زمرد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246889/زمرد
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
زُمُرُّد، ازجمله کانیهای بلوری ارزشمند که در گوهرنشانی و تزیین زیورهای تاج و تخت شاهان، و همچنین در پزشکی مردمی به کار میرود و باورهایی نیز دربارۀ آن وجود دارد. خواجه نصیرالدین طوسی نوشته است: «در این روزگار، هیچکس پارۀ زمرد عجمی ندیده است» (ص 57)؛ در دیگر کتابها، از معادن گوهر در سرزمینهای گوناگون نام برده شده است، ولی نامی از ایران نیاوردهاند (منوچهر، 212 بب ؛ صالحی، 48). با این حال، زمرد کلمهای فارسی است و حتى گفته میشود که نام یونانی زمرد، سمردایس، از زمرد فارسی گرفته شده است؛ شاید به این سبب که در یونان، معدن زمرد نبوده است. در ایران باستان، نخستین زمرد در ناحیۀ اورال شمال خراسان بزرگ، در ریشۀ درختی یافت شد که ریشهکن شده بود و امروزه هم این محل و این معدن به نام ایزومرود معروف است. اعراب نیز این کانی را زمرد مینامند (زاوش، 52، 135، 136، حاشیۀ 1). زمرد در هندی «پنا» نامیده میشود (عقیلی، 476). همچنین گفته شده است که نام زمرد از نام «اوزوم رود» ترکمنستان گرفته شده است. زمرد ترکمنستان از طریق جادۀ ابریشم به اروپا برده میشد. در ضمن، در گزارشهای باستانی مصر، یادی از سنگ بلخ شده است که آن را برابر با زمرد میدانند (منوچهر، 212). برخی گفتهاند که زمرد و زبرجد هردو یکی و از یک جنساند که بهسبب اختلاف ماده، هر یک به نوعی تکوین مییابد، و بعضی گفتهاند که زبرجد جوهری بهتر از زمرد بوده است و اکنون موجود نیست و بهترین زمرد را زبرجد میخوانند (نصیرالدین، 56؛ عقیلی، 476). بیرونی زمرد و زبرجد را دو اسم مترادف از یک معنی میداند (ص 262)، ازاینرو، همۀ مشخصات و خواص زبرجد را برای زمرد نیز در نظر میگیرد و در همانجا از قول اخوانالرازیان، جواهرشناس سلطان محمود، بهترین و عالیترین زمرد را به ترتیب ظلمانی، ریحانی و سلفی میداند و بقیه را پست میشمارد (ص 263؛ زاوش، 137؛ لغتنامه ... ). ارسطو نیز زبرجد و زمرد را از یک کان میدانسته است (نک : حکیم مؤمن، 44)، ولی حکیم مؤمن، طبیب شاه سلیمان صفوی (سل 1077 یا 1078-1105 ق)، از جملۀ کسانی است که این دو را متفاوت از هم دانسته، و زمرد را جداگانه (ص 453) و زبرجد را جداگانه (ص 440) شرح داده و برای هر یک خواص ویژهای برشمرده است (نک : ادامۀ مقاله). عقیلی علوی شیرازی، صاحب مخزن الادویة (1183 ق)، زمرد را از معدنیات آورده و بر پایداری و فسادناپذیری آن تأکید کرده است (ص 25). همو از قول مردم نوشته است که زمرد در معدن طلا شکل میگیرد و مـادۀ آن طلایی است کـه شدت فشردگی و انجمادش به حدی بوده که در مدت 21 سال در معدن تکوین یافته و رنگ آن سبز شده است (ص 476). صاحب کتاب تحفة المؤمنین عقیده دارد که زمرد هم از معدن طلا و هم از معادن دیگر حاصل میشود (نک : حکیم مؤمن، 453).
بهندرت دیده میشود که رنگ سبز کانی زمرد در یک قطعۀ بزرگ، به یک میزان گسترده شده باشد، بلکه در آن رنگهای سبز گوناگونی دیده میشود (نصیرالدین، 58). صاحب جواهرنامۀ سلطانی از قول بلیناس حکیم، سبب رنگ سبز گرفتن زمرد را چنین نقل میکند: مواد تشکیلدهندۀ زمرد با آمدن به سطح و با نفوذ یاقوت قرمز سرخ میشوند. پس از آن به سبب سرما، اجزاء آن فشرده میگردد؛ سرخی بیرون و سیاهی ناشی از فشردگی با هم درمیآمیزند و رنگ سبز، حاصل میشود (نک : زاوش، 146). صاحب کتاب صبح الاعشى نوشته است: زمرد در آغاز میخواست یاقوت شود و رنگ آن سرخ بود، ولی به سبب تکاثف سرخی بر روی هم، سیاهی بر آن غلبه کرد و سرخی و سیاهی به هم درآمیخت و رنگ آن سبز گردید (قلقشندی، 2/ 103). بیرونی در الجماهر از قول محمد بن زکریای رازی نوشته است: «رنگ سبز زمرد از زنجار مس است»، ولی خود بیرونی آن را نپذیرفته است (ص 264). برای بهبود کیفیت رنگ در زمرد، آن را با روغن یا موم اشباع میکنند و بدین سان بازتاب نور را از ترکهای موجود در آن به حداقل میرسانند. زمردهایی که به صورت نگین استفاده میشوند، در تماس با مواد شوینده زیبایی خود را تا حدی از دست میدهند. اینها را میتوان با قرار دادن در روغن به زیبایی اولیه بازگرداند. زمرد درخشندگی شیشهای دارد (ادیب، 277). نصیرالدین طوسی زمرد را به اعتبار رنگ و منسوب بودن آن به معدن خاص و شخص خاص به 11 نوع تقسیم کرده است (ص 56-57). بهترین زمرد سبز پرآب شفاف است که آمیخته به سنگریزه و طلق نباشد، یعنی در جرم آن ریزههای سنگ دیده نشود و نیز بعضی مواضع آن مانند طلق، براق نباشد (عقیلی، 477). صاحب کتاب تنسوخنامه نیز برای بهتر بودن زمرد، بر آبدار بودن آن تأکید کرده است (نصیرالدین، 61). حکیم مؤمن زمرد را به 4 نوع (ص 69) و عقیلی علوی شیرازی به 7 نوع تقسیم کردهاند (ص 476-477).
زمرد زود شکسته میشود؛ با سوهان ساییده میگردد؛ در آتش رنگش عوض میشود و به حالت کدر درمیآید؛ معمولاً با یشب [سنگ یشم] و لعل سبز اشتباه میشود، ولی تمیز زمرد از آنها به این است که یشم و لعل با مرقشیشا جلا میپذیرند و زمرد جلا نمیپذیرد. به سبب رنگ سبز، طبیعت زمرد سرد و خشک است. سختی زمرد از سنگهای دیگر کمتر است (زاوش، 136؛ نصیرالدین، 59، 60-61؛ عقیلی، همانجا). واحد سنجش زمرد در زمان نصیرالدین طوسی (سدۀ 7 ق)، «دانگ» بود که بزرگتر از «مثقال» و آن بزرگتر از «درم» بوده، و بر همین اساس نیز قیمتگذاری میشده است (نصیرالدین، 61). خواجه نصیرالدین طوسی نوشته است: «زمرد را به جلای یاقوت جلا دهند، بر چرخ مس، بعد از آنکه بر چرخ اسرب (سرب) نرم کرده باشند. و زمردی که سوختهطبع باشد، آن را بعد از آنکه بهغایت نرم کرده باشند، به سنگ محک جلا دهند، خوبتر آید ... میان لعل سبز و یشب سبز و زمرد که تمیز کنند، هم به جلا کنند» (ص 58- 59).
در سدۀ 7 ق، معادن زمرد در ولایت و محل زیست سیاهان در گرمسیر مغرب و همچنین در چند مکان در قسمتهای بالا و پایین صعید مصر بوده است. در هندوستان ارزش و احترام زمرد بیشتر از جاهای دیگر بوده است (همو، 54). امروزه معادن زمرد را در روسیه، کلمبیا، برزیل، هندوستان، پاکستان و شرق آفریقا میتوان سراغ گرفت. زمردها درونگیرهای بیشماری از کانیهای نرمتر در درون خود دارند که فرانسویها به آنها «ژاردن» (به معنی باغ) میگویند (منوچهر، 213؛ صالحی، 48).
به گواه کاوشهای باستانشناختی، در زیورآلات ایرانیانِ پیش از اسلام، از هنر گوهرنشانی استفاده نمیشده است. در دورۀ اسلامی، توجه به هنر زیورسازی پیشرفت فزایندهای یافت و بهتدریج این هنر جای خود را در هنر زرگری و زیورسازی باز کرد. ابتدا سنگهای لاجورد طبیعی و بهتدریج عقیق و شبق و در دورههای نزدیکتر، زبرجد، یاقوت، زمرد، الماس و برلیان در تزیین زیورها به کار رفت که همۀ اینها گویای روابط اجتماعی و طرز زندگی مردم هریک از دورههای تاریخی است (زوارهای، 31-32). برخی قدمت هنر گوهرنشانی را تا اواخر دورۀ ساسانیان به عقب برده و نوشتهاند که در آن دوره، انواع گوهرها را بر تخت و تاج و زیورها مینشاندند، اما از زمرد نامی برده نشده و تنها مورد استفاده از زمرد را در تاج 91کیلوگرمی انوشیروان از طلا و نقره، که با زنجیری به سقف آویخته شده بود، یاد میکنند که بر آن، یاقوت و زمرد نشانده بودند (نک : اقبال، 934). شاردن در سدۀ 11 ق/ 17 م، نوشته است: «ایرانیان برای زمرد انواعی قائلاند. عالیترین نوع آن را زمرد مصری، درجۀ دوم را زمرد کهن، و سومی را زمرد تازه مینامند. پیش از اکتشاف دنیای جدید (آمریکا)، برای ایرانیان زمرد از مصر میآمد که آب و رنگ عالیتر و سختتری از زمردهای غربی دارد؛ چون مسلم است که از مدتها پیش، موضوع کانهای زمرد در سرزمین مصر مطلقاً منتفی شده است، امکان دارد که گوهرهای موسوم به زمرد مصری به ایران از مسیر بحر احمر، یا از هند غربی، از طریق فیلیپین، یا از پیگ [پایتخت منطقهای به همین نام از سرزمین بیرمانی] یا از مملکت کلکنده در ساحل کورماندل [ساحل شرقی هندوستان در خلیج بنگاله]، که در آنجا مدام زمرد استخراج میگردد، وارد شده باشد» (4/ 100-102). تاورنیه نیز در سدۀ 11 ق، از کارشناسانی صحبت کرده است که برای تعیین قیمت زمردهای او آمده بودند (ص 127) و از سکوهای جواهرفروشی در بازارها صحبت کرده است که مقداری یاقوت و مروارید و عقیق و فیروزه و همچنین زمرد در آن گسترده شده و برای اینکه دیده شوند، ولی به سرقت نروند، توری ابریشمین روی آنها کشیده بودند (ص 63). ژان اوتر در سدۀ 12 ق/ 18 م (ص 84)، ارسل در سدۀ 13 ق/ 19 م (ص 130)، و پولاک (ص 72) به خرید و فروش زمرد در بازارهای ایران و کاربرد آن در زیورآلات ایرانیان اشاره کردهاند. آلمانی نیز به تالاری در انتهای تالار موزه اشاره میکند که تخت نادرشاه در آن قرار دارد که تمام بدنۀ آن از یاقوت و زمرد پوشیده شده است (ص 777).
بشر از زمانی که زمرد را کشف کرده، آن را گرامی داشته است (صالحی، 48). براساس اسطورههای موجود، زمرد از آشیانههای مرغ عنقا (سیمرغ) به دست میآید (هادی، 262-263، حاشیۀ 1). زمرد از جملۀ گوهرهای گرانبها ست که در نظام طبقات اجتماعی و قشربندی آن، تنها در اختیار قشرهای بالای جامعه بوده است و شاهان و اشراف در تزیینات و زیورها از آن استفاده میکردند. زمرد جایگاه و پایگاهی در اقشار فرودست نداشته و ازاینرو، نقش چندانی هم در فرهنگ عامه ایفا نکرده است. تنها در قصهها، روایات و داستانهای مردمی است که نام زمرد دیده میشود و نه شرح آن؛ و در بسامدی میانه همراه با نام دیگر گوهرها، برای وصف تزیینات تاج و تخت شاهان یا زیور زنان و دختران شاه و طبقات فرادست آمده است. حتى در باورها و پزشکی مردمی و کهن و دیگر کاربریها نیز، دربارۀ همان طبقات بالا و مرفه جامعه از آن استفاده میکردند. بهباور مردم، زمرد و یاقوت را در عهد اسکندر از ظلمات آوردهاند (نصیرالدین، 57). نیز کوه قاف از زمرد است و در وسط دنیا قرار دارد. دنیا از یک کوه (کوه قاف)، که وسط آن محل پریان است، و دو دشت در دو طرف راست و چپ آن تشکیل شده است. دشت طرف راست را که دشت گرمسیر است، دشت «افرتپان» سیاهان مینامند و دشت طرف چپ را که سردسیر است، ترکان تنگچشم مردمخوار اشغال کردهاند (نک : هدایت، 185). مردم باور داشتند که حمل زمرد، بهخصوص زمردهایی که روی آنها متون مقدس حک شده باشد، شگون دارد. به عنوان نمونه، شاهجهان، سازندۀ تاجمحل، روی قطعات زمرد، متون مقدس را حک کرده بود و آن را به عنوان طلسم با خود داشت. برخی از این طلسمها که به نام زمردهای مغول مشهور است، در موزهها و مجموعهها به چشم میخورد. یکی از این طلسمها از زمردی به رنگ سبز سیر و به وزن 78 قیراط ساخته شده و در لبههای این نگین زمرد، به زبان فارسی نوشته شده است: «آنکه این طلسم را حمل کند، از حفاظت خاص خداوند برخوردار خواهد بود» (ادیب، 295). خواجه نصیرالدین طوسی نوشته است: گفتهاند هرکه زمرد را با خود دارد، خواب بد نبیند؛ قوت دل دهد؛ در مفرح سرد به کار دارند؛ خون شکم و اسهال را سود دارد؛ بسیار در او نگریستن نور بصر زیادت کند؛ هرکه با خود دارد، از علت صرع ایمن باشد؛ در قدیم ملوک عجم بر فرزندان خویش بستهاند تا در کبر سن از علت صرع ایمن باشند (ص 59-60). همو نوشته است: آوردهاند زمانی که سلطان غیاثالدین محمد بن سام در فیروزهکوه بود، نام وی را بر 10 قصبۀ زمرد نوشته بودند که هر یک از آنها کمابیش 10 مثقال بود و همۀ آنها از لحاظ شکل و رنگ در نهایت خوبی بودند (ص 63). مردم باور داشتند که حمل زمرد خوششانسی میآورد و خوشیمن است و به همین سبب، مسافران آن را با خود حمل میکردند (بیرونی، 262-263). گویا نخستین کسی که عقیده داشت بعضی سنگهای قیمتی باعث خوشبختی میگردد و شگون دارد، هارون، برادر حضرت موسى (ع)، بوده است. در تورات خداوند به موسى (ع) فرمان میدهد که 4 رسته از سنگها بر لباس مقدس برای هارون مرصع کند که رستۀ اول آن با عقیق احمر و یاقوت اصفر و زمرد باشد (نک : زاوش، 53). در روایتها آمده است که زمرد حافظه و هوش صاحبش را تقویت میکند و او را قادر به پیشگویی آینده میسازد (ادیب، همانجا). بهرغم باورهایی که دربارۀ کور شدن افعی بر اثر زمرد وجود داشت (نک : نصیرالدین، 60؛ آنندراج؛ مولوی، 693)، ابوریحان بیرونی مینویسد که افعی را به صورتهای مختلف با زمرد روبهرو کرد، ولی زمرد تأثیری بر چشم حیوان نگذاشت (ص 167- 168). زمرد در ایران علامت سبزی سبزهزاران است (شوالیه، 3/ 458). همچنین به اعتقاد مردم، آسمان «پردۀ هفترنگ» نامیده میشود. آسمانِ اول از سنگ خارا ست، آسمان دوم از پولاد، آسمان سوم از مس، آسمان چهارم از نقره،آسمان پنجم از طلا، آسمان ششم از زمرد، و آسمان هفتم از یاقوت. این معادن آسمانی از آثار هفتسیاره است (ماسه، 1/ 298). در برخی از مناطق ایلام و لرستان، آسمان و طبقات آن کاملاً ویژگی مادی دارند؛ مثلاً آسمان اول از زمرد سبز و بیغش است (اسدیان، 11). یکی از روستاییان قیطول ملکشاهی لرستان چنین روایت کرده است: شب و روز و مهر و ماه و آسمان، هیچکدام نبودند. آفریننده دُر گوهر بود و گوهر به دریا. گوهر درخشیدن گرفت و رخشان جاری شد و 7 طبقۀ آسمان را پدید آورد. آسمان اول سبز و بیغش، بهسان زمرد و چون کوه قاف؛ آسمان دوم دُری سفید؛ آسمان سوم آبیفام ... ؛ آسمان ششم از دُر ثمین است؛ هفتمین آسمان از زر ناب، و هر آسمان را از آسمان دیگر 500 سال راه است. بعضی از لرستانیها معتقدند که طبقۀ چهارم از 7 طبقۀ آسمان، از زمرد است (همو، 121).خدای تعالى کوهی عظیم از زبرجد سبز آفرید که سبزی آسمان از آن است؛ آن را کوه قاف میگویند، و این آن است که خدا به آن قسم خورد و فرمود: ق وَالْقُرْآنِ الْمَجیدِ (50/ 1). گفته شده است که روزی عبدالله بن سلام از حضرت محمد (ص) پرسید: فراز زمین از چیست؟ گفت: از کوه قاف. گفت: کوه قاف چیست؟ گفت: از زمرد سبز و سبزی آسمان از آن است. گفت: بالای [ارتفاع] کوه قاف چه مقدار است؟ گفت: 500ساله راه است. گفت: گرداگرد وی چند است؟ گفت: 000‘2ساله راه است (نک : هدایت، 185-186). در دائرةالمعارف بحر الفوائد، در بخش مربوط به مناسک حج و در باب رمی جمره، آمده است که انداختن انواع سنگ چون بلور و یاقوت و زمرد همه روا باشد، اما زرنیخ و آهک و سرمه روا نباشد (ص 287). خواجه نصیرالدین طوسی نوشته است که هرکس او را ضرری از هوام [آفات جانوری] رسد، مقدار 8 جو تا دانگی مصوّل کرده (بسوزانند) [با آب بشویند و سنگریزه خارج کنند]، به مارگزیده دهند، پیش از اثر زهر، مضرت آن زهر بازگرداند. فیالجمله تجربه شده است که مقدار یک دانگ از زمرد شستهشده با آب که سنگریزههای آن خارج شده باشد، از زهر تمامت گزندگان خلاص دهد، بیآنکه پوست کنده شود و موی بریزد. همو از قول مردم اضافه میکند: گفتهاند که نوعی از سمیت در زمرد هست که اگر بیش از مقدار یک دانگ بخورند، ضرر زهر کشنده را دارد (ص 60). عقیلی علوی شیرازی نیز دربارۀ افعال و خواص زمرد نوشته است: نوشیدن زمرد مایعشده یا آویزان کردن آن بر بدنْ مفرح و مقوی حرارت غریزی و ارواح و دل و دماغ و کبد و معده، و رافع صرع و نگرانی و غم و اندوه و خفقان و ذاتالجنب و ذاتالریه و خونریزی و اسهال خونی و زهرهای کشنده و هوام و استسقا و یرقان و بندآمدن ادرار و سنگ کلیه و مثانه و جذام میشود، و چون شخصی که زهر خورده و یا جانوری سمی او را گزیده باشد، پیش از سرایت زهر به جمیع اعضا، مقدار 8 شعیر آن را نرم بساید و بخورد، زهر بر او کارگر نشود و امان یابد؛ مانع ریزش مو و کنده شدن پوست میشود؛ اکتحال آن جهت تقویت بصر و رفع هبل مفید است؛ و مداومت نظر کردن بر آن کلال [خستگی] بصر، و آویختن آن و بر انگشت کردن انگشتری آن جهت منع صرع مفید است، و به همین سبب است که ملوک از زمان تولد کودکان آن را علاقۀ گردنبند آنها مینماید، و چون نگین انگشتری از طلا باشد، جهت رفع طاعون مؤثر است، و مالیدن آن برای سعفه [نوعی بیماری پوستی سر و صورت] و قروح خبیثه مفید است (ص 477).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید