صفحه اصلی / مقالات / زمرد /

فهرست مطالب

زمرد


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 25 دی 1398 تاریخچه مقاله

مردم باور داشتند که زمرد توفانهای دریا را آرام می‌کند؛ با در دست داشتن زمرد می‌توان حوادث آینده را پیش‌‌بینی کرد؛ زمرد مانع از شیوع طاعون و معالج بیماریهای معده و اسهال خونی بوده است؛ زمرد از خون‌ریزی، صرع و جذام جلوگیری می‌کرد؛ و نگاه خیره و طولانی به زمرد مانع یبوست و بی‌اشتهایی می‌شده است (هادی، 262-263، حاشیۀ 1). 
نقاشان برای رفع خستگی چشم، زمرد را جلو خود می‌گذاشتند و بسیار به آن نگاه می‌کردند. داشتن انگشتری با نگین زمرد در انگشت، انسان را از خوردن زهر برحذر می‌داشت، زیرا به محض اینکه سم به زمرد نزدیک می‌شد، رنگ زمرد تیره می‌گردید یا آتش می‌گرفت [گفته‌اند که هارون‌الرشید انگشتری با نگین زمرد را با همین هدف بر انگشت داشته است]. زمرد ضد جن‌زدگی به شمار می‌آمد و قطعه‌های زمرد عامل بی‌نظیری برای جلوگیری از چشم‌زخم بود. به باور مردم، زمرد حافظه را قوی می‌کند، ذکاوت را بالا می‌برد و عاملی برای فصاحت، بلاغت و سلامت و صحت است. زمرد نماد عشق و نماد زندگی جاوید است (همانجا). 
عقیلی علوی شیرازی نوشته است: اگر یک مثقال از زمرد را در طالع میزان که آفتاب در برج هوایی باشد، بر روی انگشتری نصب کنند که از ترکیب یک مثقال طلا و یک مثقال نقره ساخته شده است، و آن را بر دست کنند، تجربه شده است که باعث قبول دلها و هیبت در نظرها و قضای حوایج می‌شود. مقدار شربت آن در رفع سموم، یک دانگ، و در خون‌ریزی، یک قیراط است. بدل آن در دفع سموم، زبرجد، و در رفع اسهال، مرجان است. وی اضافه می‌کند که خواص و منافع بسیار دیگری نیز به زمرد منسوب می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند چون به طعام زهردار رسد، عرق می‌کند؛ حامل زمرد تنگی معیشت نیابد؛ اگر افعی به آن نگاه کند، کور می‌شود، و بعضی گویند آب از چشم افعی جاری گردد و کور نشود. عقیلی این گفته‌ها را رد کرده و نوشته است که هیچ یک از این گفته‌ها اصلی ندارد، زیرا در هنگام توانگری، بیشتر مردم زمرد را به قیمت بسیار گزافی خریده‌اند و پس از آنکه فقیر و تنگ‌دست شدند، همان زمرد را به قیمت بسیار نازل فروخته‌اند. نیز اهل تجربه آن را بر چشم افعی مالیدند، اما افعی کور نشد (همانجا). تیفاشی نیز در سدۀ 7 ق، تقریباً بخشی از همین خواص و ویژگیها را برای زمرد برشمرده است (ص 84-87).
برخی می‌گفتند: «اگر کسی بخواهد در تمام سال چشمش روشن و بی‌عیب بماند، باید سرمۀ هفت‌جواهر حاضر کند و هنگام تحویل به چشم بکشد. سرمۀ هفت‌جواهر، یعنی یاقوت و زمرد و زبرجد و الماس و لعل و مروارید و فیروزۀ ساییده که به هم آمیخته باشد و مانند گرد بسیار قوی برای چشم کشیدن مهیا گردد» (بلوکباشی، 79). 
در چیستانهای مربوط به پیاز، از رنگ سبز زمرد برای بیان شاخۀ سبز بوتۀ پیاز استفاده شده است. این چیستان می‌پرسد: چیست آن طرفه قلعۀ بی‌در/ گاه بینی چو لالۀ احمر/ گاه بینی زمردین عَلَمی/ کز گریبان او برآرد سر (میرنیا، 499). 
ثروتمندان برای خوش‌شگون شدن برده‌های سیاهی که می‌خریدند، نامهایی از قبیل مبارک، سعادت، شربت، بشیر، الماس، یاقوت، و همچنین زمرد بر آنها می‌گذاشتند. وقتی این بردگان در رکاب صاحبشان به مکه می‌رفتند، لقب حاجی نیز به اول اسمشان افزوده می‌شد. وقتی دورۀ برده‌داری تمام شد و آنها آزاد شدند، دیگران از وجود آنها در نمایشها استفاده کردند که نمونۀ آن، شخصیت سیاه‌چردۀ «مبارک» در نمایشهای روحوضی و در خیمه‌شب‌بازی است و نمونۀ باقی‌مانده از آن زمان، همین حاجی فیروز سیاه‌چرده و پیام‌آور شادی نوروزی است (شهری، 4/ 113؛ نیز نک‍ : ه‍ د، حاجی‌فیروز). 

تعبیر خواب

از زمرد در تعبیرخواب نیز استفاده شده است. ابن‌سیرین می‌گوید: هرکه در خواب زمرد ببیند، نشانۀ فرزند و برادر یا مال حلال است. اگر در خواب ببیند که زمرد دارد یا کسی زمردی به وی بخشید، تعبیرش آن است که فرزند یا برادرش از دنیا می‌رود یا غایب می‌گردد یا مالش از دست می‌رود. ابراهیم کرمانی می‌گوید که زمرد دیدن مربوط به مذهب نیکو ست و هر زیادت و نقصان که در زمرد بیند، تأویل آن به دین و مذهب بازگردد. جابر مغربی می‌گوید: دیدن زمرد در خواب نشانی از کنیزک است و تعبیر آن به نیک و بدِ کنیزک باز می‌گردد. بعضی می‌گویند دیدن زمرد در خواب دلیل سخنی نیکو ست. حضرت امام صادق (ع) فرماید: دیدن زمرد در خواب بر 5 وجه بود: اول فرزند، دویم برادر، سیم مال حلال، چهارم کنیزک خوب‌روی، و پنجم سخن نیکو. هرچند که زمرد نیکوتر بیند، این دلیلها که گفتیم، نیکوتر باشد (نک‍ : حبیش، 252-253). ابراهیم کرمانی می‌گوید: «زمرد اندر تأویل، مذهب مردی بود اندر برادران و خداوندان دین، و اندر خواستۀ حلال، و اندر علم نیکو. پس اگر بیند که مرو را بهری از زمرد دادند، مرو را اندر برادران یا اندر فرزندان یا اندر علم فزونی بود. اگر بیند که از وی بستدند یا گم کرد یا بدزدیدند، او را تفسیر اندر گم شدن این مردم بود که یاد کردیم» (خواب‌گزاری، 216). 

زمرد در زیورها

در دورۀ ساسانیان زمرد مورد توجه بوده و پادشاهان در تاجهای خود اغلب زمرد می‌نشانده‌اند (زاوش، 135). خواجه نصیرالدین طوسی نوشته است: زمرد را به سبب طولانی و توخالی بودن به قصبه تشبیه می‌کنند؛ وی می‌افزاید: به‌ندرت نگینی از زمرد دیده می‌شود که آن را از قصب نساخته باشند؛ و توضیح می‌دهد که: هر نوع گوهری را اگر بشکنند و برای تزیین و گوهرنشانی دوباره وصل کنند، عیب بزرگی بر آن وارد کرده‌اند، مگر زمرد که اگر آن را بشکنند و وصل کنند، چندان نقصانی بر آن وارد نمی‌شود و در قیمت تفاوت بیشتر نکند، بلکه باشد که قصبه را بشکنند و باز وصل کنند، قیمت آن زیادت شود. همو اضافه می‌کند که در روزگار قدیم، از زمرد شکسته که به‌صورت دوتایی یا سه‌تایی یا بیشتر به هم وصالی می‌شدند، نگینها می‌ساختند. آنها را برای صفحه‌ای از صحیفۀ مینا به اشکال مختلف وصل می‌کردند (ص 57- 58). 
بیهقی در وقایع سال 424 ق، از جهیزیه‌ای یاد می‌کند که دختری در زمان سلطان مسعود با خود آورده بود و جزو آن جهیزیه، تختی بود که آن را با 30 درخت زرین تزیین کرده بودند که برگهای درختان از فیروزه و زمرد، و بار آن انواع یاقوتها بود (ص 510). 
کلارا کولیور رایس در سدۀ 14 ق/ 20 م، در سفرنامۀ خود نوشته است: زنان فرادست روبنده‌ای از جنس پارچۀ کتانی سفید ظریف روی صورت می‌کشند که تا حد زیر زانو می‌رسد. قسمت چشمهای آن دارای یک شبکه‌دوزی به پهنای 4 اینچ است. روبنده به وسیلۀ یک سگک یا قزن‌قفلی به پشت سر محکم بسته می‌شود. احتمال دارد که این سگک از طلا، نقره یا برنج باشد و روی آن، قطعه‌ای فیروزه یا سنگی دیگر، از یاقوت یا زمرد نشانده باشند (ص 118). 
اشراف تهرانی در آرایش عروس، زیوری به نام ماه و خورشید ـ خِفت بر گلوی عروس می‌بستند که به شکل هلال ماه بود و خورشید در میان آن می‌درخشید؛ زرین بود و رویش نگین یاقوت یا دُر یا زمرد یا شیشه یا چیز دیگری می‌نشاندند (کتیرایی، 178). درقصۀ «ماه‌پیشانی»، دیو یک دست لباس حریر با یک تاج یاقوت و یک انگشتر الماس و یک خِفتی زمرد‌نشان و یک جفت کفش زرین می‌آورد و به بانوی شهر می‌‌پوشاند و برای عروسی با پسر پادشاه می‌فرستد (درویشیان، 13(1)/ 124). 
در سمنان، یکی از زیورهای عروس سینه‌‌ریز بود با «گل طلایی به قدر یک نعلبکی، که نگین شیشه‌ای یا زمرد روی آن قرار داشت» (احمدپناهی، 255). 
در قصۀ عاشقانۀ «مغول دختر»، اتاقهایی توصیف شده‌اند که پر از خزاین مملکتی از قبیل درختهای الماس، زمرد، فیروزه و مروارید است (درویشیان، 14(2)/ 61). 
در روضۀ مولودی حضرت فاطمه (ع)، از قصرهای عالی سخن به میان می‌آید که فرشهایش از ابریشم و گل‌وبوته‌هایش از الماس و زمرد است (شهری، 3/ 30). ازجمله جشن و سرورهایی که زنان تهرانی برپا می‌کردند، عروسی قریش بود: دختری را به عنوان یکی از کفار قریش عروس می‌کردند و هرگونه لباس فاخر و انواع زیورهای ناب را بر او می‌آویختند و حضرت فاطمه (ع) را، که فاقد هر نوع زیور و حتى لباس مناسبی بود، جهت خفّت دادن دعوت می‌کردند. حضرت فاطمه (ع) به پدر متوسل می‌شد. حضرت دعا می‌کرد و دعا مستجاب می‌شد و لباسهای فاخر و جواهرات مرکب از تاج مُکَلّل و گردن‌بند یاقوت‌نشان و دست‌بند و گوشواره و انگشتر و خلخال و همچنین سینه‌ریز زمرد از آسمان می‌آمد (همو، 3/ 36). 
در اشعاری از فرهنگ عامۀ لرستان، حتى رکاب قهرمان زمردنشان است (عسکری‌عالم، 5/ 94). مؤلف کتاب بیرجندنامه واژۀ «نِگی [ن]» را نگین معنی کرده و آن را مانند برخی جواهرها ازجمله زمرد نام برده است، ولی معلوم نیست که در طبقات مختلف جامعه از آن به عنوان زیور استفاده می‌شده است یا نه (رضایی، 444). 

زمرد در ادبیات

هر یک از شعرای فارسی‌زبان به‌تناسب ذوق و اطلاعات خود، از زمرد نام برده و در تشبیهات از آن استفاده کرده‌اند. در میان شعرا به نسبت شمار اشعار، فردوسی بیش از دیگران، از زمرد و زبرجد نام برده است و در اشعار ابن‌یمین، از میان شمار دفعاتی که او در اشعارش از جواهرات نام برده، زمرد مقام سوم را دارد (نک‍ : زاوش، 56-57). ازرقی سروده است: زمرد و گیه [یا کَوَرِ] سبز هر دو همرنگ‌اند/ ولیک زین به نگین‌دان کشند، زان به جوال (نک‍ : دهخدا، 2/ 916). انوری گفته است: زمرد و کَوَرِ سبز هر دو یکرنگ‌اند/ ولی از این به نگین‌دان کنند و زان به جوال (نک‍ : همانجا). 
گویند افعی چون زمرد بیند، کور شود، و شعرا به تمثیل آورده‌‌اند: منجیک ترمذی: شنیده‌ام به حکایت که دیدۀ افعی/ برون شود چه زمرد در او برند فراز/ / من این ندیدم و دیدم که خواجه دست بداشت/ برابر دل من بترکید دیدۀ آز؛ مجیر بیلقانی: گرفته‌ام که عدوی شتردلت افعی است/ شود زمرد چشمش سپهر مینایی (همانجا). 
محمد انوری ابیوردی در سدۀ 6 ق، برای نشان دادن تفاوت شخص مورد نظر خود با کسانی که به شکل و شمایل او بیرون می‌آیند، چنین آورده است: به شکل و شبه تو گر دیگران برون آیند/ زمانه نیک شناسد زمرد از مینا (ص 4). 
مولوی در مثنوی معنوی، در بیتی که با «آن زمرد باشد ... » شروع می‌شود، به ضریر (نابینا) بودن افعی از زمرد اشاره کرده است (دفتر 6/ 925). همو در بیتی که با «مال چون مار است ... » شروع می‌شود، با در نظر گرفتن این باور مردمی که زمرد باعث کورشدن مار و اژدها می‌شود، اشاره دارد که «تنها شخصیت بسیار متعالی و روح قوی است که در برابر ثروت و جاه از جا درنمی‌رود» (دفتر 5/ 693؛ انوری، حسن، 2/ 958). 
در خسرو و شیرین نظامی، در باب رسیدن شاپور به ارمن، سبزی و شادابی مرغزارهای کوهساران ارمن به رنگ زمرد تشبیه شده است (ص 139). سلمان ساوجی (ص 513) نیز در سدۀ 8 ق، و وحشی بافقی (ص 300) در سدۀ 10 ق، سبزی گسترده و زیبای دشت را به تخت زمرد تشبیه کرده‌اند. 

مآخذ

آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1335 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ ادیب، داریوش، فرهنگ جامع جواهرشناسی، تهران، 1389 ش؛ ارسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، مجموعه مقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1350 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ امثال سخن، تهران، 1384 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1356 ش؛ اوتر، ژان، سفرنامه، ترجمۀ علی اقبالی، تهران، 1363 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ بلوکباشی، علی، نوروز جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1381 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی معرفة الجواهر، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ بیهقی، تاریخ؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ حمید ارباب شیرانی، تهران، 1383 ش؛ تیفاشی، احمد، ازهار الافکار فی جواهر الاحجار، به کـوشش محمد یـوسف حسن و محمود بسیـونی خفاجی، قاهره، 1977 م؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش احمد روضاتی، تهران، 1402 ق؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1382 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1332 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آرام، تهران، 1383 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، تهران، 1381 ش؛ زاوش، محمد، کانی‌شناسی در ایران قدیم، تهران، 1375 ش؛ زواره‌ای، مهدی، «زیورسازی و گوهرنشانی ـ ایران»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم‍ 81؛ سلمان ساوجی، دیوان، به کوشش منصور شفق، تهران، 1336 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1382 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صالحی، بهرام، فرهنگ گوهرشناسی، تهران، 1384 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1388 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ قرآن کریم؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383 ق/ 1963 م؛ کتیرایی، محمد، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ منوچهر دانایی، محسن، فرهنگ گوهرشناسی، به کوشش محمدعلی احمدی بیداخویدی، تهران، 1376 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)، تهران، 1369 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363 ش؛ نظامی گنجوی، خمسه، به کوشش سامیه بصیرمژدهی، تهران، 1383 ش؛ وحشی بافقی، کمال‌الدین، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1356 ش؛ هادی، یوسف، حاشیه بر الجماهر فی معرفة الجواهر (نک‍ : هم‍ ، بیرونی)؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش.

 اصغر کریمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: