صد در نثر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 22 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/247381/صد-در-نثر
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
6
صَدْ دَرْ نَثْر، عنوان رسالهای دربارۀ مسائل فقهی و دینی زردشتی. «صد در نثر» (صد در: یکصد فصل / باب) از کهنترین نوشتههای فقهی زردشتیان به فارسی نو است که با اقتباس از متون کهن پهلوی نظیر شایست ناشایست تا پیش از سدۀ 9 ق / 15 م فراهم آمده است. شواهد متنی، زبانی و تاریخی دربارۀ تاریخ نگارش این اثر اندک و مبهم است و بهسختی میتوان زمانی قطعی برای آن برآورد کرد؛ اما شاید سدههای 5- 8 ق / 11-14 م، برای پدیدآمدن آن منطقی به نظر برسد (دالوند، 49؛ قس: آموزگار، 113)، زیرا جامعۀ زردشتی تا سدۀ 4 ق / 10 م، سرگرم تدوین و بازنویسی متون کهن اوستایی و پهلوی بود و هنوز پهلوی زبان زندۀ دینی آنان به شمار میرفت. ازاینرو، طبیعی است چنین آثاری که کاربرد فقهی و آیینی دارند، زمانی باید پدید آمده باشند که زبان دینی کهن رنگ باخته باشد (دالوند، همانجا). باتوجهبه مقدمۀ اثر، بهویژه مقدمۀ نسخۀ شم 437 گنجینۀ مانکی لیمجی هاتریا مورخ 1179 یزدگردی، «صد در نثر» تفسیر و اقتباسی از متون زند و پازند و اوستا ست که دستوران و سرکردگان دینی شاید در طول زمان و نه به یک باره، متناسب با قرائت دینی خود پدید آوردهاند و خسروشاه بن آذرباد آن را به فارسی ترجمه کرده است. سپس، در زمانی که موبدی از همین خانواده بهنام ایرانشاه بن ایزدیار بن تشتریار بن آذرباد مالکیت آن را داشته، بهمن پایدار از روی دستنوشت یادشده دوباره آن را کتابت کرده است. پس از او، کاتبانْ نسخۀ بهمن پایدار را اصل گرفته، و تا روزگار ما کتابت کردهاند (دابار، viii، حاشیۀ 1؛ دالوند، 49-50). ادوارد وست، ایرانشاه بن ایزدیار را مؤلف «صد در نثر» میداند (ص 123)، درصورتیکه از مقدمۀ اثر نمیتوان بهراحتی چنین برداشتی کرد. «صد در نثر» چنانکه از نامش پیدا ست، در 100 فصل کوچک تدوین و تنظیم شده است. برخی از درها یا فصلهای کتاب اینها ست: در اهمیت باور به درستی و راستی دین که سر همۀ کرفهها ست؛ بههیچوجه گناه نباید کردن؛ ناامیدنشدن از رحمت هرمزد؛ عطسهکردن؛ اهمیت اجازه و فتوای دستوران دینی، و هیچ کاری را بدون فتوای دستوران دین انجامندادن؛ پرهیز از غلامبارگی؛ نکوداشتن آتش خانه؛ کفنودفن؛ نکوداشتن روان پدر و مادر و خویشان؛ ناخنچیدن؛ لزوم و اهمیت ازدواج و بچهدارشدن؛ کرفۀ برزیگری؛ آموختن اوستا؛ سخاوت به مستحقان؛ بانگ بیهنگام مرغ و خروس خانگی؛ پرهیز از کشتن گوسفندان؛ در نکوداشتن آتش بهرام؛ کشتن خرفستران؛ تهیبودن یکسوم دیگ به هنگام پختن غذا تا مبادا آب بر آتش ریخته شود؛ برچیدن آتش؛ فرستادن کودک به آموزشگاه؛ سفررفتن؛ خارپشت را نباید کشتن؛ فرمانبرداری زن از شوهر؛ پرهیز از دروغ؛ راستی در گفتار و کردار؛ پرهیز از روسپیبارگی؛ پرهیز از دزدی؛ دستوروشستن و پادیاب در صبحگاه؛ دربارۀ زائو و مردهزایی؛ در خانهای که فردی در آن بمیرد، نباید گوشت خوردن؛ سخاوت و رادیکردن؛ کار و کرفه را به فردا نیفکندن؛ در پرهیز از روزهگرفتن؛ مشورت با دانایان؛ نکشتن سگ آبی؛ اعمال 3 شب نخست برای درگذشتگان؛ چوبی که به پلیدی آغشته باشد، نباید سوزاندن؛ به گنهکاران هیچ نباید دادن؛ پرهیز از غیبت؛ قدر نیکویی و نوازش دانستن؛ نیایشکردن؛ پرهیز از گریهکردن برای درگذشتگان؛ آموزش خط اوستا به بهدینان؛ آموزش پهلوی فقط به موبدان، دستوران و هیربدان خردمند و گناهبودن آموزش آن به دیگران (ص 1-67؛ نیز نک : دابار، xiii-x).دابار روایات را به دو بخش کهن و نو تقسیم میکند؛ او روایات نو را پاسخ موبدان ایرانی به پرسشهای پارسیان هند در سدۀ 9 یزدگردی به بعد میداند و روایات کهن را همین «صد در» برمیشمارد که ادامۀ روایات پهلویاند (ص iv-iii). ازاینگذشته، «صد در نثر» پیوند نزدیکی با روایات نو دارد و از جملۀ متونی است که همراه روایات از ایران به هند انتقال یافته، مورد توجه قرار گرفته، و در مجموعۀ روایات مختلف آمده است. این اثر بااهمیت، چه در جامعۀ زردشتیان و چه در میان پارسیان هند همواره محل رجوع بوده، و در حل مشکلات فقهی و دینی به کار رفته است. سبب این اقبال، ترجمهها و دستنوشتهای فراوانی است که از صورتهای منظوم و منثور آن بر جای مانده است (دالوند، 51-52). «صد در نثر»، بهسبب اهمیت و اعتباری که داشت، مورد توجه شاعران زردشتی قرار گرفت و دو بار به نظم کشیده شد که حاصل آن پدیدآمدن دو اثر جدید و بااهمیت به نام صد در نظم و دیگری صد در بحر طویل بود (دابار، v). محتوای صد در نظم همان مطالب و فصول «صد در نثر»، با اندکی تغییر و پسوپیششدن فصلها ست، اما زبان آن نسبت به «صد در نثر» جدیدتر است (آموزگار، 104). صد در نظم را ایرانشاه پسر ملکشاه در 14 محرم 900 ق / 15 اکتبر 1494 م در کرمان به نظم درآورده است (دالوند، 52-54). صورت دیگر «صد در نثر»، صد در بحر طویل است که در آغاز سدۀ 11 یزدگردی به دست دو تن از زردشتیان خراسان، یکی رستم بن اسفندیار و دیگری بهزاد رستمی، در کرمان، در بحر رمل مثمن محذوف یا مکفوف به نظم درآمده است. آنگونه که در دستنوشت شم 820‘16-5 کتابخانۀ ملی ایران دیده میشود، رستم بن اسفندیار تا پایان درِ شانزدهم را سروده، اما او بهسبب مارگزیدگی از دنیا رفته، و کار ناتمام وی را یکی از بستگانش به نام بهزاد رستمی تکمیل کرده است. او در این کار با دستوران کرمان مشورت کرده، و از آنها یاری خواسته است. دستور فریدون و برادرانش نوشیروان و بهرام که هر 3 فرزندان دستور مرزبان کرمانی و از سخنسرایان زردشتی حلقۀ کرمان در اواخر سدۀ 10 یزدگردی بودند، وی را یاری کردهاند. چنانکه رستمی میگوید، آنها به او «پندیات خوب گفتند از کتاب زرتشت». بهزاد رستمی یا رستم گویا در 973 یزدگردی کار خود را آغاز کرد و در 1022 ق آن را به اتمام رساند (همو، 55-56). مطالب صد در بحر طویل به طور منظم، از کتاب «صد در نثر» پیروی میکند و ناظم به فصلبندی کتاب و محتوای آن نسبت به اثر سلف خود ایرانشاه ابن ملکشاه وفادارتر بوده است.
«صد در نثر» دربردارندۀ آیینها و باورهای جامعۀ زردشتی است و شاخصی برای سنجش و ریشهیابی آیینها و باورهای جاری در میان ایرانیان مسلمان میتواند به شمار آید. گذشته از بخش عمدۀ کتاب که به تکالیف و آیینهای دینی زردشتی میپردازد، بهطور اختصاصی در شناخت فرهنگ زردشتیان نیز دارای اهمیت است. نمونههایی دیگر از پیوندها و ارزشهای فرهنگ مردمی آن اینها ست: 1. بهرهگیری از قصه و تمثیل در بیان مسائل: برای امید به رحمت خداوند، در درِ چهارم، حکایت پادشاهی ستمگر آمده است که یکبار هنگام رفتن به شکار با پای خود علفها را نزد گوسفند گرسنهای انداخت که به جایی بسته شده بود و به علف نمیرسید؛ اگرچه پس از مرگ تنش در دوزخ جای داشت، ولی به پاداش آن کار، پایش از دوزخ بیرون بود (ص 4-5). در درِ هیجدهم، سرنوشت شخص بیفرزند و یا بیپُل را چونان کسی دانسته که در بیابانی پر از دَد گرفتار آمده است و به سوی شهری آباد میرود؛ اما رودی بزرگ بر سر راه او ست که بر آن پلی نیست و گذر از آن ممکن نباشد (ص 16). 2. آیینها و باورها دربارۀ مرگ و جهان پس از آن: در خانهای که کسی درگذرد، اهل آن خانه تا 3 روز نباید گوشت بخورند، وگرنه کسی دیگر از آنان بمیرد (ص 54)؛ بر تن مرده، جامۀ نو نباید نهاد؛ اگر یک تار نخ را دوک کنند و بر تن مرده بگذارند، ماری شود و بر جگر او آویزد، و آن مرده خصم بازماندگان شود (ص 11-12)؛ برای هر گام که از پس تابوت مرده برمیدارند، 300 استیر (واحد وزن) کرفه و ثواب باشد (ص 12؛ قس: هدایت، 69)؛ برای مرده نباید شیون کرد و اشک ریخت، زیرا اشکها رودی بزرگ شود در پیش چینودپل و مرده از آن گذر نتواند (ص 65-66)؛ روانهای درگذشتگان در ایام فروردیان یا 10 روز پایانی سال به خانهها بازمیگردند. فریضه است که اهل خانه دُرون و مِیَزْد (خیرات) بدهند و روان درگذشتگان را خشنود سازند، زیرا اگر ناخشنود برگردند، نفرین کنند (ص 12-13، 28- 29؛ نیز نک : ه د، خاکسپاری). 3. زایمان و زائو: در خانهای که زن آبستن باشد، باید پیوسته آتش روشن باشد؛ اگر چوب خلال ذرهای پوست داشته باشد و بر زمین افتد و زن آبستن بر آن پای نهد، بچهاش سقط شود؛ چون فرزند به دنیا آید، تا 3 شبانهروز باید چراغی در خانه افروخت تا دیوان و دروجان بدو گزندی نرسانند؛ تا 21 روز، زن زائو نباید سر بشوید و دست به چیزی بزند و بر بام شود و پای به آستانۀ در نهد و تا 40 روز به آتش و چیزهای چوبین و سفالین نزدیک نشود و یا به کوه ننگرد (ص 15، 53؛ قس: هدایت، 192، 195؛ شکورزاده، 140)؛ چون کودک به دنیا آید، باید او را پراهوم داد و بعد شیر داد تا عقل و خرد او بیشتر شود و بلایا از وی دور گردد (ص 21؛ قس: ه د، آبستنی). 4. رفتارهای روزمره: عطسه نشانۀ پیروزی آتش درون بدن بر پتیارۀ آن است. پس باید بعد از هر عطسه، دعا و آفرین بر آن مینو خواند (ص 7؛ نیز نک : ه د، عطسه)؛ ناخن چیدهشده را در کاغذی باید ریخت، باژ و دعا خواند و در بیابان دفن کرد تا مرغ کوف آنها را بخورد و به دست جادوگران نیفتد (ص 13-14؛ نیز نک : ه د، ناخن)؛ چون چیزی به چشم نیکو آید، آن را به نام ایزد باید خواند تا زیانی بدان نرسد (ص 14؛ نیز نک : ه د، چشمزخم)؛ چون نان خورند، باید واج خوانند (ص 18-20؛ قس: ه د، دعا؛ نان)؛ شب نباید آب ریخت، خاصه به جانب اباختر، اگر ضرورت باشد، باید آهسته ریخت و یک بار دعای یَثا اَهو وَیریُو را خواند؛ در شب نباید آب خورد، اگر ضرورت باشد، باید روشنی حاضر کرد و نخست چیزی از طعام خورد و بعد آب نوشید تا گناه کمتر باشد (ص 24-25؛ نیز نک : ه د، آب). 5. دربارۀ حیوانات: سگ را نباید زد؛ هنگام نانخوردن 3 لقمه به سگ باید داد؛ اگر سگی به راهی خفته باشد، نباید چنان راه رفت که بیدار شود؛ با شنیدن صدای سگ، دیو و دروجان بگریزند (ص 25؛ قس: ه د، سگ)؛ هرکس سگ آبی را بکشد، تخمدانش نماند (ص 60)؛ خارپشت را نشاید کشتن، زیرا مار و مورچه و گزندگان را گیرد (ص 40؛ قس: ه د، خارپشت)؛ هرکس حیوان و گوسفندان بسیار کشد، بدان جهان هر تار موی آن گوسفندان تیغی شود و به روان او آویزد؛ گناه کشتن بره، بزغاله، ورزا، اسب کارزاری، مرغ کاشکینه که ملخ میخورد و نیز کشتن خروس بیشتر از دیگر حیوانات است (ص 26-27؛ قس: ه د، گوسفند؛ بـز؛ اسب؛ خروس)؛ چون مرغ در خانه بانگ کند و خروس بیموقع بانگ سر دهد، فال بد نگیرند و نکشند، زیرا سبب آن، آمدن دروجی به آن خانه است و آنان توان دورکردن آن را ندارند، پس مرغ به یاری خروس پرداخته است. بهتر است خروسی دیگر برای یاری خروس خانه خریداری کنند؛ در خانهای که کودکی است، خروسی باید نگه داشت تا دیو سیج را از آزار به او بازدارد (ص 25-26؛ قس: ه د، مرغ؛ خروس)؛ کشتن خرفستران ثواب بسیار دارد، خاصه وزغ، مار، کژدم، مرجش، مورچه و موش؛ هرکس موشی بکشد، ثواب کشتن کسی را دارد که 4 شیر را کشته باشد (ص 33-34؛ قس: ه د، مار؛ عقرب؛ مورچه؛ موش؛ شیر، حیوان).
آموزگار، ژاله، زبان، فرهنگ و اسطوره، تهران، 1387 ش؛ دالوند، حمیدرضا، بررسی متون فارسی زرتشتی، پایاننامۀ دورۀ دکتری، رشتۀ فرهنگ و زبانهای باستانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1391 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ «صد در نثر»، صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز:
Dhabhar, B. N., «Introduction», Saddar Nasr and Saddar Bundehesh (vide: PB, «Sad dar … »); West, E. W., «Pahlavi Literature», Grundriss der iranischen Philologie, Strasbourg, 1896-1904, vol. II.حمیدرضا دالوند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید