صفحه اصلی / مقالات / شیرویۀ نامدار /

فهرست مطالب

شیرویۀ نامدار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 20 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

شیرویۀ نامْدار، یا شاهزاده شیرویه، از داستانهای مشهور ادب عامه. 
این داستان شرح دلاوریهای شیرویه فرزند ملکشاه، پادشاه روم است که عاشق سیمین‌عذار، دختر منظرشاه می‌شود و با شجاعت و بی‌باکی تخت سلطنت را حفظ می‌کند. نام و نشان نویسنده و نیز تاریخ دقیق تألیف داستان مشخص نیست. فقط با قراینی که در دست است، معلوم می‌شود کتاب، پیش‌تر از امیرارسلان (ه‍ م)، و به احتمال زیاد در دورۀ صفویه نوشته شده است (محجوب، 479). متأخرترین شاعری که شعرش در این داستان نقل شده، محتشم کاشانی، شاعر عصر صفوی است. نسخه‌های خطی این کتاب نادر و کمیاب است که ازجمله می‌توان به دو نسخۀ ناقص در مسجد اعظم قم اشاره کرد (استادی، 2 / 532). 
از این داستان دو روایت به نام شاهزاده شیرویه وجود دارد: یکی هفت‌جلدی یا شیرویۀ بزرگ که مفصل است و دیگری خلاصۀ آن به نام شیرویۀ کوچک، که هر دو چندین‌بار به‌صورت سنگی چاپ شده است. بهرامی در کتاب قصه‌های عاشقان قدیمی، متن کوتاه‌شدۀ شاهزاده شیرویه را آورده است. در برخی چاپهای هزار و یک‌ شب روایتی از این داستان آمده که میرشکرایی آن را با روایتی شفاهی مقایسه کرده است (ص 60). متن شیرویۀ بزرگ آخرین بار در 1384 ش چاپ شده است (برای اطلاع از نسخه‌های چاپی، نک‍ : مشار، 3 / 3163، 3344؛ منزوی، 1 / 434؛ شچگلوا، II / 588, 589). 
تصویرگر نسخه‌های چاپ سنگی کتاب، با کاربرد اصل هم‌زمانی، شخصیتهای افسانه‌ای داستان را با آرایش و پوشش قاجاری به تصویر کشیده است. محجوب یکی از منابع نقیب‌الممالک را در ساخت و پرداخت شخصیت امیرارسلان نامدار، همین کتاب می‌داند و بر این مدعای خود دلایلی می‌آورد؛ ازجمله اینکه: دو داستان شاهزاده شیرویه و امیرارسلان در روم اتفاق می‌افتد؛ پدر هر دو قهرمان، سلطان ملکشاه رومی است؛ هر دو نزد ناپدری و تحت سرپرستی او بزرگ می‌شوند؛ خواجه نعمان، امیرارسلان را بزرگ می‌کند و خواجه اشرف یمنی، شیرویه را از چاه برمی‌کشد و او را به فرزندی می‌پذیرد و در برابر ارچه، برادر شیرویه، از او محافظت می‌کند؛ امیرارسلان به کلیسا، و شیرویه به بتخانه دستبرد می‌زند؛ شمس وزیر در امیرارسلان هم مثل خجند وزیر در داستان شاهزاده شیرویه اسلام خود را از بت‌پرستان پنهان می‌دارد؛ و نامهای مشترک مثل الماس و ملکشاه در هر دو داستان دیده می‌شود. به اعتقاد محجوب، شهرت داستان شیرویه در عصر نقیب‌الممالک، وی را ترغیب کرد که آن را سرلوحه قرار دهد و داستانی جدید بنویسد (ص 479-481).
خلاصۀ داستان چنین است: ملکشاه، پادشاه روم دو فرزند دارد: یکی صالح به نام شیرویه و دیگری فاسد به نام ارچه. شاه بعد از مشورت با وزیرش، شیرویه را بر تخت سلطنت می‌نشاند. ارچه 40 روز بعد بر آن می‌شود تا با نابودی شیرویه، تاج‌و‌تخت را تصاحب کند؛ ازاین‌رو، او را به شکار می‌برد و در چاهی می‌اندازد و با بردن اسب خونین شیرویه، خبر دروغ دریده‌شدن او را به دست شیری به پدر می‌دهد. ملکشاه با شنیدن خبر مرگ فرزند، جان می‌سپارد و ارچه بر تخت سلطنت تکیه می‌زند. ازقضا، افراد کاروانی یمنی، هنگام برداشتن آب از چاه، شیرویه را نجات می‌دهند. منظرشاه، پادشاه یمن، با شنیدن اوصاف شیرویه، شیفتۀ دیدار او می‌گردد. شیرویه به‌سبب خصومت منظرشاه با ملکشاه، هویت خود را افشا نمی‌کند و خود را درویش‌بچه‌ای درراه‌مانده معرفی می‌کند. منظرشاه پس از مشورت با دو وزیر خود، به پیشنهاد بهمن وزیر تصمیم می‌گیرد شیرویه را در بزمی دعوت کند تا به هویت واقعی او پی ببرد. در بزم شاه، شیرویه شراب نمی‌نوشد و هنگام جدال شیرها با گاومیشها، شاه را از حملۀ شیری نجات می‌دهد. شاه به پیشنهاد خجند وزیر، لباسی شاهانه به شیرویه می‌پوشاند و او را نزد خود نگه می‌دارد. شیرویه با اعتماد به خجند که اسلام خود را از بت‌پرستان پنهان می‌دارد، حقیقت حال خود را برای او تعریف می‌کند. ازاین‌پس، ماجراهای فراوانی برای شیرویه پیش می‌آید، ازجمله: عاشق‌شدن سیمین‌عذار، دختر پادشاه یمن، بر او (ص 72 بب‍‌ )؛ حملۀ سرهنگ شامی به یمن برای ازدواج با سیمین‌عذار (ص 133 بب‍ ‌)؛ شکست‌دادن شیرویه، سپاه سرهنگ شامی را (ص 139)؛ مجالس شبانۀ سیمین‌عذار و شیرویه و برخی مشکلات ناشی از آن (ص 172)؛ نجات‌دادن چندبارۀ شیرویه، پادشاه یمن را و درنتیجه مسلمان‌شدن پادشاه یمن (ص 179)؛ فرستادن ارچه سپاهی به فرماندهی پسرش برای جنگ با پادشاه یمن (ص 181)؛ پیوستن پسر ارچه به شیرویه پس از شناختن او (ص 189-190)؛ آشنایی شیرویه با عیاران و یاری‌رساندن عیاران به شیرویه در نبردهای مختلف (ص 191 بب‍‌ )؛ جنگهای شیرویه با جادوان (ص 198 بب‍‌ )؛ یاری‌رساندن خضر به شیرویه (ص 202)؛ ازدواجهای پی‌درپی شیرویه با دختران پادشاهان سرزمینهای مختلف؛ و سرانجام، مقابلۀ ارچه با شیرویه که در نبردی تن‌به‌تن، پس از 4 روز، به دست شیرویه اسیر می‌شود، اما 3 روز بعد، به فرمان شیرویه آزاد می‌گردد و زاری‌کنان از برادرش عذر می‌خواهد. دو برادر پس از نبرد با دیوان و جادوان و شکست آنها به روم بازمی‌گردند (ص 402 بب‍‌ ). 
نثر کتاب ساده، و گاه مسجع و آمیخته به انواع توصیفات است. گزارندۀ داستان اشعاری به‌مناسبتْ از شاعرانی چون فردوسی (در صحنه‌های رزمی)، نظامی (در صحنه‌های بزمـی)، سعدی، جامـی، سیدای نسفی، محتشم کاشانی، وحشی بافقی و دیگران آورده، که نام شاعران آنها ذکر نشده است. 
اصطلاحات و امثال زبان گفتاری به‌فراوانی در متن داستان دیده می‌شود؛ مانند به ارواح پدرت (ص 355)؛ ای دُم‌بریده (همانجا)؛ قدغن‌نمودن (ص 230)؛ دروازۀ شهر می‌توان بست / نتوان دهن مخالفان بست (ص 42)؛ دست بالای دست بسیار است (ص 87). 
برخی گزاره‌های قالبی رایج داستان اینها ست: القصه (ص 103)؛ ازقضا (ص 189)؛ چنین روایت کرده‌اند (ص 183)؛ اما راوی گوید (ص 160)؛ اما صاحب تاریخ روایت می‌کند (ص 127). 
ماجرای به‌ چاه‌افکندن شیرویه در این قصه، برداشتی از داستان حضرت یوسف است که شیرویه به نیرنگ برادر به چاه می‌افتد و سوداگران او را از چاه برمی‌آورند و سرانجام بر تخت پدر می‌نشیند. ارچه هم مثل برادران یوسف با بردن اسب خونین شیرویه، خبر دریده‌شدن او را به دست شیری به پدر می‌دهد (ص 17 بب‍‌ ). همچنین، اسب‌گزینی شیرویه شبیه اسب‌گزینی رستم است. در بخشی از داستان برای شیرویه حوادثی در 7 مرحله پیش می‌آید (ص 304-305) که شباهت فراوانی به هفت‌خان رستم و هفت‌خان اسفندیار (نک‍ : ه‍ د، هفت‌خان) دارد. 
این داستان نیز مثل دیگر داستانهای عیاری پر است از کردارهای عیارانه چون شبگردی، بی‌هوش‌کردن (ص 293) و انجام‌دادن کارهای خنده‌آور عیاران که وقتی نقالان آنها را به شیرینی تعریف می‌کردند، بر ملاحت داستان می‌افزود؛ مثلاً گفت‌ و‌گوی چند صفحه‌ای بابا فرهنگ با غول دربارۀ قدرت آواز تیز و اندازۀ شپش هر یک از آن دو (ص 354-355) که در برخی از افسانه‌ها، ازجمله تیپ 152‘1 فهرست آرنه ـ تامپسون نیز آمده است (نک‍ : مارتسلف، 195). در بخشی از داستان به معرکه‌گیری عیاران و بازیهایی مانند شیشه‌ بازی، زنگ‌بازی و کاسه‌بازی (ص 321) اشاره می‌شود و دربارۀ شیشه‌ بازی آمده است: «اول 7 شیشۀ بزمی برداشت، 4 شیشه به دو دست گرفت و بنیاد شیشه‌بازی نمود و 70 معلق به دست برداشت که یک شیشه از جای خود حرکت نکرد ... بعد از آن، هزار چرخ به جای خود زد که از آن گل قالی که ایستاده بود، بیرون نرفت» (ص 326). 

مآخذ

استادی، رضا، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ مسجد اعظم قم، قم، 1388 ش؛ بهرامی، ایرج، قصه‌های عاشقان قدیمی، تهران، 1387 ش؛ شیرویۀ نامدار، به کوشش علیرضا سیف‌الدینی، تهران، 1384 ش؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1352 ش؛ منزوی، فهرستواره؛ میرشکرایی، محمد، «شیرویه و هزارویک‌شب»، کتاب ماه هنر، تهران، 1384 ش، شم‍ 81-82؛ هزارویک‌شب، به کوشش موسى فرهنگ، تهران، 1337 ش؛ نیز: 

Shcheglova, O. P., Katalog litografirovannykh Knig na Persidskom Yazike v Sobranii Leningradskovo Otdeleniya Instituta Vostokovedeniya AN SSSR, Moscow, 1975.
حسن ذوالفقاری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: