صفحه اصلی / مقالات / خواجه، کوه /

فهرست مطالب

خواجه، کوه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 18 تیر 1402 تاریخچه مقاله

خواجه، کوه، تنها عارضۀ کوهستانی در جلگۀ سیستان با آثاری از زمان اشکانیان، ساسانیان و سده‌های نخستین اسلامی در گوشه و کنار و اطراف آن، که باورها و عقایدی پیرامون آن در فرهنگ مردم زردشتی، مسیحی و مسلمان منطقه شکل گرفته است.
نمای این کوه، به درازای شمالی ـ جنوبی و پهنای شرقی ـ غربی با دید از سمت شرق، به شکل بشقاب کشیدۀ وارونه است. ارتفاع این کوه ذوزنقه‌ای که در سالهای پرآبی، دریاچۀ هامون اطراف آن را فرا می‌گیرد، از سطح دریا 595 متر است (پورکرمانی، 106). هنگام پرآبی هامون، برای رسیدن به این کوه، فقط می‌توان از قـایقهای کوچک نی‌ای به نـام توتن ــ ساخت اهالی منطقه ــ استفاده کرد (سید سجادی، 152؛ افشار، 537- 538).
این کوه در فاصلۀ 30کیلومتری شهر زابل، مابین غرب و جنوب غربی آن قرار گرفته، و به‌سبب اینکه تنها نقطۀ مرتفع ناحیه است، خود به خود جنبۀ قداست دارد و در وسط دشت به‌طور طبیعی مردم را برای انجام مراسم مذهبی جذب می‌کند. از دوران هخامنشی به بعد، زائران دوبار در سال به کوه خواجه می‌آمدند (غنیمتی، 11). به باور مسیحیان، به استناد روایات سده‌های 9-10 م و با توجه به یکی از عبارات انجیل، در زمان تولد مسیح (ع)، 3 پادشاه با دیدن ستاره‌ای درخشان در آسمان، از تولد وی باخبر، و از مشرق‌زمین ــ گویا همین سیستان ــ برای زیارت او رهسپار فلسطین شدند (سید سجادی، 176-177، حاشیۀ 7). هرتسفلد نیز با اشاره به 3 پادشاه، این کوه را مقدس دانسته و نوشته است که دو هفته بعد از نوروز، از دوردستها، گروههای گوناگون شادی‌کنان از اطراف به سوی این کوه می‌آیند که همچنان پس از گذشت 500‘2 سال، مقدس است (نک‍ : همو، 153).
صفت خواجه به دنبال نام این کوه از باب حرمت‌گذاری است و دلالت بر قداست آن دارد. کوه خواجه به نامهای اوشی‌دم ( اوستا، 1/ 485)، کوه خدا (صد در نثر ... ، 103) و سرای ابراهیم نیز معروف است (هرتسفلد، 291)؛ از این کوه در متنی مسیحی و به زبان لاتین مربوط به دوران صدر اسلام هم به نام «کوه خدا» نام برده شده است؛ زیرا طبق مدارک موجود، در دوران ساسانی، در این مکان 12 هیربد کشیک می‌داده‌اند و منتظر ظهور 3 سوشیانس از دریاچۀ هامون بوده‌اند تا قیامت و روز رستاخیز شروع شود (نک‍ ‍‌: غنیمتی،10). همچنین، در متن دیگری به زبان لاتین راجع به تولد عیسى مسیح (ع) آمده است: در کوهی در شرق ایران، 12 موبد محلی نشسته‌اند تا علامت آمدن مسیح را که در خط خاصی از قرار‌گرفتن ستارۀ شمال با تعداد دیگری از ستاره‌ها ست، ببینند (نک‍ : همانجا).
نویسندۀ احیاء الملوک در 1028 ق، از کوهِ خواجۀ غلتان/ ‌غلطان سخن به میان آورده است (شاه حسین، 341). در احیاء الملوک آمده است: بلقیس بیمار شد و سلیمان (ع) فرمان داد تا جایی تعیین نمایند که هوای آن از همه‌جهات در حد اعتدال باشد؛ پس در سیستان که «دریابار» بود، چنین جایی را یافتند و به دیوان دستور دادند که بر بالای کوه، یک فرسخ در یک فرسخ، تختی مدور از سنگ برای بلقیس بسازند. «الحال، مرقد برادر دانیال در آن کوه است و آن کوه مشهور به کوهِ خواجۀ غلتان و مطاف جمهور ساکنان سیستان است» (نک‍ : ستوده، 5). 
دربارۀ ترکیب «کوه خواجۀ غلتان»، باید یادآور شد ازاین‌رو صفت «غلتان» به نام این کوه افزوده شده است که زائر این کوه، در برابر قسمـت ورودی گنبـد ــ واقـع در ضلع شمالی کوه، که مقدس‌ترین مکان این کوه است ــ نیت می‌کند و رو به درِ ورودی و عمود بر جهت آن، دراز می‌کشد؛ اگر پس از نیت، بی اختیار به طرف در ورودی زیارتگاه غلتید، نشان آن است که خواجه آرزوی او را برآورده می‌کند، در غیر این صورت، حاجتش برآورده نمی‌شود. در همین کوه، رستم گوسفندی از گله‌ای گرفت. چوپان به اعتراض گفت که گوسفند متعلق به کودک کوهزاد ــ امیر قدرتمندی که پدر رستم هر سال به او باج می‌داد ــ است. این امیر بر بالای کوه خواجۀ غلتان در کوشکی، با 40 زن خود زندگی می‌کرد. رستم با او جنگید و سر از تنش جدا کرد (شاه حسین، 26). امیری به نام ملک نیز در همین کوه مدفون است (همو، 159).
آرن استاین، باستان‌شناس انگلیسی مجاری‌الاصل، اولین کسی است که نام کوه خواجه را با نام قاقا‌شهر آورده است؛ البته تیت هم به شهر کاخا اشاره کرده، که نام قبیله‌ای بوده است در حوالی دریاچۀ هامون و کوه خواجه؛ و استاین براساس کار تیت از این نام استفاده کرده است (نک‍ : غنیمتی، 10-11؛ تیت، 156). کلمۀ کک نیز فقط یک بار در شاهنامه آمده است (غنیمتی، 10). در این اثر، «کوه سپند» نیز در سیستان ذکر شده است. این کوه که در آن، رستم در خردسالی به نبرد با دشمنی می‌رود که شاهنامه از او نام نمی‌برد، با همین کوه خواجه قابل تطبیق است؛ چراکه از دیرباز در سیستان شایع بوده که رستم در همین کوه آن دشمن را که نامش «کُکِ کُهزاد» بوده، نابود کرده است. امروزه یکی از بناهای کهن بر فراز این کوه را هم «قلعۀ کک کهزاد» می‌نامند (هرتسفلد، همانجا).
یکی از متخصصان رشتۀ تاریخ هنر و باستان‌شناسی خاورمیانه، با برشمردن دلایل متعدد، معتقد است که کوه خواجه نه قلعۀ نظامی بوده، نه شهری مسکونی و نه هسته‌ای تجاری، بلکه فقط مکانی مذهبی و زیارتی برای زردشتیان سیستان بوده است (نک‍ : غنیمتی، 11-12): « ... قومی بسیار ازجمله بهدینان آنجا نشسته‌اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان آید، آن مردمان دختران خانه را بفرستند در آن آب نشینند» (صد در نثر، همانجا)؛ و همه برای این است که در این دریای فراخکرد، دختران از زردشت آبستن شوند و سوشیانسها از آنها زاده شوند (نک‍ : همانجا). 
تزیینات گچ‌بری و تخته‌های منقوش، منسوب به سدۀ 1 م موجود در کوه خواجه که جزیره‌ای در میان دریاچۀ هامون در سیستان است، مفهومی کاملاً تزیینی دارد (گیرشمن، 247). کوه خواجه به‌سبب آنکه جزو نادر محوطه‌های دوران اشکانی است که در محدودۀ مرزهای سیاسی امروز ایران باقی مانده، و همچنین به‌سبب نقاشیهای دیواری بسیار زیبای آن، مورد توجه باستان‌شناسان بوده است (سیدسجادی، 159). آثار باقی‌مانده در دامنه و بالای این کوه از نمونه‌های معماری ایرانی در دوران اشکانی و ساسانی است (همو، 166)، و مهم‌ترین آنها ساختمان کاخ معبد، آتشکده و قلعه‌دختر است. یکی از اهمیتهای کوه خواجه در تاریخ هنر و معماری، وجود گچ‌بریهای باقی‌مانده از دورۀ ساسانی و نقاشیهای دیواری دورۀ اشکانی است (همو، 167). 
در منظومۀ «کک کوهزاد» توضیحی دربارۀ کوه موجود در سیستان آمده، ولی نامی از آن برده نشده است (ص 77 بب‍ ‌).

کوه خواجه در باورهای آیینی

کوه خواجه در هر 3 آیین زردشتی، مسیحی و اسلام گرامی است. در آیین زردشتی، مقدس است، به سبب آنچه در اوستا دربارۀ این کوه آمده است و از همه مهم‌تر، وجود «فر» (فر ایرانی و فر کیانی) در آبهای پاک آن (نک‍ : 1/ 497)، و نیز وجود تخمۀ زردشت در این آبها (نک‍ : 1/ 418)، همچنین، به سبب ظهور «اِستوت اِرِتَ»، آخرین سوشیانس، از پای همین کوه (نک‍ : 1/ 502)؛ در مسیحیت، به این سبب که آن را محلی دانسته‌اند که کاخ «کاسپار»، امیر مجوسی، در آن بوده است، امیری که برای جستن عیسى مسیح (ع) ستاره‌ای را تا بیت‌لحم دنبال کرد (مشکور، 487) و در اسلام نیز کوه خواجه به جهاتی که سرای ابراهیم دانسته شده است (هرتسفلد، 291)، و آرامگاه یکی از فرزندان دانیال نبی در آن قرار دارد (نصرآبادی، 1/ 130)، مقدس بوده و هست.

کوه خواجه در تاریخ

افزون بر اوستا، شاهنامه، و احیاء الملوک که پیش از این از آنها یاد شد، ازجمله آثاری که در آن به کوه خواجه اشاره شده، اینها ست:
در تذکرۀ نصرآبادی در شرح احوال ولی‌قلی بیک شاملو از اقدام او برای تأمین آب آشامیدنی بر فراز این کوه، بدون ذکر نام کوه، از آن یاد شده است (1/ 130-131). این ولی‌قلی بیک در عهد شاه عباس دوم صفوی، مستوفی ملک نصرت خان کیانی، شاه سیستان، بوده است (صبوری، 187-190). 
در عالم‌آرای نادری، محمد کاظم نیز از این کوه با نام کوه خواجه یاد کرده، و موقعیت آن را و اینکه قلعۀ «کک کهزاد» در آن واقع است و رستم خود در خردسالی آن را گشوده، شرح داده است؛ همچنین، در ذکر سنگر گرفتن سیستانیها در این کوه در برابر لشکر اعزامی نادر شاه افشار به سیستان، از آن نام برده است (3/ 1188- 1189).

کوه خواجه در آثار سفرنامه‌نویسان غربی

این نویسندگان فقط با نام کوه خواجه آشنا شده، و آن را در آثار خود آورده‌اند: 
کانلی، 1893 م (ص 34)؛ فریه، 1845-1846 م (ص 114)؛ اسمیث، 1872 م (ص 132، 138، 141، جم‍‌ )؛ گلداسمید، 1872 م (249، 266، 284)؛ راولینسن، 1873 م (ص 310)؛ مکمائون، 1902-1905 م (ص 373، 409)، و سایکس، 1900 م (ص 382-383)، از «کوه خواجۀ غلتان» یاد کرده‌اند، که سابقاً در آنجا قلعه‌ای به نام رستم نیز وجود داشته است (ص 384)؛ هانتینگتون، 1903-1904 م (ص 515، 521، 525، جم‍‌ )؛ لندور، 1901-1902 م (ص 644، 657، 662-675، جم‍‌ )؛ تیت، 1905 م (ص 156-157)؛ و انندیل، 1919 م (ص 881)، فقط تصویری از کوه آورده‌اند.

کوه خواجه در یافته‌های باستان‌شناختی

مهم‌‌ترین کاوشهای باستان‌شناختی در کوه خواجه، کاوشهایی است که هرتسفلد در 1928 م/ 1307 ش در این کوه انجام داده است. وی در کاوشهای خویش در این کوه، که آن‌ را «کوه خدایان» نامیده، و هم‌زمان بر نام اوستایی آن، یعنی «اوشیدا» صحه گذارده است، نیز باورِ سیستانیهای زمان کاوشش را که این مکان را «سرای ابراهیم» می‌پنداشته‌اند، نقل کرده (ص 291)، این موارد را یافته است: نقاشیهای دیواری رنگی و منحصربه‌فرد باقی‌مانده از پیش از اسلام (همانجا)، و نقاشیهایی متأثر از سبک یونانی (همو، 297)؛ بقایای آتشکدۀ کهن و متعلقات آن، که تا یک سال پیش از آن در هیچ‌جای ایران مانند آن پیدا نبوده است (همو، 301).

کوه خواجه در باورهای مردم سیستان

امروزه کوه خواجه چند جای شناخته‌شده دارد که مردم سیستان دربارۀ برخی از آنها باورهایی دارند که بیان می‌شود:
ابتدای ورود به کوه خواجه از ضلع شرقی آن، در نیمۀ جنوبی، بقایای قلعۀ بزرگی وجود دارد که مردم آن را «قلعۀ کافران» می‌نامند. پس از گذشتن از خرابه‌های این قلعه، از کوره‌راه شرقی آن، از راه سنگی دشواری بالا می‌روند تا به فضای مسطح بالای کوه برسند. در ابتدای رسیدن به آنجا، در جانب راست و بالاتر، خرابه‌ای است که آن را بقایای قلعۀ «کُک کهزاد» می‌دانند. در این مکان و درست در زیر پای رهگذر، گودیهای کوچکی روی سنگ است که مردم می‌گویند جای سُم اسب معروف حضرت علی (ع) یعنی دُلدل است؛ باورمندان سعی می‌کنند قدم بر آن نگذارند، بلکه در آنجا به خاک می‌افتند و آن را می‌بوسند. چند گامی بالاتر از این فرورفتگیها، چین‌خوردگیهای ویژه‌ای در سطح سنگ است که باورمندان می‌گویند چشمه‌ای متعلق به باشندگان کافرِ قلعه بوده است که حضرت علی (ع) هنگام فتح قلعه، آن را با مالیدن کفشهای خود کور کرده است. 
پس از سپردن چند صد متر راه از مکان یادشده به سوی شمال و بر سطح نسبتاً هموار کوه، رهرو به چهاردیواری مقدسی به نام «پیر گندم بریو» (پیر گندم بریان) می‌رسد. از آن رو این چهاردیواری را به این نام می‌خوانند که زائران، ضمن گذر از آن به سوی زیارتگاه اصلی، مقداری گندم بو‌داده بر آن مکان نذر می‌کنند و بر سنگی که آن را مظهر نیکی (اهورا) می‌دانند، می‌پاشند تا ثوابی کرده باشند. در ضمن، تعداد 7 دانه از گندمهای بوداده و نذرشده را می‌خورند تا آرزویشان برآورده شود؛ یا دانه‌ها را می‌برند و برای شفا‌یافتن به بیماران می‌دهند. هم‌زمان، در این مکان، به سنگ دیگری که در برابر این سنگ است و آن را مظهر بدی می‌دانند (اهریمن)، سنگ می‌زنند و آن را نفرین می‌کنند. 
زائر پس از ترک منطقۀ «پیر گندم بریو»، رو به شمال به راه می‌افتد تا به انتهای مسیر برسد که زیارتگاه اصلی «خواجه» در آنجا ست. زیر گنبدی از خشت خام، گوری در حدود 3 متر قرار دارد؛ درازای گور در منطقه، برای نشان‌دادن عظمت فرد درگذشته است. در گوشۀ سمت راست یا جنوب غربی این گنبد، سنگی است که زائران قربانی‌شان را بر آن ذبح می‌کنند. در انتهای ضلع جنوبی سطح کوه خواجه و درست در گوشۀ جنوب شرقی آن، در نوک کوه، ویرانۀ بنایی کوچک قرار داردکه مشرف به دره‌ای به نام «سوخته» است. این بنا که به احتمال بسیار برای دیده‌بانی راهِ درۀ سوخته بوده، امروزه معروف به کُچْکِ چِل‌‌کِنجَه (= کوشک یا قصر چهل‌دختر) است. می‌گویند حاکم این کوه دیو نا‌بکاری بوده که 40 دختر را از رعیتهای ساکن دامنۀ کوه به اسیری گرفته، و در اینجا نگهداری می‌کرده، و هرکدام از آنها را بر طاقی می‌نشانده است تا برایش آواز بخوانند و وسیلۀ خوش‌گذرانی‌اش باشند؛ همچنین، می‌گویند که شبهای جمعه صدای گریه و نالۀ این دختران در آبادیهای بسیار دور هم شنیده می‌شده است.
می‌گویند درۀ سوختۀ پای این بنا را از آن رو به این نام خوانده‌اند که هنگام فتح قلعه به دست حضرت علی (ع)، او برای کشتار کفار به درون آن رفته، و نگهبانی را بر در قلعه گماشته، و فرمان داده است که مراقب باشد کسی از قلعه بیرون نرود. وقتی حضرت وارد قلعه شده، آنجا را خالی از سکنه دیده و برگشته است؛ سپس، به نگهبان در قلعه گفته است: مگر نگفتم نگذار کسی از قلعه بیرون برود؛ چرا اهمال کردی و این کافران فرار کردند؟ نگهبان پاسخ داده است که: من نگذاشتم که حتى یک نفر از قلعه خارج شود؛ فقط، سگی با کندویی پر از زنبور آمد و از قلعه بیرون رفت. حضرت می‌فرمایند که: آن سگ، جادوگری بوده که خود را به آن شکل درآورده، همۀ سکنه را تبدیل به زنبور کرده، و از قلعه فراری داده است. آنگاه، حضرت با ذوالفقار خویش به سمتی که آن جادویان فرار کردند، اشاره کرده است و بلافاصله دره و مسیر فرار آنها به سمت جنوب شرقی آتش گرفته و همۀ آن نابکاران سوخته‌اند؛ سپس، این دره هم که در آن زمان آتش گرفته، به نام «سوخته» معروف شده است. باورمندان به این ماجرا، حتى می‌گویند دلیل اینکه در ادامۀ مسیر دهانۀ درۀ سوخته هنوز هم به خوبی دیگر جوانب کوه خواجه رستنی نمی‌روید، بر اثر آن ضربت یا اشارۀ شمشیر حضرت علی (ع) است. 
مردم بر این باورند که زیر کوه خواجه فضای خالی و طلسم‌شده‌ای هست که در آن «چارشهر» بزرگ و افسانه‌ای هنوز هم وجود دارد؛ «چارشهر»به شهرهای گسترده، آبادان و بسیار منظم می‌گویند.
بر فراز کوه خواجه و نزدیک به زیارتگاه اصلی، سنگهای فراوانی ــ در گذشته بیشتر از اکنون ــ برپا بود و مردم می‌گفتند اینجا پالیز کافران بوده، و سنگهای برپا‌شده هم ساقه‌های ذرت آن پالیز است که به نفرین حضرت علی (ع) سنگ شده‌اند. چند قطعه‌سنگ در سمت جنوب غربی زیارتگاه اصلی کوه خواجه و نزدیک به آن وجود دارد که باورمندان یکی از آنها را پیرزنی می‌انگاشتند که بر اثر نفرین علی (ع) در حال دوشیدن گاوش در هنگام فتح‌ قلعه، سنگ شده است. 
مردم محل می‌گویند که سبب مقاومت هزاران سالۀ خشتها و بناهای گلی اینجا، استفاده از گل گورس، یا گلی بوده که با سم گاو ورز می‌داده‌اند. برای ساختن چنین گلی، ابتدا خاک رس خالص را با آب می‌آمیخته‌اند و آنگاه، آن‌قدر آن را زیر سم گاوان ورز می‌داده‌اند که اگر مقداری از آن را در تشت آبی می‌انداخته‌اند، پس از دو شبانه‌روز که آن چانۀ گل را از آب بیرون می‌آورده‌اند، می‌بایست وزنش همان می‌بوده که از نخست بوده است (محمدی).

مآخذ

اسمیث، اوئن، «ایران شرقی، ج 1»، جغرافیای تاریخی سیستان، ترجمۀ حسن احمدی، تهران، 1378 ش؛ افشار، ایرج، «ویرانه‌های باستانی سیستان: علل ویرانی سیستان»، یغما، تهران، 1333 ش، شم‍ 80؛ انندیل، ن.، «گزارش آبزیان سیستان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ پورکرمانی، محسن و محمدجعفر زمردیان، «بحثی پیرامون ژئومورفولوژی استان سیستان و بلوچستان (3): زاهدان»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، 1367 ش، شم‍ 10؛ تیت، ج. پ.، سیستان، به کوشش غلامعلی رئیس‌الذاکرین، مشهد، 1362 ش؛ راولینسن، هنری، «یادداشتهای سیستان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ سایکس، پرسی، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادت‌نوری، تهران، 1363 ش؛ ستوده، منوچهر، مقدمه بر احیاء الملوک (نک‍ : هم‍ ، شاه حسین)؛ سید سجادی، منصور، «محیط طبیعی و آثار باستانی دشت سیستان»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، 1379 ش، شم‍ 56-57؛ شاه‌حسین بن غیاث‌الدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1344 ش؛ صبوری و دیگران، شجرة ‌الملوک، به کوشش منصور صفت‌گل، تهران، 1386 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ غنیمتی، سرور، «کوه خواجه، مهم‌ترین پرستشگاه زرتشتیان سیستان»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، تهران، 1382 ش، شم‍ 66-67؛ فریه، ج. پ.، «سفر با کاروان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ کانلی، ادوارد، «تصویر جغرافیای فیزیکی سیستان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ «کک کوهزاد»، کک کوهزاد، به کوشش احمد ابومحجوب، تهران،1384 ش؛ گلد اسمید، فردریک، «مقدمۀ کتاب ایران شرقی، ج 1»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ لندور، ه‍ . س. ، «در سرزمینهای محسود، ج 2»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ محمد کاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ محمدی خمک، جواد، تحقیقات میدانی؛ مشکور، محمدجواد و مسعود رجب‌نیا، تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان، پارتیان یا پهلویان قدیم، تهران، 1367 ش؛ مکمائون، آ. ه‍ .، «نقشه‌برداری و اکتشافات جدید در سیستان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1378 ش؛ هانتینگتون، ا.، «کاسۀ ایران شرقی و سیستان»، جغرافیای تاریخی سیستان (نک‍ : هم‍ ، اسمیث)؛ نیز:

Ghirshman, R., Iran From the Earliest Times to the Islamic Conquest, Harmondsworth, 1965; Herzfeld, E., Iran in the Ancient East, Tehran, 1976.
جواد محمدی خمک

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: