صفحه اصلی / مقالات / دخیل بستن /

فهرست مطالب

دخیل بستن


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

در کومله، رسم است زنی کـه دو ـ سه بـار بچه‌اش می‌میـرد، اگر بار دیگر آبستن شود، به امامزاده‌ای متوسل می‌شوند و او را دخیل آن حضرت می‌بندند و به جدش قسمش می‌دهند که: وی چند بار بچه‌اش فوت شده، این بار حاجتش را برآورده کن! اگر بچه سالم بماند، او را حتماً نذر ازدواج با سید می‌کنند (شهاب، 151). 
در کازرون، زنانی که بچه‌دار نمی‌شوند، در کنار مزار میرمال شمع روشن می‌کنند و حنا و شیرینی به دختران و پسران جوان می‌دهند و تکه‌پارچه‌ای به شاخۀ درخت کنار می‌بندند و می‌خوانند: آغی میرمال چه وختِ وختن/ هم سِندی مو بچه‌ش ری تختن/ / آغی میرمال سورمه چیشش کن / عمامت درآر، قنداق‌پیچش کن (حاتمی، 101). زنان جزیره‌نشین خلیج‌فارس برای شفای بیماری و بچه‌دارشدن نذر می‌کنند و با تکه‌پارچه‌های سبزرنگ به شاخه‌های درختان خَرگ و کنار (سدر) دخیل می‌بندند (بلوکباشی، 50-51). 
در شاهرود، مادران برای پاگرفتن طفلشان، در پای نخل شهر که در جوار مسجد «پانخل» است، شمع روشن می‌کنند و قفل یا پارچه‌ای نیز به پای نخل دخیل می‌بندند (شریعت‌زاده، 258- 259)، و یا در روز پنجم محرم، یعنی روز «علم‌بندان»، به علم یا طوق دخیل می‌بندند و سیبی به سر آن می‌زنند (همو، 259). 
در آیین نخل‌تکانی ایام محرم در سمنان، نخلها پر از دستمالها و تکه‌پارچه‌ها و نخهایی است که زنان بر آن دخیل بسته و حاجت طلبیده‌اند (احمدپناهی، 277)؛ زنان بیشتر پس از دخیل‌بستن، این شعر را زیر لب زمزمه می‌کنند: ای نخل تَه دخیلون (ای نخل! دخیل‌بستۀ توام)/ دَرموندَه و ذلیلون (درمانده و ذلیلم)/ / مَو حاجت‌روا نَکِرا (تا حاجت مرا روا نکنی)/ دس ته پی مَنِگیرون (دست از تو برنمی‌دارم) (همو، 292؛ نیز نک‍ : عندلیب، 27). مردم روستای دهملا در روز تاسوعا به‌عنوان نذر، گوشه‌های چند روسری آویخته‌شده از نخل را به هم گره می‌زنند. عده‌ای نیز از بابای نخل، روسری تقاضا می‌کنند و او یکی از روسریهای آویخته‌شده را می‌کند و به آنها می‌دهد. آنها حاجتی را نیت می‌کنند و روسری را با خود گرو می‌برند؛ اگر تا سال دیگر حاجت آنها برآورده شد، دو روسری می‌آورند و به بابای نخل تحویل می‌دهند (سعیدی، 68). 
در شهربابک، عقیده بر این است که در روز تاسوعا و عاشورا، با بستن یک تکه‌پارچه یا روسری نو به علم حضرت ابوالفضل (ع)، حاجتشان برآورده می‌شود (فاضلی، 456). در تهران قدیم، مردم برای شفای بیماران، چارۀ درد دردمندان، و گشایش کارهای فروبستۀ گرفتاران و آزادی زندانیان، از زیر منبرِ خانۀ آسید هاشم که معجزه‌نما شده بود، رد می‌شدند و یا به آن دخیل می‌بستند (شهری، طهران، 2/ 364-365). در سیرجان، به ضریح قفل می‌زنند و کلیدش را گم می‌کنند؛ آنها معتقدند اگر حاجاتشان روا شود، قفل خودبه‌خود باز می‌شود، و اگر قفل در دست کسی باز شود، هم حاجت او و هم شخصی که قفل را دخیل کرده است، هر دو روا می‌گردد (مؤیدمحسنی، 331). 
بسیاری از اوقات، عده‌ای از مردم نذرهای خود را به زائران می‌دهند تا نذرشان را در محل ادا نمایند؛ مثلاً برخی تکه‌پارچه یا نخی به زائر می‌دهند و با اصرار یادآور می‌شوند که نخ یا پارچه را به ضریح ببندد تا مراد آنها برآورده شود؛ و یا دسته‌شمعی به او می‌دهند تا در محل روشن نماید (صفی‌نژاد، 408). در تهران قدیم، بیشتر زنها قفل و کلید به زائران کربلا می‌دادند تا به ضریح مطهر بزنند و کلیدش را برگردانند؛ مقصود از آوردن کلید این بود که امام (ع) صاحب کلید را بطلبد تا خودش به کربلا برود و قفل را باز کند (مونس‌الدوله، 121). 
در قزوین، برای طلب حاجت به چنار سوختۀ آرامگاه داوود ابن سلیمان غازی متوسل می‌شوند و آن را کهنه‌پیچ می‌کنند (گلریز، 554، 679)؛ همچنین در آنجا برای باران‌خواهی روپوش قرآن را می‌شویند و آن را به درختی می‌بندند (همو، 368). در نائین، در 21 ماه رمضان و روز عاشورا، مردم به درخت سیس یا درخت موم روضا (= امام رضا <ع>) پارچه می‌بندند و حاجت می‌طلبند و برگ درخت را برای تبرک به خانه می‌برند (بلاغی، 237). 
مردم آمل در شبهای چهارشنبه و جمعه، برحسب نذری که پیش از آن کرده‌اند، بر تنۀ درخت شمع روشن می‌کنند، و حاجت خود را می‌طلبند؛ گاهی نیز به جای شمع، چراغ روشن می‌کنند و در شکاف درخت قرار می‌دهند (علامه، 117). در سیرجان، مردم در غار کوه «بی‌بی‌دَن» شمع روشن می‌کنند و به درختچه‌های انجیری که از لابه‌لای سنگهای آن بیرون آمده‌اند، قندیل و دخیل می‌بندند (مؤیدمحسنی، 333). اهالی اسک به درختان چنارِ جوار امامزادگان پارچۀ سبز گره می‌زنند و باور دارند اگر پس از مدتی، گره بسته‌شده خودبه‌خود باز شود، نشان از برآورده‌شدن حاجت و نذر آنها ست (راعی، 202-203). 
زنان و دختران کازرونی برای برآورده‌شدن آرزوهای خود به درخت کنار (حاتمی، 201-202)، و بوشهریها به درخت «کُنار مَهنا» پارچۀ سبز دخیل می‌بندند (احمدی، 1/ 110). در برزک، درختی به نام آرزو یا به زبان محلی، «پادره»، وجود دارد که مردم هر سال در روز سیزده‌به‌در به آن پارچه‌ای می‌بندند و مراد می‌طلبند (جهانی، 143). در آشتیان، بوته‌های رز وحشی وجود دارند که در اصطلاح محلی به آنها «دِرِّ کُنه‌پیچ» (دِرِّ کهنه‌پیچیده) می‌گویند و آنها را درخت مراد می‌دانند؛ رهگذران به این امید که به مراد و مقصود خود برسند، بر آنها تکه‌های پارچه می‌بندند (نجفی، 29). 
در نزدیکی درِ ورودی بقعۀ سید محمد نقیب در بیرجند، که از مکانهای زیارتی مردم آن نواحی است، یک درخت بنه وجود دارد که زائران، آرزومندان و نیازخواهان باریکه‌هایی از پارچه، که به آنها «روگ» می‌گویند، به شاخه‌های آن گره می‌زنند و مراد می‌طلبند؛ آنها به هنگام گره‌زدن «روگ»ها به شاخه‌های درخت، این اشعار را می‌خوانند: یا رب به حق درخت سر در ایوان/ یا رب به حق فاطمه و فرزندان/ / عزّی و عزیزی و خدای دو جهان/ یا رب دل بنده را به مقصود رسان؛ و یا: یا رب یا رب به حق یا رب یا رب/ درها بسته در تو باز است یا رب/ / حاجتمندم به درگهت آمده‌ام/ صد حاجت نیک من برآور یا رب (رضایی، 146-147). 
در ایل قشقایی، حاجتمندان به هنگام عبور از کنار درخت پیر لک‌لک، تکه‌ای پارچه روی آن می‌اندازند و از خداوند می‌خواهند که نیت و خواستۀ آنها را برآورده سازد؛ اغلب مردم که پارچه‌ای برای نثارکردن ندارند، از لباسهای مندرس و پاره‌پارۀ خود تکه‌ای جدا، و برای ادای نذر تقدیم می‌کنند (کیانی، 239-240). هریک از پارچه‌ها یا دخلیهای بسته‌شده، مظهر یک عهد، پیمان و یا آرزو ست که بر زبان آورده شده است، و به عبارتی نشان‌دهندۀ یک آرزوی نمایان و مرئی است (مُرتنسن، 127). 
در بجنورد، بر روی تپه‌ای به نام «گل امام» بوته‌هایی روییده است که مردم به آنها دخیل می‌بندند (سیدی‌زاده، 123). در غرب این شهر نیز درختی مشهور به دار پرتده (درخت پارچه) وجود دارد که شاخه‌هایش انباشته از پارچه‌های دخیل‌بستۀ مردم است (همو، 123-124). در همان‌جا، اهل نیاز به درخت پیر بیدک نیز دخیل می‌بندند و رسم است که نخ یا پارچه باید نو و آب‌نخورده باشد و با 3 گره بسته شود. آنها پس از یک هفته، به کنار درخت پیر بازمی‌گردند؛ اگر گره باز شده باشد، معتقدند که مشکلشان حل خواهد شد (همو، 125). در لاهیجان، شاخه‌های درختی به نام کیش را به درزهای ایوان بقعۀ فتح منصور دخیل می‌بندند (ستوده، 2/ 133). در سیرجان نیز به درخت گز کهن‌سال چهارده‌معصوم دخیل می‌بندند (مؤیدمحسنی، 321). 
در آبادی دورغو، از دهات خوانسار، مردم به نزدیکی چشمه‌ای می‌روند و ریگهای کوچک و پهن آن را به دیوارۀ غار آنجا می‌چسبانند؛ آنها بر این باورند که اگر ریگها بچسبند، مرادشان برآورده می‌شود (باستانی، 322، برای اطلاع از چگونگی همین آداب در قبرستان چهل‌دختران، نک‍ : 179). در بقعۀ بی‌بی‌روگیر در کازرون، سنگی وجود دارد که به آن سنگ حاجت می‌گویند و حاجتمندان مهری را بر آن می‌زنند؛ اگر مهر بچسبد، نشان از برآورده‌شدن حاجت است (حاتمی، 98). در شیراز، مردم در شبهای چهارشنبه بر سر چاه مرتضى‌علی (ه‍ م) می‌روند و روی سنگی در کنار دیوار مقبره، مهر نماز می‌گردانند؛ می‌گویند اگر مهر روی سنگ بچسبد، مرادشان برآورده می‌شود (هدایت، 170). 
در قزوین، مردم برای پی‌بردن به اینکه حاجتشان برآورده می‌شود یا خیر، منبر سنگی مسجد جامع را واسطه و دخیل قرار می‌دادند و یکی از سنگهای ریز ریخته‌شده در اطراف منبر را پس از نیت به دیوار کنار منبر می‌چسباندند؛ اگر سنگ می‌چسبید، نشانۀ حاجت‌روایی بود. بعضی هم می‌گفتند با چسباندن این سنگ می‌توان شخص حلال‌زاده را از حرام‌زاده تمیز داد؛ به این معنی که اگر سنگ کسی به دیوار نمی‌چسبید، می‌گفتند خللی در نطفۀ او ست؛ ازاین‌رو، بسیاری از مردم از چسباندن سنگ به دیوار خودداری می‌کردند و بیم آن را داشتند که مبادا سنگ به دیوار نچسبد و متهم به حرام‌زادگی شوند (گلریز، 506). 
در مقبرۀ پیر غار مردم برای اینکه بدانند آرزوهایشان تحقق می‌یابد یا نه، 7 سنگ را به دیوار غار ــ که به‌سبب شمعهای زائـران در طـول زمـان مـومی و چسبنـده شـده است ــ پرتـاب می‌کنند؛ آنها باور دارند که اگر یکی از سنگها به دیوار بچسبد، آرزوهای آنها تحقق خواهد یافت، اما اگر همۀ سنگها بیفتد، خواستۀ آنها اجابت نخواهد شد (بروکس، 103-104). شهری در این باره نوشته است: دیوارهای محراب و جرز و ستون اماکن مقدسه از نقاطی است که مردم بر آن ریگ و سنگ می‌چسبانند؛ با این نیت که اگر ریگ به دیوار بچسبد، حاجتشان روا می‌شود (طهران، 3/ 43، حاشیۀ 2). 
در یزد، چاهی مقدس به نام آرزو وجود دارد و قداست آن به این سبب است که می‌گویند: «40 تن از زنان قریش با لشکر اسلام همراه بودند. در حوالی خویدک مردم بر آنها تاختند. زنان گریختند و به چاهی پناه بردند. وقتی کافران خواستند در چاه فروروند، متوجه شدند که آب چاه جوشیده و آن‌قدر بالا آمده که تمام زنان در آن پنهان مانده‌اند. از آن پس، هر دختری که نذری یا آرزویی داشته باشد، پس از گرفتن وضو و تطهیر، بر سر چاه می‌آید، 7 دانه ریگ برمی‌دارد و در چاه می‌افکند» (باستانی، 324). 
در گناوه، اعتقاد بر این است که اگر زن یا دختری بتواند در محوطۀ ضریح شاه صدرالدین، دستمال خود را به طرف سقف پرتاب کند، به‌طوری‌که دستمال به سقف بچسبد، آن زن یا دختر به مراد خود می‌رسد (دریانورد، 247). ماهیگیران جنوب، هرگاه در دریا صید کم شود و یا خطری در دریا پیش‌بینی شود، در بقاع خضر و الیاس نذر و نیاز می‌کنند و زنان دخیل می‌بندند (نک‍ : نوربخش، 262). 
سنگ‌چین‌کردن از دیگر گونه‌های دخیل‌بستن است. ایل قشقایی به هنگام عبور از تنگه‌ها و کوهستانها، هرگاه به ارتفاعاتی برسند که از فاصلۀ دور امامزاده‌ای پیدا شود، برای ادای حاجت حاجتمندان سنگ‌چینی درست شده و هرکس نیتی داشته باشد، باید سنگی بر آن اضافه کند (کیانی، 240). 

مآخذ

ابراهیمی، شهناز، «سقاخانه‌های تهران»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1385-1386 ش، شم‍ 7- 8؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اطیابی، اعظم، «سقاخانه‌های اصفهان»، فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، س 3، شم‍ 10؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1363 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، خاتون هفت‌قلعه، تهران، 1363 ش؛ بروگش، هاینریش، در سرزمین آفتاب، ترجمۀ مجید جلیلوند، تهران، 1374 ش؛ همو، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367 ش؛ بـلاغی، عبدالحجت، تـاریخ نـائین، تهـران، 1369 ش؛ بلـوکباشی، علی، جزیرۀ قشم، صدف ناشکافتۀ خلیج‌فارس، تهران، 1385 ش؛ بهرامی، فرشته، نظرکرده، تهران، 1389 ش؛ پرنیان، موسى، فرهنگ عامۀ کرد، کرمانشاه، 1380 ش؛ جلیل‌پور، ابوالقاسم، نگاهی به دیروزِ کوچصفهان، رشت، 1390 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ چریکف، سیاحت‌نامه، ترجمۀ آبکار مسیحی، به کوشش علی‌اصغر عمران، تهران، 1358 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ دریانورد، غلامحسین، سیمای بندر گناوه، تهران، 1377 ش؛ راعی اسکی، مصطفى، اسک در گذر تاریخ، تهران، 1387 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رهو، روشنک، «اشیاء مقدس در جشن عروسی پیر شالیار»، موزه‌ها، تهران، 1382 ش، شم‍ 34؛ ریچاردز، فرد، سفرنامه، ترجمۀ مهین‌دخت صبا، تهران، 1343 ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1374 ش؛ سعیدی، محمدحسن، مردم‌شناسی مراسم آیینی، آشتیان، 1386 ش؛ سیدی‌زاده، احسان و علی‌اکبر عباسیان، بجنورد، گذرگاه شمالی خراسان، بجنورد، 1374 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفری، حسین، تاریخ و فرهنگ دلیجان، تهران، 1382 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1345 ش؛ عارف، محمد، کمیجان، سرزمین شگفت‌انگیز تاتها و مادها، تهران، 1391 ش؛ علامه، صمصام‌الدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ عندلیب سمنانی، خسرو، پیشینۀ طب سنتی در سمنان، سمنان، 1388 ش؛ فاضلی شهربابکی، افسر، کشک و تغار، کرمان، 1391 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گلاب‌زاده، محمدعلی، زن کرمانی، روشنای زندگانی، کرمان، 1390 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1361 ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم‌نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نمیرانیان، کتایون، «نوروز در بین زرتشتیان شهر کرمان»، سروش پیر مغان، یادنامۀ جمشید سروشیان، به کوشش کتایون مزداپور، تهران، 1381 ش؛ نوربخش، حسین، جزیرۀ قشم و خلیج‌فارس، تهران، 1369 ش؛ هاکس، مریت، ایران: افسانه و واقعیت، ترجمۀ محمدحسین نظری‌نژاد و دیگران، مشهد، 1368 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ هولتسر، ارنست، ایران در یک‌صدوسیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش؛ نیز: 

Brooks, D. H. M., «Sacred Spaces and Potent Places in the Bakhtiāri Mountains», The Nomadic Peoples of Iran, eds. R. Tapper and J. Thompson, London, 2002; Browne, E. G., A Year Amongst the Persians, London, 1893; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Jackson, A. V. W., Persia Past and Present, London, 1909; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Mortensen, I. D., Nomads of Luristan, Copenhagen, 1993; Norden, H., Sous le ciel de la Perse, Paris, 1929; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. 
عارفه صابری افتخاری

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: