خون
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 16 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246531/خون
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
در سروستان پس از تمامشدن ساختمان نوساز و پیش از رفتن به آن، باید خون گوسفند یا خون خروسی را در آن ریخت (همایونی، فرهنگ ... ، 377). در سیرجان ازدواج دو خواهر از یک خانواده را با دو برادر از خانوادۀ دیگر «چارتن» میگویند و آن را بدشگون میدانند و باور دارند که باعث جوانمرگی یکی از دو زوج میشود؛ از اینرو تن به چنین ازدواجی نمیدهند و در صورت اجبار، گوسفندی را قربانی میکنند تا بلاگردان شود و خون جلو خون را بگیرد (مؤیدمحسنی، 96). در روستاهای گیلان، در حیاط خانۀ داماد، عروس و داماد 3 تا 7 بار دور چاه یا تشتی پرآب میگشتند. مقابل تشت آب، گوسفند یا بزی را قربانی میکردند، چند قطرۀ خون آن به داخل آب میچکید، عروس و داماد تشت آب را رو به قبله قرار میدادند و دورش میچرخیدند (بشرا، آیینها ... ، 91). در اردکان اگر در گندمزار، گندم کاکل کند و یک دسته از ساقههای گندم رشد بیشتری داشته باشد، برای صاحب آن بدیمن است و باید در پای آن خون ریخته شود، یعنی گوسفند یا مرغی را قربانی کنند (طباطبایی، همانجا).
خون در باورهای مربوط به خواب و خوابگزاری نیز بازتاب دارد. اگر کسی در خواب ببیند که از آلت مردانگی او به جای آب، خون میآید، دارای فرزندی نارسیده خواهد شد. اگر در خواب ببیند که خون از جراحتی تازه از بدنش بیرون میآید، به مال او زیان میرسد (خوابگزاری، 186). اگر کسی در خواب ببیند بدون اینکه جراحتی تازه داشته باشد، خون بر بدنش جاری شده یا از چشمهایش خون بیرون میزند و اندام وی از آن آلوده شده است، تعبیر آن چنین است که یا خودش مال حرام مییابد یا کسی از وی پیدا میکند. اگر در خواب ببیند که از وی خون بیرون میزند، ولی به آن آلوده نمیشود، به همان میزان که از او خون بیرون رود، او از بدی و گناه بیرون آید. اگر کسی در خواب ببیند که از وی خون خارج میشود، نشان آن است که مالی از دست وی خارج شود (همان، 187). ادوارد براون از قول میرزا اسدالله نامی نوشته است: خوابهایی که بـر اثر از بیـن رفتن یـا تزلزل اعتدال مزاج ــ کمی یا زیادی یکی از 4 خلط خون، صفرا، بلغم و سودا ــ دیده میشود، جزو رؤیاهای کاذب است و قابل تعبیر نیست (ص 158). اهالی آمل باور دارند اگر خواب بدی ببینند و در آن، خون هم وجود داشته باشد، تعبیرش آن است که بدی این خواب از بین رفته است (مهجوریان، 42-43).
بخشی از باورهایی که مردم دربارۀ خون حیوانات دارند، چنین است: خونینشدن دهانۀ مهبل در نخستین هفتههای آبستنی نشانۀ آن است که بچه خون میخواهد. اگر به مجرد آگاهی بر این امر کاکل خروسی را مجروح نکنند و خونش را به اطراف ناف زن آبستن نمالند، کودک او شریری جهانسوز خواهد شد و احتمال بسیار میرود نخستین قربانی او نیز مادرش باشد که به هنگام وضع حمل بمیرد (شاملو، حرف آ، دفتر 1/ 205). اگر اسبی خوندماغ شود، شوم است (ماسه، I/ 192-193). خون چلچله، هدهد و سبزقبا را نیز شوم میپنداشتند (هدایت، 130). آذریها میگویند: خون سگ و گربه شوم است (ذوالفقاری، 1/ 933). گیلانیها میگویند: پرندۀ سینهسرخ که پرهای سرخ بر سینه دارد، دامادِ نوعی سار است که روزی با آن میجنگد و رانش میشکند و پرهای سینهاش از خون رنگین میشود (اسدیان، 469). آنها باور دارند خوردن خون هدهد سبب برآورده شدن هر نیتی میشود. خوراندن خون افسونشدۀ هدهد به کسی سبب میشود تا نیت خوراننده دربارۀ خورنده برآورده شود (بشرا، باورها، 37). به باور مردم، اگر دست کسی آلوده به خون شپش باشد و به خمیر نان بزند، میمون میشود و پیدایش میمون بهروایتی به همین سبب بوده است (هدایت، 143). رنگ سرخ رنگینکمان نیز سبب باورهایی مرتبط با خون شده است؛ اگر رنگ سرخ آن فزونی داشته باشد، نشان خونریزی و کشتار است (ماسه، I/ 179-180؛ رضایی، جمال، 628). بیرجندیها میگویند: اگر هنگام غروب آفتاب آسمان مغرب قرمز شود، خونریزی خواهد شد (همو، 639). دربارۀ خون بکارت و خون زن زائو نیز باورهایی وجود دارد. همۀ خانوادههای ایرانی برای دستمال خونی بکارت ارزش و اهمیت خاصی قائلاند (نک : ه د، بکارت). در اردکان، برای اینکه زائو آلزده نشود، بالای سر او قرآن و قیچی خونآلودی که با آن ناف نوزاد را بریدهاند، میگذارند و آن را فقط در حمام زایمان میشویند (طباطبایی، 444). به اعتقاد برخی، بچه در رحم مادر 40 روز نطفه است، 40 روز خون، و 40 روز گوشت جویده است (کتیرایی، 7). به نظر خراسانیها، آبله خون حیض است که بچه در شکم مادرش خورده است و باید روزی از بدنش خارج شود. برای معالجۀ آن سعی میکنند نخست او را از چشم آدم جنب دور نگهدارند، ولی اگر نشد، پارچۀ تمیزی روی سرش میاندازند و زیر ناودان رو به قبله مینشانند و 3 بار آب از روی سرش رد میکنند و چند دانه پشکل الاغ ماده را میسوزانند و دور سرش میگردانند و چشمش را میبندند و مهر پنجتن روی پلکهایش میزنند تا کور نشود (شکورزاده، 200). به باور برخی خون زن و خون سید شوم است (یعنی نباید آنها را کشت) (هدایت، 96). مردم آمل باور دارند که اگر بر اثر درد چشم، خون در چشمها جمع شود، نباید به آینه نگاه کرد، زیرا چشم خوب نخواهد شد (مهجوریان، 58). در گیل و دیلم درختهای آزاد حیاط زیارتگاهها و امامزادهها را ــ که آنها را معمولاً آقا و خانم مینامند ــ شفابخش میدانند. از سوراخهای زخمی و ترکخوردۀ پوست درخت آزاد، شیرهای شبیه به خون بیرون میآید. این شیره را شب جمعه میگرفتند و به روی بیمار میمالیدند (پاینده، 239). در روستای زرآباد رودبار قزوین، چنار کهنی وجود دارد که در کنار مدفن امامزاده علیاصغر، فرزند امام موسى کاظم (ع)، روییده است و آن را چنار خونبار زرآباد (ه م) مینامند. گفته میشود هرساله در روز عاشورا یکی از شاخههای آن میشکافد و از آن خون یا خونابهای جاری میشود و این شاخه در همان سال میخشکد (گلریز، 668-670؛ نیز نک : رضایی، احمد، 112-113). به باور سیرجانیها اگر خون شخص کشتهشدهای با خاک مخلوط شود، آن خاک و خون اثر سحر و جادو دارد (مؤیدمحسنی، 227). مردم سروستان میگویند آدمهای حرامزاده وقتی به زیارت خانۀ کعبه میروند، چون سرشان را به حجرالاسود بزنند، خون از دماغشان جاری میشود (همایونی، فرهنگ، 221). باورهای دیگری نیز در میان مردم وجود دارد: اگر خون پرستو را به خورد زنان دهند، شهوت ایشان منقطع گردد. اگر خون پرستو را بر پستان دختران مالند، پستانشان بزرگ نشود. خون جوجه پرستویی را که هنوز چشم باز نکرده بکشند و به خورد هر کسی دهند، مطیع او گردد (شاملو، حرف پ، دفتر 1/ 389). پردۀ نازک میان پوست و سفیدی تخممرغ را خشک کنند و بسایند و با خون جوجه کبوتر بیامیزند، چون به رحم زن رسد، فرج را تا حد بکارت جمع کند (همو، حرف ت، دفتر 1/ 195).
مردم تمام نقاط ایران زبانزدها و جملات کوتاه و مثلهایی دربارۀ خون دارند که گاهی نیز مضمون آنها شبیه به هم است. شمار اینها بسیار زیاد است اما به نمونههایی از آن اشاره میشود. اهالی اهر میگویند: خونریزنده خون نمیکند، خبرچین خون میکند (ذوالفقاری، 1/ 933). یا اهالی بابلسر مازندران در مقام مقایسۀ آبرو با خون میگویند: آبرو مثقالی هزار تومان، تاوان خون صد تومان (همو، 1/ 177). بختیاریها نیز مقایسهای میان خونبهای آدم و نان جو کردهاند و میگویند: خونبهایت نان جو هم نمیشود (همو، 1/ 932). مَثل «خوش از خونی که یک شب از آن بگذرد» (همایونی، همان، 271) نیز تقریباً در همه جای ایران رایج است. لرها میگویند: شکم گرسنه خون به پا میکند (عسکریعالم، 3/ 316)؛ مضمون این مثل مازندرانی نیز در همه جای ایران متداول است: خون را با خون نشویند (نمیتوان شست) (ذوالفقاری، 1/ 933). تقریباً تمام مردم ایران باور دارند که خون ناحق بر زمین نمیماند (پایمال نمیشود) (معطوفی، 3/ 1874؛ ذوالفقاری، 1/ 934)، و تهرانیها میگویند: یک خون ناحق 40 روز کسادی میآورد (شهری، طهران، 4/ 549). و در اغلب فرهنگها باور بر این است که خونریز را خون دامنگیر شود (ذوالفقاری، 1/ 933). تقریباً همۀ مردم ایران از دست گرانفروشان و محتکران با گفتن این مثلها شکایت و شکوه میکنند: خون مردم را به شیشه کردن (محتاط، 2/ 207؛ مرادی، 181)، و قیمت خون باباش را میگوید (ذوالفقاری، 2/ 1392). تهرانیها نیز این ضربالمثل بدون شرح را دارند: خونش را بخور، نانش (مالش) را نخور (همو، 1/ 933). مضمون این زبانزد کرمانی نیز در همه جای ایران وجود دارد: خونبهای برادر را از برادر نمیگیرند (مرادی، 198). وقتی کسی زبانزد «انگشت خونی به تن کسی کشیدن» را به کار میبرد، یعنی بیگناهی را در اتهام خود شریک کردن (شاملو، حرف الف، دفتر 2/ 1014).
نمونههایی از چیستانهایی که مردم دربارۀ خون ساختهاند، بدین شرح است: ترکمنها برای خربزه: مرغی شکار کردم که بیجان بود/ اگر میکشتم خونش در نمیآمد/ / تویش 3 تخم دیدم/ اگر میشمردم حساب نداشت؛ برای خفاش: جان دارد ولی خون ندارد؛ و برای انار: گوشتش کباب نمیشود/ و با خونش پیاله پر نمیشود (معطوفی، 3/ 1880، 1881، 1888). در میناب برای انار این چیستان را ساختهاند: کاسهای پر از خون/ به دست لاله خاتون (سعیدی، 117). ظاهراً این چیستان را که مربوط به گل سرخ است، تهرانیها ساختهاند: از اینجا تا به شوشتر، همهاش خون کبوتر (شاملو، حرف الف، دفتر 1/ 256).
مشهورترین جلوۀ خون در افسانهها مربوط به خون سیاوش است که یا داستان آن نقل میشود، یا تبدیل به مَثَل شده است، و یا در قالب گیاهی به نام پرسیاوشان متجلی میگردد. در الیشتر لرستان، خون سیاوش/ خین سیاوخش کنایه از کینه و عداوتی قدیمی است. به باور لرهای الیشتر، وقتی افراسیاب سیاوش را میکشد، خون سیاوش موقع زمینریختن تنوره میکشد و به آسمان میرود و با ابرها مخلوط و ممزوج میگردد. هر ازگاهی که ابرها به رنگ قرمز درمیآیند، نشانۀ رگهای از خون سیاوش است که با خود دارد (نک : عسکریعالم، 1/ 65-66). گیلانیها باور دارند وقتی سر سیاوش را بریدند، کلاغ از خون سیاوش در منقار گرفت و به کوهستان پرواز کرد و خون را بر بلندیها و در غارهایی که آب داشتند، ریخت. از خون سیاوش گیاهی رویید که پرسیاوشان نام گرفت (اسدیان، 468). همچنین گویند که خاک گور سیاوش در شهر سیاوشگرد سرخ است و خون تازه از آن میجوشد و گیاهی سبز از آن میروید ( اسکندرنامه، 242-243). مَثل «مِثل خون سیاوش سالی یک بار به جوش میآید» (دهخدا، 3/ 1433) نیز رایج است. در داستان سیاوش در شاهنامۀ فردوسی از خون، خونِ جگر، خون سیاوش، و ستاندن خنجر برای خون سخن رفته است (نک : 2/ 345، 353، 357؛ نیز ه د، سیاوش). بنمایۀ روییدن گیاه از خون در افسانههای دیگر نیز دیده میشود. بر اساس تیپ 780 آرنه ـ تامپسون، «نی» راز جنایت را فاش میکند، از خون دختری که خواهرانش او را کشتهاند، خیزرانی میروید، سپس چوپانی از خیزران نی درست میکند، هرکس در این نی میدمد، نی از زبان مقتول سرنوشت او را باز میگوید. از این افسانه روایتهایی در سروستان (همایونی، افسانهها ... ، 19- 28)، خوروبیابانک (هنری، 1-6)، کهگیلویه و بویراحمد (لمعه، 109-116؛ جعفری، 134- 139)، خراسان (میهندوست، 41-43) و اصفهان (امینی، 47-53) ثبت شده است. در افسانۀ نارنج و ترنج (تیپ 408 آرنه ـ تامپسون) نیز وقتی شریرْ قهرمانِ افسانه را میکشد، از خون مقتول گل یا گیاه یا پرندهای پدید میآید. شریر به بهانهای گل را از میان میبرد، اما از بقایای آن جانوری به وجود میآید. انجوی از این افسانه روایتهای فراوانی از نقاط مختلف کشور ثبت کرده است (1/ 318، 326، 331، 332). بر اساس روایتهای مختلف تیپ 467 آرنه ـ تامپسون نیز دیوی عاشق شاهدختی میشود. او را میرباید، اما چون شاهدخت تسلیم او نمیشود، هر روز سر او را میبُرد و روز بعد دوباره وی را زنده میکند. از خون سر دختر که در آب روانی میچکد، گُل یا جواهر به وجود میآید (همو، 2/ 52-65، 74-81؛ میهندوست، 149-154). در برخی افسانهها نیز بنمایهای وجود دارد که براساس آن پدر یا پادشاهی دستور میدهد دختر یا زن او را بکشند. اما فرزندان یا مأموران او دستور را اجرا نمیکنند و کبوتری را میکشند، خون آن را در شیشهای میگذارند و به پادشاه یا پدر نشان میدهند. مانند روایتی از تیپ 407 آرنه ـ تامپسون (انجوی، 2/ 116-117)، و نیز روایتی از تیپ B 510 (مارتسلف، 119)، و نیز روایتی از تیپ 706 آرنه ـ تامپسون که طی آن زن خدمتکار از کشتن دختر سر باز میزند و خون کبوتر را به جای خون دختر نشان میدهد (فقیری، 103-107). در روایتی از کره اسب دریایی (تیپ 314 آرنه ـ تامپسون) نیز که در خوروبیابانک ثبت شده است، این بنمایه وجود دارد (هنری، 23-33). در برخی از روایتها افسانۀ دختری که همۀ اعضای خانوادۀ خود و نیز اهالی روستا را میخورد (تیپ A 315، آرنه ـ تامپسون)، نیز بنمایۀ تبدیل خون به گیاه یا پرنده وجود دارد (مارتسلف، 85-86). در یکی از ترانههایی که تقریباً در همه جای ایران رایج است و با اینکه آغاز آن متن بزرگسالانه دارد، بیشتر به کودکان مربوط میشود، از قطرۀ خونی که در اثر بوسیدن لب نازک یار در شبی بارانی در باغچه میچکد، ماجرایی طولانی بر اثر سیر آفاق خلق میشود. این ترانه چنین آغاز میشود: دیشب که بارون اومد/ / یارم لب بوم اومد/ / رفتم لبش ببوسم/ نازک بود و خون اومد/ / خونش چکید تو باغچه/ یک دسته گل در اومد ... (رستگار، 382). در گرشاسبنامۀ اسدی طوسی آمده است: از خونی که گرشاسب بر بیابان ریخت، مار به وجود آمد. او دیوار شهر را از گِلی که از خون اسیران ساخته بود، فراهم میآورد و مار از آنجا پیدا میشود (ص 267- 268).
خون نقش مهمی در پیوندهای خویشاوندی، در پایان دادن به قائلههای انتقامگیری و در پیوند طوایف برای قویشدن در جنگهای قبیلهای دارد. رسم خونبس یا خونْصلح تقریباً در میان همۀ کوچنشینان ایران وجود دارد (نک : ه د، خونبس). در سنت پایدار خینوچو (ه م) در ایل بختیاری، خون نقش مهمی دارد (صحراشکاف، 33-34). در بین لرهای الیشتر لرستان آداب ویژهای برای خونصلح یا خونبس وجود دارد که یکی از شرطهای مهم آن برای بخشیدن قاتل، دادن دختری از خانوادۀ درجۀ اول قاتل به یکی از اقوام درجۀ اول مقتول است (عسکریعالم، 1/ 112-113).
گاهی همین خون حرام و نجس که برای تطهیر اشیاء از یک قطرۀ آن ــ از کهنترین زمان تـا به امروز ــ آداب و منـاسک و مراسم پیچیدهای وجود دارد، در شرایطی خاص تبدیل به خوراک میگردد تا انسانها زنده بمانند؛ چنانکه در قحطی 1335 ق، مردم تهران به خوردن مردار و خون نیز روی آوردند (نجمی، 520).
ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ارداویرافنامه، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1342 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، «باورهای مردم گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسکندرنامه (روایت فارسی کالیستنس دروغین)، تحریر عبد الکافی بن ابی البرکات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه ( اصفهان خونین شاه صفی)، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، 1379 ش؛ امینـی، امیرقلی، سی افسانـه از افسانههای محلی اصفهان، اصفهان، هنرهای زیبـا؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصههای ایرانی، تهران، 1352-1353 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، آیینهای گذر در گیلان، رشت، 1389 ش؛ همان دو، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد، قصهها و افسانههایی از گوشه و کنار ایران، تهران، 1386 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، تهران، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1336 ش، ج 5؛ حمیدی، علیاکبر، مردمنگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رستگار فسایی، منصور، پیکرگردانی در اساطیر، تهران، 1383 ش؛ رضایی، احمد، «چنار خونبار»، کتاب ماه هنر، تهران، 1381 ش، شم 43-44؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، یادداشتها بر ج 2 وندیداد (هم )؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، حرف آ، تهران، 1357 ش، حرف الف، 1388-1389 ش، حرف پ، 1378 ش، حرف ت، 1380-1387 ش؛ شاه ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیای طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صحراشکاف، پرویز، بَردشیر (شیرسنگی)، اهواز، 1388 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عاشورپور، صادق، نمایشهای ایرانی، تهران، 1389 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386- 1387 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، دماوند، 1379 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش اکبر بهداروند، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، قصههای مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ گزیدههای زادسپرم، به کوشش محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1366 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مارتسلف، (ض: مارزلف)، اولریش، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مرادی، عیسى، ترانهها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، 1387 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ موریه، جیمز، حاجی بابای اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی، به کوشش یوسف رحیملو، تهران، 1351 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354 ش؛ میهن دوست، محسن، سمندر چل گیس، تهران، 1352 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1366 ش؛ وندیداد، ترجمۀ هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، افسانههای ایرانی، شیراز، 1372 ش؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ هنری، مرتضى، اوسونگون (افسانههای مردم خور)، تهران، 1352 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René. d’, Du Khorassan au pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Browne, E. G., A Year Amongst the Persians, London, 1970; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید