صد در بندهش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 22 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/247382/صد-در-بندهش
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
6
صَدْ دَرْ بُنْدَهِـش، از آثار دینی زردشتیان که همواره با «صد در نثر» همراه است و مطالب مشترکی با آن دارد. «صد در بندهش» به سبک و سیاق «صد در نثر» (ه م)، و از منابع کهن پهلوی و اوستایی فراهم آمده، و در 100 باب یا «در» تدوین شده است.ادوارد وست نام «صد در بندهش» را تحریفی از عبارت «صد در بندِ هوش» میداند (ص 123) که درست به نظر نمیرسد. شاید نظر دابار دراینباره پذیرفتنیتر باشد که نام «صد در بندهش» را برگرفته از فصلهای آغازین و پایانی کتاب میداند که در موضوع آفرینش و رستاخیز است؛ همچنین، به اثر پهلوی بندهش شباهت دارد (ص ix). در برخی از دستنوشتها نیز، کتاب «صد در بندهش» زیر نام شایستناشایست یاد شده است؛ وست (همانجا) این دو را جدا از هم دانسته، و دو کتاب جداگانه توصیف کرده است؛ اما واقعیت این است که نسخههای یادشده همان کتاب «صد در بندهش»اند که به احتمال بسیار، بهسبب عبارت آغازین اثر، یعنی «این کتابی است در شایست و ناشایست» (ص 1)، به چنین عنوانی نامبردار، و در فهرستها ثبت شدهاند (دالوند، 57). دابار ضمن طرح چنین گمانی، به نقش داراب و پدر وی، دستور هرمزدیار سنجانا، در دادن عنوان یادشده به کتاب «صد در بندهش» نیز اشاره میکند (ص ix-x).«صد در بندهش» نویسندۀ مشخصی ندارد و چنین برمیآید که دستوران ایران آن را به روال «صد در نثر» از منابع کهن استخراج کرده باشند؛ حتى تاریخ تدوین آن مشخص نیست. گویا نخستینبار در 896 یزدگردی بههمراه روایت کامدین خمبایتی از ایران به هند برده شده است (دالوند، همانجا). ازاینرو ست که دابار (همانجا) آن اثر را حد وسط «صد در نثر» ازیکسو، و صورتهای منظوم آن به نام صد در نظم و صد در بحر طویل از دیگرسو یاد میکند. ژاله آموزگار آن را همچون «صد در نثر» متعلق به زمانی پیش از 900 ق / 1495 م، و درشمار نخستین نثرهای فارسی زردشتی میداند و مطالب «صد در بندهش» را در پارهای موارد مفصلتر از «صد در نثر» یاد میکند (ص 113-114).دابار «صد در بندهش» را بههمراه «صد در نثر» در 1327 ق / 1909 م در بمبئی چاپ کرده است. مطالب و محتوای کتاب، مسائل فقهی، دینی و اساطیری گوناگون است، ازجمله: آفرینش گیتی، 7 امشاسپند، آشکارکردن دین در جهان، پذیرش دین از سوی گشتاسب، آفرینش زردشت، کرفۀ مردمان به دستوری دستوران، بازگشت مردگان، ناپایداری دنیا، برتری کرفه بر خواسته و مال، توانگران از درویشان غم بیشتر خورند، تأثیر گناه تن بر روان، کرفهای که خشنودی اورمزد را سبب شود، پایههای کرفه و گناه، روسپیگری، دشتان، آتش، آتش ورهرام، روان گرشاسپ، ارزش مرد اشو و آتش ورهرام، کشتن خرفستران، رابطۀ روان و کالبد پس از مرگ، نیکیکردن و اندوختن، پرورش گاو و گوسفند، حقوق فرزندان و پدر و مادر بر یکدیگر، بندۀ پرستار و خریدوفروش آن، فریب مردمان توسط اهرمن و دیوان و زیانهای آن، زن مستور، زن نافرمانبردار و طلاق، بازرگانیکردن زنان، دفع درد و بیماری از تن، یزشن، سروشیشتن، گاهنبارها، درگذشتگان، فروردگان، نیایشکردن، نان به واج خوردن، کشتیداشتن، کرفۀ زن کردن، کرفۀ شوهر کردن، معنی بهتاننهادن، زنا، دروغگفتن، فرمانبرداری زن از شوهر، و فرزندان از پدر و مادر، راستیکردن، مال حلال، کرفهکردن و دوری از گناه، زمین، آب، آتش، دار و درخت، باد، اهمیت ازدواج، تاختن آب و پرهیز آن، سن تکلیف، جادو، حساب کرفهها داشتن به وقت خفتن، و مسائلی ازایندست (ص 69 بب ؛ دالوند، 57- 58؛ دابار، xiii-xvi).از «صد در بندهش» چه با این نام و چه با عنوان «شایست و ناشایست»، دستنوشتهایی در کتابخانههای مختلف جهان فهرست شدهاند که دستنوشت پیوست روایت کامدینآسا کمبایتی (خمبایتی) در 896 یزدگردی، به شمارۀ T-30 در کتابخانۀ مهرجیرانا در نوساری، کهنترین آنها ست (همو، xix؛ نیز نک : دالوند، 58- 59).
«صد در بندهش» بـرخلاف «صد در نثر» که درونمایهای فقهـی و آیینـی دارد، دربردارندۀ اصول اعتقادی، اساطیر و باورهای اسطورهای زردشتیان، همچنین شاخصی برای بررسی و سنجش بازماندههای اساطیر کهن و باورهای اساطیری جاری در فرهنگ عامۀ ایران است. افزونبراین، به پارهای از باورها و آیینها نیز در این اثر اشاره شده است؛ برای نمونه: آب را بر پلیدی، مردار و جای پلید نریزند؛ شب آب را نریزند، زیرا دیوان آبستن شوند؛ بامداد نشاید که آب بهناشتا خورند و یا در دهن گیرند که بیهوش شوند؛ آبانروز نشاید آب به سر ریزند و شب نباید آب بخورند؛ آب را از نزدیک آتش دور باید کرد؛ آتش را در برابر آفتاب گذاشتن گناه است؛ دست بر آتش نباید کرد؛ در خانهای که کس نباشد، نباید آتش را رها کرد؛ درختی که به بر نیامده است، نباید برید؛ دار و درخت را از پلیدی باید دور نگه داشت (نک : ص 148-151؛ قس: ه د، آب؛ درخت؛ آتش).برای خوبشدنِ سردرد، به غریبی باید نیکی کرد تا ایزد بهرام خشنود شود؛ برای درازشدن موی، فروهر اشوان را آفرینگان باید خواند؛ برای خوبشدن بینی باید چند تخممرغ را برای خشنودی ایزد ماه نثار کرد؛ برای خوبشدن تب باید انجام گاهنباری را نذر کرد؛ برای افزایش فرزندان، کاشت چند درخت را باید نذر کرد (نک : ص 115-116؛ قس: ه د، مو؛ تب؛ درخت).بر مردمان واجب است هر ماه نو نیایشکردن و آیفتخواستن (ص 130)؛ مردم پیش و پس از نانخوردن سپاس ایزد تعالى بکنند (ص 131؛ نیز نک : ه د، نان)؛ زنان در 3 روز نخست دشتان و قاعدگی در کنجی نشینند و از دیدن آب، آتش، خورشید، ماه، ستاره و مردِ اشو پرهیز کنند، چه اگر نکنند، در آن دنیا با شانۀ آهنین گوشت تنشان را وجارند و شانه زنند (ص 110-111؛ قس: ه د، قاعدگی)؛ هر زنی که 4 بار به شوهر خود گوید تو را نخواهم و یک شبانهروز بر این سخن باشد، مستحق مرگ است؛ چون زن مستور و کمسخن باشد، فرزند نرینه بیشتر زاید (ص 101-102).هیچ گناهی بدتر از آن نیست که مردم گندم بخرند و بگذارند تا گران شود و به سود بازفروشند؛ سود زری که به قرض دادهاند، تا یکچهارم آن حلال است و اگر بدهکار ناتوان در پرداخت وام خود است، طلبکار فقط به گرفتن اصل سرمایه اکتفا کند (ص 108)؛ اگر چهارپایی که در خانه نگهداری میشود، شب گرسنه باشد، به صاحبخانه نفرین میکند؛ چون گوسفندی سر ببرند، باید بر سر او چیزی بیزند و دعا بخوانند، اگر نکنند، ایزد هوم آنان را نفرین کند (ص 95؛ قس: ه د، حیوان؛ گوسفند).چون جان از تن بیرون رود و آدمی بمیرد، روان او 3 روز در این جهان به دنبال تن میگردد و امیدوار است تا بدان بازگردد؛ پس از 3 شبانهروز ایزد سروش بیاید و روان را برای حساب به سر پل چینود بَرَد و ایزد رشن اعمال او را بسنجد، اگر نیکوکار باشد، پل چینود به بالای 9 نیزه برای او فراخ گردد و کردارش به شکل زنی زیبا وی را در بر بگیرد و به بهشت برد و اگر بدکار باشد، پل برای او به باریکی لبۀ تیغ باشد که گذر بر آن دشوار خواهد بود، تا پای بر آن نهد، کردارش به شکل زنی زشت وی را در بر بگیرد و به دوزخ فروافکند (ص 168-170)؛ چون روان از تن جدا شود، مانند طفلی است که نیاز به دایه دارد و امشاسپندی باید که او را از گزند اهرمن و دیوان نگه دارد. آنها میکوشند تا روان را به دوزخ برند و از پس روان میدوند. روان چنان ترسد که میش از گرگ. در آن 3 روز بیم و ترسی که به روان میرسد، مدت 000‘9 سال در دوزخ بدو نرسد (ص 109). روان چون از تن جدا شود، برهنه باشد و در نزد دیگر روانها خجل گردد، پس در شب چهارم برای او جامه بر دُرون باید نهاد (ص 121).
آموزگار، ژاله، زبان، فرهنگ و اسطوره، تهران، 1387 ش؛ دالوند، حمیدرضا، بررسی متون فارسی زرتشتی، پایاننامۀ دورۀ دکتری، رشتۀ فرهنگ و زبانهای باستانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1391 ش؛ «صد در بندهش»، صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ نیز:
Dhabhar, B. N., «Introduction», Saddar Nasr and Saddar Bundehesh (vide: PB, «Sad dar ... »); West, E. W., «Pahlavi Literature», Grundriss der iranischen Philologie, Strasbourg, 1896-1904, vol. IIحمیدرضا دالوند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید