دزد و قاضی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 19 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246626/دزد-و-قاضی
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
دُزْد و قاضی، از داستانهای مشهور ادب عامه. دزد و قاضی یا دزد و قاضی بغداد، داستان دزدی است که اموال قاضی را به سرقت میبرد و همسر قاضی با حیله، اموال دزدی را برمیگرداند. درونمایۀ داستان، حکایت زیرکی و مکر زنان است، چنانکه داستان با این بیت از برزونامه در مذمت زنان پایان مییابد: چنین گفت شاه جهان کیقباد/ که نفرین بد بر زن نیک باد. از این داستان روایتهای فراوان ــ بهشکل مستقل و یا در مجموعه داستانها ــ موجود است. یکی از روایتهای قدیم آن در جامع الحکایات (ه م) موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی آمده است (برای روایتهای دیگر، نک : منزوی، خطی، 5/ 3667، 3680، 3683، 3713، خطی مشترک، 6/ 1154، فهرستواره، 1/ 408؛ آقابزرگ، 8/ 148). یکی از چاپهای سنگی آن در لاهور (1334 ق) به همراه 10 تصویر، و دیگری در تهران (1295 ق) به خط محمدحسن خوانساری انجام گرفته است. چکیدۀ داستان چنین است: در عهد هارونالرشید، قاضی مؤمنی به نام بشیر در بغداد زندگی میکرد؛ سحرگاهی برای ادای نماز به باغ خود در خارج شهر میرود. در گورستان، دزدی او را تهدید میکند که باید لباسها و الاغش را به او بدهد. قاضی سعی میکند که با ذکر آیه و حدیث آن مرد دزد را از فساد و دزدی بازدارد، اما دزد پاسخی فصیح به او میدهد و به سخنان او اعتنایی نمیکند. قاضی از او میخواهد که به باغ بیاید و سوگند میخورد که لباسها و الاغ خود را در باغ به او بدهد، اما دزد حیلۀ او را باور نمیکند. عاقبت، دزد لباسها، انگشتر و کفش قاضی را از او میگیرد و سوار بر الاغ وی از آنجا دور میشود؛ قاضی سروپابرهنه به شهر بازمیگردد و بزرگان شهر با شنیدن خبر به دیدار او میآیند. ناگاه دزد با لباسهای قاضی و سوار بر الاغ او به خانهاش میآید و بیآنکه سلام کند، کتابی را به او نشان میدهد و میگوید: «در این کتاب نوشته است که آبا و اجداد دزد تو در گذشته خانهزاد ما بودهاند». قاضی برای حفظ آبروی خود به او میگوید: «هر چه بخواهی به تو میدهم؛ آبرویم را حفظ کن». دزد بعد از نوشتن صلحنامه میگوید: «خانهای به قیمت 000‘1 دینار خریدهام و تنها یک دینار آن را پرداختهام». قاضی پول را به دزد میدهد و برای آزمایش انصافش، وی را به ناهار دعوت میکند و از او میخواهد که مرغی بریان را میان اهل خانه به تساوی قسمت کند. دزد سر مرغ را برای قاضی، گردن را برای زن او، دو بالش را برای پسرانِ قاضی و باقی مرغ را برای خود کنار میگذارد و بار دیگر خواهان پول و همچنین ازدواج با دختر قاضی میشود. در این هنگام قاضی از او میخواهد که 7 بیضۀ مرغ را میان 5 نفر به انصاف تقسیم کند. دزد هرچه میاندیشد، موفق نمیشود و از زن قاضی کمک میخواهد و میگوید اگر موفق شود، اموال قاضی را به او میدهد. زن قاضی یک بیضه برای دزد، یکی برای قاضی، دوتا برای دو پسرش و 3 بیضه نیز برای خود میگذارد. دزد به تقسیم ناعادلانۀ او اعتراض میکند. زن میگوید: «شما مردها دو بیضه دارید و من با داشتن 3 بیضه و دادن یک بیضه به شما عدالت را اجرا کردهام». دزد با حسرت تمام اموال قاضی را به زن او بازمیگرداند و درحالیکه زنان مکار را نفرین میکند، از شهر بیرون میرود (ص 1-24). مضمون اصلی داستان دزد و قاضی اخلاقی است و آن را باید جزو داستانهای طنزآمیز، و ازلحاظ بنمایه از داستانهای مکر زنان به شمار آورد. هدف داستان هم آموزشی و هم سرگرمی است. پایان داستان عبرتنامه است. ساخت داستان نیز بر مبنای مناظرۀ دو قهرمان است که هریک میکوشد با ادلۀ عقلی و نقلی طرف دیگر را شکست دهد، مانند داستان موش و گربۀ شیخ بهایی. دزد با فصاحت کلام خود که غیرمنتظره و اعجاببرانگیز است، قاضی را با تمام دانایی شکست میدهد، اما در برابر همسر قاضی تسلیم میشود؛ نویسنده به این طریق، چیرگی زنان بر مردان را نشان میدهد. یکی از بنمایههای رایج در ادبیات داستانی، مسئلۀ تقسیمکردن است. در داستـان «تقسیـم غـاز» (آرنـه ـ تـامپسون، شم 1533)، سر غاز را به شوهر میدهند که سرپرست خانواده است، دلش را به زن میدهند که مظهر عشق است، رانهایش را به پسران میدهند که پا جای پای پدر میگذارند، و بالهای غاز را به دختران میدهند، چون از خانه بیرون میروند و دور میشوند؛ کدخدای ده نیز که در تقسیم غاز داوری میکند، بدن آن را برای خود برمیدارد. گویا این نوع قسمتکردن جدا از رندی دزد، حکایت از اصلی پذیرفتهشده در جامعۀ روستایی دارد. نثر داستان به نسبت دیگر آثار ادب عامه، فنیتر و متکلفتر است و کاربرد افعال وصفی و عبارات عربی در آن برجستهتر است؛ دلیل آن نیز مباحثۀ دزد و قاضی است که آمیخته به آیات و احادیث است. نویسنده در خلال مباحث از اشعار و ضربالمثلهای فارسی نیز به مقتضای هر گفتوگو و به منظور احتجاج بهره گرفته است.
آقابزرگ، الذریعة؛ دزد و قاضی، چ سنگی، تهران، 1295 ق؛ منزوی، خطی؛ همو، خطی مشترک؛ همو، فهرستواره؛ نیز:
Aarne, A. and S. Thompson, The Types of International Folktales, ed. H. J. Uther, Helsinki, 2004. حسن ذوالفقاری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید