی، باغ ... ، 161-162، حاشیۀ 9). 
یافته‌های پژوهشگران دلالت بر احداث بنای قلعه در زمانهای بسیار قدیم دارد. قلعۀ ده، با اینکه قسمت اعظمش ویران است، اما تنها جای دیدنی جندق به شمار می‌رود. بنای این قلعه عبارت است از یک دروازه و چهاردیواری که در هر گوشه‌اش برجی وجود دارد. قلعه درمجموع منظره‌ای کاملاً اسلامی دارد و از حالت و سبک ساختمان آن برمی‌آید که خیلی قدیمی است و ایجاد آن از الزامات نگاهبانی و راهداری شاه‌راه پراهمیت شمال به جنوب کرانۀ کویر مرکزی بوده است (هدین، 308). 
زیلو، نوشته‌های مفروش در صحن و یا جمع‌آوری‌شده در انبار مسجد قلعۀ جندق، کاشیهای محراب مسجدجامع و همچنین سنگ‌نوشته‌ای مربوط به سدۀ 6 ق کهن‌ترین آثار جندق شناخته ‌شده‌اند. از سنگ‌بنای مسجد هم پیدا ست که قدمت آن بیش از 600 سال است (حکمت، جندق، 18- 19، بر ساحل، 52، 76-77؛ رجبی، 133؛ افشار، «یادداشتها ... »، 96). 

موقعیت قلعۀ جندق

 این قلعه در شمال شهر جندق واقع شده، و از شمال به نمکزار کرانۀ کویر، از جنوب به محلۀ صحرا و بادگیر، از شرق به محلۀ گوچا و مصلا، و از غرب به اراضی کشاورزی و ورودی جادۀ معلمان محدود است. قلعۀ جندق یکی از 3 بخش مسکونی شهر است و دو بخش دیگر، به نامهای جندق نو و جندق بالا موسوم‌اند. بخش مسکونی جندق بالا بعد از انقلاب اسلامی، و در اثر توسعۀ شهر به وجود آمده است. بخش موسوم به جندق نو، پس از استقرار امنیت نسبی راهها، بعد از انقراض سلسلۀ قاجاریه و خروج اهالی جندق از قلعه به‌تدریج شکل گرفته است (طباطبایی، تحقیقات ... ). 

ساختمان قلعۀ جندق

 قلعۀ جندق که مفصل‌تر از قلاع دیگر منطقۀ بیابانک است (افشار، همانجا)، یک چهاردیواری به شکل ذوزنقه است، که ضلع شمال آن 162 متر، شرق 5 / 131 متر، جنوب 5 / 130 متر، و ضلع غربی آن 5 / 142 متر است؛ در هر گوشۀ قلعه یک برج، و به‌جز این 4 برج، برجهای دیگری نیز در آن قرار دارد (هدین، همانجا؛ حکمت، جندق، 16، بر ساحل، 72-73)؛ از تعداد 9 یا 12 برج قلعه، اکنون تنها چند برج نیمه‌ویران بر جای مانده است. قلعۀ جندق یک دروازه دارد که دری چوبین داشته است و بنابر روایت مردم محل، از بقایای تخته‌پاره‌های یک کشتی درهم‌شکسته که در دریای کویر رفت‌وآمد داشته، درست شده، و از چوب درختی به نام چِندَن بوده است (حکمت، همان، 73، 76؛ نیز رجبی، همانجا). دروازۀ قلعه از طریق دالانی مسقف و منحنی به داخل قلعه راه می‌برد. در قلعه دو مسجد جداگانۀ مردانه و زنانه واقع در ابتدای اضلاع شمال و جنوب دالان، حسینیه‌ای بدون سقف در پشت دیوار ضلع غربی مسجد مردانه و گرمابه‌ای عمومی در پشت مسجد زنانه وجود دارد. امروزه، مسجد مردانه که مسجد قلعه نامیده می‌شود، و حسینیه دایر است و محل برگزاری نماز، روضه و مراسم سوگواری حضرت سیدالشهداء (ع) در شبهای دهۀ اول ماه محرم‌الحرام هر سال است. از گرمابۀ قلعۀ جندق، ویرانه‌ای از خزینه‌های آب گرم و سرد و سربینه و چاه آب باقی است. ساختمان مخروبه‌ای کـه بـه خانقـاه شهـرت دارد، بـه مساحت 140 مـ2 در یکی از کوچه‌های قلعه بر جای است. در سالهای اخیر، مسجد زنانه به کتابخانه تبدیل شده است. تاریخ بنای مسجد و دیگر بناهای واقع در قلعه معلوم نیست. 
قلعۀ جندق جزو معدود قلاع و شاید تنها قلعۀ ایران است که به‌سبب ادامۀ سکونت در آن و نیز حفظ ساختار تاریخی‌اش، در تابستان 1393 ش جزو میراث ملی کشور، در فهرست دفتر ثبت آثار سازمان میراث فرهنگی، صنایع و گردشگری ثبت گردید (کلاکی، 36). 

مآخذ

 ابراهیم دستان، «جغرافیای جندق و بیابانک»، به کوشش علی آل‌داود، ضمیمۀ شم‍ 6 آینۀ میراث، تهران، 1385 ش، س 4، شم‍ 4؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1368 ش؛ افشار، ایرج، «گلگشت نو»، فرهنگ مردم، تهران، 1388 ش، س 8، شم‍ 29-30؛ همو، «یادداشتهای اردستان، زواره و بیابانک»، اردستان‌نامه، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1381 ش، ج 1؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ همو، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ رجبی، پرویز، جندق و ترود، تهران، 1383 ش؛ طباطبایی، لسان‌الحق، باغ کاکا، تهران، 1387 ش؛ همو، تحقیقات میدانی؛ کلاکی، نرگس، «جندق»، رشد آموزش جغرافیا، تهران، 1388 ش، شم‍ 89؛ هِدین، س.، کویرهای ایران، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1355 ش؛ یغمایی، ابوالقاسم، خور در آینۀ زمان، به کوشش مرتضى آل‌داود، تهران، 1381 ش.

لسان‌الحق طباطبایی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: