صفحه اصلی / مقالات / دعانویس /

فهرست مطالب

دعانویس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

دُعانِویس، کسی که برای دفع شر و جذب خیر، دعایی را به همراه دستورالعملی می‌نویسد و تجویز می‌کند و در قبالش انعام می‌گیرد. 
دعا در لغت به معنای خواندن، صدازدن، یاری‌طلبیدن و درخواست از درگاه خدا ست ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه). در فرهنگ مردم، استمداد از خداوند برای دفع شر و حل مشکلات و بلاها در پدیدۀ دعانویسی متجلی شده است (نک‍ : ه‍ د، دعا). دعانویسی از اشکال دین مردمی یا به تعبیری دیگر، از باورهای دینی مردم است و با طب مردمی نیز پیوند دارد (توسلی، 22-23؛ جواهری، «مطالعه ... »، 81 -82). دعانویسی نوعی شفایابی عقیدتی است که با نمادها و نشانه‌های مذهبی پرشماری آمیخته است. در فرهنگ مردم، دعانویس مورد اعتماد مردم است. او انسانی زاهد و باایمان است که به قصد خیرخواهی و با یاری‌جستن از نیروی الٰهی به خلق فیض می‌رساند (همو، «بررسی ... »، 10-11). به‌طورکلی، دعانویسی شیوه‌ای جدا از روشهای معمول نیایش و دعاکردن است؛ درواقع، نیازمند یا مددجو با هدف و زمینه‌های اعتقادی مشخصی به دعانویس رجوع می‌کند و دعانویس هم دعای ویژه‌ای را با کمیت، کیفیت و آداب مشخصی توصیه می‌کند (همو، «مطالعه»، 66، نیز «بررسی»، 10). 
در متون کهن به‌جامانده از ایران باستان، مانند بند 6 اردیبهشت‌یشت اوستا، از چند نوع درمان توسط پزشکان نام برده شده که یکی از آنها درمان‌کردن با مَنْثرۀ ورجاوند است و درمان‌بخش‌ترین پزشکان کسی است که با منثره درمان کند (نک‍ : 1/ 288). این همان درمان‌کردن با کلام، و نوعی دعاخوانی است، نه دعانویسی. به عبارت دیگر، منثره‌درمانی، درمان‌کردن گفتار ورجاوند اهورایی است (همان، 2/ 1056). در وزیدگیهای زادسپرم آمده است که خواباندن بیمار زیر پارچه‌ای سفید در معبد و زمزمه‌کردن اوراد و اذکار بر بالین وی توسط کاهنان و موبدان، نوعی درمان از طریق خواندن دعا بوده است (نک‍ : محرری، 35)، اما دعانویسی نیست. از متن بندهای 6 و 7 فرگرد 20 «وندیداد» در اوستا همین دریافت می‌شود که اهوره‌مزدا بر گیاهان دارویی دعا می‌خوانده، و همین امر سبب خاصیت درمانی آنها می‌شده است (نک‍ : 2/ 877). سپس در بندی دیگر، خطابه‌ای آمده مبنی بر اینکه مردمان با نیایش و دعا، انواع شرها و بیماریها را از خود می‌رانند (همان، 1/ 878). در ایران باستان، کارکرد و نقش اوراد، اذکار، ادعیه و طلسمها چندان معتبر و مغتنم به شمار می‌رفته که تا دورۀ ساسانی نیز در بین مردم رواج و عمومیت داشته است؛ وظیفه‌ای که بر دوش روحانیان و موبدان زردشتی بوده است (نجم‌آبادی، 1/ 169).
پس از اسلام نیز در فرهنگ مردم باور و اعتقاد به دعانویسی و دعانویس رایج بوده است؛ چنان‌که در تاریخ بیهقی (د 470 ق/ 1077 م) به باور به آن اشاره شده است. ازجمله این اعتقاد وجود داشته که بعضی از دامادها را اصطلاحاً در شب عروسی و زفاف می‌بستند یا قفل می‌کردند؛ یعنی دعانویس، دعایی می‌نوشت و داماد قادر به فتح قلعه نمی‌شد (نک‍ : انجوی، 23).
خاقانی شروانی، شاعر سدۀ 6 ق/ 12 م، در چند جای از اشعارش، به استفاده از پتر در دفع چشم‌زخم اشاره کرده است (ص 164؛ عسکرزاده، 100). شاردن که در دورۀ صفوی (905-1135 ق/ 1500-1723 م‌) از ایران دیدن کرده، در جایی از سفرنامه‌اش به تشریح دعا و دعانویسی پرداخته است؛ دعاهایی که افزون بر طلسمها و سحر و جادوهای مرسوم، ادعیه و اذکار را نیز شامل می‌شدند. بنابر نقل وی، این‌گونه نوشته‌های سحرآمیز را در لفاف مسطحی به قطرهای گوناگون می‌پیچیدند و در دکانها پیش چشم می‌آویختند (5/ 260). 
در خاطرات، مونس‌الدوله نیز آورده که در دورۀ قاجار، دعانویس و دعانویسی جایگاه مشخصی داشته است (ص 74). دعانویسها بسیار مورد احترام بوده‌اند و در عقائد النساء جزو محرمها به شمار آمده‌اند و چنین آمده است که اگر یهودی یراق‌فروشی، که محرم است، دعانویس هم باشد، نور على نور می‌شود، اجتناب از او فعل حرام، و جزو گناهان کبیره است و اگر وارد خانه شود، باید احترامات لازم را برایش به جا آورد (آقاجمال، 28- 29).
در گذشته، دعانویسی بخشی جدانشدنی از زندگی روزانۀ مردم به شمار می‌رفت؛ چنان‌که آنها دعانویسی و درمان‌کردن با دعا را بر علم پزشکی ترجیح می‌دادند. عدۀ زیادی برای درمان انواع امراض جسمی و روحی، نزد دعانویس می‌رفتند و از وی طلب یاری می‌کردند؛ رسمی که هرچند امروزه نیز کم‌رنگ و پنهان است، هنوز وجود دارد (سلطانی، 63-64؛ جواهری، «مطالعه»، 73-74؛ ایرانیکا، VII/ 456؛ شمیسا، 1/ 280). 
برخی از دعانویسها دست خود را در محل و نقطۀ بیماری، و یا اطراف سر و شانۀ فرد حرکت می‌دهند (جواهری، همان، 74)؛ برخی نیز از طریق خواندن دعا و دمیدن در ماده‌ای مثل نبات، آب یا خرما و خوراندن آن به بیمار برای شفایابی عمل می‌کنند (همانجا). در شرایطی خاص، دعانویس به مددجو تعویذ می‌دهد (جواهری، شمیسا، نیز ایرانیکا، همانجاها). گاهی نیز برای درمان فرد بیمار، از شیوۀ عزایم‌نشینی استفاده می‌شود. عزایم (جمع عزیمت) به معنی افسونها و دعاهایی است که برای شفایافتن بیماران به کار می‌رود و سابقه‌ای طولانی دارد. این شیوه مبتنی بر یاری‌گرفتن از موجودات ماورائی چون ارواح و جنیان است (احمدی، 1/ 136-137)، اما در آن، دعایی نوشته نمی‌شود. 
آل‌احمد دربارۀ پایگاه دعانویسی در جامعه از میرزا عبدالزکی نام می‌برد که دستی در خیر داشت و گاهی هم برای رفع حاجتها و بلاها دعا می‌نوشت. میرزا عبدالزکی به‌مرور، مردم را عادت داد تا وی را «آقا» صدا کنند؛ نه به‌دلیل اینکه میرزا لفظ خُردی برای او باشد، بلکه بدان سبب که بنابر باور عوام، دعانویس اصلاً باید «آقا» باشد (ص 25-27). 
پیشۀ دعانویسی چندان مورد توجه بود و رسمیت داشت که در سرشماری سال 1301 ش، آمار دعانویسان ساکن در تهران نیز در آمار مشاغل آن قید شده است ( ایرانیکا، همانجا). دعانویسان را به دو فرقه یا دسته تقسیم می‌کنند: فرقۀ نخست شامل دعانویسانی است که به سبک و سیاق سنتی آموزش می‌بینند، پرورش می‌یابند و با دریافت اجازه از پیر و دلیل خویش، دست در دعا می‌برند. اینها دعاها و تعویذهای خویش را از کتب و متونِ دینی رسمی و قانونی استخراج می‌کنند و با آداب خاصی به تجویز آن می‌پردازند. فرقۀ دوم، شامل دعانویسانی است که فعالیتشان آمیخته با جادو و کف‌بینی و پیشگویی است (همانجا). 
در برخی از شهرهای ایران، برای درمان نازایی نزد دعانویسها می‌رفتند و دعا می‌گرفتند (احمدی، 1/ 127؛ حسنی، 98؛ عسگری، 1/ 14- 15؛ لهسایی‌زاده، 88، 106). در بندرگز، دعانویس چندین دعا برای درمان می‌نوشت؛ یکی را باید در پارچه‌ای سبز می‌پیچیدند و به بازو می‌بستند، و دیگری را در آب می‌زدند و جرعه‌ای از آب را می‌نوشیدند و اندکی را هم بر بدن می‌ریختند (حسنی، همانجا). 
در میان بلوچها، وقتی زنی در دوران حاملگی به‌سبب تحمل سنگینی حمل، رنجور و پریشان و بی‌اشتها می‌شد و رنگ از رخساره‌اش می‌پرید و یارای تحرک نداشت، مادرش نزد دعانویس می‌رفت و دعایی با عنوان چل‌بند و کل‌بند می‌گرفت. این دعا را با آداب خاصی به بازوی زن می‌بستند و یا به سینه‌اش می‌آویختند (ناصری، 94). در بروجرد، وقتی زن بارداری طفلش در شکم می‌مرد، همسایه‌ها او را وامی‌داشتند تا نزد دعانویس برود و دعایی موسوم به قفل کمر بگیرد. در باور مردم، این دعا موجب می‌شد کمر زن قفل شود و طفل بعدی در رحم نمیرد (کرزبر، 247). 
در نوش‌آباد کاشان، برای ازدواج دختر و پسر، رسم ستاره‌انداختن را به کار می‌بردند؛ بدین‌ترتیب که پس از مقدمات معمول، نزد دعانویس می‌رفتند و او ستارۀ بخت عروس و داماد را به هم می‌انداخت. اگر ستارۀ بخت آنها باهم سازگار بود، وصلت سر می‌گرفت، در غیر این صورت، خانوادۀ دختر یا ازدواج را به تأخیر می‌انداختند، یا جواب رد می‌دادند (مشهدی، 52). در عجب‌شیر آذربایجان، پسر و دختری که به یکدیگر دل داده بودند، اما با وصلت آنها مخالفت می‌شد، نزد دعانویس می‌رفتند و دعانویس 3 برگ دعا به آنها می‌داد که یکی را در قبر کهنه‌ای دفن کنند و دومی را به آب جاری بیندازند و سومی را هم در آب بیندازند و از آن آب بنوشند (عاشقی، 69-70). 
در تهران قدیم نیز گاهی برای گشودن بخت دختر نزد دعانویس می‌رفتند و دعایی می‌گرفتند که دستورالعملهای عجیبی داشت. دعانویس یک دعا می‌نوشت که دختر بشوید و به رخسارش بزند؛ دعای دیگری می‌داد که باید آن را با قدری پوست پیاز، سیر، موی گربه و فضلۀ سگ مخلوط می‌کرد و زیر دامنش می‌سوزاند و دود می‌کرد؛ دعای دیگری نیز می‌داد که دختر باید آن را در آب هم می‌زد و تا 7 ‌روز ناشتا از آن آب می‌خورد (کتیرایی، 90-91). در داریون فارس، برای بازشدن بخت دختری که خواستگار نداشت و اصطلاحاً بختش بسته بود، دعا می‌گرفتند (بذرافکن، 182-183). همچنین اگر مردی در شب زفاف شکست می‌خورد و سرافکنده می‌شد، می‌گفتند او را بسته‌اند و به این منظور برایش ضد دعا می‌گرفتند تا اثر احتمالی دعای بسته‌شدن را از بین ببرند (همو، 183). در مشکین‌شهر اردبیل نیز باور داشتند دامادی که در شب زفاف نتواند وظیفۀ دامادی را به انجام برساند، جادو شده و برایش دعا می‌گرفتند (ساعدی، 145). 
در گذشته در بروجرد، اگر زنی احساس می‌کرد شوهرش نسبت به او بی‌مهر شده، نزد دعانویس می‌رفت و دعایی به نام «میره دوسی» (شوهردوستی) می‌گرفت و به خوردِ شوهرش می‌داد؛ البته گاهی نیز شوهر از قضیه باخبر می‌شد و زن را به باد کتک می‌گرفت (کرزبر، همانجا). در سروستان فارس، برای زنی که کم‌شیر می‌شد، از دعانویس دعا می‌گرفتند؛ مقداری کنجد برشته را با اندکی برنج مخلوط می‌کردند و دعای شیر را که دعانویس نوشته بود، در آب تمیز می‌شستند، و مخلوط کنجد و برنج را در آن می‌پختند و به زن شیرده می‌دادند. کاغذ دعای دیگری را نیز مهر و موم و جلد می‌کردند و بر سینۀ زن می‌آویختند، به‌طوری که دعا میان سینه‌های زن قرار می‌گرفت (همایونی، 386). 
کاربرد دعا در دفع چشم‌زخم چندان همه‌گیر است که امروزه درصد بسیاری از مردم از آیه‌های قرآن مانند «وَ اِنْ یَکاد ... » (قلم/ 68/ 51) برای دفع چشم‌زخم در مکانهای مختلف، ذیل عنوان حرز و تعویذ (ه‍ م) استفاده می‌کنند ( ایرانیکا، همانجا).
در برخی نقاط ایران، برای درمان بیماریهای جسمی، به‌ویژه سردرد، به دعانویس مراجعه می‌کردند و دعایی موسوم به دعای نزله‌بند می‌گرفتند (برای نمونه، نک‍ : همایونی، 378؛ لاریمر، 63). در مواجهه با بیماریهای جسمی، برخی از مردم آن را به سحر و جادو نسبت می‌دادند و نزد دعانویس می‌رفتند و باطل‌السحرش را از دکانهای دعانویسها می‌جستند (صفری، 3/ 497؛ سپهرفر، 36؛ شهری، 4/ 204؛ طلاییان‌پور، 67؛ ثابت‌قدم، 58).
در سروستان فارس، به شخصی که بی‌حرکت به نقطه‌ای خیره می‌شد و همچون دیوانه‌ها رفتار می‌کرد، می‌گفتند مضرتی شده است و برای درمانش، دعای مضرتی از دعانویس می‌گرفتند. این دعا را پس از جلدکردن و گذاشتن در کیسۀ چرمی یا پارچه‌ای، به بازوی راست فرد می‌بستند تا بدین‌ترتیب، همواره همراهش باشد (همایونی، همانجا). همچنین اگر کسی را می‌دیدند که بی‌دلیل از شدت ترس و وحشت آرام و قرار ندارد، می‌گفتند جنی شده، و علاجش نزد دعانویس است. دعانویس دعایی می‌نوشت به نام دعای جن‌زده و بر دو ریسمان سفید و سیاه، به اندازۀ قوارۀ فرد جن‌زده، 40 ‌بار سوره‌های فاتحه (1) و اخلاص (112) را می‌خواند و می‌دمید. سپس ریسمانها را جمع می‌کردند و بین دعا می‌گذاشتند و آن را با چرم یا پارچه جلد می‌گرفتند و بر بازوی راست شخص جن‌زده می‌بستند (همانجا). 
در نقاط مختلف ایران برای گوسفند نیز دعا تهیه می‌کردند. در سروستان فارس، وقتی در گله‌ای، گوسفندی دچار بیماری زهره‌درد می‌شد، برای درمانش از دعانویس دعا می‌گرفتند؛ سپس آن را در ظرف آبی می‌شستند و به هنگام چرای گوسفندان، چوپان خاری را در این آب فرومی‌برد و روی گوسفندان می‌پاشید تا از شیوع بیماری جلوگیری کند (همو، 386). در همان‌جا، برای جلوگیری از همه‌گیری بیماری سل و نیز بیماری طبقه، دعای سل‌بند و طبقه‌بند تهیه می‌کردند (همانجا). در سنگستان بوشهر، اگر گوسفندی از گلۀ خویش بازمی‌ماند و در صحرا گم می‌شد، صاحب گوسفند از دعانویس دعایی می‌ستاند که در آن، شب گوسفند به چنگ گرگ گرفتار نشود (احمدی، 1/ 127).

مآخذ

آقاجمال خوانساری، محمد، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349 ش؛ آل‌احمد، جلال، نون و القلم، تهران، 1348 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، «فولکلور»، کلک، تهران، 1371 ش، شم‍ 25-26؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1374 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ توسلی، غلام‌عباس، «بررسی برخی ابعاد و نحوۀ شکل‌گیری جامعه‌شناسی دینی»، نامۀ انجمن جامعه‌شناسی ایران، تهران، 1376 ش، شم‍ 2؛ ثابت‌قدم، مژگان، «استهبان»، پیام بهارستان، تهران، 1390 ش، س 3، شم‍ 13؛ جواهری، فاطمه، «بررسی عوامل مؤثر بر گرایش بیماران به دعانویسی و پیامدهای آن در ایران»، نامۀ پژوهشی ـ فرهنگی، تهران، 1381 ش، شم‍ 4؛ همو، «مطالعۀ جامعه‌شناختی پدیدۀ دعانویسی در ایران»، شناخت، تهران، 1381 ش، شم‍ 35؛ حسنی، حمیدرضا، «بندرگز»، پیام بهارستان (نک‍ : هم‍ ، ثابت‌قدم)؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیـاو یا مشکین‌شهر، تهـران، 1354 ش؛ سپهرفـر، حسن و دیگران، «اردبیل»، پیام بهارستان (نک‍ : هم‍ ، ثابت‌قدم)؛ سلطانی ‌لرگانی، محمود، کجور، تهران، 1383 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1338 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1362 ش؛ طلاییان‌پور، پرویز و دیگران، «ایذه»، پیـام بهارستان (نک‍ : هم‍ ، ثابت‌قدم)؛ عاشقی، علی (کاظم)، نگاهی بر فرهنگ عامیانه در شهرستان عجب‌شیر، تبریز، 1393 ش؛ عسکرزاده، منیر، «چشم‌زخم و روشهای پیشگیری و درمان آن در دیوان خاقانی شروانی»، فرهنگ مردم، تهـران، 1383 ش، شم‍ 11-12؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ لاریمر (ض: لوریمر)، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، ترجمۀ فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ محرری، محمدرضا، «نگرشی بر تاریخ روان‌پزشکی و تاریخچۀ روان‌پزشکی در ایران»، روان‌پزشکی و روان‌شناسی بالینی ایران، تهران، 1373 ش، شم‍ 2-3؛ مشهدی نوش‌آبادی، محمد، «نگاهی به تاریخ و فرهنگ نوش‌آباد»، فرهنگ مردم، تهران، 1385 ش، شم‍ 19-20؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب ایران، تهران، 1341 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ نیز:  Iranica.

امیرحسین مرادخانی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: