صفحه اصلی / مقالات / دارجنگه /

فهرست مطالب

دارجنگه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 15 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

دارْجَنْگه، سرودی حماسی، رایج در غرب ایران، به زبان گورانی، با موضوع تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان، با اشاره‌هایی به تاریخ ایران پس از اسلام.
دارجنگه / dâr-ǰanga/ از دو واژۀ «دار» و «جنگه» تشکیل شده، و « ـه» / a/ نشانه‌نمای معرفه است. دار در بسیاری از زبانها و گویشهای ایرانی نو، به گونۀ «دار» / dā(â)r/ به معنای درخت کاربرد دارد (کیا، 361؛ حسن‌دوست، 1/ 153). جنگه در زبانها و گویشهای غرب کشور، در معنای وفور، کثرت و کثرت وقوع (نک‍ : ابراهیم‌پور، 213) آمده، و روی هم، دارجنگه به معنای «کهن‌درخت» است. 
یکی از روایتهای دارجنگه سرودۀ نوشاد ابوالوفایی طرهانی صارم‌السادات (نک‍ : حسینی، 1/ 186) معاصر نادرشاه افشار (سل‍ 1148-1160 ق/ 1735-1747 م) است. وی از مردم الشتر لرستان، و بر مذهب اهل حق بوده است. به‌جز سرود دارجنگه، ترجیع‌بند «هیچ و پوچ» به زبان گورانی و منظومۀ «بهمن و فرامرز» به فارسی نیز منسوب به وی است (نک‍ : غضنفری، اسفندیار و اسعد غضنفری، 65-130). 
از سرود دارجنگه روایتهای گفتاری و نوشتاری فراوانی وجود دارد. این روایتها در موضوع و طرح کلی یکسان‌اند، اما در شمار ابیات و جزئیات متفاوت، و دارای افزایش و کاهش در سیر رویدادهایند. این نکته بارزترین ویژگی حماسه‌های بدیهی و گفتاری است (بورا، 215-220؛ خالقی‌مطلق، حماسه، 69؛ نیز نک‍ : ه‍ د، ادبیات شفاهی). خواندن این سرود با سازوآواز می‌تواند ادامه‌ای از کار گوسانها و خنیاگران پارتی (نک‍ : بویس، 10 ff.؛ خالقی‌مطلق، «حماسه‌سرا ... »، 19 بب‍‌ ) باشد که بازتاب آن در کار خوش‌خوانها و شایرانها ــ راویان و حافظان حماسه‌های غرب کشور ــ دیده می‌شود؛ از این‌رو، دارجنگه یک حماسۀ بدیهی و گفتاری، و در ساختارِ سرود حماسی به شمار می‌آید (همو، حماسه، 114). 
دارجنگه مهم‌ترین بازتاب نوع / سنت ادبی سرود حماسی، با مـوضوع تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در غرب کشور است؛ اگرچه نمونه‌های دیگر این نوع ادبی نیز منظوم‌اند، اما نمونۀ منثوری در مقدمۀ روایتی از داستان رستم و سهراب (ه‍ م) به زبان گورانی در سپهر زمانی کیومرث تا کیکاووس وجود دارد (محمودویسی، 119-124). 
از سرود دارجنگه 5 روایت چاپ‌شده در دست است:
1. چاپ حیدری (ص 148 بب‍‌ )، برپایۀ روایت نصرت‌الله حیدری، در 85 بیت، همراه با دو ترجیع تک‌مصراعی. البته این روایت، که در اصل 87 بیت بوده است، حالت ترجیع‌بند ندارد و دو مصراع آن ناقص است.
2. چاپ انجوی شیرازی (ص 315 بب‍‌ )، برپایۀ روایت اسماعیل نورمحمدی، در 83 بیت. این چاپ بسیار مورد توجه قرارگرفت و پژوهشگران دیگر خلاصه (باستانی، 466-470؛ کاظمی، 575-576؛ ابوالمعالی، 53-62)، و یا صورت کامل آن را (ایزدپناه، 120 بب‍‌ ) در آثار خود آورده‌اند.
3. چاپ غضنفری [اسفندیار] (ص 137 بب‍‌ )، برپایۀ روایت افراد مختلف در لرستان، در 117 بیت (همو و اسعد غضنفری، 57 بب‍ ؛ کوچکی، 186-187). 
4. چاپ صالحی (ص 110 بب‍‌ )، در 108 بیت.
5. چاپ گُجری (شاهو) (ص 106 بب‍‌ )، برپایۀ 3 دست‌نویس، در 123 بیت.
از میان روایتهای چاپ‌شده، چاپ غضنفری اصالت و انسجام بیشتری دارد و بدون داشتن مطالب زائد، کامل‌تر از دیگر روایتها ست. خلاصۀ این روایت چنین است: سرود با مقدمه‌ای دوبیتی از شاعر دربارۀ بیرون‌رفتن وی و رسیدن به پای درختی کهن و بلند و نیز توصیف آن آغاز می‌شود. شاعر با درخت سخن می‌گوید و از آن می‌خواهد تا روایت زخم پیکرش را بازگوید. ناگهان صدایی از درخت پیرِ رنجیده‌خاطر برمی‌خیزد و بـا زارزارِ گریـه، شاعـر را دیوانـه، سـرگردان و بیابانْ‌خانـه خطاب می‌کند و پس از آن، شرح بسیار فشرده‌ای از پادشاهی کیومرث تا شیرویه ارائه می‌دهد. سپس به پادشاهان صفوی نیز اشاره، و آنان را به نور تشبیه می‌کند، اما ستارۀ آنها را لنگ می‌داند؛ سرانجام به وصف دوران نادرشاه می‌پردازد. درخت در پایان سرگذشتش، بار دیگر با عنوان دارجنگه از خود نام می‌برد و از سرانجام ستم‌بار خود می‌نالد. در پایان سرود، شاعر با اشاره به تخلص خود ــ نوشاد ــ به خود اندرز می‌دهد و از بی‌وفایی دنیا شکایت می‌کند؛ سپس بار دیگر از زبان درخت سخن می‌گوید: از این روزگار ــ این شوم بدکار ــ ازآن‌رو می‌ترسم که مبادا از بختِ بد، مرا آتش بزند، باد خاکسترم را به بیابانها ببرد، پایم از روی زمین کوتاه شود و دیگر کسی نباشد تا نهالی بر جایم بنشاند. 
دارجنگه با توصیف درخت آغاز می‌شود؛ درختی که سر به کهکشان کشیده، به استواری پای در قعر زمین فروبرده، شاخه‌هایش انبوه و سایه‌اش نشیمنگاه پیر و جوان، کنارش گذرگاه مردم و فضایش فرح‌بخش شده است و دیگر درختان از بلندی آن شرمنده‌اند. این شرح به‌خوبی یادآور وصف درخت در مقدمۀ درخت آسوریگ (نک‍ : ص 40-43؛ نیز نک‍ : ه‍ د، درخت آسوریگ)، و بخشی از ویس و رامین (نک‍ : فخرالدین، 300) است. این توصیف با زیرساخت مشترک، بازتابی از شیوه‌ای بلاغی است که ریشه در ادبیات پارتی دارد؛ زیرا درخت آسوریگ و ویس و رامین هردو به ادب پارتی تعلق دارند (نک‍ : مینورسکی، «ویس ... »، 20-35؛ خالقی‌مطلق، «بیژن ... »، 274 بب‍ ؛ تفضلی، 256-257) و دارجنگه نیز بازتابی از همین ادب در شاخۀ گفتاری است. از سوی دیگر، راوی بودن درخت در این سرود می‌تواند بازماندۀ قداست آن در میان ایرانیان باستان باشد (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، درخت). 
در این سرود، نکات داستانی فراوانی وجود دارد که با روایت شاهنامه (ه‍ م) یا برخی دیگر از روایتها متفاوت است که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 
سخـن‌گفتـن از اُطـرُد و کـورنگ در تـاریخ پیشدادیان ــ در رویکردی متفاوت از شاهنامۀ فردوسی ــ که روایتی همسان با شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی (نک‍ : تاریخ ... ، 2) است، مورد استفادۀ بلعمی (ص 93) و اسدی طوسی (ص 49) نیز قرار گرفته است. 
در این سرود، سخن از سهم و صلابت گرشاسپ است که نشان از جایگاه بلند پهلوانی وی دارد. 
ذکر صفت «ناشاد» برای نوذر درخور نگرش است. نوذر که فرّۀ ایزدی از وی روی‌گردان می‌شود (فردوسی، 1/ 288)، شخصیتی ستمکار (داراب هرمزدیار، 2/ 287، 423)، و به «کم‌بخت» (مجمل ... ، 417؛ خواندمیر، 1/ 187) نام‌بردار است؛ تـا آنجا که در یک سرود گورانی، رستم وی را از تخت شاهی برمی‌دارد و کیقباد را جانشین او می‌سازد (سرانجام، 1/ 377). 
ذکر صفت «زمان» برای زال (هفت‌لشکر، گ 366 الف) و کاربرد واژگان هم‌پوشان آن، «دَوْر» و «زرهانی (= پیر)»، و عمر «نودهزارسالۀ زال» (همان، گ 106 ب، 213 ب، 229 ب) بازتابی از پیوند زال با خدای زروان و اساطیر زروانی در حماسه‌های غرب کشور است. 
فرهاد کوه‌کن / سنگ‌تراش چهرۀ بسیار محبوب داستانهای غـرب کشور است. داستـان عشق فرهـاد بـه شیـرین ــ معشوقۀ خسرو پرویز ــ و کوه‌کنی وی در غرب کشور ضرب‌المثل است و روایتهای مختلفی از آن وجود دارد (نک‍ : ه‍ د، خسرو و شیرین)، در‌حالی‌که در شاهنامه سخنی از وی نیامده است. 
نکات مربوط به دورۀ اسلامی، به‌ویژه آنچه به زمان شاعر ارتباط داشته نیز جالب توجه است که از جمله می‌توان به توصیف دورۀ نادرشاه اشاره کرد. 
در 4 روایت دارجنگه، مردم به دلیل ستم نادرشاه از جان خود بیزارند، جهان پر از آشوب و دنیا درهم است، از آسایش خبری نیست و مردم در حال فرار و تنگ‌حوصله‌اند، اما این مطلب در چاپ انجوی دگرگونه است: « ... / ظالم از بیم او [نادر سلطان] از جان بیزار / / دشمن (ها) فراری، عرصه‌شان تنگ است / ... » (ص 322). نادرشاه افشار در غرب کشور، چهره‌ای دوست‌داشتنی است، زیرا مردم و قصه‌گویان، وی را از طایفۀ افشار کرد در غرب ایران می‌دانند (لطفی‌نیا، 203؛ قس: استرابادی، 26). 
پژوهشگرانی که دارجنگه را چاپ کرده‌اند، این سرود را به زبانهای کردی، لکی و لری معرفی کرده، و از آن به زبان «لکی متمایل به اورامی و گورانی» (نک‍ : کشاورز، بش‍‌ ) نیز یاد کرده‌اند. به‌هرروی، نوشاد نیز مانند بیشتر حماسه‌سرایان غرب کشور، اثر خود را به زبان معیار ادبی گورانی (نک‍ : مینورسکی، «گورانی»، 75 ff.؛ مکنزی، 401-403) سروده است. 
راوی دارجنگـه ــ بـرخـلاف راوی سـوم شخـص در اشعـار حماسی ــ اول شخص است. شاعر به خوبی از این شیوۀ روایت استفاده کرده است. وزن این سرود مانند دیگر حماسه‌های غرب کشور، در وزن ده‌هجایی با یک تکیه در بین هجای پنجم و ششم است.
سرود دارجنگه تأثیرات گسترده‌ای در ادبیات غرب کشور بر جای نهاده است و برخی شاعران داستانهایی به تأثیر از آن سروده‌اند که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود: 
1. در آغاز برخی دست‌نویسهای «منظومۀ نادرنامه» منسوب به الماس‌خان کندوله‌ای (نک‍ : ص 23-26)، معاصر نادرشاه و نوشاد، سرودی حماسی در 66 بیت وجود دارد که احتمالاً شاعر آن را در یکی از نقلهای خود آورده است. در این سرود، شاعر پس از ستایش خداوند، قلعه‌ای ویرانه را توصیف می‌کند که روزگاری کاخ پادشاهان و سرداران بوده است. شاعر با حسرت از قلعه می‌خواهد تا شمه‌ای از سرگذشت درخشان خود را برای او بیان کند. قلعه با شنیدن این درخواست می‌لرزد، تا آنجا که مقداری از خاک برج و بارویش به زمین می‌ریزد و پس از آن، با روایت اول شخص به بیان سرگذشت خود می‌پردازد. وی داستان را از پادشاهی کیومرث آغاز می‌کند و تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان را تا پادشاهی انوشیروان و خسرو پرویز (ه‍ م‌م)، و نیز داستان فرهاد سنگ‌تراش را بدون نظم تاریخی بیان می‌کند. قلعه در میانۀ این ابیات، به شخصیتهای سامی مانند سلیمان، شداد، بخت‌نصر، دقیانوس، فرعون و نمرود و نیز تاریخ ایران پس از اسلام و شخصیتهایی همانند حیدر، یزید ناپاک و شمر ذی‌الجوشن اشاره می‌کند و سپس به غوغای مغول، هلاگو و تیمور می‌پردازد. در ابیات پایانی سرود، با اشاره به آشوبها و ویرانیهای ایران و نبردهای نادر شاه، او را از نسل شیران می‌داند که ایران همانند او به خود ندیده است. با این مطلب سرود به پایان می‌رسد و منظومه با روایت سوم شخص آغاز می‌شود (نک‍ : همانجا).
2. سرود تخت‌جمشید حاصل گفت‌وگوی شاعر، شاهرخ کاکاوندی ــ احتمالاً از معاصران و پیروان نوشاد ــ با تخت‌جمشید (لزوماً نه تخت‌جمشید معروف در شیراز) در 420 بیت است و با نام «کاوه و ضحاک» به چاپ رسیده است. این سرود با مناجات شاعر آغاز، و با شرح ماجرای دیدار او از تخت‌جمشید و توصیف آن ادامه می‌یابد. شاعر از تخت می‌خواهد سرگذشت خود را برای وی بیان کند و تخت نیز دیده‌های خود را از روزگار آدم و حوا و کیومرث بیان می‌کند و در ادامه، با یک نظم تاریخی شبیه به دارجنگه، البته با تفصیل بیشتر، تا پایان پادشاهی ساسانیان سخن می‌گوید. وی گاه به خضر (ه‍ م) و الیاس و شخصیتهای اسلامی چون حمزۀ صاحبقران نیز اشاره می‌کند و سرود خود را با اندرز به پایان می‌برد.
3. سرود قلعهْ‌چهر (= قلعۀ منوچهر): سرودی حماسی از تُرکه‌میر (د 1236 ق/ 1821 م) در 84 بیت (نک‍ : غضنفری، اسفندیار و اسعد غضنفری، 124-130) یـا نجف آزادبخت ــ معاصر ترکه‌میر ــ در 94 بیت (صالحی، 23-27) است. این سرود احتمالاً تقلید و برگرفته‌ای از دارجنگه است: روزی شاعر از کنار قلعۀ ویرانه‌شده‌ای در یک کوهسار می‌گذرد. او پس از توصیف قلعه، از آن می‌خواهد روزگار جمشید تا خسرو را برایش شرح دهد. قلعه با شنیدن درخواست شاعر، شیون و زاری می‌کند و با کشیدن آهی سرد، دود از سرش برمی‌خیزد و شاعر را مجنون خطاب می‌کند؛ سپس از شاعر می‌خواهد ساعتی آرام بنشیند و به درد جگرگدازش گوش بسپارد. قلعه در ادامه، با روایت اول شخص شروع به بازگویی رویدادها می‌کند. 

مآخذ

ابراهیم‌پور، محمدتقی، واژه‌نامۀ فارسی ـ کردی، تهران، 1373 ش؛ ابوالمعالی الحسینی، نسرین، «نگاهی نو به دارجنگه»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1387 ش، شم‍ 14؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1377 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و فردوسی، تهران، 1355 ش؛ ایزدپناه، حمید، شاعران در اندوه ایران، تهران، 1380 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، کوچۀ هفت‌پیچ، تهران، 1362 ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ‌نامه، به کوشش محمد روشن، تهران، 1378 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376 ش؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ تطبیقی ـ موضوعی زبانها و گویشهای ایرانی نو، تهران، 1389 ش؛ حسینی اشکوری، احمد، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ شخصی میبدی، قم، 1384 ش؛ حیدری، حجت‌الله، جغرافیای تاریخی الشتر و ریشۀ نژادی لر، خرم‌آباد، 1379 ش؛ خالقی‌مطلق، جلال، «بیژن و منیژه و ویس و رامین»، ایران‌شناسی، نیویورک، 1369 ش/ 1990 م، س 2، شم‍ 2؛ همو، حماسه، تهران، 1386 ش؛ همو، «حماسه‌سرای باستان»، گل‌رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، 1388 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، 1333 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ درخت آسوریگ، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1346 ش؛ سرانجام (مجموعه‌کلامهای یارسان)، به کوشش طیب طاهری، سلیمانیه، 2007 م؛ صالحی، محیی‌الدین، سرود بادیه، کرمانشاه، 1380 ش؛ غضنفری، اسفندیار، تذکرۀ امرایی، تهران، 1364 ش؛ همو و اسعد غضنفری، گلزار ادب لرستان، تهران، 1378 ش؛ فخرالدین اسعدگرگانی، ویس و رامین، به کوشش ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، تهران، 1349 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی‌مطلق، تهران، 1386 ش؛ کاظمی، ایرج، مشاهیر لر، خرم‌آباد، 1376 ش؛ کاکاوندی، شاهرخ، «کاوه و ضحاک»، نوفل و مجنون، به کوشش امین گجری (شاهو)، تهران، 1380 ش؛ کشاورز، اردشیر، «دارجنگه»، سیمره (مل‍‌ )؛ کوچکی، رشید، از هگمتانه تا شوش، خرم‌آباد، 1387 ش؛ کیا، صادق، واژه‌نامۀ شصت و هفت گویش ایرانی، تهران، 1390 ش؛ گجری (شاهو)، امین، از بیستون تا دالاهو، تهران، 1378 ش؛ لطفی‌نیا، حیدر، حماسه‌های قوم کرد، تهران، 1388 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ «منظومۀ نادرنامه»، منسوب به میرزا الماس خان کندوله‌ای، شاهنامۀ کردی، به کوشش ایرج بهرامی، تهران، 1389 ش، ج 3؛ هفت‌لشکر، روایت الفت، نسخۀ خطی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، شم‍ 937‘11؛ نیز: 

Bowra, C. M., Heroic Poetry, London, 1952; Boyce, M., «The Parthian Gōsān and Iranian Minstrel Tradition», JRAS, 1957; MacKenzie, D. N., «Gurāni», Iranica, vol. XI; Mahmudweyssi, P. et al., The Gorani Language of GawraIJū’a Village of West Iran, Wiesbaden, 2012; Minorsky, V., «The Gūrān», Bulletin of the School of Oriental and African Studies University of London, London, 1943, vol. XI; id, «Vis u Ramin: A Parthian Romance», ibid, 1947-1948, vol. XII; Seymare, www.old.seymare.com/ ?p=1395 (acc. Oct. 25, 2015). 
آرش اکبری مفاخر

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: