صفحه اصلی / مقالات / دباغی /

فهرست مطالب

دباغی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

درگذشته، دباغان برای نرم و شفاف شدن چرم، زردۀ تخم‌مرغ و پیه گوسفند را مخلوط می‌کردند و به‌عنوان روغن دباغی به‌کار می‌بردند (همو، 162). در زنجان پس از ذوب پیه حیوانی، با گویی پارچه‌ای موسوم به «پی‌مال» سطوح چرم را چرب می‌کنند (رستمی، 132)؛ سپس آن را 5 ساعت داخل آب نگه‌می‌دارند (همو، 135). در رابر کرمان پس از چرب‌کردن برای بالابردن مقاومت چرم آن را در محلول زاغ (زاج) قرار می‌دهند (تاج‌پور، همانجا). در استان کردستان، در صورت استفاده از چرم برای تخت کفش، آن را پیه‌مال می‌کنند و به این چرم «سانال» می‌گویند (رهو، همانجا). در سیرجان، مشهد و جندق، در مرحلۀ آخر سطوح چرم را با پیه یا دنبۀ گوسفند یا روغن گیاه منداب یا روغن خشخاش چرب می‌کنند ( ایرانیکا، VI/ 531). 
برای یکنواخت‌کردن سطح چرم و از بین بردن چین و چروک موجود، آن را به اصطلاح میخ‌کوبی می‌کنند. برای این کار چرم را بر روی سطوح چوبی قرار می‌دهند و دورتادور آن را به فاصلۀ 5 تا 10 سانتی‌متر با میخ مهار می‌کنند، سپس چرم را در مقابل آفتاب یا در گرم‌خانه نگاه می‌دارند تا چین‌وچروک آن صاف شود (سلیمی، 163-164). پس از صاف‌شدن سطح چرم، کارگر تیغ‌زن زوائد و اضافات حاشیۀ چرم را با تیغ به اصطلاح دورگیری می‌کند (همو، 166). 
اندازه‌گیری طول و عرض هر قطعه چرم، پازنی نام دارد و معیار اندازه‌گیری، اندازۀ طول کفش نمرۀ 44 است (همو، 167). 
در زنجان، 25 تا 30 عدد چرم را روی هم گذاشته و می‌بندند که به آن یک عدل می‌گویند (رستمی، 135). چرمهای بسته‌بندی‌شده به بازار عرضه می‌شوند تا در امور گوناگون و حتى در ساخت ادوات و وسایل موسیقی به کار برده شوند؛ مثلاً دهانۀ کاسۀ صوتی تار و نقاره را با پوست برۀ تودلی، و دهانۀ تنبک و یک روی دایره را با پوست بز می‌پوشانند (آدوی‌یل، 43، 45، 48). دو سطح دهل بختیاریها نیز از پوست بز است (کریمی، «نگاهی ... »، 35). در بلوچستان، روی کاسۀ رباب و کوزه را با پوست بز می‌پوشانند (احمدیان، 59-60). 

دباغی در باور مردم

بسیاری از مردم بر این باورند که آب دباغ‌خانه خاصیت شفابخشی، مشکل‌گشایی و نیز بخت‌گشایی دارد (سلیمی، 171). در تهران قدیم، زنان بیوه و دختران دم بخت یا بخت‌بسته هفته‌ای یک‌بار به دباغ‌خانه می‌رفتند و بخت‌گشایی می‌کردند (شهری، 2/ 44). در خراسان، زنان برای درمان ناباروری‌شان به دباغ‌خانه می‌رفتند و 3 بار از روی تغار می‌پریدند؛ در نوبت سوم، چند قطره از محلول آب و آهک درون تغار را می‌خوردند (شکورزاده، 121). همچنین، دختران درخانه‌مانده برای بخت‌گشایی، در شب چهارشنبۀ آخر سال با در دست داشتن 7 عدد گردو و یک عدد قوری (یا ظرفی شبیه به آن) و مقداری شیرینی، همراه با یک زن شوهردار به دباغ‌خانه می‌رفتند. ابتدا، دختر شیرینی را به دباغ‌باشی می‌داد و با او بر سر چاههای دباغی می‌رفت. بعد، یکی‌یکی گردوها را بر سر هر چاهی می‌گذاشت و آن را زیر پا می‌شکست. مرد دباغ نیز تا چاه هفتم یکی‌یکی شمعها را روشن می‌کرد و در جلو پای دختر در محل گردوی شکسته قرار می‌داد. دختر قوری را از آب دباغ‌خانه پر می‌کرد و به خانه می‌برد؛ در مسیر مراجعت به خانه، با اولین پسر یا مردی که برخورد می‌کرد، با او چند کلمه حرف می‌زد و مقداری شیرینی در دهانش می‌گذاشت، سپس با آبی که از دباغ‌خانه آورده بود، 7 چهارشنبه غسل می‌کرد تا بختش باز شود. این عمل برای زنان نازا نیز بسیار مفید و مؤثر پنداشته می‌شد (همو، 86، 87). 
در تهران، برای گشودن بخت دختران درخانه‌مانده و بخت‌بسته، در شب چهارشنبۀ آخر سال، پیش از آنکه آفتاب غروب کند، زنی به دباغ‌خانه می‌رفت و جامی از آب آنجا را برمی‌داشت و به خانه می‌برد و هنگام غروب روی سر دختر بخت‌بسته می‌ریخت (بلوکباشی، 5). 
در کردستان، دختران دم بخت 3 چهارشنبۀ متوالی، آب دباغ‌خانه را به اطراف خانه می‌پاشیدند تا بختشان باز شود. در شهر سنندج نیز رسم بر این بود که چهارشنبۀ آخر سال دختران به دباغ‌خانه بروند و مقداری از آب آنجا را بر صورت خود بمالند تا بختشان باز شود (رهو، 221). 
خراسانیها باور داشتند که آب دباغ‌خانه گره‌گشای کارها ست و اگر در کار مردی گرهی می‌افتاد، روز چهارشنبه به آنجا می‌رفت و دست خود را در خُم دباغی می‌شست تا گره از کارش گشوده شود (شکورزاده، 327). برای چله‌بری، آب دباغ‌خانه را به سر و روی نیز می‌زدند یا می‌آشامیدند (کتیرایی، 25). مردم تهران قدیم (تا حدود نیم قرن پیش) در روز «چهارشنبه‌سوری»، بساط ناهار و غذای خود را به نزدیکی دباغ‌خانه‌ها می‌بردند و از آبی که از آنجا روان بود، حاجت می‌خواستند و با شمع و گلاب نذر و نیاز می‌کردند و قدری از آب آنجا را به سر و روی خود می‌مالیدند تا حاجت‌روا شوند و معمولاً برای اولاددار شدن نذر می‌کردند (اسلامی، 23-24). 
در کردستان، بعد از ظهر سه‌شنبۀ آخر سال، مردم پس از پوشیدن لباس تازه و تمیز، از ساعت 2 و 3 بعدازظهر از محله‌های شهر دسته‌دسته راهی دباغ‌خانه (بان دواخانه) می‌شوند که در پایین شهر قرار دارد؛ هریک از زنان و دختران دم بخت یک عدد تخم‌مرغ و یک شیشۀ خالی یا ظرف سفالی خالی همراه خود می‌برند و در منطقۀ وسیعی که اطراف آن را باغها در بر گرفته است و نهر بزرگی از وسط آن می‌گذرد، پراکنده می‌شوند. هر کسی سعی می‌کند خود را به مجرای خروجی فاضلاب دباغ‌خانه برساند. هریک از دختران به محض رسیدن به محل خروجی آب دباغ‌خانه، تخم‌مرغی را که همراه آورده است، می‌شکند و پس از بیرون ریختن سفیده و خوردن زردۀ خامش، با پوستۀ تخم‌مرغ که به صورت فنجانی کوچک است، دو ـ سه بار، درحالی‌که زیر لب به فراخور آمالش نیت می‌کند، از آب مورد نظر برمی‌دارد و به سر یا صورت و موها و لباسهای خود می‌پاشد. پس از آن، شیشۀ خالی را از همان آب دباغ‌خانه پر می‌کند و جای خود را به افرادی می‌دهد که منتظر هستند. برخلاف عرف، در این روز، هیچ‌کس دوستانش را به خانه‌اش دعوت نمی‌کند، چون همگی می‌دانند که نباید نحوست چهارشنبۀ آخر سال را با خود به خانۀ دیگری ببرند. هرکس پس از رسیدن به منزل، به سرعت آب دباغ‌خانه را که با خود آورده است، در حاشیۀ اتاقها، کنار فرش و اثاثیۀ منزل و به‌ویژه پاشنۀ درها می‌پاشد و نیت می‌کند که تمام بلایا و نحسیها اعم از فقر، مرض، پریشانی، بدشانسی و جز آن از خانه و کاشانه‌اش دور شود (فریقی، 118). 
در زنجان، براساس باوری اگر آب دباغ‌خانه را به پاشنۀ دری بپاشند، جادو و طلسم از بین می‌رود (رستمی، 137). 
در قدیم، در مراسم سوگ پادشاهان، پس از نواختن آخرین نقاره به نام شاه، پوست نقاره را پاره می‌کردند و یا طبل و نقارۀ او را واژگون می‌ساختند و گلیمی بر آن می‌انداختند و همراه تابوت او می‌بردند (ذکاء، 38). 
در امثال و حکم مردم ایران نیز به چرم و دباغی اشاره شده است. ضرب‌المثلهایی چون: آخر گذر پوست به دباغ‌خانه می‌افتد؛ اینکه رو نیست، چرم همدان است (شهری، 2/ 43)؛ بلایی به سرت بیاورم که دباغ به سر پوست نیاورده باشد (امینی، 113)، از آن جمله‌اند. 

مآخذ

آدوی‌یل، ویکتور، «موسیقی نزد ایرانیان در 1885 میلادی (2)»، ترجمۀ حسینعلی ملاح، هنر و مردم، تهران، 1353 ش، شم‍ 148؛ ابن‌زبیر، احمد، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمیدالله، کویت، 1984 م؛ ابن‌ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، بیروت، 1964 م؛ احمدیان، محمدعلی، «موسیقی در بلوچستان»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، شم‍ 182؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1390 ش؛ اسلامی، محمدرضا، نمونه‌ای از خرافات اجتماع، تهران، 1339 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1352 ش؛ بلوکباشی، علی، «چهارشنبه‌سوری»، هنر و مردم، تهران، 1345-1346 ش، شم‍ 53-54؛ پورکریم، هوشنگ، «جامه‌ها و هنرهای عامیانه در اینچه‌بورون»، هنر و مردم، تهران، 1348 ش، شم‍ 79؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1368 ش؛ تاج‌پور، رضوان و دیگران، مردم‌شناسی شهر رابر با تأکید بر فناوری، کرمان، 1383 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1369 ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ خان‌محمد آذری، بهمن، «قالی ایران را بشناسیم: قالی کرمان گوهر جاودانۀ ایران (1)»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، شم‍ 174؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1386 ش؛ دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریـم کشاورز، تهـران، 1357 ش؛ ذکاء، یحیى، «آیین نقاره‌زنی در ایـران و پیشینۀ آن»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، شم‍ 180؛ رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سدۀ دوازدهم هجری»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم‍ 105؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1352 ش؛ رستمی، بهروز و دیگران، فناوریهای بومی و سنتی استان زنجان، زنجان، 1379 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1364 ق/ 1945 م؛ روشن‌ضمیر، مهدی، «پوشاک هخامنشیان»، هنر و مردم، تهران، 1355 ش، شم‍ 168؛ رهجو، مریم و دیگران، پژوهش مردم‌نگاری شهرستان کوهبنان، کرمان، 1385 ش؛ رهو، روشنک و دیگران، فناوریهای بومی و سنتی استان کردستان، سنندج، 1380 ش؛ سامی، علی، «اختراع کاغذ و تاریخ خشت‌نبشته‌ها در کشورهای باستانی آسیای غربی»، هنر و مردم، تهران، 1351 ش، شم‍ 115؛ همو، «برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم‍ 104؛ سلیمی‌مؤید، سلیم، «دباغی در تهران»، پژوهش‌نامه، تهران، 1379 ش؛ سمسار، محمدحسن، «اهمیت اسب و تزیینات آن در ایران باستان»، بخش چهارم: دورۀ اشکانیان، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم‍ 25؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ ضیاءپور، جلیل، «بررسی مدارک مربوط به پوشاک ایرانیان و رسیدگی به نوشته‌ها و نظریات شرق‌شناسان در این‌باره»، هنر و مردم، تهران، 1346 ش، شم‍ 65؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ فریقی، احمد، «مراسم چهارشنبه‌سوری و اعتقادات مردم کردستان»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، شم‍ 184-185؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کریمی، اصغر، «سی‌سخت (ده بزرگ)»، هنر و مردم، تهران، 1351 ش، شم‍ 121؛ همو، «نگاهی به زندگی و آداب و سنن در ایلات هفت‌لنگ و چهارلنگ»، هنر و مردم، تهران، 1350 ش، شم‍ 111؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1360 ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1370 ش؛ منصوری‌زاده، مرضیه و دیگران، پژوهش مردم‌شناسی فناوری بومی و سنتی استان بوشهر، بوشهر، 1380 ش؛ نامۀ تنسری به گشنسب، ترجمۀ ابن‌اسفندیار از ترجمۀ عربی ابن‌مقفع، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1311 ش؛ همایون‌فرخ، رکن‌الدین، «تاریخچۀ کتاب و کتابخانه در ایران، سیر تحول زبان و ادبیات و هنر در ایران بـاستان (3)»، هنـر و مـردم، تهـران، 1345 ش، شم‍ 45-46؛ نیـز: 

Iranica
سلیم سلیمی‌مؤید

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: