شمد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 19 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/247044/شمد
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
6
شَمَد، دستبافتهای نخی و نازک با کاربری روانداز و پشهبند در فرهنگ مردم برخی نواحی. عرض این دستبافت بر روی دستگاه 50 سانتیمتر و طول آن گاه تا 7 متر میرسد. برای داشتن یک شمد لازم است 3 قطعه از آن را هرکدام به عرض 50 و طول 220 سانتیمتر در کنار هم بدوزند تا یک تخته شمد به عرض 150 و طول 220 سانتیمتر به دست آید (سیدصدر، 250؛ بررسی ... ، 187). دهخدا و نفیسی شمد را روپوش تابستانی، قطیفه یا پارچۀ نازکی از کتان دانستهاند که هنگام استراحت روی خود میکشند. آنها آن را به معنی نهالی منقش، نهالچه و تشک نیز آوردهاند ( لغتنامه ... ، نیز نفیسی، ذیل نهالچه)؛ باوجوداین مردم در فرهنگ خود، آن را جز بهعنوان روانداز سبک و ظریف و نقشین، که دفع پشه و مگس میکند، با نامی دیگر مانند نهالی نمیشناسند (شیرمحمدلو). نظام قاری در سدۀ 9 ق / 15 م، شمد را نوعی احرامی، گلیم بزرگ و نهالی منقش معرفی کرده (ص 201)، و از اینکه آن را بهعنوان سوغات برایش میآورند، اظهار شادمانی کرده است (ص 28). همو افزوده است: تا ز قطنی و قدک نامونشان خواهد بود / تنم از شوق شمط جامهدران خواهد بود (ص 61). در عصر صفوی، جولاهی نیز از جملۀ حرفهها و پیشههایی بود که باید باج و خراج ماهیانه به منصب داروغۀ فراشخانه پرداخت میکرد. برخی شمدبافی را در زمرۀ همین جولاهی برشمرده، و آن را موظف به پرداخت چنین مالیاتی دانستهاند (میرزا رفیعا، 102). تولید شمد در گروه مشاغل کارگاهی خانگی قرار دارد که با طرح و مواد اولیۀ ساده، هم برای تأمین مصرف داخلی به کار میآید و هم بهسبب سبکی، ظرافت، لطافت جنس، کاربری متنوع و تقاضای بالا، فروش خوبی دارد (رمضانخانی، 189-190). این دستبافت سنتی اغلب حاصل کار زنان بافندۀ روستایی در روستاهای اطراف بابل (اسماعیلپور، 283؛ حسینزاده، 84)، رامیان و علیآباد کتول (بررسی، همانجا؛ حسینی، 50) و ایراج (حکمت، 99) است. امروزه از این روانداز در بیشتر مناطق ایران استفاده میکنند. مراکز اصلی تهیه و بافت آن بیشتر شهرهایی با آبوهوایی گرم و شرجی، مانند استانهای مازندران، گلستان، یزد، خوزستان و خراسان است (یاوری، 119؛ بررسی، همانجا؛ سیدصدر، همانجا؛ حسینی، همانجا). در نقاط شهری این نواحی، بافت شمد بر عهدۀ مردان بافندهای است که در بیرون از خانه، در کارگاههای بافندگی و در پشت دستگاهها مشغول به کارند. محصولات این کارگاهها در مقایسه با تولیدات روستایی عرض بیشتری دارند (حسنبیگی، 232). اصلیترین و گستردهترین کاربری شمد بهویژه در روزهای گرم تابستانی در مناطق شرجی و مرطوب، به عنوان روانداز است (شاردن، II / 7؛ سالور، 1 / 532؛ مستوفی، 1 / 364-365، 368). دروویل نیـز در یادداشتهای خود طی سفر به ایران، شمد را از اجزاء ثابت رختخواب ایرانیان برمیشمرد که بدون توجه به میزان ثروت اشخاص، در همۀ خانهها یافت میشود (ص 98). برخی نیز همراهداشتن شمد را به هنگام استراحت شبانه در اقامتگاههای بینراهی و چاپارخانهها مفید میدانند (کرزن، I / 55). افزونبر اینها در گذشته، گاه زنان از شمد بهجای چادر نیز استفاده میکردند و آن را «چادرشمد» مینامیدند؛ برای این کار، دو تکه شمد را به هم میدوختند و بر سر میانداختند و گوشههای آن را با دست میگرفتند (بابایی، 78). مردم سیرجان شمد را روپوش مینامند (مؤیدمحسنی، 18). لطافت، نازکی و خنکی این دستبافت مناسب بستن زخم است (نک : لغتنامه) و سیرجانیها کودکان را پس از ختنه، با شمد میپوشانند (بختیاری، 288). کشیدن این شمد نازک، سبک، نرم و لطیف بر روی کسی که به خواب رفته است، نوعی مواظبت، مهربانی و محبت تلقی میگردد. از دیگر کاربریهای شمد استفاده از آن بهمثابۀ نوعی وسیلۀ بستهبندی و رختخوابپیچ موقت است. باتوجهبه وزن سبک و کاربریهای پرشمار شمد، در مازندران رسم است که مادران در جهیزیۀ دختران خود چند شمد میگذارند (شیرمحمدلو). شمد را به شیوۀ سنتی، از نخ پنبهای یا ابریشمی میبافند (یاوری، همانجا؛ رمضانخانی، 282). اگر قرار باشد که از هر دو نوع نخ استفاده شود، نخ پنبهای برای تار و نخ ابریشمی برای پود بهکار میرود. تولید این روانداز همانند تولید انواع چادرشب است؛ با این تفاوت که در بافت شمد، نخپنبۀ ظریفتری در تار پارچه به کار میبرند (بررسی، 187). شمد را معمولاً با زمینۀ تکرنگ سفید و کرم و با طرحهای ساده، راهراه و یا پیچازی (چهارخانه) میبافند (یاوری، 119؛ سیدصدر، 250). گاه نیز در ترکیب رنگ انواع شمد با کاربری ملحفه و روانداز، در حاشیه دو یا 3 ردیف نخ رنگی برای تزیین میاندازند (رستمی، 42). دستگاه بافندگی شمد را کرکچال، کرتچال و یا پاچال مینامند (وولف، 204؛ رستمی، 26) و آن را به دو شیوۀ ثابت و متحرک راهاندازی میکنند. تفاوت این دو دستگاه بافندگی در قابلیت جابهجایی نوع متحرک است (رمضانخانی، 98). روش اول در یزد به بافندگی چالهای موسوم است، زیرا در ابتدای دستگاه و در محل نشستن بافنده، گودالی به طول 5 / 1، عرض 2 و ارتفاع 5 / 1 متر حفر میکنند. بافنده در هنگام کار رو به دستگاه بر لبۀ گودال مینشیند و پاهای خود را در این گودال روی پدالهای چوبی، که یزدیها به آنها پوشال، و سوادکوهیها لینک میگویند، میگذارد. این پدالها به وَردها (اصلیترین قسمت دستگاه) متصلاند (همو، 98، 110؛ رستمی، 24). دستگاه سنتی بافت شمد معمولاً دو ورد دارد که به موازات هم در عرض دستگاه روبهروی بافنده قرار گرفتهاند و نخهای تار یکیدرمیان از لای نخهای عمودی هریک از آنها گذشته است. هر پدال به یک ورد متصل است که با فشردن یکی از پدالها، یک ورد بالا و دیگری در حالت برعکس پایین میآید و دو ردیف تار از هم فاصله میگیرند تا نخ پود از آن بگذرد. تکرار این عمل سبب بافت شمد میشود (همانجا، نیز 25، 42). ثابت نگهداشتن عرض پارچه در جریان بافت، برعهدۀ دو قطعه چوب باریک است که طول مجموع آنها قابلیت تغییر دارد. این طول را به اندازۀ عرض پارچه تنظیم میکنند و بر دو سر آن سوزن یا تیغههایی ظریف میگذارند و بر لبههای پارچه فرومیکنند تا عرض پارچه ثابت بماند و کم نشود (همو، 25؛ رمضانخانی، 100). نخ پود را بر ماسورۀ درون ماکو میپیچند و بافنده در هر رج، ماکو را از میان دهان تارها، که با وردها باز شده است، میگذراند و سپس با شانۀ چوبی که عرضی بیشتر از عرض پارچه و تیغههایی از نی دارد، بر تارها میکوبد و پود را در میان نخهای تار محکم میکند (رستمی، 23-24؛ رمضانخانی، 98-100).
اسماعیلپور، ابوالقاسم، «ادبیات، هنر و فرهنگ عامه»، بابل شهر بهارنارنج، تهران، 1379 ش؛ بابایی، امید و سمیه صادقی، مردمشناسی استرک، کاشان، 1394 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بررسی صنایع ابریشم و شناخت ویژگیهای آن، تهران، 1370 ش؛ حسنبیگی، محمدرضا، مروری بر صنایع دستی ایران، تهران، 1365 ش؛ حسینزاده، پوراندخت، شهر بابل (متن کامل سخنرانی)، تهران، 1342 ش؛ حسینی، محسن، فرهنگ و جغرافیای علیآباد کتول، تهران، 1370 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ رستمی، مصطفى، دستبافتههای سوادکوه، تهران، 1386 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، هنر نساجی در شهر یزد، تهران، 1387 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1374 ش؛ سیدصدر، ابوالقاسم، دایرةالمعارف هنرهای صنایع دستی و حِرَف مربوط به آن، تهران، 1386 ش؛ شیرمحمدلو، مهشید، تحقیقات میدانی؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرزا رفیعا، «دستور الملوک»، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، تهران، 1348 ش، س 16، شم 4؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1334 ش؛ یاوری، حسین، نساجی سنتی ایران، تهران، 1387 ش؛ نیز:
Chardin, J., Voyages en Perse, Amsterdam, 1711; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Drouville, G., Voyage en Perse, Paris, 1828; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, London, 1966.مهشید شیرمحمدلو
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید