دوالپا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 20 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246675/دوالپا
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
دَوالْپا، موجود افسانهای، شریر و آسیبرسان با صورت و بالاتنۀ آدمی و پاهایی دراز، نرم و بیاستخوان. این موجود معمولاً آدمیان را میفریبد و بر پشت آنها سوار میشود و با پیچیدن پاهای خود بر گرد کمر آنها، وادارشان میسازد خواستههای او را برآورند.دَوال در لغت به معنای بند و تسمۀ ساختهشده از چرم حیوانات است ( لغتنامه ... ؛ برهان ... ؛ نیز نک : مکنزی، 25). سبب نامگذاری این موجود به دوالپا شباهت پاهای باریک و نرم و دراز او ست که آنها را همچون تسمه به گِرد کمر انسانها میپیچد. کلمۀ دوالپا در برخی زبانها و لهجههای مختلف ایرانی، بهصورت دُوالپا، دووالپا، دولْپا، دوهلپا، دوالکپا، و دیوالپا نیز تلفظ میشود (نک : بلوکباشی، 38؛ شرفکندی، 305؛ رضایی، 616؛ سرلك، 54؛ نیز واعظ، 219؛ امام، 261). در متون مختلفی كه دربردارندۀ توصیفی ظاهری از دوالپا و شرح ماجرایی دربارۀ آن است، این موجود به صورتهای گوناگون توصیف شده و داستانهای کمابیش مشابهی دربارۀ آن نقل شده است. در متون فارسی، نخستین اشاره به دوالپایان در شاهنامۀ فردوسی دیده میشود؛ یک بار در دوران پادشاهی کیکاووس در شرح مردمان تختگاه شاه مازندران، که ایشان را «سستپایان» نامیده و به پاهای دوالگونۀ آنها اشاره کرده است (2/ 111)، و بار دیگر در شرح یکی از جنگهای اسکندر با مردمانی دیومانند، که ایشان را «نرمپایان» نامیده و در توصیف آنان، آورده است كه برهنه و بدون اسب و سلاح، و تنها با سنگ میجنگیدند (7/ 71؛ برای آگاهی از برخی روایتهای پهلوی دوالپایان، نک : داراب، 1/ 255؛ برای روایتهای آن در متون ادبی سدههای بعد، نک : نظامی، 266).در متون عجایبنامهای، دوالپا بهعنوان گونهای «نسناس» معرفی شده است (نک : طوسی، 431؛ قس: جاحظ، 1/ 189) و دوالپا را حاصل آمیزش نبات و حیوان دانستهاند (نک : امام، همانجا). طبق آنچه در این متون آمده است، دوالپایان صورتی همچون صورت انسان دارند، اما نیمۀ زیرین بدنشان شبیه مار است و به کمک همین نیمه، مسافران را اغلب در جزیرههای دورافتاده به دام میاندازند. دوالپا گاه از خون کسی که به دام انداخته، تغذیه میکند (طوسی، همانجا)، اما در بیشتر روایتها، با آزاردادن مركوب خود، مانند خراشیدن صورت یا گاز گرفتن گوشش، او را وامیدارد که خواستههایش را برآورد؛ شخص مركوب اغلب مجبور میشود که دوالپا را از میوۀ درختان تغذیه كند (همو، 500؛ قزوینی، 129-130). قزوینی در عجایب المخلوقات، داستان مسافری را روایت كرده که در جزیرۀ سگساران به مردمانی خوبصورت، که زبان ایشان را نمیدانسته است، برمیخورد. هنگامی كه در کنار ایشان مینشیند، یکی از آنها بر دوش او میجهد و پاهای خود را بر گرد کمر او میپیچد و او را وامیدارد تا وی را از میوۀ درختان تغذیه کند. راوی این حکایت، سرانجام با ساختن قدری شراب از آب انگور و مست ساختن دوالپا، نجات مییابد (همانجا).جایگاه دوالپا بیشتر در جزیرههای دورافتاده، جنگلها و حاشیۀ رودخانهها ست (نک : بلوکباشی، همانجا؛ نیز عناصری، 40). او که بیشتر خود را در هیئت پیرمردی خوبصورت و با محاسن سفید مینمایاند، با اظهار عجز از راه رفتن، مسافران را میفریبد تا او را برای طی مسافتی، مثلاً برای عبور از رودخانه یا رسیدن به منزلش، یاری کنند. گاه نیز میکوشد با چربزبانی و به وعدۀ آنکه قصد دارد شخص رهگذر را در منزل خود به صرف غذا مهمان سازد، بر دوش او سوار شود. در فرهنگ مردم، دوالپا پیرمردی است كه بر سر گذر مینشیند و از رهگذران درخواست كمك میكند. هنگامی که مسافر یا رهگذری دوالپا را بر دوش میگیرد، او پاهای دراز خود را نمایان میسازد و بر کمر طعمۀ خویش میپیچد، سپس چنین دستور میدهد: «کار کن، بده من بخورم» (نک : هدایت، 176؛ نیز ماسه، II/ 353). در بیشتر روایتهای مربوط به دوالپا، کار اصلی شخص اسیر دوالپا آن است که با گشتوگذار زیر درختان مثمر و چیدن میوه، او را سیر کند. رهایی از دست دوالپا نیز اغلب با یافتن اتفاقیِ انگور، ساختن شراب و خوراندن آن به دوالپا میسر میشود؛ از این قرار که گرفتار دوالپا عصارۀ انگور را در حفرههای میان سنگها، یا در کدویی خشکیده یا کوزهای شکسته، به خمر تبدیل میکند و به بهانۀ آنکه نوشیدن این عصاره، بر قوت بدن میافزاید، ابتدا خود اندکی از آن مینوشد و سپس سهم بیشتری را به دوالپا مینوشاند. هنگامی که دوالپا مست شد، پاهایش سست میشوند و شخص گرفتار میتواند خود را آزاد کند (برای نمونه، نک : قزوینی، همانجا؛ قصه ... ، 162-163؛ سرگذشت ... ، 27- 28؛ نیز هدایت، همانجا؛ حیدری، 30). در شماری از روایتها نیز نوشاندن شراب به دوالپا پس از آن صورت میگیرد که او بینایی خود را در اثر فرورفتن شاخۀ درختی به چشمش از دست داده است (برای نمونه، نک : قزوینی، 130)؛ اما در برخی روایتها، از جمله روایت مردم لرستان و ایلام، راه رهایی از دست دوالپا، فروکردن جوالدوز در تن او ست (اسدیان، 166).در برخی افسانهها، دوالپا بیش از آنکه آفریدهای عجیب به شمار آید، دیوی است که مسافران و رهگذران را میفریبد (راسخ، 1/ 223؛ کریستنسن، 128؛ اُلغون، 160). برخی دوالپا را «غول بیابانی» معنی کردهاند؛ همچنین یکی از معانی دوالپا را «مکار و دغاباز» دانستهاند ( آنندراج؛ نیز نک : نفیسی). شرح رویارویی دوالپایان با عالمافروز كه به جزیرهای درافتاده است، در سمک عیار هم دیده میشود (ارجانی، 3/ 114-115). روایت دچارشدن مسافری در یكی از جزایر بحر با دوالپا، در هزارویکشب نیز یک بار در «حکایت سندباد» و بار دیگر در «حکایت سیفالملوک و بدیعةالجمال» آمده است (3/ 360-362، 4/ 495-497). همچنین در سرگذشت سلیم جواهری (همانجا)، راوی در جزیرهای با پیرمردی مواجه میشود و چون به نیت کمک کردن به او، او را بر دوش میگیرد، گرفتار میشود. در دو روایت متفاوت از قصۀ سلیم، راوی یکجا پس از خلاصی از دست دوالپا، او را میکشد، اما در روایت دیگر، از خون او درمیگذرد (دراینباره، نک : جعفری، 41-42).در مثلهای فارسی، دوالپا کنایه از کسی یا چیزی است که به دیگری میپیچد (دهخدا، 3/ 1436؛ نیز نک : ذوالفقاری، 1/ 1037، 2/ 1616)؛ ازاینرو، شخص سمج و ابرامکننده را دوالپا میگویند (جمالزاده، 151؛ نیز نک : بلوکباشی، 40). در فرهنگ مردم مناطق مختلف ایران، آدم سمجی را که وبال گردن دیگران باشد، دوالپا میگویند؛ اینگونه افراد ابتدا با نرمش و احترام به دیگران نزدیک میشوند و بعد از آنکه «پایۀ کار را قرص کردند»، شروع به اذیت و آزار میکنند (عسکریعالم، 2/ 111).
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمك عیار، به كوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ امام شوشتری، محمدعلی، فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، تهران، 1347 ش؛ برهان قاطع؛ بلوكباشی، علی، «دوالكبازی و تحقیقی در واژۀ دوال»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم 89؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1389 ق/ 1969 م؛ جعفری (قنواتی)، محمد، مقدمه بر دو روایت از سلیم جواهری، به کوشش همو، تهران، 1387 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ حیدری، حجتالله، متلهای لرستان، خرمآباد، 1380 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به كوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ دهخدا، علیاكبر، امثال و حكم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ راسخ، شاپور، «آداب و رسوم و اعتقادات عامه»، ایرانشهر، تهران، 1342 ش، ج 1؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به كوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سرگذشت سلیم جواهری، تهران، کانون کتاب؛ سرلك، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ شرفكندی، عبدالرحمان، فرهنگ كردی ـ فارسی، تهران، 1369 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عسكریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387 ش؛ عناصری، جابر، مردمشناسی و روانشناسی هنری، تهران، 1380 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به كوشش رستم علیاف و دیگران، مسکو، 1968 م؛ قزوینی، زكریا، عجائب المخلوقات، به كوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ قصۀ حمزه (حمزهنامه)، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ كریستنسن، آرتور، آفرینش زیانكار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ نظامی گنجوی، هفتپیكر، به كوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1377 ش؛ نفیسی، علیاكبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ واعظ تقوی، محمدتقی، فرهنگ اصطلاحات كرمان، كرمان، 1351 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هزارویکشب، ترجمۀ عبداللطیف طسوجی، به کوشش محمد رمضانی، تهران، 1316-1337 ش؛ نیز:
MacKenzie, D. N., A Consice Pahlavi Dictionary, London, 1971; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Olgun, İ. and C. Drahşan, Farsça-Türkçe sözlük, Ankara, 1967.فاطمه مهری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید