صفحه اصلی / مقالات / دخمه انوشیروان /

فهرست مطالب

دخمه انوشیروان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 19 دی 1398 تاریخچه مقاله

دَخْمۀ اَنوشیرَوان، داستان بازدید خلیفۀ عباسی از دخمۀ انوشیروان. در متون تاریخی، روایتهای متفاوتی از این داستان آمده است. تحقیقات باستان‌شناختی و باورهای مردم محلی نشانه‌هایی را از محل این دخمه به دست می‌‌دهند.
انوشیروان (ه‍ م) پس از 48 سال پادشاهی، در 78سالگی، در دهم مهرماه 578 م در تیسفون (مجلسی، 285)، یا مداین (مجمل ... ، 76) درگذشت. کالبد او را در دخمۀ (ه‍ م) مردگان نهادند (مجلسی، همانجا). در برخی از منابع فارسی، به وصیت انوشیروان و دخمۀ او اشاره شده، اما از محل دخمه سخنی نرفته است (ایزدپناه، 2/ 545). بنا بر تذکرۀ مرآة الخیال، دخمۀ انوشیروان و طلسمات آن داستانی دراز دارد و قدما آن را در رساله‌‌ای جداگانه نگاشته‌‌اند (نک‍ : لودی، 241). 
داستان دخمۀ انوشیروان با تحریرهای گوناگون در متونی چون راحة الصدور (راوندی، 71-72)، قابوس‌نامه (عنصرالمعالی، 50)، نصیحة الملوک (غزالی، 137- 138)، عجایب المخلوقات (طوسی، 356-357)، تاریخ بناکتی (ص 160-164)، روایات داراب هرمزدیار (2/ 240-243) و برخی متون دیگر (نک‍ : دانش‌پژوه، 152؛ منزوی، فهرست نسخه‌های خطی مرکز ... ، 1/ 102-103، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه ... ، 3/ 1354) نقل شده است. 
بنابر تاریخ بناکتی، مأمون می‌خواهد دخمۀ انوشیروان را ببیند. پیرمردی که دخمه‌‌بانِ انوشیروان است، می‌گوید اندرزنامۀ انوشیروان در اختیار او ست و در آن، انوشیروان پیش‌‌گویی کرده است که پادشاهی عرب به زیارت دخمه‌اش می‌آید. نشانه‌های آن پادشاه، که در اندرزنامه آمده است، با مأمون مطابقت دارد (ص 160). او می‌افزاید: اما در کوهی که دخمه در آن است، طلسمهایی نهاده‌اند تا مانع ورود به دخمه شوند و تنها پادشاهی که آن نشانه‌ها را دارد، می‌تواند وارد دخمه شود. پیرمرد به مأمون می‌گوید که راه کوه را نیز ویران کرده‌‌اند تا امکان ورود به دخمه را از میان ببرند. پس، به دستور مأمون راه را می‌‌سازند (همو، 161). پیرمرد او را به زیارت دخمه می‌‌برد که خانه‌‌ای از سنگ خاره و کوشکی 300گزی، آراسته به سیم و زر و گوهرهای گران‌بها بوده است (همانجا). حسن سهل و احمد خالد نیز مأمون را همراهی می‌‌کنند. شرح چگونگی ورود مأمون به دخمه در این متن ذکر شده است (نک‍ : همو، 162). انوشیروان با جامه‌‌های زربفت و جواهرنشان بر تختی از زر و مروارید آرمیده بود، و تن او را به داروها اندوده بودند تا تباه نشود. مأمون انوشیروان را زیارت می‌‌کند و بر او جامۀ نو می‌‌پوشاند. او این نوشته‌‌ها را که بر دستار شاه بود، می‌‌خواند: «گیتی که یزدان کرد مرا چه کوشش، عمر تمام نیست مرا چه خواهش، گیتی جاوید نیست مرا چه رامش، چه شاید کرد که نشاید دانست». سپس، مأمون لوح زرینی را می‌‌خواند که در آن انوشیروان از زیارت شاهی عرب با نسبی که مطابق نسب مأمون است، سخن گفته، و ذکر کرده که نوشته‌‌ای در زیر زانوی او ست که پای‌‌مزد این شاهِ عرب است (همو، 161-162). انوشیروان همراهی 3 کس با مأمون در این زیارت را نیز پیشگویی کرده و آورده است که: یکی از آنها که ناقص است، خیانت می‌‌کند و شاه تازی باید سزای او را بدهد. مأمون از زیر زانوی شاه، سنگ‌‌نوشته‌‌ای را برمی‌‌دارد که بر آن نشانی گنجی در همان کوه آمده، و آن گنج از آنِ مأمون است. خادم همراه آنان برای زیارت داخل می‌‌شود و انگشتری انوشیروان را برمی‌‌دارد. مأمون در راه متوجه می‌‌شود و بازمی‌‌گردد و انگشتر را به انگشت انوشیروان می‌‌کند. سرانجام، گنج مذکور را می‌‌یابند و به مداین می‌‌برند، و به دستور مأمون خادم را مثله، و راه ورودی غار را نیز ویران می‌‌کنند (همو، 163). 
اندرزهای بسیاری به انوشیروان منسوب شده که برخی از آنها وصیت و مربوط به دخمۀ انوشیروان است؛ ازجمله اینکه، بر 4 گوشۀ تخت انوشیروان این 4 سطر نوشته شده بود: «هر که را پادشاهی نیست، کامرانی نیست؛ هرکه را زن نیست، کدخدایی نیست؛ هر که را فرزند نیست، شادمانی نیست؛ هر که را این هر سه نیست، بیماری نیست» (همانجا)؛ نیز بر دخمۀ او نوشته بودند که هر چه در پیش فرستادیم، ما را ذخیره است (بهرام، 602)، و بر تابوت سنگی‌اش نوشتند: «هر کار نیکی که کردیم، نزد خدایی است که ثواب را کم نمی‌‌کند؛ و هر کار ناپسندی که انجام دادیم، نزد خدایی است که از کیفردادن ناتوان نیست» (حمزه، 57). در نصیحة الملوک آمده است که بر نگین انگشتر انوشیروان نوشته بود: «بِهْ مِهْ، نَه مِهْ بِهْ» (غزالی، 138). 
در روضةالانوار عباسی، روایتی دیگرگونه از این داستان آمده، که هنگام دیدار مأمون از مداین و طاق کسرا، یکی از همراهان او به سخن پیامبر (ص) دربارۀ پوسیده‌نشدن تن شاه دادگر اشاره کرده است. مأمون خواست با دیدن جسد انوشیروان دادگر، درستی این سخن بر او روشن شود؛ ازاین‌رو، گور انوشیروان را یافتند، سر آن را گشودند و تن شاه را سالم دیدند. دو انگشتر در دست انوشیروان بود که بر نگین یکی نوشته بود: «با دوست و دشمن مدارا کن» و بر دیگری جملۀ «در کارها مشورت کن تا به مقصود برسی»، نقش شده بود (محقق، 198- 199؛ نیز نک‍ : جمال‌زاده، 55). 
عنصرالمعالی در قابوس‌نامه آورده است که براساس اخبار خلفای گذشته، مأمون بر سر تربت انوشیروان رفت و اعضای بدن او را بر تختی پوسیده و خاک‌‌شده یافت. بر دیوار خانه، چند سطری به خط پهلوی نوشته شده بود که دبیران پهلوی‌‌دان آن را به تازی برگرداندند و آن برگردانِ تازی در عجم معروف شد. عنصرالمعالی این سخنان را چنین می‌‌آورد: «اول آنکه تا من زنده بودم، همۀ بندگان خدای عزوجل از عدل من بهره‌‌مند بودند و هیچ‌‌کس به خدمت من نیامد که از رحمت من بهره نیافت. اکنون چون وقت عاجزی آمد، هیچ چاره ندانستم جز اینکه این سخنان را بر دیوار نویسم تا اگر کسی به زیارت من آید، این لفظها بخواند و بداند و یاد گیرد و کار بندد، تا از من محروم نمانده باشد» (ص 42).
در نسخۀ خطی قصص الانبیاء موجود در کتابخانۀ مرکز، قصۀ دخمۀ انوشیروان عادل آمده است (گ 50 ر ـ 59 پ). به گزارش این متن، خلیفۀ جنید بغدادی که با جماعتی از بزرگان و ناموران نشسته بود، پرسید که در میان پادشاهان پیشین، یادگار عجیب از كدام شاه بازمانده است؟ یكی از ندمای خلیفه، دخمۀ انوشیروان عادل را از عجیب‌ترین یادگارها عنوان می‌‌کند (گ 50 ر). در 3 نسخۀ خطی در اسلام‌آباد، این اسكندر مقدونی است که به دیدار دخمه می‌‌رود. در تحریرهای دیگر این داستان، دیدارکننده هارون، مأمون یا اسکندر بوده است (منزوی، فهرست نسخه‌‌های خطی مرکز، 3/ 259). 
در داستان دخمۀ انوشیروان، از جای دخمه سخن نمی‌‌رود. در شاهنامه آمده است که انوشیروان پیش از مرگ وصیت کرد که او را در کاخی نیک، در جایی دور از محل گذر و مکانی به بلندی 10 کمند دفن کنند و درگاهِ آن را ببندند تا کسی به آن راه نیابد و شاه را نبیند (فردوسی، 7/ 460-462). 
حمدالله مستوفی گـور انوشیروان را در جبل‌‌الحمیر می‌‌داند (ص 117). از تاریخ بناکتی چنین پیدا ست که دخمه در کوههای لرستان و در شرق مداین و غرب ایران امروزی قرار دارد (نک‍ : جمال‌زاده، 54). منابع تاریخی اطلاعات بیشتری ارائه نمی‌‌دهند؛ اما در غرب ایران، حکایتهای متنوعی در این‌باره در میان مردم رایج است. به گزارش راولینسن، سیاح انگلیسی، تودۀ عظیمی پوشیده از گیاهان و علفهای هرز، در خرابه‌‌های شهر سیروان وجود دارد که معروف به قصر انوشیروان است. سوراخ تنگی در این توده وجود دارد که به‌سختی می‌‌توان به آن وارد شد. این سوراخ به طاقی گنبدی‌شکل، مانند زیرزمین راه دارد که آن را دخمه یا گور انوشیروان می‌‌نامند. به باور مردم محلی، انوشیروان در میان گنجهای فراوان، در آنجا مدفون است. لوحی طلسم‌گونه با خطوطی ناشناخته در مدخل گور وجود دارد که گفته می‌شود هرکس از آن بگذرد، می‌‌میرد (ص 7). برخی از مردم منطقه لوح را دیده بودند و آن را سنگی بسیار بزرگ و تراشیده، با خطوط بسیار توصیف می‌‌کردند (همو، 8). این سنگ‌‌نوشته که به دورۀ ساسانی بازمی‌‌گردد، باید به زبان فارسی میانه بوده باشد. به گفتۀ راولینسن ممکن است آن را به زبان یونانی نیز نوشته باشند (ص 9). او می‌‌گوید که لرها شهرِ سیروان را شهر انوشیروان می‌‌خوانند و بنای آن را به او نسبت می‌‌دهند (ص 10). 
در تنگۀ کوهی در ماژین لرستان، غاری موسوم به کول‌کنی وجود دارد. دسترسی به غار در این تنگۀ صعب‌‌العبور، دشوار است. در دیوارۀ پایین غار، رد پله‌‌هایی تا دهانۀ غار بر جای مانده است. ممکن است پله‌‌ها را به عمد ویران کرده باشند تا دسترسی به غار را ناممکن سازند (ایزدپناه، 1/ 482). تنگۀ ماژین در کوه کَوَر قرار دارد که امروزه آن را کبیرکوه می‌‌خوانند. فاصلۀ این کوه تا تیسفون حدود 50 فرسنگ است. در این کوه و تنگه‌‌هایش، آثاری تاریخی از دوره‌‌های ایلامی، ساسانی و اسلامی بر جای مانده است. در دامنۀ شمالی کوه کور ــ که هوایی گرم دارد ــ مرکبات به عمل می‌‌آید (همو، 2/ 553-554). 
مردم ماژین حکایتها و باورهایی دربارۀ این غار دارند. آنها با استناد به گفتۀ فردوسی در شاهنامه، باور دارند که انوشیروان در آنجا مدفون است. آنان می‌‌گویند که با وزیدن باد، از غار صدای بازوبسته شدنِ در شنیده می‌شود، و در زمستان، با ریزش باران شدید، آب از غار فرومی‌‌ریزد و چشمۀ آن تا پایان بهار پرآب است. آب خارج‌‌شده از غار، پوست نارنج و لیمو، به همراه می‌‌آورد (همو، 1/ 482-483). به باور مردم، تنگۀ کول‌‌کنی طلسم شده است و شبها صداهای مهیبی از آن به گوش می‌‌رسد و هرکس در شب یا غروب به‌تنهایی از تنگه بگذرد، دیوانه خواهد شد. آنها می‌‌گویند که یک نفر چنین کرد و دیوانه شد و این شخص هنوز زنده است (همو، 2/ 552). 

مآخذ

ایزدپناه، حمید، آثار باستانی و تاریخی لرستان، تهران، 1363 ش؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ بهرام بن فرهاد، شارستان چهارچمن، بمبئی، 1270 ق؛ جمال‌زاده، محمدعلی، «دخمۀ انوشیروان کجاست؟»، یادگارنامۀ پورداود، فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1355 ش، ج 21، دفتر 1-4؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1346 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ دانش‌‌پژوه، محمدتقی، فهرست نسخه‌‌های خطی کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات، تهران، 1339 ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر امان‌‌اللٰهی بهاروند، خرم‌‌آباد، 1356 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری، تهران، 1333 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوس‌نامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1352 ش؛ غزالی، محمد، نصیحة الملوک، به کوشش جلال‌‌الدین همایی، تهران، 1351 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق و ابوالفضل خطیبی، تهران، 1386 ش؛ قصص الانبیاء، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، شم‍ 033‘129؛ لودی، شیرعلی، مرآة الخیال، به کوشش حمید حسنی و بهروز صفرزاده، تهران، 1377 ش؛ مجلسی، فریدون، میترا و چاتورانگا: کارنامک خسروی، تهران، 1389 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ محقق سبزواری، محمدباقر، روضةالانوار عباسی، به کوشش نجف لک‌زایی، قم، 1381 ش؛ منزوی، احمد، فهرست نسخه‌‌های خطی کتابخانۀ گنج‌‌بخش، اسلام‌‌آباد، 1359 ش؛ همو، فهرست نسخه‌های خطی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1377-1390 ش.  

مینا سلیمی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: