صفحه اصلی / مقالات / رافعی، مصطفی /

فهرست مطالب

رافعی، مصطفی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 دی 1398 تاریخچه مقاله

رافِعی، مصطفى صادق (1297-1356 ق / 1880-1937 م)، از مشهورترین نثرپردازان و انشانگاران عرب.
داستان زندگی پرشروشور رافعی را در چندین کتاب مفصل و در انبوهی مقاله می‌توان بازیافت؛ این فهرست مختصر بخشی از آن آثار است: ابوریه، محمود، رسائل الرافعی، قاهره، 1950 م؛ بدری، مصطفى نعمان، الامام مصطفى صادق الرافعی، بغداد، 1968 م؛ همو، الرافعی الکاتب بین المحافظة و التجدید، بیروت، 1411 ق / 1991 م؛ حافظ، عبدالسلام هاشم، الرافعی و مَی، قاهره، بی‌تا؛ حسینی، شکوه، «رافعی، مصطفى صادق»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1394 ش، ج 19؛ مخلوف، حسین حسن، مصطفی الصادق الرافعی، دار الهلال، بی‌تا؛ نشأت، کمال،‌ مصطفى صادق الرافعی، قاهره، 1968 م.
اما در این میان، اثر محمد سعید عریان مزیتی استثنایی دارد، زیرا وی تقریباً در دهۀ آخر عمرِ رافعی پیوسته همراه او بوده، و همۀ کشاکشهای زندگی وی را از نزدیک مشاهده کرده است. به همین سبب است که هرکس اثری دربارۀ رافعی تدوین کرده، چاره‌ای جز استناد به اثر او نداشته است. ما نیز گفتار خود را دربارۀ رافعی برپایۀ همین اثر استوار کرده‌ایم.
گروهی از خاندان کهن رافعی، در سدۀ 13 ق / 19 م، از طرابلس شام به مصر کوچیده بودند و بیشترشان شغل قضا در محاکم شرعی (خانواده) را به عهده داشتند و از شهرت و اعتبار بسیار بهره‌مند بودند (ص 24-25). پدر رافعی، شیخ عبدالرازق، نیز رئیس محکمه‌های شرعی در شهر طنطا بود. او هم دانشی فراوان داشت و هم سخت در دین تعصب می‌ورزید. تأثیر این تعصب بر فرزندش مصطفى صادق در بسیاری از آثارش پدیدار است.
رافعـی در شهرک بَهتیم در بخش قلیوبیـه ــ کـه شهـر مـادر سوری‌اش بود ــ به دنیا آمد. او پس از آنکه درسهای دینی و قرآن را نزد پدر آموخت، در ده‌سالگی وارد مدرسۀ ابتدایی شهر خود شد، سپس همراه پدر به شهر منصوره رفت و آنجا از مدرسۀ منصوره گواهی‌نامۀ ابتدایی دریافت کرد. در این زمان، وی 17ساله شده بود. رافعی، جز آن مدرسه‌های ابتدایی، در هیچ آموزشگاه رسمی درس نخواند و هرچه می‌دانست، خود از کتابخانۀ پدر، یا از برخی آشنایان عالم به دست آورده بود. او تقریباً 17ساله بود که به حصبه دچار شد و در 30سالگی شنوایی خود را به‌کلی از دست داد (ص 28-40).
رافعی از 1317 ق / 1899 م در دادگاههای آن نواحی به کار پرداخت. آخرین شغل او کارمندی در دادگاه محلی طنطا بود که تا پایان عمرش ادامه داشت (ص 34-35). تقریباً در همین زمان بود که خواهر عبدالرحمان برقوقی، شارح بزرگ دیوان متنبی، را به زنی گرفت (ص 59).
رافعی از آغاز نوجوانی شعر می‌سرود و در مجله‌های مصری منتشر می‌ساخت؛ بزرگِ شاعران، بارودی، و شاعر جوان، حافظ ابراهیم، بیش از دیگران بر او تأثیر گذاشته‌اند. هنگامی‌که حافظ ابراهیم دیوان خود را با مقدمه‌ای بسی پربار منتشر کرد (1321 ق / 1903 م)، غیرت و حسادتْ رافعی 23ساله را چنان برانگیخت که او نیز جلد اول دیوان خود را با مقدمه‌ای دربارۀ شعر و هنرهای شعر در همان سال به چاپ رسانید و سخت مورد ستایش ادیبان مصر قرار گرفت. وی سپس جلدهای دوم و سوم را در 1322 ق / 1904 م و 1324 ق / 1906 م، و نیز جزء اول دیوان النظرات را در 1326 ق / 1908 م منتشر کرد (ص 48-50). رافعی چنان به شعر خود مغرور بود که طی مقاله‌ای (مجلۀ ثریا، 1323 ق / 1905 م) همۀ شاعران معاصر خود را طبقه‌بندی کرد و خود را در طبقۀ نخست نهاد (ص 53).
در همین دوران بود که رافعی شعرسرایی را رها کرد و به نثر رو آورد. تأسیس دانشگاه مصر در 1325 ق / 1907 م نیز در این امر بی‌تأثیر نبود، زیرا این دانشگاه تـا دو ـ سه سال هیچ کتاب معینی برای ادبیات در دست نداشت؛ به همین سبب طی فراخوانی از ادیبان عرب خواست کتابی تألیف کنند و به جایزه‌ای که دانشگاه معیّن کرده بود، دست یابند. رافعی که گویی از بی‌توجهی دانشگاه به خود خشمگین بود، به نگارش مقالات انتقادی تندی دست زد، اما کار مهم او آن بود که از نیمه‌های 1327 تا اواخر 1328 ق / 1909- 1910 م، کتاب تاریخ آداب العرب را نگاشت و سال بعد به هزینۀ شخصی به چاپ رسانید. کتاب که دو ماه پس از تاریخ ادبیات جرجی زیدان انتشار یافته بود، اعجاب همۀ ادیبان را برانگیخت و موجب شد درس ادبیات را در دانشگاه مصر به رافعی بسپارند (ص 65- 69). تنها کسی که از کار ادبی رافعی انتقاد کرد، طٰهٰ حسین بود که او نیز 10 سال بعد در الادب الجاهلی به ستایش از وی پرداخت. باید چند دهه شکیبایی کرد تا انتقادهای جدی از کار رافعی پدیدار شود.
جلد دوم کتاب تاریخ آداب العرب رافعی از نوع دیگر است و سراسر به قرآن و اعجاز آن اختصاص دارد؛ به همین سبب به طور مستقل و با عنوان اعجاز القرآن (قاهره، 1359 ق / 1940 م) نیز انتشار یافت (ص 69).
کتاب بعدی او حدیث القمر نام دارد، و آن زاییدۀ عشق به بانوی شاعر و نویسندۀ عرب، مَی زیاده، بود که در 1330 ق / 1912 م در لبنان آغاز شد. نثر کتاب سخت متصنع و آکنده از واژگان ناشناختۀ کهن، و بسیار دیرفهم است (ص 74-75).
کتاب بعدی او در 1335 ق / 1917 م و در زمانی نگاشته شد که به‌سبب جنگ جهانی دوم، قحطی و پریشان‌حالی سراسر مصر را فراگرفته بود. نام المساکین برای این کتاب زاییدۀ همین احوال است (ص 79). در 1337 ق / 1919 م که انقلاب مصر درگرفت، نیاز به سرودهای میهنیْ بسیاری از شاعران عرب ازجمله رافعی را به ساختن چنین سرودهایی برانگیخت. یکی از مشهورترین سرودها، «اَسلمی یا مصر» ساختۀ رافعی بود که از 1341 تا 1355 ق / 1923 تا 1936 م سرود ملی مصر به شمار می‌آمد (ص 83-92).
در زندگی رافعی، عشقهای افلاطونی، خیالی و نیمه‌واقعی فراوان بود، اما تنها در چهل‌وچند سالگی بود که عشقی جدی گریبانش را بگرفت. خانم مَی زیاده هم از زیبایی برخوردار بود و هم از استعداد روان. شخصیت جذاب او انبوهی ادیب و شاعر را به مجلسهای «سه‌شنبۀ» او ــ که به تقلید از بـانوان مشهـور فرانسوی تشکیل می‌شد ــ فرامی‌خواند. رافعی به یکی از همین مجالس «سه‌شنبه» راه یافت و به بانو مَی که بیست و چند سال بیش نداشت، عاشق شد (ص 100 بب‍‌ ).
داستانها دربارۀ این عشق فراوان است. سوزوگداز رافعی در چندین کتاب که پس از آن نگاشت، جلوه گرفت. اما آیا مَی زیاده نیز به او عاشق بود؟ گروهی آن را به‌کلی نفی کرده‌اند (ص 122- 125). به نظر می‌آید که رافعی سخت آرزو داشت دل مشهورترین بانوی ادیب و شاعر لبنانی را به چنگ آورد و بدین‌سان برای خود شهرت و اعتبار بیشتری فراهم کند. درهرحال، در 1342 ق / 1924 م طی نامه‌ای پردردورنج با بانو مَی قهر کرد و اندوه خود را در کتاب رسائل الاحزان (تألیف: 1342 ق / 1924 م) ابراز داشت (ص 111-112) و بی‌درنگ پس از آن، السحاب الاحمر را در همان سال و به همان اسلوب پرآشوب و شوریدۀ گاه غیر قابل فهم برنگاشت (ص 132). 7 سال پس از آن، رافعی که جوش‌وخروش احساساتش فروکش کرده بود، کتاب اوراق الورد را که کمتر در چنبر عشق مَی گرفتار بود، تدوین کرد (ص 140).
زبان سرکش و خوی ستیزه‌جویی و دشمن‌آزاری رافعی گروه بزرگی از ادیبان را با او دشمن کرده بود (برای فهرستی از ایشان، نک‍ : ص 148- 149). ستیز او با طٰهٰ حسین، یکی از مشهورترین کشاکشهای ادبی در جهان عرب است. دشمنیهای کهنه و نقدهایی که دو رقیب برضد یکدیگر می‌نوشتند، آتش مبارزه را تیز می‌کرد تا آنکه طٰهٰ حسین در 1343 ق / 1925 م، کتاب فی الشعر الجاهلی را که شامل نفی شعر جاهلی و برخی داستانهای قرآنی و برخی احادیث بود، منتشر کرد و دست رافعی را در فروکوفتن طٰهٰ حسین و به پا کردن آشوبی فراگیر علیه او باز گذاشت. این ماجرا از مرزهای ادبیات درگذشت و به دستگاههای دولتی نیز نفود کرد و کار به آنجا کشید که فرمان جمع‌آوری کتاب از بازارها از جانب دولت صادر گردید. سپس مجموعه‌مقالات رافعی از 1326 تا 1345 ق / 1908-1926 م در کتاب تحت رایة القرآن یا المعرکة بین القدیم و الجدید جمع‌آوری و منتشر شد (1345 ق / 1926 م) (ص 162-167).
در سال 1345 ق / 1926 م، از رافعی خواستند که به دیوان حکومت بپیوندد و «شاعر الملک» گردد. اینک او، سالها پس از دیوان النظرات (1326 ق / 1908 م)، دوباره به شعر روی آورد؛ اما کشمکشها و حسادتهای درباری باعث شد که در 1349 ق / 1930 م از دستگاه حکومتی جدا افتد و به هجای رقیبان خود، ازجمله محرّر دیوان ملکی عبدالله عفیفی روی آورد. 3 مقاله‌ای که وی برضد عفیفی نگاشت، «علی السّفود» نام داشت (ص 168-183).
کشاکشهای اجتماعی و ادبی سرانجام رافعی را روبه‌روی یکی از بزرگ‌ترین ادیبان عربِ آن روزگار، یعنی عقّاد، قرار داد. کشاکش با عقاد اندک‌اندک چندان بالا گرفت که دو ادیب حرمت قلم و زبان را از یاد بردند و به ناسزاگویی، پرخاشگری و هجوپردازی روی آوردند. ازآنجاکه موضوع اصلیْ اعجاز یا عدم اعجاز قرآن کریم بود، پای دین نیز به میان کشیده شد. زبان این مقاله‌ها، در مقاله‌های دو تن از بزرگ‌ترین نویسندگان عرب، چندان ناپسند بود که عریان، به‌رغم ارادت شدید به رافعی و احترام به عقاد، مکرر در این بخش اظهار دل‌آزردگی می‌کند. مقالات رافعی در اینجا به 3 مقالۀ نخست در نقد عفیفی پیوست و آخرین کتاب او را به نام علی السّفود پدید آورد (ص 189 بب‍‌ ).
در کشاکش میان نوگرا و کهنه‌گرا، رافعی خود را یکه‌تاز میدان کهنه‌گرایان و حافظ عربیّت و متن قرآن کریم می‌دانست و به‌راستی بخش اعظم ادیبان مصر نیز به همین سبب او را سخت ستوده‌اند.
اما نثر پرپیچ‌وتاب و ترکیبات و واژگان ازیادرفتۀ او که گاه در فرهنگها نیز نمی‌توان یافت، چیزی نبود که برای عرب‌زبانان قابل فهم باشد و با نثر جدید نیم قرن بعد توان مبارزه داشته باشد. بااین‌همه، نقدهای تحلیلی جدی دربارۀ او اندک نوشته‌اند. شاید یکی از بهترین نقدها از آنِ محمد حسین هیکل باشد (ص 198-214) که ضمناً چند قطعه از نثر غیرقابل فهم رافعی را آورده و به نثر معاصر برگردانده است (برای آگاهی بیشتر از آثار رافعی، نک‍ : آل‌جندی، 2 / 419-420؛ داغر، 2 / 364-366؛ مجاهد، 2 / 814).

مآخذ

آل‌جندی، ادهم، اعلام الادب و الفن، دمشق، 1958 م؛ داغر، یوسف اسعد، مصادر الدراسة الادبیة، بیروت، 1983 م؛ عریان، محمد سعید، حیاة الرافعی، قاهره، 1366 ق / 1947 م؛ مجاهد، زکی محمد، الاعلام الشرقیة، بیروت، 1994 م؛ هیکل، محمد حسین، فی اوقات الفراغ، قاهره، مکتبة النهضة المصریه.

آذرتاش آذرنوش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: