رنگ
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 23 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246787/رنگ
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
در مراسم عروسی مینابیها روی هدایای عروس پارچۀ سبزرنگ قرار میدهند (سعیدی، سهراب، 214). پوشش عروس شامل شلوار سبز، نیز دستمال سبزرنگی است که روی صورت عروس انداخته میشود تا شبهنگام، داماد در حجله آن را بردارد (همو، 236). در دوان، لباس عروس سفید است، اما تکهپارچههای رنگین سبز و سرخ را به جایجای لباس او میدوختند (لهساییزاده، 142). در ایل قشقـایی، لباس عـروس از رنگهای متنوع و بیشتر مواقع از رنگ سفید انتخاب میشود. در گذشته که دسترسی به پارچههای سفیدرنگ کم بود، روی لباس عروس سرانداز سفیدی میانداختند و برای حفظ حجاب کامل نوعروسان با دستمال هفترنگی که دوباغ نامیده میشد، صورت وی را از دید هر مردی پنهان میکردند (کیانی، 130). در مراسم برنجکوبی برای عروسی، زنان قشقایی رقصی با دستمالهای رنگین ترتیب میدهند (همو، 263). آنان در مراسم جمع کردن هیزم برای عروسی نیز، برای آراستن چهارپایان خود، پارچهها و دستمالهای رنگینی را به گردن آنها میبندند (همو، 280). در کیش سرتاسر دیوارها و سقف اتاق حجلۀ عروس را با پارچههای رنگی میپوشانند و دورتادور اتاق را بالشها و متکاهای رنگارنگ قرار میدهند و تختخواب عروس را با ملافهای سبز میپوشانند (مختارپور، 542). در قشم، برای تزیین حجله، نوارهای رنگارنگ، پارچههای الوان، و اخیراً لامپهای کوچک الوان میآویزند (نوربخش، 433). در کازرون، یک عدد لیمو عمانی را به همراه بادامی که از جیوه پر شده است، درون پارچهای سبز میگذارند و میدوزند و به کلاف سبزی میبندند و در حین خواندن خطبۀ عقد، به گردن عروس میاندازند (حاتمی، 78). آنها در کنار هدایایی که به عروس میدهند، از یک شیء سبزرنگ نیز استفاده میکنند، مثل قرار دادن برگ سبز در مجمعه و یا بستن دستمال سبزرنگ به گوسفند عید قربان، به نشانۀ سبزبختی (همو، 77). در نیرنگستان هدایت آمده که سفرۀ عقد باید سفیدرنگ باشد. بر سر سفره علاوه بر چیزهایی مثل کلهقند و جز اینها، یک کاسه آب با برگ سبز (نشان خرمی) قرار میدهند (ص 28). نکتۀ جالب توجه اینکه ایرانیان با بهکاربردن صفات سفید و سیاه، واژههای مرکب سفیدبخت و سیاهبخت را به ترتیب برای عروسان خوشاقبال و بداقبال ساخته و بهکار میبرند. در مراسم خواهرخواندگی (ه م) که در اواخر دورۀ صفوی و قاجار در میان زنان مرسوم بوده است، در هنگام درخواست و انتخاب خواهرخوانده، یک زن که بهاصطلاح پاسبز نامیده میشد، عروسکی از موم میساخت و زنی که مایل بود خواهرخوانده بشود، برای طرفش میفرستاد؛ اگر طرف چادر سیاه سر عروسک میانداخت، دلیل بر رد و نشانۀ جواب منفی بود (آقاجمال، 37- 38). در مراسم عزاداری نیز رنگها کاربردهای ویژهای دارند. در ماه محرم و صفر اغلب مردم لباس سیاه میپوشند. بسیاری نیز لباسهای کهنهتر را رنگ سیاه کرده، و در فصل عزاداری بر تن میکنند؛ بر سر بسیاری از خانهها نیز علمی سیاه، به نشانۀ آنکه در این مکانها عزاداری و ذکر مصیبت برپا ست، در اهتزاز است (رایس، 186)؛ بهطوریکه تغییر شکل در کوچه و بازار مشهود است. در این ماه، لباسهای پرزرقوبرق و خوشرنگ و چادرهای گلابتوندار زنان، بدل به لباسهای سیاهرنگ یا لباسهای سیاه با خالهای سفید میشود (هاکس، 190). واله در گزارش خود مینویسد: در مراسم عزاداری عاشورا، با پارچۀ سیاه و یا کیسۀ تیرهرنگی ستر عورت کرده و سر تا پای خود را با مادهای سیاه و براق رنگ میزنند که نشان از غم و اندوه آنان در عزای حسین (ع) است. به همراه این اشخاص، عدهای برهنه نیز راه میروند که همۀ بدن خود را به رنگ قرمز درآوردهاند تا نشانی از خونهای به زمین ریخته و اعمال زشتی باشد که نسبت به حسین (ع) انجام گرفته است (ص 123-124). ایرانیان در غم از دست دادن عزیزان خویش هم از رنگ سیاه استفاده میکنند. در ایل قشقایی، پدر و مادری که جوان خود را از دست داده باشند، هیچ وسیلۀ رنگینی در خانه نگهداری نمیکنند و همۀ وسایل و حتى حیوانات خود را با پارچۀ سیاه میپوشانند (کیانی، 262). گفتنی است بردن پارچههای رنگی برای به در آوردن عزاداران از پوشش سیاه در بین مردم ایران رسمی قدیم و رایج است (لهساییزاده،116). رنگ در نمایشهای مذهبی ماه محرم نشاندهندۀ شخصیتهای خیر و شر است. شخصیتهای مقدس مثل امامان و پیامبران در نمایشهای آیینی مثل تعزیه، لباس سبزرنگ بر تن میکنند؛ لباس جنگاوران اگر از موافقان باشند، مشکی یا قهوهای، و رنگ لباس مخالفان مثل شمر و ابنسعد قرمز است؛ حوریان با پارچۀ سفیدی سرتاپای خود را میپوشانند و تعزیهخوانانی که شبیه پیامبر (ص) هستند، پارچۀ سفیدی دور سر میپیچند تا نمایانگر هالۀ نورانی روحانیت آنان باشد (شریعتزاده، 305-310). در جشنهای مذهبی مثل مولودیها، نیز رنگهای خاصی استفاده میشود. رنگ سبز یکی از معمولترین آنها ست که از گذشته تا کنون، در میان مردم رایج است. به گفتۀ دوستعلی معیرالممالک، در دورۀ قاجار در برگزاری مراسم تولد حضرت فاطمه (ع)، در دربار ناصرالدین شاه همۀ میهمانان ــ از بانو تا خدمتگزار ــ سراپا سبز میپوشیدند و پذیرایی در تالاری سبز با اثاث سبز برگزار میشد (ص 62-63). برای جشن تولد امام زمان (ع) در پانزدهم شعبان، مردم در و دیوارها را با پارچههای رنگارنگ و قالیچه تزیین میکنند (شریعتزاده، 389). در میان اهالی کیش، در روزهای عید، لباس مردان حتماً سفیدرنگ است، زیرا بنا بر اعتقاد آنها از سوی پیامبر (ص) سفارش شده است (مختارپور، 462). سفرههای نذری (ه م) که مردم به نام مقدسان پهن میکنند، هریک رنگی دارد. در شاهرود، سفرۀ شاهزاده قاسم که زنان برای رفع اختلاف خانوادگی میاندازند، سفیدرنگ است و سفرۀ بیبی رقیه که زنان در شبهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه میاندازند، سیاه رنگ است (شریعتزاده، همانجا). در کرمان، سفرۀ ابوالفضل (ع) معمولاً سفیدرنگ است که علامت صفا و سپیدرویی ابوالفضل (ع) در حمایت از برادر و پاسداری از حریم عشق و پاکی است (گلابزاده، 119). سفرۀ عید نوروز و محتویات آن نیز در برخی مناطق، رنگی ویژه دارد. زردشتیان کرمان برای مراسم نوروز (ه م)، سفرهای سبز، ویژۀ عید دارند و بر سر سفره علاوه بر سبزه، حتماً باید نقل سفید بگذارند؛ کسانی که در آن سال عزیزی را از دست دادهاند و بهاصطلاح پرسهدارند، به جای نقل سفید بر سر سفره، شکلات یا شیرینی قهوهای رنگ میگذارند (نمیرانیان، 678- 679). غذای روز سیزدهبهدر آنها معمولاً سبزیپلو و یا کوکو ست که سبز بودن رنگ غذا در اینجا مهم است (همو، 682). در یزد، به هنگام تحویل سال نو، ریشسفید خانوادۀ زردشتی 3 برگ سبز را به همراه هدایایی دیگر به هریک از اهالی خانه میدهد و خانمها پس از تحویل سال، بر پارچهای سبز یا سفید کوک میزنند (نک : افتخارزاده، 76-77). در جنوب خراسان، مردم پس از تحویل سال به صحرا و میان سبزهها و کشتزارها میروند و دستهای سبزه با خود میآورند و به قفل و زنجیر در خانه میبندند، به این نیت که تا آخر سال در آن خانه صفا و صمیمیت و سرسبزی باشد. در برخی شهرها و روستاهای گیلان، پیش از گستردن سفرۀ نوروزی، برۀ سفیدی میآورند و پشت آن را حنا گذارده یا رنگ میکنند، و در بامداد نوروز، آن را به اتاق میآورند و چند دانه قند در دهانش میگذارند (همو، 80). چنین رسمی در میان قشقاییها نیز معمول بوده است؛ چوپانان ایل در چهلوپنجمین روز زمستان (اواسط زمستان) گوسفندان خود را با لکههایی از رنگهای زنده و شاد رنگ میکنند که نشانۀ پیروزی بر سختیهای فصل زمستان و نشانۀ جشن نزدیک شدن بهار است. در جشن شب چهارشنبۀ آخر سال، نیز رنگ قرمز حضوری نمادین دارد. آنها در این شب، هنگام پریدن از روی شعلههای آتش، به نیت دور کردن شیطان و انرژی منفی، یکصدا میخوانند: زردی من از تو، سرخی تو از من. به باور آنها، زرد که نماد بیماری و پیری است، با این اعمال، به قرمز که نماد زندگی و افزایش انرژی و خون است، تبدیل میشود (امیرمعز، 242؛ نیز نک : کیانی، 250-252). خراسانیان رسم دارند که در آخرین شب چهارشنبۀ سال، با بستن نخ سفید به دو شست پا و نشستن کنار جوی آب، از دختران بختبسته بختگشایی کنند (افتخارزاده، 116). در کرمان در شب جشن ششم فروردین، زردشتیان در آتشکده برای مراسم فال کوزه (ه م) از کوزهای سبزرنگ استفاده میکردند؛ سپس ظرف مسی پوشیدهشده با یک دستمال ابریشمی سبز میآوردند که هرکس پولی را در آن میانداخت (نمیرانیان، همانجا). در مراسم شب چله، مردم نهاوند چهرهشان را سیاه میکنند و جامۀ رنگارنگ میپوشند. در ملایر در شب چله، نقلهای رنگارنگ روی کرسی (ه م) میگذارند (افتخارزاده، 183-184). در اراک، هدیۀ شب چلهای عروس را با پارچههای رنگارنگ میپوشانند و برای او میفرستند (همو، 198؛ نیز نک : ه د، یلدا).مکانهای زیارتی، بقعهها و قدمگاهها عمدتاً با علامتهایی مثل گنبد و یا پارچههای سبزرنگ مشخص میشوند (لایارد، 256؛ احمدی، 1/ 108-110؛ نیز نک : ه د، خضر؛ قدمگاه) و پارچههای متبرکشدۀ سبزرنگ از سوغاتیهای معمول شهرهای زیارتی مثل مشهد است (مختارپور، 482). در طب مردمی، رنگها دارای ویژگی درمانیاند. در استان فارس، براساس رنگ خوراکیها آنها را در دو دستۀ سرد و گرم قرار میدهند. مثلاً کدوتنبل را اگر قرمز باشد، در دستۀ گرم، و اگر زرد باشد، در دستۀ سرد قرار میدهند (جانباللٰهی، 35). در الموت، برای درمان بیماری سرخک (ه م) مریض را در جای تاریک با پردۀ قرمز میخوابانند (جانباللٰهی، 285). در طالبآباد، مهرههایی با رنگهای مختلف را برای جلوگیری از نظرخوردگی کودک به او میآویزند؛ مثلاً از مهرۀ زرد برای پرهیز از ابتلا به زردی بهره میبرند (همو، 181؛ برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، تعویذ). در زنجان، برای درمان زردزخم، مهرۀ زردرنگی را ساییده و با روغن حیوانی مخلوط میکنند و روی زخمها میمالند (جانباللٰهی، 245). مردم خراسان بر این باورند اگر زن حامله سیب و هلو بخورد، بچهاش خوشآبورنگ خواهد شد (همو، 229).رنگها در باورها و اعتقادات مردم دارای معانی و نشانههایی است. در راور کرمان، مردم بر این باورند که صبحهنگام، بعد از بیدار شدن از خواب، نباید به شیء سیاهرنگ نگاه کنند، ولی نگاه کردن به شیء روشن و سبز خوشی و شادابی را در آن روز در پی خواهد داشت (کرباسی، 144). در کازرون، زنان نابارور به نیت باردار شدن، به هنگام همبستری لباس سفید بر تن میکنند و دستمال سبز ابریشمین بر گردن میبندند (حاتمی، 93). آنها برای رفع نحوست از فرزند خویش، در هنگام رویش دندان، لباس سفید نو بر تن او میکنند و بر گردنش دستمالی سبز و ابریشمین میبندند (همو، 109). در کرمان، بعد از زایمان، به مدت 3 روز روسری قرمز بر سر زائو میبستند تا آل (ه م) به او نزدیک نشود (گلابزاده، 122). زنهای شیرازی بر این باورند که اگر خوراک خوشبویی بپزند، باید به زن آبستن بدهند، وگرنه چشم بچهاش زاغ میشود؛ در باور بیشتر ایرانیان زاغچشمان، شورچشماند (زیانی، 84). در باور مردم قزوین، اگر زنی که هوو داشته باشد، کف دستش را بمالد و لباس زرد بپوشد و روز عید برود و کف دستش را به هووی خود نشان بدهد، یک ماه نمیکشد که هوویش میمیرد (گلریز، 365). در لرستان، موی زرد نشان زیرکی، موی قرمز نشان خباثت، موی سیاه نشانۀ خوششانسی، سیهچشمْ مهربان و نیکو، آبیچشمْ مهربان، زردچشمْ شورچشم، و سبزچشمْ بدجنس است (اسدیان، 297). آنها باور دارند اگر زن باردار چهرهاش سرخ و سفید و زیباتر شود، فرزند او پسر است و برعکس آن، دختر است (همو، 306). در راور کرمان، اگر چیزی به کسی بدهند و خود از آن استفاده کنند، چشم بچۀ آیندهشان سبز خواهد شد (کرباسی، 142). در کرمان، استفاده از انگشتر فیروزه و لباس سبز و آبی در روز اول ماه و دوشنبه و چهارشنبه باعث تداوم خوشبختی و اثر نکردن چشمزخم و سحر و جادو میشود (گلابزاده، 112). کردها از مردان موبور و چشمآبی دوری میکنند، زیرا در میان آنها رنگ آبی دارای نیروی جادویی است (افندی، 94). مردم برخی مناطق باور دارند که هنگام شب، هیچچیز سفیدی را نباید از خانه خارج کرد، چون این کار خوشیمن نیست. مثلاً شیرازیها اگر میخواستند از همسایه تخممرغی قرض بگیرند، حبۀ قند با خود میبرند (سفیدی میبردند و سفیدی میآوردند؛ زیانی، 89). در کرمان و بوشهر نیز اگر مجبور باشند ماست و شیر را شبهنگام به همسایه بدهند، مقداری نمک از همسایه میگیرند تا نحوست آن برطرف شود (نک : ه د، خضر). به باور مردم قزوین، اگر خال سفید در ناخن پیدا شود، صاحبش لباس نو خواهد پوشید (گلریز، 369). در روستای پاشاکلای مازندران، برای اعلام پایان کار نشا یا درو زمین کشاورزی، لباس سفید میپوشند و در محل دور میزنند (کشاورز، 86). قشقاییها معتقدند که کشتن برۀ سفیدرنگ در روز عید قربان ثواب دارد (کیانی، 249). در راور کرمان، داشتن خروس سفید در خانه سبب آمدوشد فرشته و ملائک، و خیر و برکت در خانه میشود (کرباسی، 145). در صغاد آباده، مادران به فرزندان نابالغشان که روزه میگیرند، یک مرغ سیاه و یک خروس سفید میدهند که معتقدند شگون دارد (وکیلیان، رمضان ... ، 138). پیرزنان فراشبندی برای خروس سفید نوعی تقدس قائلاند و نگهداری آن را در منزل دارای ثواب و پاداش اخروی میدانند و بر این باورند که خروس سفید در هنگام صبح با خداوند به راز و نیاز پرداخته و مناجات میکند (امیری، 95). باور به خوشیمن بودن خروس، باوری است کهن و در دورۀ پیش از اسلام نیز در میان ایرانیان رایج بوده است (نک : ه د، خروس). در راور کرمان، مرغی که نوک و پاهایش زرد باشد، بدیمن است (کرباسی، 145). در دوان، اگر هنگام رفتن به مراسم خواستگاری، گربۀ سیاهرنگ بر سر راهشان قرار گیرد، شگون ندارد و خواستگاری را به وقت دیگری موکول میکنند (لهساییزاده، 135). در راور کرمان، پیچیدن قرآن در پارچۀ سیاه گناه دارد (کرباسی، همانجا).در افسانهها و داستانهای ادب شفاهی نیز رنگ بازتاب فراوان دارد. برای نمونه خضر یا حضرت علی (ع) به صورت سوار سبزپوش ظاهر میشوند و به قهرمان افسانه یاری میرسانند (نک : انجوی، 364؛ نیز ه د، خضر). در تیپ 301 فهرست آرنه ـ تامپسون دو قوچ یا گاو سیاه و سپید سر راه قهرمان ظاهر میشوند. او باید سوار بر قوچ/ گاو سفید شود، اما به اشتباه بر قوچ/ گاو سیاه سوار میشود و همین موضوع سرگردانی بیشتر او را به همراه دارد (وکیلیان، قصهها ... ، 29- 39). در برخی از روایتهای تیپ 670 آرنه ـ تامپسون نیز مار سیاه نماد شر، و مار سفید نماد خیـر است (برای روایتهای متفاوت این افسانه، نک : جعفری، 39، 53). در طومارهای نقالی، به تأسی از شاهنامه، خیمۀ هر یک از پهلوانان ایران رنگ معینی دارد؛ برای نمونه رنگ خیمۀ رستم سبز است (نک : سعیدی، مصطفى، 1/ 481؛ طومار ... ، 467؛ قس: فردوسی، 2/ 159-163). در زبان گفتاری رایج میان مردم نیز اصطلاحات و ترکیبات وصفی بیشماری با واژه و مفاهیم رنگ و انواع رنگها وجود دارد: رنگ خود را چاره کن، آیینۀ ما زرد نیست؛ رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر؛ رنگ به رنگ میشود؛ رنگ رخسارهام را ببین، احوال دلم را بپرس؛ رنگ به صورتش نمانده است (ذوالفقاری، 1/ 1087)؛ رنگ سیاهم را نبین، بخت سفیدم را ببین؛ رنگ زردش نشانۀ قلب پردردش است؛ رنگهایی از خودش بیرون میآورد که در قوطی هیچ عطاری نیست؛ رنگی از سیاهی بالاتر نیست؛ رنگی نیست که نریخته باشد؛ رنگ یتیم زرد است (همو، 1/ 1088)؛ رنگ زردم را ببین، برگ خزان را یاد کن (شهری، 341). رنگ به رنگ شدن: شرمنده شدن؛ رنگ باختن: ترسیدن؛ رنگ داشتن: رواج و رونق داشتن؛ رنگ گرفتن: همخو شدن؛ رنگ ریختن، رنگ بر آب زدن: تدبیر کردن، مکر و حیله کردن (امینی، 367- 368)؛ سبز باشی: موفق و شاد و تندرست باشی (همو، 396)؛ دست به سیاه و سفید نزدن: به کلی بیکار نشستن (همو، 316)؛ سیاهبخت، سیاهروز: فرد بدبخت؛ سیاهسوخته: سیهچهره (همو، 428).
آذرگشسب، اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان، تهران، 1352 ش؛ آقاجمال خوانساری، «عقائد النساء»، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، [1349 ش]؛ آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1378 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1369 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ افتخارزاده، محمودرضا، جشنها و آیینهای ایرانی نوروز باستانی، تهران، 1384 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1389 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گل به صنوبر چه کرد؟، تهران، 1357 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ بروگش، هاینریش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید جلیلوند، تهران، 1374 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت (هخامنشیان)، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، 1375 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1387 ش؛ همو، یادداشتها بر بندهش (هم )؛ پورداود، ابراهیم، اناهیتا، به کوشش مرتضى گرجی و میترا مهرآبادی، تهران، 1380 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ جملی کارری، ج. ف.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز، 1348 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، روایتهای شفاهی هزار و یک شب، تهران، 1384 ش؛ حاتمی، حسن، «آیین و مراسم ازدواج و زایمان در کازرون»، رفتارها و پندارها: مجموعه مقالات فرهنگ مردم، به کوشش مهدی تقینژاد، شیراز، 1390 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، 1347 ق؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسداللٰه آزاد، مشهد، 1366 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زیانی، جمال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1390 ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، 1384 ش؛ طومار نقالی شاهنامه، به کوشش سجاد آیدنلو، تهران، 1391 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ قرآن کریم؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365 ش؛ کرزن، ج. ن.، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ ع. وحید مازندرانی، تهران، 1350 ش؛ کشاورز، عسگر، فرهنگ و جغرافیای روستای پاشاکلا، تهران، 1392 ش؛ کیانی، منوچهر، سیهچادرها، تهران، 1371 ش؛ گلابزاده، محمدعلی، زن کرمانی، روشنای زندگانی، تهران، 1390 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لایارد، ا. ه .، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1361 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نمیرانیان، کتایون، «نوروز در بین زرتشتیان شهر کرمان»، سروش پیر مغان، به کوشش کتایون مزداپور، تهران، 1381 ش؛ نوربخش، حسین، جزیرۀ قشم و خلیجفارس، تهران، 1369 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ همو، قصههای مردم، تهران، 1379 ش؛ هاکس، مریت، ایران: افسانه و واقعیت، ترجمۀ محمدحسین نظری و دیگران، مشهد، 1368 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هولتسر، ارنست، ایران در یکصدوسیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش؛ یزدانپناه، اسماعیل، کولیها، قائمشهر، 1383 ش؛ نیز:
Amir Moez, Y., «The Qashqa’i», The Nomadic Peoples of Iran, London, 2002; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strasbourg, 1904; Knanishu, J., About Persia and Its People, Rock Island, 1899; MacKenzie, D. N., A Consice Pahlavi Dictionary, London, 1971. عارفه صابری افتخاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید