زن بابا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 1 آذر 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/257511/زنبابا
دوشنبه 18 فروردین 1404
چاپ شده
5
زَنْبـابـا، نامادری یا زنپدر. زنبابا در لغت به معنی نامادری، و زنی است که مرد پس از مرگ همسر یا جدایی از او، وی را به عقد و ازدواج خود درمیآورد. او در کنار دیگر وظایف خود، مراقبت از کودکان زن متوفا یا مطلقه را بر عهده میگیرد؛ اما در تداول عامه، این زنان با زیادی قلمدادکردن کودکانِ همسرشان، درصدد آزار و اذیت آنها برمیآیند؛ مثلاً، دختران را با زور به خانۀ شوهر میفرستند و یا با نیرنگ و دسیسه و بهکاربردن خشونت علیه پسران، سبب فرار آنها از خانه، و درنتیجه، سیهروزی ایشان میشوند؛ ازاینرو، زنبابا در انواع متفاوت ادب شفاهی ازجمله امثالوحکم، افسانهها و نیز در باورهای مردم، نمـاد ظلم، بیمهری و خشونـت است (نک : دنبالۀ مقاله).واژۀ «مـادراَنـدر» ــ ترکیـب مادر و پسوند اندر ــ صورت قدیمی واژۀ نامادری یا زنبابا ست که در متون فارسی بهصورت مادَندَر، مارَندر و ماریره (نک : برهان ... ، ذیل واژهها؛ معین، 1933، حاشیۀ 10) نیز آمده است؛ برای نمونه: «جهانا چه بینی تو از بچگان / که گه مادری گاه مادندرا» (رودکی، 12).امروزه، مردم مناطق مختلف ایران واژههای گوناگونی را برای نامیدن زنبابا به کار میبرند که از جملۀ آنها ست: «ماتو» (بلوچی) (ناصری، 67)، «زنبووه» (لری) (ایزدپناه، 74)، «جَنبابا / جِنبابا» (در هنجن، بیدهند و چیمه) (آساتوریان، 208)، «اِنِه» (در هـمـدان) (آذرلـی، 27)، «پـِرِهژَک» (در لاسگـرد) (هـمـو، 80)، و «خُردهمار» (در راور) (همو، 160).نقش منفی زنبابا یا زنپدر در افسانهها بسیار بارز است؛ مثلاً در روایتـهای متفـاوت تیـپ 314 آرنـه ـ تـامپسون که در ایران بیشتر با نام «کرّۀ دریایی / کرّۀ سیاه» شناخته شده، شاهزادۀ داستان بر اثر فقدان مادر، گرفتار زنپدری بدجنس و حیلهگر شده است که بهسبب حسادت، پیوسته درصدد آزار و کشتن او ست (نک : الولساتن، 126)، اما کرهاسبِ شاهزاده، او را از دسیسههای زنپدر آگاه میسازد و آنها را نقشبرآب میکند (همو، 126 بب ؛ کریستنسن، 61- 69؛ لاریمر، 113-117؛ فقیری، قصهها ... ، 34-42؛ لهساییزاده، 368-373). در برخی از روایتهای این افسانه زنپدر قصد کشتن شاهزاده را ندارد، بلکه به علاقۀ شاهزاده نسبت به کرهاسب حسادت میورزد؛ ازاینرو، برای آزار شاهزاده درصدد کشتن یا ربودن کرهاسب برمیآید (نک : میهندوست، سمندر ... ، 88-91؛ جعفری، 74- 78؛ نیز ه د، کرۀ دریایی). با اینکه معمولاً زنپدر پس از فوت مادر وارد زندگی کودکان میشود، اما در برخی از افسانهها مانند روایتهای متفاوت «ماهپیشانی» (تیپ 480 آرنه ـ تامپسون)، زنی با حیلهگری و دورویی و تظاهر به مهربانی باعث میشود که قهرمان داستان ناخواسته مادر خویش را بکشد و سپس با تشویق همان زن، پدرش را راضی کند تا او را جایگزین مادرش کند. اما این زن با ورود به زندگی آنها، چهرۀ واقعی خود را به قهرمان داستان نشان میدهد و پیـوستـه درصدد آزار و اذیـت وی برمیآیـد (نک : خزاعی، 6 / 135-143؛ لهساییزاده، 373-376؛ شریعتزاده، 131-137؛ نیز آذرشب، 76- 78؛ طلاییانپور، 121-124؛ نیز نک : ه د، ماهپیشانی).گاه شخصیت مقابل و ضد زنپدر و یا یاریگر قهرمان افسانهها، ایزدبانوان نیکوکارند. این مطلب در برخی از روایتهای تیپ 778 آرنه ـ تامپسون که در مراسم سفرههای نذری نقل میشود، بازتاب دارد؛ چنانکه در برگزاری آیین سفرۀ بیبی سهشنبه (ه م)، یکی از زنان قصهای را نقل میکند که براساس آن 3 زن زیباروی با نامهای «بیبی حور»، «بیبی نور» و «بیبی سهشنبه»، برای رهایی دخترک قصه از ظلم و ستم زنپدر، شیوۀ پختن آش نذری و آداب سفرهانداختن را به او میآموزند؛ سپس دخترک نذر میکند که اگر از دست زنپدرش رهایی یابد و صاحب زندگی راحتی شود، سفرۀ بیبی حور یا بیبی نور بیندازد؛ او با این نیت زمزمه میکند: «خدایا حاجتم را روا کن / مرا از دام ماراندر رها کن». دراینحال، ناگهان پسر پادشاه سوار بر اسب به سوی دختر میآید و با دیدن او شیفتهاش میشود و دخترک را با خود به قصر میبرد و با او ازدواج میکند (نک : هدایت، 61-63؛ شکورزاده، 40-44).در این تیپ افسانهها، گاه زن نیکوکار و یاریگر قهرمان داستان، شخصیت مادرانۀ حضرت فاطمه (ع) است که بهصورت نمادین در ضدیت با شخصیت ظالمانۀ زنپدر قرار گرفته است؛ مثلاً در روایتی که در شیراز ثبت شده است، دخترک داستان که از آزار و اذیت نامادریاش دلشکسته و دلآزرده شده است، بر سر چاهی مینشیند و گریه میکند که ناگهان متوجه میشود زنی سیاهپوش مقابلش ایستاده است. زن علت ناراحتی دخترک را جویا میشود، سپس برای رهایی دخترک از دست نامادریاش، به او یاد میدهد تا کاچی نذر کند و هرساله نذرش را ادا کند. دخترک همانجا کاچی را درست میکند. فردای آن روز، گذر پسر پادشاه به آنجا میافتد و دخترک را میبیند و از او خواستگاری میکند. ازاینرو، زنان شیرازی رسم دارند که این افسانـه را پـای سفـرۀ حضرت فاطمـه (ع) بخـوانند (نک : فقیری، گوشهها ... ، 159-160). نقش منفی زنپدر در مناسبات اجتماعی و بازتاب آن در افسانهها، بر برخی از روایتهای شفاهی و نقالی داستان سیاوش نیز تأثیر گذاشته است؛ برای نمونه، در روایتی، سودابه نماد زنپدری حسود و خبیث است. وی از بیم آنکه مبادا سیاوش جایگزین کاووس گردد، و بهاینترتیب فرزندش فریبرز از پادشاهی محروم شود، در همان هنگامی که سیاوش شیرخوار بوده است، با همدستی دایهای او را مسموم میکند، اما زال با کمک سیمرغ اثر زهر را خنثى میکند (انجوی، 231-232؛ قس: سعیدی و هاشمی، 1 / 564، که طی آن دایه توطئۀ سودابه را به رستم گزارش میکند). در ریختشناسی قصههای پریان پراپ، خویشکاری زنپدران در برخی از روایتها با خویشکاری مادهدیوان و مادهاژدهایان همپوشانی دارد (ص 142)؛ چه، در برخی از افسانهها، زنپدر افزون بر آزار و اذیت قهرمان داستان، درصدد کشتن و یا خوردن وی برمیآید و در این کار پدر نیز با او همدست میشود. یکی از مشهورترین این روایتها، افسانۀ «بلبل سرگشته» (ه م) (تیپ 720 آرنه ـ تامپسون) است که در نواحی مختلف ایران، روایتهای گوناگونی از آن وجود دارد. قهرمانان این افسانه دختر و پسری هستند که زنپدر برای نابودکردن آنها پدرشان را به این کار ترغیب میکند. پدر در نبود دختر، پسر را با نقشهای که زنپدر طراحی کرده است، میکشد. زنپدر با رفتار دیوگونهاش جنازۀ پسر را در دیگ میپزد و از آن خوراک تهیه میکند. هنگامی که دختر برای خوردن غذا بر سر دیگ میرود، متوجه جنایت زنپدر میشود. او استخوانهای برادرش را در باغچه چال میکند. پس از 40 روز، برادرش تبدیل به بلبلی میشود که میتواند از پدر و زنپدر انتقام بگیرد. نکتۀ مهم در این تیپ افسانهها، تبدیل قربانی به پرنده است. ردپای پیکرگردانی را میتوان در باورهای مردم دربارۀ پدیدآمدن برخی از پرندگان همچون فاخته پی گرفت؛ چه، در بیشتر نواحی ایران، مردم در تعبیر و تبیین نوای حزنانگیز و اندوهبار فاخته، آن را دخترکی میدانند که بهسبب آزار و اذیت زنپدرش، از جانب خداوند تبدیل به فاخته شده است و پیوسته از رنج و عذاب ناله سر میدهد. این تصور در مورد فاخته، بهصورت افسانههای گوناگون بیان شده است؛ برای نمونه، در گیلان و مازندران افسانهای دربارۀ فاخته وجود دارد که دهها روایت از آن را پژوهشگران ثبت کردهاند. براساس این روایتها، فاخته (کوکی) پیش از آنکه پرنده شود، دختری بوده است که مادرش هنگام زایمان او از دنیا میرود و پدرش برای بزرگکردن دخترش مجدداً ازدواج میکند. دختر کمکم بزرگ میشود، اما نامادری او را اذیت و آزار میکند. بستگان دختر برایش جهیزیه تهیه میکنند تا به خانۀ بخت برود، اما نامادری از فرط حسادت، به جای آینه، مقداری یخ در جهاز دختر میگذارد که سبب پوسیدن و ازبینرفتن وسایل میشود و به این سبب، دختر از غم و غصه راهی جنگل میشود و در بالای درختی خانه میسازد و از خدا میخواهد تا او را به کوکو (فاخته) تبدیل کند؛ خداوند هم دعایش را مستجاب میکند. بر این اساس، مردم روستا با شنیدن صدای فاخته، این ترانه را میخوانند: «کوکی سر دار، کوکی / دَس خُرده مار، کوکی / / صِنْدِقِ مشتِ بار، کوکی / ها کِردی فِرار، کوکی» (= کوکو بالای درخت رفت، از جور و ستم نامادری، چمدانت پر جهیزیه بود، که فرار کردی ای کوکو) (بشرا، 1 / 204 بب ؛ باوند، 98- 99؛ نیز نک : ه د، فاخته). این افسانه با تفاوتهایی، در میان مردم کهگیلویه و بویراحمد نیز رایج است (آذرشب، 151).سیمای منفی و منفور زنپدر در باور مردم، سبب شده است تا در برخی از افسانهها وی را جادوگری خبیث تصویر کنند؛ مثلاً، در افسانۀ «بیبی ناردونه» که اساس آن برپایۀ حسادت زنپدر با دخترک زیبای داستان استوار است، زنپدر با وجود بهکارگیری شیوههای جادویی و سحرآمیز برای نابودی دخترک، در زمرۀ ضد قهرمانان شکستخوردۀ افسانهها قرار میگیرد (درویشیان، 1 / 459-461).از دیگر افسانههایی که در آن زنپدر بهعنوان ضد قهرمان داستان به شمار رفته است، میتوان به افسانۀ «سه خواهری» (سجادپور، 111-124)، «گلآقا» (میرنیا، 221-232)، «آهو» (حکمت، 139-143)، «رَشک» (میهندوست، اوسنهها ... ، 98-105)، «زنبابا و ماهرو» و «زنباوۀ بدجنس» (درویشیان، 6 / 373-383) اشاره کرد.افزون بر افسانهها، بدکنشی و خشونت زنپدر، بنمایۀ برخی از باورهای مردم دربارۀ ستارهها و اجرام آسمانی نیز شده است؛ مثلاً، مردم تهران در تبیین و توجیه نور کم ماه نسبت به خورشید، باور داشتند که ماه، زنپدر داشته، و بر اثر کتکهای زنپدر یک چشمش کور شده است (شهری، طهران ... ، 4 / 548). مردم روستای کهنک از توابع دزفول، خورشید را دختر، و ماه را پسری میدانند که در دست زنپدر گرفتارند؛ ازاینرو، هرگاه کسوف یا خسوف میشود، آنها میگویند که زنپدر گلوی ماه یا خورشید را گرفته است و میخواهد آنها را خفه کند. به همین سبب، مردم این دیار برای رماندن و ترساندن زنپدر و نجات ماه و خورشید از چنگال او، به پشتبامها میروند، آتش روشن میکنند، چاوشی میخوانند، طبل میزنند و سروصدای فراوان ایجاد میکنند (کریمی، 44).مردم سنگسر به صورت فلکی دب اکبر، «هفت برارَک» میگویند و از نحوۀ قرارگرفتن این ستارگان در آسمان، شکل موهومی تصویر، و روایتی دربارۀ آن نقل میکنند که در آن، زنپدر نقش ضد قهرمان و کلیدی دارد. براساس این روایت، مردی همسری داشت که 7 پسر و یک دختر به دنیا آورد. دختر هنوز شیرخواره بود که مادرشان درگذشت و پیش از آنکه به خاک سپرده شود، پدرشان زنی دیگر اختیار نمود. زنپدر به آزار و اذیت فرزندان پرداخت و خود را به بیماری زد و گفت: دوای من خون فرزندان تو ست؛ ازاینرو، پدر قصد کشتن فرزندان را کرد، ولیکن آنها از قصد او آگاه شدند و تابوت مادر خویش را برداشتند و فرار کردند. پدر به تعقیب آنها پرداخت و نزدیک بود که دستگیر شوند، اما خداوند به کمک آنها رسید و آنان را به آسمان برد تا جاودان شوند و دست کسی به آنها نرسد. به باور سنگسریها، 4 ستاره از 7 ستاره که بهصورت مربع مستطیلاند، درواقع، 4 برادرند که تابوت مادر را بر دوش دارند و رو به جلو در حرکتاند، و اینکه پشت ستارۀ ششم ستارۀ کوچکی دیده میشود، همان خواهر کوچک است که یکی از برادران او را بر دوش خود دارد (اعظمی، 48).بیمهری و سنگدلی زنپدر همواره از مضامین پربسامد در ترانهها و بهویژه لالاییها بوده است؛ از جملۀ آنها به این ترانه که «زنبابا» نام دارد، میتوان اشاره کرد: زنبابا خَرم کرده، توبره به سرم کرده، از خونه درم کرده، اینور اونورم کرده، اینگور اونگورم کرده (حجازی، زنان ... ، 42). همچنین، گاه همراه با لالایی، افسانهای نقل میشود که بنمایۀ آن ضدیت زنپدر با شخصیت اصلی داستان است. در این تیپ افسانهها، قهرمان داستان دختری است که بهسبب ظلم و ستم زنپدر از خانه آواره شده است و در شهری دیگر به سر میبرد. وی که صاحب فرزندی شده است، سرگذشت زندگی پررنج و عذاب خود را بهصورت لالایی برایش میخواند (همان، 160؛ نیز نک : عمرانی، 94-95، 104-105؛ سعیدی، 88).خصوصیات و خصایل زنپدر دستمایۀ ساخت این امثال نیز شده است: «مادر که نیست با زنپدر باید ساخت» (دهخدا، 3 / 1382؛ نیز نک : شاملو، دفتر 2 / 72-74)، «زنبابام اگر نانم میداد، لب تنورم میداد» (امینی، 2 / 465)، «از مجبوری به زنبابا میگه خالهحوری» (شهری، قند ... ، 58)، «مادر نسوخته مادراندر سوخته» (بهمنیار، 486)، «شِمانِ دا زائیه، ئیمانِ زَبُوَ» (شما را مادر زاییده است، ما را زنبابا) (عسکریعالم، 319)، «برای همه ننه بودی، برای ما زنِباوا» (فسا) (رضایی، 498)، «اَر خُمه بَنیِم وِ سَرِ تاوَه، آخِرِش هی وِم مواَن زَباوِه» (اگر خودم را روی تابۀ ساج داغ بگذارم، آخرش اسمم زنبابا ست!) (عسکـریعـالم، 229؛ نیـز بـرای اطـلاعات بیشتر، نک : ذوالفقاری، 1 / 1133، 1135؛ حجازی، چند ... ، 151، 161-162، 188- 189).
آذرشب، حسین، افسانههای مردم کهگیلویه و بویراحمد، شیراز، 1379 ش؛ آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آساتوریان، گارنیک، هومبابا یا فرهنگ گویشهای مرکزی ایران، تهران، 1390 ش؛ اعظمی سنگسری، چراغعلی، «باورهای عامیانۀ مردم سنگسر»، هنر و مردم، تهران، 1349 ش، شم 92؛ الولساتن، ل. پ.، توپوزقلی میرزا، به کوشش احمد وکیلیان و دیگران، تهران، 1386 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1353 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ باوند سوادکوهی، احمد، «افسانۀ فاخته (کوکی) در فرهنگ عامه»، نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، س 2، شم 3؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد، افسانهها و باورداشتهای مردمشناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1380 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ پراپ، و. ی.، ریختشناسی قصههای پریان، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1368 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، قصهها و افسانههایی از گوشهوکنار ایران، تهران، 1386 ش؛ حجازی، بنفشه، چند کلمه از مادرشوهر، تهران، 1358 ش؛ همو، زنان ترانه، تهران، 1384 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق، روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1381 ش؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1379-1380 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش، رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، از نگاهی دیگر، شیراز، 1387 ش؛ رودکی، دیوان، به کوشش ی. براگینسکی، مسکو، 1964 م؛ سجادپور، فرزانه، فسون فسانه، تهران، 1378 ش؛ سعیدی، سهراب، لالاییها، بازیها و سرگرمیهای میناب، تهران، 1386 ش؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف پ، تهران، 1387 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همـو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ طلاییانپور، پرویز، قصههای مردم خوزستان، تهران، 1380 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، ادبیات شفاهی قوم لر، تهران، 1388 ش؛ عمرانی، ابراهیم، لالاییهای ایران، تهران، 1381 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، قصههای مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ همو، گوشههایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کریستنسن، آرتور، افسانههای ایرانیان، ترجمۀ حسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛ کریمی، اصغر، «کهنک»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم 85؛ لاریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع، ج 4؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ میهندوست، محسن، اوسنههای چندموضوعی و درنگی در اصطلاح مکر زن!، تهران، 1384 ش؛ همو، سمندر چلگیس، تهران، 1352 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ نیز:
Elwell-Sutton, L. P., «Family Relationships in Persian Folk-Literature», Folklore, Oxford, 1976, vol. LXXXVII, no. 2.
محسن ابراهیمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید