رضا (ع)، امام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 7 تیر 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/246759/رضا-(ع)،-امام
سه شنبه 5 فروردین 1404
چاپ شده
4
رِضا (ع)، اِمام، ابوالحسن علی بن موسیالکاظم (148-203 ق/ 765- 818 م)، هشتمین امام شیعیان. امام رضا (ع) در شهر مدینه به دنیا آمد و در 55سالگی، در سناباد طوس، با توطئۀ مأمون، خلیفۀ عباسی، به شهادت رسید و در قریۀ سناباد، نزدیک شهر نوغان طوس، به خاک سپرده شد. آرامگاه ایشان بهتدریج بهعنوان یکی از زیارتگاههای مهم عالم اسلام و مخصوصاً دنیای تشیع درآمد. اعتقاد به زیارت قبر امام هشتم در میان مردم و در زندگی آنان اهمیت خاصی دارد، و نام و یادش به مناسبتهای مختلف در فرهنگ مردم حضوری نظرگیر پیدا کرده است. مشهدالرضا بهتدریج بر آبادی و نهایتاً بر شهری که گرداگرد مرقد مطهر امام ایجاد شد، اطلاق گردید و شهر کنونی مشهد را پدید آورد. مراسم و مناسبتهایی که به نام و یاد امام رضا (ع) برپا میشود، به حدی است که تأثیر او را در فرهنگ مردم ایران پایدار کرده است. اعتقاد به زیارت و کرامات امام رضا (ع) و حضور محسوس او در زندگی و باورهای مردم مسلمان به طور عام، و مردم ایران و خراسان بهطور خاص، به مرور زمان راسخ و پایدار شده است. این باورها با نزدیکی به مرقد مطهر او نسبت مستقیم دارد، به این معنی که هرچه به خراسان، و به مشهد و بیش از همه به مرقد مطهر او نزدیک میشویم، این باورها پررنگتر، راسختر و بنیادیتر میشود. براساس این باورها، گاهی طی مراسمی به محض به دنیا آمدن کودک، دهان وی را با تربت حضرت امام رضا (ع) متبرک میکنند (محبوبی، 521-522). در شاهرود، اگر طفل دیر زبان بگشاید و هیچ درمانی کارگر نیفتد، مادر کودک وی را به یکی از مکانهای مقدس، چون آرامگاه حضرت معصومه (ع) ــ خواهر امام رضا (ع) ــ و یا آرامگاه امام رضا (ع) دخیل میبندد (شریعتزاده، 256)؛ بهخصوص دخیلبستن پشت پنجرۀ فولاد حضرت رضا (ع)، سنت تاریخی درازآهنگی است که همیشه باورمندان خاص خود را داشته است. زمانی که بیماری شفا مییابد، یا فردی به مراد خود میرسد، مردمی که ناظر بر این امرند، برای تبرک لباسهای او را پارهپاره میکنند و هرکدام ذرهای از آن لباس متبرک را برای خود نگه میدارند. همچنین شمع روشنکردن به نیت برآوردهشدن حاجات، از سنتهای دیرینهسالی است که بهخصوص در گذشته، در زوایای مختلف حرم مطهر رایج بوده است، کاری که امروز به اسباب مختلف و از آن جمله بهداشت محیط، از آن ممانعت به عمل میآید. رواج بیش از حد سنت شمع روشنکردن و تولید و مصرف فراوان آن سبب شده است که از قدیم، هم مشاغل مرتبط به شمع و شمعسازی، و هم خریدوفروش این کالا در آستان قدس و اطراف حرم مطهر رواج بسیار یابد. به این افراد معمولاً «شماع» و «شماعی» گفته میشود و به همین سبب نام خانوادگی «شماعی» و «شماعیان» در مشهد از قدیم زیاد بوده است (نک : قاجار، 34). در بسیاری از مناطق ایران ازجمله در روستاهای ساوه، برخی از زوجها نذر میکنند که اگر صاحب اولاد شدند، تا چند سال موی او را کوتاه نکنند؛ آنها پس از گذشت این زمان، برای ادای نذر، در یکی از اماکن متبرکه، چون آرامگاه حضرت امام رضا (ع) یا حضرت معصومه (ع)، موی سر کودک را کوتاه میکنند (سالاری، 199). در کوملۀ گیلان، رسم بود که اگر نوزاد زنی دو ـ سه بار میمرد و زن بار دیگر آبستن میشد، به امامزادهای متوسل میشدند و زن آبستن را به آن امامزاده دخیل میبستند و فرزندانی را که پس از این دخیلبستن به دنیا میآمدند، به نامهایی چون غلامعلی و غلامرضا مینامیدند (شهاب، 151). همچنین زنان نازای تهرانی، برای بچهدارشدن، دست به دامان امامان و امامزادگان میشدند و وقتی مراد خود را میگرفتند، به مشهد میرفتند (کتیرایی، 23). همچنین تهرانیها برای بهدستآوردن این آرزو، علف و گیاهی را که روی گنبد امام رضا (ع) سبز شده بود، میجوشاندند و با نبات مصری به خوردِ زن نازا میدادند (همو، 25). بارزترین نشانۀ علاقۀ مردم، التزام به زیارت قبر امام رضا (ع) است و بیشتر شیعیان خود را از دور و نزدیک موظف میدانند که هر سال به زیارت آن حضرت بروند. همین اقبال به زیارت امام رضا (ع) شهر مشهد را بهعنوان دومین شهر زیارتی جهان زبانزد کرده است. این قضاوت از سالها پیش وجود داشته که مشهد همۀ زیارتگاههای دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده است (ماسه، 2/ 279). بخشی از اهمیتی که زیارت حضرت معصومه (ع) در قم پیدا کرده، به خاطر این است که خواهر امام رضا (ع) است و به همین جهت، بعد از حرم امام رضا (ع)، حرم حضرت معصومه (ع) در قم از نظر موقعیت زیارتی در مرتبۀ دوم قرار میگیرد. در تهران از قدیم، رفتن به قم و زیارت حرم حضرت معصومه (ع)، و رفتن به مشهد و زیارت امام رضا (ع) آرزوی هر شیعهای بود، که این آرزو بعد از زنگرفتن، تهیۀ زندگی، دکان و خانه، و شوهردادن دختر و زنگرفتن برای پسر، برای خانوادهها عملی میشد (شهری، 3/ 455). در تهران، از ماهها پیشتر، کسی که قصد زیارت امام رضا (ع) را داشت، دستمال بزرگ یزدی فلفلنمکی به دور سر میپیچد و لنگ قرمز به کمر میبست، که نشانۀ زائربودن وی بود؛ سپس دور شهر به راه میافتاد و با خویشان و آشنایان و همسایگان خداحافظی میکرد و حلالیت میطلبید. زائران پیاده و همراه کاروان یک ماه و حتى بیشتر در راه بودند، معمولاً یک ماه یا دستکم 10 روز نیز در مشهد میماندند و یک ماه هم بازگشت آنها زمان میبرد، و در مجموع، زیارت مشهد 4 ماه طول میکشید (همو، 3/ 447). در کومله، که شغل عمدۀ مردم کشاورزی بود، عموماً پس از جمعآوری محصول سالانه و فراغت از کارهای کشاورزی، در نیمۀ دوم شهریور و پاییز، برای طلب حاجت به پابوس امام رضا (ع) میشتافتند (شهاب، 208). به همین مناسبت، فصل پاییز از گذشته، همیشه فصل زیارتی کشاورزان بود و طیف خاصی از زائران در این فصل به مشهد میرفتند. رفتن به مشهد مقدس و عزیمت برای زیارت امام رضا (ع)، از گذشته در شهرهای مختلف آداب و تشریفات خاصی داشته است. وقتی کاروانی میخواست عازم زیارت شود، چاووشخوانی (ه م) و اطلاعرسانی میکردند. اشخاصی که قصد زیارت داشتند، به همراه تهنیتخوانان گرد شهر راه میافتادند، اوصاف حضرت رضا (ع) و مدایح او را میخواندند و مردم را برای بهرهبردن از این فیض ترغیب میکردند. مردم عقیده داشتند که از صدای چاووشخوان آرامش به دل برات میشود و حضرت هم بر اثر صدای چاووشی، زائر را طلب میکند و به دلش میاندازد که راهی شود (شهاب، 208-212؛ رسولی، 323، 324؛ شهری، همانجا؛ همایونی، 413-415). در بیشتر شهرها، ازجمله در ابیانه (نظری، 545) و کومله (شهاب، 209)، در این مراسم، چاووشخوان لباس مخصوصی میپوشید و دستمال ابریشمی به گردن میآویخت. نزدیکان و همسایگان زائر هرکدام بستهای یا به وسع خود، مبالغی بهعنوان سرراهی و تلویحاً سفارش سوغات به زائر میدادند و زائر هم مقید بود که برای آنها از سفر مشهد سوغات متبرک بیاورد. از مشهد معمولاً مهر، تسبیح، تربت امام رضا (ع)، جانماز، نبات متبرک و دیگر سوغاتیها آورده میشد. همۀ اینها که طواف داده شده بودند، برای استقبالکنندگان متبرک بود و آن را تا سالها بعد در خانه و زندگی خود نگه میداشتند. در بعضی جاها، به این مبالغ سرراهی «اُقُر راه» و در بعضی جاها هم «فَتِ راه» به معنی خرج سفر، گفته میشد. افزون بر این، گاهی مبالغی هم بهعنوان نذر امام رضا (ع)، به زائر داده میشد تا از طرف وی آن را داخل ضریح مطهر بریزد (طباطباییفر، 243). این کار هنوز هم با قوت ادامه دارد و همهساله چندبار اسکناسها و وجوه نذری زائران از داخل ضریح طی مراسمی ویژه، تخلیه و شمارش میشود که به این کار دراصطلاح «غبارروبی» میگویند. اسکناسها و نقدینهها را به حساب مخصوصی میریزند و گردوغبار داخل ضریح را جمع میکنند و بهعنوان «غبار متبرک» به مشتاقان و زائران میدهند، و درنهایت، داخل ضریح را با گلاب میشویند. در چاووشیها، اشعار خاصی خوانده میشد که بیشتر ریشه در باورهای مردمی داشت (نک : ه د، چاووشخوانی). کاروان زیارتی و این اواخر اتوبوسها که به نزدیک مشهد میرسیدند، وقتی گنبد را از دور میدیدند، خدمۀ کاروان یا کمکراننده، زائران را به دیدن گنبد و تعظیم به آن دعوت میکردند و مبلغی به عنوان «گنبدنما» میگرفتند. این محل که اندکی برجستهتر بود، به «تپۀ سلام» شهرت داشت (یاحقی، «مشهد ... »، 32). در بازگشتِ زائران از سفر مشهد، مردم به استقبالشان میروند و همه را در آغوش میگیرند و آنها با جملاتِ «زیارت قبول» و جوابِ «قبول الله»، در میان صلوات به خانههای خود بازمیگردند. زائران با نخود و کشمش که بهعنوان سوغات با خود میآورند، از دیدارکنندگانشان پذیرایی میکنند (همایونی، 415-416؛ طباطباییفر، 244). زائران مشهدالرضا در بیشتر شهرها، بهویژه در گذشته، با لقب «مشهدی» که صورت مخفف آن «مَشْدی» یا برای جوانترها «داشمشدی» است، ملقب میشوند. کوتاهشدۀ کلمۀ مشهدی بهصورت «مَشدی» و «مَشتی» کمکم در فرهنگ عامۀ فارسی به معنای جوانمرد، دستودلباز، شیکپوش و خوشپوش به کار رفته است (نجفی، 2/ 1351)؛ چنانکه داشمشتی نیز کنایه از مرد خوشپوش و خودنما، یا پهلوان و قلدر محله، و داشمَشتیبازی به معنای کارهای قلدرمآبانۀ داشمشتیها کاربرد داشته است (همو، 1/ 601). همچنین در گذشته، سفر به مشهد همیشه با خطرِ حملۀ ترکمنها همراه بوده است (شهری، 3/ 456). همزمانی ایام شهادت امام رضا (ع) (آخر صفر) با رحلت پیامبر (ص) (28 صفر) مراسم سوگواری آن حضرت را بهویژه در مشهد مقدس، مفصل، و با آداب و ترتیبی خاص قرین کرده است. دستههای سینهزنی از جاهای گوناگون کشور و حتى خارج از کشور، به مشهد میآیند و همۀ آنها طی این دو روز، مقیدند که حتماً پشت پنجرۀ فولاد، لختی سینهزنی کنند. عزاداری در روز رحلت پیامبر (ص)، و متعاقب آن، در روز شهادت امام رضا (ع)، از هر مناسبتی در سال (حتى از تاسوعا و عاشورا) بیشتر است (معتمدی، 2/ 168- 169). گاه نیز تعزیۀ شهادت امام رضا (ع) برگزار میشود. در این تعزیه لباس امام رضا (ع) معمولاً قبای سبزرنگ، شلوار مشکی، عمامۀ سبز یا مشکی، و نعلین است (محتاط، 1/ 277؛ شریعتزاده، 305). یکی از مهمترین تجلیات نام امام رضا (ع) و میزان ارادت مردم به آن حضرت، در ترانهها و دوبیتیهای مردمی نمایان است. از میان قالبهای ادبی، دوبیتیها از همه بیشتر نام امام رضا (ع) را در خود جای دادهاند. مضامین آنها اشتیاق به زیارت امام، جاروکشی درگاه او، ایستادن کنار ضریح و تماشای گلدستهها و گنبد طلا ست. در این دوبیتیها، کمتر به رواشدن حاجات و نظایر آن توجه شده است: نماز شوم (شب) که گوسفندا دَجا شد / دو تا بلبل به سیلِ گل رها شد / / یکی از حوض کوثر آب میخورد / یکی جاروکش امام رضا شد؛ عرقچین بر سرت پوتین دپایه / به مشهد میروی جانم فدایِت / / به مشهد میروی زودی بیایی/ امام هشتمین پشت و پناهت؛ شتر را بارکردم بار قالی / زیارت میکنم جای تو خالی/ / زیارت میکنم آقا رضا را / ببوسم حلقه و قفل و طلا را؛ زیارت میکنم امام رضا رِ (را) / قبلۀ روبهرو خانه خدا رِ/ / اگر از دیدگانم خون بباره / به خواب بینم شهر کربلا رِ؛ و یا: دلم دَرِکه پیغمبر بوینم / کنار چشمۀ کوثر بنیشِم/ / قبر رضا رِ در بغل بَییرِم / حسین را در صف محشر بوینم (اکرامیفر، 33-34؛ حسینی، 103-104). در قالب رباعی نیز نام و احترام به امام رضا (ع) و اشتیاق به زیارت قبر مطهر او نمودار گشته است. در این رباعیات، امام رضا (ع) با القاب و صفاتی نظیر امام هشتم، غریبالغربا، سلطان و جز اینها خوانده شده است: خورشید جهان به خراسان سر زد / گویی به دل موندۀ مو خنجر زد / / از معجزۀ تو ای امام هشتم / از خشت طلا گل سفیده سر زد (اکرامیفر، 34).صفت غریبالغربا و بهطورکلی غریبی و غربت آن امام که از سرزمینِ وحی دور، و به خراسان کشانیده شد و در آنجا به شهادت رسید، یکی از مضمونهای شایع در فرهنگ مردم است که دلهای رقیق مردمان غربتکشیده را بیشتر به درد میآورد؛ موضوعی که در بیشتر باورهای مربوط به حضرت رضا (ع) خود را نشان داده است. در رباعیات امیر پازواری، عارف مازندرانی، هم اشتیاق به پابوسی امام رضا (ع) نمودار گشته است: میان دریا بدئم یه جفت ستاره / قنبر به جلو شاه مردان سواره / / خدایا برسان می دیله مدعا رَه / پابوسها کنم قبر امام رضا رَه؛ سر کوه بلند سر منزل حیوانه / آب خنک نصیب سر چوپانه/ / آدم خوب همیشه جوانه / گنبد بارگاه مال رضا سلطانه (نک : پاینده، 144-145). لالاییها درواقع زمزمههای مادران دردمندی است که با نگرانی از آیندۀ فرزند خردسال خویش، از عمق جان بیرون میدهند: لالا لالا به صحرا شی / به پای تخت زهرا شی/ / اگه زهرا بفرمایه/ غلام شاه رضا شی (شکورزاده، 458)؛ لالا لالا گل باقلا / بابا رفته پیش آقا/ / آقا شاه غریبونه / آقا شاه خراسونه؛ لالا لالا به مکتب رو / به پای تخت حضرت رو/ / اگه حضرت قبولت کرد / تو جاروکش صحنش شو (اکرامیفر، 34-35). نام امام رضا (ع) در اشعاری که بیشتر منتسب به مراسم ملی است، نیز دیده میشود؛ از آن میان، به ترانههای معروف به «نَوْشُد» که در نیمۀ دوم اسفند و در مراسم نوروزخوانی (ه م) خوانده میشود، میتوان اشاره کرد، که در گروههای سهنفره، دو نفر خواننده و یک نفر «کولهبارکش و فانوسدار»، شبهنگام به خانههای مردم میروند و نوروزخوانی میکنند و از امامان به ترتیب یاد میشود: بهار آمد، بهاران خوشصفا هست / امیرالمؤمنان مشکلگشا هست ... ؛ همینطور تا 7 امام را برمیشمرند و بعد: امام هشتمین خوانم رضا را / رضا بخشندۀ روز جزا را؛ یا: امام هشتمین امام رضا بی / یقین دانی که جدش مرتضى بی (نقیب، 339؛ شهاب، 49-50). در ترانههای مذهبی نیز نام امام رضا (ع) به صورتی ویژه مطرح است: اول خوانیم خدا را/ رسول انبیا را / ... / هشتم رضا امام است / از ضامنی تمام است / شاه غریب به نام است / ... صلوات بر محمد (اخوان، 129-130).از دیگر قالبهای شعری مردمی که در برخی از آنها به نام امام رضا (ع) اشاره، و از او یاد میشود، کارآواها ست، یعنی سرودها و زمزمههایی که اصناف و دارندگان حِرَف مختلف در حین کار بر زبان میآورند (اکرامیفر، 34). ماشیننوشتههایی نیز در ارتباط با امام رضا (ع) وجود دارد که سرشار از درد و حسرت و ایمان و اعتقاد و اشتیاق است؛ بخشی از این ماشیننوشتهها، بهویژه آنها که بر ماشینهایی است که در مسیر خراسان تردد میکنند، چنیناند: یا غریب خراسان، یا ضامن آهو، السلام علیک یا علی بن موسیالرضا، بیمۀ امام رضا و جز آن، یا ابیاتی از این قبیل: میکنم رانندگی دارم توکل با خدا / از خطر محفوظ مانم همت شاه رضا. در مسیرهای دورتر از خراسان ممکن است میزان استفاده از اینگونه جملات کمتر باشد (حمیدی، 91). در افسانهها و داستانهای شفاهی نیز نام امام رضا (ع) بهمناسبت به میان میآید. ازجمله در شاهرود، در افسانهای روایت میشود که دخترکی از سوی نامادری طرد میشود و پس از نشیبوفرازهای زیاد، به عقد شاهزادهای درمیآید؛ سپس با تهمتی که به او میزنند، چشمانش را کور میکنند و فرزندش را میکشند، اما او در راه به کاروان زائران امام رضا (ع) برمیخورد و با آنان به حرم امام میرود و شفا پیدا میکند (شریعتزاده، 146-152). حکایت ضامن آهو که به نثر و گاه بهصورت منظوم هم روایت میشود، از دیگر حکایات مربوط به امام رضا (ع) است (نظری، 500-501). مثلهای فارسی که درحقیقت جلوهگاه آرزوها و تجربههای تلخ و شیرین انسانهای بسیاری در همۀ دورهها ست، یکیدیگر از زمینههای مردمی است که نام و یاد امام رضا (ع) در آن به چشم میخورد: آشپزخانۀ امام رضا، نه مال دارا نه مال گدا (تهرانی)؛ از امام رضا غریبتری هم سراغ داریم (سیرجانی)؛ امام رضا ست و همین یک قندیل (دزفولی)؛ امام رضا داراییاش زیاد است، به من چه؟! به تو چه؟!؛ امام ما امام رضا زهر را به گمان خورد (لری)؛ بز امام رضا را هم تا غروب نمیچراند؛ حیف از امام رضا، اگر اهل خراسان نبود (تهرانی)؛ در صندوق امام رضا بگذاری، من برمیدارم (گیلکی)؛ روغن ریخته را نذر امام رضا میکند (کرمانی، شیرازی، لارستانی)؛ کبوتر امام رضا ست، خوراکش را یک جا میخورد، فضلهاش را جای دیگر میکند (اصفهانی)؛ گلۀ امام رضا را به شرطی که نصف آن مال خودش باشد، سیر نمیکند (اکرهای)؛ نقاره میگوید امام رضا دارا ست، به من چه؟! به تو چه؟! (تهرانی)؛ هستۀ میوه به امام رضا نمیدهد (شهمیرزادی)؛ قربانت شوم امام رضا، پابوست میآیند خربزهدزدا (شهر بابکی)؛ یا امام رضا! قربونت بشم، نیل نبود، سُخْد نبود (ذوالفقاری، 1/ 219، 271، جم ؛ نظری، 511؛ کاربخش، 130، جم ).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید