زرعلی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 25 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246863/زرعلی
سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
زَرْعَلی، نیزهدار و یار و یاور رستم در داستانهای حماسی غرب کشور. نام و شخصیت زرعلی در بسیاری از حماسههای فارسی نیامده است (اکبری). این نام در برخی از حماسههای گورانی با خوانشهای متنوع دیده میشود. در اندک مواردی، در طومارهای کهن نقالی فارسی، برای نمونه، در داستانوارۀ کوتاه «رفتن رستم به مغربزمین برای نجات بـرزو»، نام زرعیل (نک : طومار ... ، 664-667؛ هفتلشکر، چ افشاری، 279) و یا راعیل ( کلیات کتاب ... ، 75) آمده است، که شاید زرعلی صورت تازهای از آن باشد و بهسبب همخوانی با نام علی (ع) و قداست این نام در غرب کشور در نزد شیعیان و اهل حق، در قیاس با نام «سبزعلی» رایج شده باشد (اکبری).براساس روایتهای رایج در برخی از نقاط غرب کشور، زرعلی همراه با رستم در عرصۀ حماسۀ ملی ایران گام میگذارد و نقش ویژهای در داستانهای مربوط به دورۀ نوجوانی رستم دارد. از چگونگی کودکی، نوجوانی و جوانی زرعلی اطلاعی در دست نیست. نخستین حضور وی، در روایتی از داستان «رستم و ببر بیان» (نک : داستان ... ، 54 بب ) است. براساس این روایت، رستم که برای کشتن اژدهای ببر بیان روانه میشود، در میانۀ راه، به دیوی سهمناک با نام زرعلی برخورد میکند. زرعلی بهسوی رستم سنگ پرتاب میکند. رستم با او گلاویز میشود، دیو سهمگین را بالای سر میبرد و بر زمین میزند، و دست بر گلوی وی میگذارد. زرعلی طلب بخشش میکند تا بتواند برای همیشه غلام رخش و خدمتکار رستم باشد. رستم با زرعلی که «گلیمگوش» خوانده شده است، به چادر بازمیگردد (همانجا). این داستان از داستانهای شگفت حماسۀ ملی ایران با زیرساختهای اساطیری کهن و پیچیده است. نیزهدار، یار و یاور رستم در حماسههای گورانی شخصیتی دیوی دارد و نام وی از همان آغاز زرعلی است و گرفتارکردن وی از افتخارات رستم به شمار میرود (هفتلشکر، روایت الفت، گ 143 پ). پیدایش این شخصیت در داستان «رستم و ببر بیان» تفاوتهای ویژهای با زرعلی در دیگر حماسههای گورانی دارد؛ مثلاً زرعلی در این داستان دیوی بلندپیکر است، اما در «رزمنامۀ کنیزک» (همان، گ 30 پ) انسانی است که بهسبب کوتاهی قد نمیتواند بر پشت رخش سوار شود. توصیف گلیمگوش در «رستم و بور بیان» (ص 74-76) با تصویر زرعلی در هفتلشکر (روایت بهاءالدین، 215) نیز تفاوتهای چشمگیر دارد؛ اما در برخی از داستانها، اشارههایی در تأیید شخصیت دیوی گلیمگوش دیده میشود: در دو روایت از کلیات رستم و زردهنگ (ص 60؛ شاهنامۀ کوردی، 645)، جمجمدیوْ زرعلی را «دیو / شوم گلیمگوش» میخواند و در داستان «سیاوش» گورانی با عنوانهای «دیو» (نک : همان، 224، 227)، «دیو پُرسَهم» (نک : همان، 209)، «دیو کین / پـرکین» (نک : همـان، 223، 226) و «دیو زبردست / پرهنر» (نک : همان، 224، 227) از وی یاد میشود. شخصیت زرعلی با داشتن ویژگیهای کهن و ناب اساطیری (نک : دنبالۀ مقاله) نمیتواند شخصیتی تازه یا ساختهوپرداختۀ شاعران یا راویان گورانیزبان باشد؛ شاید حضور این شخصیت اصیل در روایتهای شرق ایران، برای برجستهکردن رستم یا هر دلیل دیگری، حذف شده است. اینگونه همراهی دیو با پهلوان، به فرزندان رستم نیز منتقل شده است؛ برای نمونه، صلصالدیو پس از شکست از جهانبخش، غلامی وی را میپذیرد (هفتلشکر، روایت الفت، گ 296 ر ـ 296 پ)، و یا رستم یکدست ــ دیوی شگفت کـه بـرزو را میرباید ــ آرزو میکند همانند زرعلی که در خدمت رستم است، در خدمت برزو باشد ( کلیات رستمنامه و برزو ... ، 38). نکتۀ درخور نگرش آن است که در حماسههای گورانی، ویژگیهای دیوی بهسرعت از زرعلی زدوده، و او به شخصیتی انسانی دگرگون میشود، تاآنجاکه عبارت «دیو / شوم گلیمگوش» از روایتهای دیگر داستان «رستم و زردهنگ» (نک : جنگ ... ، 15) زدوده میشود. زرعلی (دیو گلیمگوش) در روایت گورانی «رستم و ببر بیان» در مقایسه با دیگر روایتها، از نقش و اهمیت بیشتری برخوردار است. او نخست زال را شکست میدهد، اما در نبرد با رستم شکست میخورد و تسلیم میشود. همو ترفند صندوق را به رستم میگوید و خود آن را میسازد. در برخی از روایتهای فارسی، دیو در آموزش و ساختن صندوق نقشی ندارد (نک : هفتلشکر، چ افشاری، 154-155) و گاه نیز از این شخصیت خبری نیست (طومار، 426-431؛ انجوی، 217-220). در حذف ترفند ساختن صندوق، روندی منطقی وجود دارد. این ترفند را نخست آدمیان از دیوان فرامیگیرند؛ سپس به یک شخصیت انسانی مثلاً پدر / مربی پهلوان (طومار، 429؛ انجوی، 218- 219)، و بعد از آن به خود پهلوان ( فرامرزنامه، 92-93؛ هفتلشکر، همانجا؛ نیز نک : خالقیمطلق، 327) منتقل میشود.نکتۀ بسیار مهم در روایت گورانی آن است که زرعلی همراه با رستم به ایران میآید و از آن پس در کنار رستم و رخش میماند. وی در برخی از داستانها نقشی بسیار پررنگ دارد و در برخی، بسیار کم ظاهر میشود؛ در داستان «هفتخان» (نک : «رستم و بور بیان»، 11)، وی تنها رخش را برای رفتن به مازندران آماده میکند و به رستم میسپارد. یکی از مهمترین نقشهای زرعلی در «رزمنامۀ کنیزک» ایفا میشود (نک : هفتلشکر، روایت الفت، گ 1 ر ـ 47 ر؛ شاهنامۀ لکی، 44- 49).زرعلی در روایتهای داستان «برزو و فولادوند»، از شخصیتهای اصلی است. نقش زرعلی در این داستان آنقدر پررنگ است که حتـى راویـان متـون نقـالی بـه فـارسی ــ هرچند کـه زرعلی را نمیشناختهاند ــ با عنوان «دلاور» (طومار، 664-665؛ هفتلشکر، چ افشاری، 279) به او اشاره کردهاند. پیکی خبر هجوم تورانیان به ایران و شکست سنگین زال و کیخسرو را به رستم میرساند. زرعلی بهسرعت رخش را برای رستم زین میکند و هر دو روانۀ میدان نبرد میشوند. در این نبرد، زرعلی در کنار جهانبخش حضور دارد. هنگامی که جهانبخش با گرز بر فرق جمشیدشاه میکوبد و او را در کمند گرفتار میکند، زرعلی تاج او را بهچالاکی میرباید. زال که رستم را در میدان نمیبیند، زرعلی را برای آوردن خبر به میدان میفرستد. زرعلی رستم و رخش را در محاصرۀ دشمن میبیند و این خبر را به زال میرساند. کیخسرو جهانبخش را به یاری رستم میفرستد. سرانجام ایرانیان در نبرد پیروز میشوند و زرعلی این مژده را به کیخسرو میرساند (نک : کلیات رستمنامه و برزو، سراسر اثر؛ شاهنامۀ کوردی، 241 بب ).در داستان «سیاوش»، پس از آنکه گیو کیخسرو و مادرش را از جیحون میگذراند و همراه آنان در قلعهای پناه میگیرد، تورانیان آنان را محاصره میکنند. گیو نامهای برای رستم مینویسد. رستم پس از دریافت نامه، از زرعلی میخواهد رخش را زین کند. زرعلی رزمابزارهای رستم را برمیدارد و پیشاپیش رخش به راه میافتد؛ سپس، بهسرعت پیامی از رستم برای زال میبرد و پیام زال را برای رستم میآورد و با جهانپهلوان به میدان کارزار میرود. رستم زرعلی را برای آوردن خبر از کیخسرو و فرزندان خود به میدان نبرد میفرستد. او بهسرعت به سپاه توران میرود و با تورانیان به نبرد میپردازد؛ سپس خود را به برزو میرساند و با آگاهی از خبر سلامتی کیخسرو، به یاری فرامرز و جهانبخش میرود. زرعلی سپس به قلعهای که کیخسرو در آن پناه گرفته است، میرود و با کمند به آنجا وارد میشود و بر کیخسرو سجده میکند. کیخسرو از زرعلی میخواهد هرچه زودتر رستم را به یاری فرابخواند. زرعلی دیدهها و شنیدههای خود را به رستم گزارش میدهد و همراه رستم برای نجات کیخسرو بازمیگردد. در پایان، رستم کیخسرو را نجات میدهد و او را به پادشاهی مینشاند (همان، 195-240).در داستان «رستم و زنون» نیز زرعلی نقشی بسیار فعال دارد (نک : ه د، رستم و زنون). پس از داستان «رستم و زنون»، دو فرزند زرعلی، زرداد و زرپوش، نیز به برخی از حماسههای گورانی افزوده میشوند. در داستان «هفتلشکر» (یا جواهرپوش) که زرعلی، زرداد و زرپوش گرفتار جادوی قرنطوس میشوند، رستم با آوردن نام خدا، جادوگر را میکشد و آنان را آزاد میکند (گورانی، 78-84؛ کلیات رستمنامه و هفتلشکر، 46-47).در آغاز داستان «رستم و زردهنگ»، زرعلی با دو فرزندش به یاری رستم و جهانبخش میشتابد. در نبرد میان رخش و تنزیل، اسب سرخابشاه، زرعلی و پسرانش با مهتران تنزیل میجنگند. در ادامۀ داستان نیز، زرعلی هم نقش پیک میان زال، رستم و فرزندان او را بر عهده دارد و هم در مواقع ضروری، رستم را در نبردها یاری میدهد (نک : ه د، رستم و زردهنگ).حماسههای گورانی را با توجه به نقش و جایگاه زرعلی در آنها، میتوان به 4 دسته تقسیم کرد: 1. داستانهایی که در آنها زرعلی از شخصیتهای اصلی به شمار میرود؛ این داستانها منحصراً به زبان گورانی، و در برخی از نقاط غرب کشور رایجاند و نمونۀ فارسی ندارند، ازجمله، «رزمنامۀ کنیزک»، «رستم و زنون» و «رستم و زردهنگ» (ه م م).2. داستانهایی که زرعلی از شخصیتهای اصلی آنها ست، اما در نمونۀ فارسی آنها به زرعلی اشارهای نشده است، مانند «رستم و ببر بیان»، «داستان سیاوش»، «جواهرپوش» و «هفتلشکر»؛ و یا اشارهای بسیار ناچیز به او شده است، مثل «برزو و فولادوند».3. داستانهایی که زرعلی در آنها شخصیتی فرعی دارد، مانند «هفتخان رستم»؛ و یا تنها از وی یادی شده است، مانند «بهمن و فرامرز». شاید نام زرعلی افزودهای از سوی راویان گورانیزبان به متن این داستانها باشد.4. داستانهایی که زرعلی در آنها هیچ نقشی ندارد، ازجمله، «رستم و کک کهزاد»، «رستم و سهراب»، «بیژن و منیژه»، «پادشاهی لهراسب»، «رستم و اسفندیار» و «رستم و شمقال».در رویکرد حماسی، زرعلی به «شاطر» (ه م) نامبردار است (هفتلشکر، روایت الفت، گ 73 پ). شاطر پیک بادپایی است که پیشاپیش اسب و سوار حرکت میکند (همانجا؛ طومار، 804). او که «باد دمان» نامیده میشود (هفتلشکر، همان روایت، گ 138 پ)، چون «باد و باران» (شاهنامۀ کوردی، 208) و «رعد و برق» (هفتلشکر، همان روایت، گ 37 ر) زمین را طی میکند و همچون «برق تند» (همان، گ 96) چنان سریع میدود که رخش نیز نمیتواند به وی برسد. او با کوشش و شتاب و با جهیدن، راهها را طی میکند (شاهنامۀ کـوردی، 208- 209) و «بَلَد» (راهنما) نامیده میشود (هفتلشکر، همان روایت، گ 30 پ). زرعلی به همراه دو فرزندش به «باد» و «شهاب» تشبیه میشوند (گورانی، 117- 118؛ کلیات رستمنامه و هفتلشکر، 97). اگرچه، زرعلی در کنار ایرانیان چهرهای نیک و آبادگر دارد، ولی در برابر تورانیان، چهرهای ویرانگر و خونریز است و با عنوان «باد شمال» (شاهنامۀ کوردی، 223) و «باد صرصر» (همان، 235) از او یاد میشود. با وجود این، چهرۀ اهورایی وی بسیار پررنگتر است و به این سبب، شاید با باد جنوب یا قبله یعنی «زَران» و «زرْیان» (شرفکندی، 378، 386) پیوند داشته باشد. صفت «مرغ بالدار» (شاهنامۀ کوردی، 222) توصیفی گویا و کامل برای این ویژگی زرعلی است.نکتۀ بسیار مهم دربارۀ زرعلی آن است که برخلاف شخصیتهای اساطیری ـ حماسی ایـران، نام وی در متون آیینی اهل حق، مانند سرانجام، نامۀ سرانجام، دیوان گوره، برزنجه، گنجینۀ یاری و سرودهای یارسان نیامده است که شاید بیانگر آن باشد که زرعلی بازماندۀ خدایان کهن آریایی است و در چهارچوب آیینهای ایرانی، بهویژه اهل حق که رویکرد مثبتی به آیین زردشت دارد، نگنجیده است. به عبارتی، وی از خدایان راندهشده از سوی زردشت است؛ ازاینرو، در حماسههای گورانی که با زردشتیزدایی گستردهای همراهاند، جایگاه خود را بهخوبی یافته است. نمونۀ همسان زرعلی در متون اهل حق، داوِد، نماد خدای باد است (نک : سرانجام، 1/ 429، 726).از زرعلی با عنوان «پهلوان» و «سرهنگ» (هفتلشکر، همان روایت، گ 34 پ) نیز یاد میشود. وی در زمرۀ پهلوانانی چون گودرز، بهرام، طوس، میلاد و زواره به شمار میآید و در کنار آنان بـه بادهنوشی میپردازد (همان، 132 پ ـ 133 پ؛ «رستم و زنون»، 11-12).زرعلی از اعضای خانوادۀ رستم به شمار میآید. رستم وی را «فرزند دلبند»، «رفیق راه» و «پشتوپناه» میخواند (هفتلشکر، همـان روایت، گ 142 ر، 196 ر ـ 198 ر؛ «رستم و بـور بیـان»، 82). او در کنار رستم و تهمینه در خانۀ آنان زندگی میکند ( کلیات رستم و زردهنگ، 19-20) و مشاور رستم است (هفتلشکر، همـان روایـت، گ 142 ر ـ 142 پ). کیـخسـرو، زال، رسـتـم و فرزندانش احترام بسیاری برای او قائلاند (شاهنامۀ کوردی، 209، 223- 225، 228). زرعلی نیز در پاسداشت خانوادۀ رستم بارها تا پای جان پیش میرود ( کلیات رستمنامه و برزو، 162- 165، 177-181).زرعلی پیوند عاطفی ویژهای با رخش دارد. رخش با دیدن وی سرش را خم میکند تا زرعلی آن را ببوسد. زرعلی دست در گردن رخش، از هجوم افراسیاب و ویرانی ایران شِکوه میکند و از وی میخواهد جایگاه رستم را نشان دهد. رخش زانو میزند و زرعلی را بر پشت خود سوار میکند و به نزد رستم میبرد. بار دیگر، رخش زانو خم میکند تا زرعلی پیاده شود (هفتلشکر، روایت الفت، گ 30 پ ـ 31 ر).از سرنوشت و سرانجام زرعلی اطلاعی در دست نیست. در سوگسرودی که در پایان داستان کودکی رستم (گ 70) آمده، و نیز در لابهلای ابیات کلیات فرامرز و بهمن (ص 28، 41، 77)، از نبودن زرعلی با افسوس یاد شده است. گویی زرعلی و دو فرزندش، زرداد و زرپوش، برای همیشه زندهاند. از این دیدگاه، آنان با زال و آذربرزین که در برخی از روایتها همیشه زندهاند (صداقتکیش، 958- 959)، پیوندی ناگسستنی دارند و در نامواژه، عمر طولانی و جاودانگی با آنها همساناند. ازآنجاکه رزمابزار ویژۀ زرعلی «تَرکه» است (شاهنامۀ کوردی، 208، 222، 224- 225)، همان رزمابزاری که داود در رستاخیز در دست دارد، شاید زرعلی نیز از جاودانان، و دارای نقش رستاخیزی باشد. در برخی از قصهها و روایتهای رایج در بخشی از غرب کشور، زرعلی، زرداد و زرپوش در کنار نادرشاه افشار میجنگند. پیوند زرعلی و نادرشاه به آن سبب است که مردم غرب نادرشاه را از طایفۀ افشارِ غرب ایران میدانند که بهدلیل رشادتهای خود، جایگاه ویژهای در حماسههای گورانی دارد (اکبری). در داستان «رستم و برزو»، سهراب با شهرو، دختر قلیچخان افشار ــ که بعدها همراه پسرانش از یاوران کیخسرو به شمار میآید ــ در منطقۀ کرمانشاهان ازدواج میکند و برزو ثمرۀ این ازدواج است (هفتلشکر، همان روایت، گ 47 ر بب ) و «دهقانزادۀ افشارزمین» خوانده میشود ( کلیات رستمنامه و برزو، 57). برخی از قصهگویان برآناند که پیکرههای پیرمرد و دو سرباز کنار اسب نادرشاه در آرامگاه وی در مشهد، زرعلی، زرداد و زرپوشاند.
اکبری مفاخر، آرش، تحقیقات میدانی؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛ جنگ زردهنگ و رستم، دستنوشت شم 405‘ 86، موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی؛ خالقیمطلق، جلال، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1372 ش؛ داستان کودکی رستم و کشتن ببر بیان، دستنوشت شم 418‘ 86، موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی؛ «رستم و بور بیان»، هفتخان رستم، دستنوشت شم 859‘ 2، موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی؛ «رستم و زنون»، بیژن و منیژه و رستم و زنون، دستنوشت شم 855‘ 2، موجود در همانجا؛ سرانجام، به کوشش طیب طاهری، سلیمانیه، 2007 م؛ شاهنامۀ کوردی، منسوب به الماس کندولهای، به کوشش محمدرشید امینی، بیجا، بیتا؛ شاهنامۀ لکی، به کوشش حمید ایزدپناه، تهران، 1384 ش؛ شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1369 ش؛ صداقتکیش، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1374 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ فرامرزنامه، به کوشش مجید سرمدی، تهران، 1382 ش؛ کلیات رستمنامه و برزو فولادوند، دستنوشت شم 856‘ 2، موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی؛ کلیات رستمنامه و هفتلشکر، دستنوشت شم 861‘ 2، موجود در همانجا؛ کلیات رستم و زردهنگ، دستنوشت شم 857‘ 2، موجود در همانجا؛ کلیات فرامرز و بهمن، دستنوشت شم 854‘ 2، موجود در همانجا؛ کلیات کتاب رستمنامه، تهران، مطبوعاتی حسینی؛ گورانی، مصطفى، «منظومۀ جواهرپوش»، شاهنامۀ کردی، به کـوشش ایـرج بهرامی، تهـران، 1389 ش، ج 1؛ هفتلشکر، بـه کـوشش مهـران افشاری و مهدی مداینی، تهران، 1377 ش؛ همان، روایت الفت، دستنوشت شم 937‘11، موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی؛ همان، روایت بهاءالدین قطبیانی، دستنوشت شم 972‘ 86، موجود در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی.
آرش اکبری مفاخر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید