رافع بن هرثمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 1 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246158/رافع-بن-هرثمه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
رافِعِ بْنِ هَرْثَمه، معروف به ابننومرد (یا تومرد) (د 283 ق / 896 م)، از حکمرانان مشهور در شرق ایران در نیمۀ دوم سدۀ 3 ق / 9 م. هرثمه نام ناپدری رافع است (نک : صفدی، 14 / 71؛ ذهبی، سیر، 13 / 407).رافع از سرداران محمد بن طاهر بود. پس از اینکه یعقوب بن لیث صفاری حکومت طاهریان (206- 259 ق) را از خراسان برانداخت، رافع بدو پیوست؛ اما چون با بیاعتنایی یعقوب مواجه شد، نزد احمد بن عبدالله خجستانی رفت (ابنخلکان، 6 / 423؛ ابناثیر، 7 / 367- 368؛ ابنخلدون، 4 / 426). خجستانی که پیشتر از یاران محمد ابن طاهر بود و سپس به یعقوب پیوسته، و در 261 ق / 875 م بر او شوریده بود، چون نیشابور را در 262 ق تصرف نمود، به نام محمد بن طاهر خطبه خواند و رافع را سپهسالار خویش گردانید (ابنخلکان، 6 / 423-424؛ ابناثیر، 7 / 297). پس از قتل خجستانی در 269 ق / 882 م، یاران او در هرات بر گرد رافع جمع شدند (همو، 7 / 368).در این دوران، خراسان ــ که قسمتی از شرق مـازندران را هم در بر داشت ــ در احوالی نابسامان به سر میبرد و پیوسته صحنۀ نبرد میان صفاریان و طاهریان و زیدیان نوخاسته بود و شهرهای آن دستبهدست میشدند (نک : همو، 7 / 368- 369).رافع در 269 ق، در هرات نایبی برگمارد و خود به نیشابور تاخت و ابوطلحة بن شرکب، حاکم آنجا را به مرو عقب راند و وارد شهر شد (همانجا). اما عمرو بن لیث که پس از مرگ یعقوب بر مسند حکومت نشسته بود، روی به رافع نهاد. رافع به هرات عقب نشست و از جنگی که در آن حدود رخ داد، از عمرو شکست خورد و روی به مرو نهاد و با ابوطلحه بر ضد عمرو همداستان شد. اما ابوطلحه بدو شبیخون زد و بیشتر سپاهیانش را از دم تیغ گذراند. پس از این رویداد، رافع روی به نیشابور نهاد و ابوطلحه، در مرو مستقر شد. از آن سوی، عمرو به حرکت درآمد و ابوطلحه را از مرو راند و با حملهای دیگر (271 ق / 884 م) نیشابور را از رافع بازستاند و خود پس از آرامساختن خراسان، به سیستان بازگشت. پس از آن، ابوطلحه به عمرو پیوست و عمرو امارت خراسان را به پسر خود محمد واگذاشت و ابوطلحه را به نیابت او برگزید (تاریخ ... ، 241-243).در 271 ق / 884 م، المعتمد عباسی، عمرو را از حکومت عزل کرد و امارت خراسان را به محمد بن طاهر، و فارس و کرمان را به احمد بن عبدالعزیز بن ابیدلف واگذار نمود. محمد بن طاهر که در بغداد اقامت داشت، رافع را به نیابت از خویش در خراسان نشاند (ابنخلکان، 6 / 424؛ ابناثیر، 7 / 368، 414؛ صفدی، 14 / 70؛ ابنخلدون، 3 / 417، 4 / 426). در این هنگام، رافع به فکر غلبه بر هرات و مرو افتاد و از اسماعیل بن احمد سامانی (یا بهقولی از نصر بن احمد سامانی) استمداد جست. اسماعیل با 4هزار سوار به مدد او شتافت و در نبردی که رخ نمود (272 ق)، ابوطلحه هزیمت یافت و راه سیستان را در پیش گرفت (تاریخ، 244؛ ابناثیر، 7 / 368- 369).اندکی بعد، میان اسماعیل بن احمد سامانی و برادرش نصر اختلاف افتاد و اسماعیل یکی از سرداران خود به نام حمویة بن علی را برای جلب کمک رافع ــ که حالا قدرتی یافته بود ــ سوی او فرستاد و رافع با سپاهی بزرگ سوی بخارا آمد. حمویه از بسیاریِ سپاه رافع اندیشناک شد که ممکن است پس از غلبه بر نصر، اسماعیل را نیز از میان بردارد. پس به کار برخاست و رافع را واداشت که میان دو برادر را آشتی دهد (نرشخی، 98- 99؛ ابناثیر، 7 / 281؛ میرخواند، 4 / 31؛ خواندمیر، 2 / 353).رافع به امر خلیفه و ظاهراً به دعوت و ترغیب رستم بن قارن باوندی (نک : مرعشی، 94؛ خواندمیر، 2 / 410، 418؛ ابناسفندیار، 1 / 253؛ غفاری، 176)، برای دفع زیدیان طبرستان به گرگان تاخت (ابنخلکان، صفدی، همانجاها). محمد بن زید دومین فرمانروای زیدی طبرستان که به سوی خراسان پیش رفته بود، ایستادگی نتوانست و گرگان را رها کرد و در استراباد مأوا گرفت. رافع دو سال استراباد را محاصره کرد و سرانجام، محمد بن زید را واداشت تا آنجا را ترک کند (ابناثیر، 7 / 434؛ ابنخلکان، همانجا؛ صفدی، 14 / 71؛ ابنخلدون، 3 / 431). رافع سر در پی او گذاشت و به طبرستان تاخت (277 ق / 890 م). در این هنگام، رستم بن فارق نیز به او پیوست. علی بن لیث، برادر عمرو هم که در قلعۀ بم در حبس عمرو بود، از آنجا گریخت و با پسران خود معدل و لیث به رافع پناه آورد (تاریخ، 247؛ ابناثیر، همانجا).رافع که همچنان فاتحانه پیش میرفت، محمد بن هارون را با سپاهی در چالوس بنشاند (همانجا) و خود برفت. آنگاه محمد بن زید پس از جمعآوری سپاه به همراه جستان بن وهسودان (حک 251 یا 260-307 ق / 864 یا 874- 919 م) به چالوس حملهور شد. رافع به چالوس بازگشت و محمد بن زید گریخت و به دیلمستان رفت. رافع روی به طالقان آورد و پس از تصرف آنجا، دست به غارت و ویرانی زد (277 ق / 890 م). جستان ناگزیر کسانی را برای شفاعت پیش او فرستاد و سرانجام مقرر شد که جستان اموال محمد بن زید را که نزد او بود، به رافع بسپارد و دیگر داعی را یاری نکند. پس از این پیمان، رافع متوجه قزوین شد و آنجا را هم به چنگ آورد. سپس به ری رفت و همانجا اقامت گزید (ابناسفندیار، 1 / 253-254؛ ابناثیر، همانجا؛ مرعشی، 138- 139).در سال 279 ق / 892 م، المعتضد عباسی به رافع دستور داد ری را خالی کند؛ اما رافع اطاعت نکرد (ابناثیر، 7 / 457؛ ابنعماد، 1 / 182). احمد بن عبدالعزیز بن ابیدلف ازسوی خلیفه روی به ری نهاد. در نبردی که رخ نمود، رافع شکست خورد و به گرگان گریخت (طبری، 10 / 31؛ گردیزی، 183؛ مجمل ... ، 367؛ ابناثیر، همانجا). اما در این هنگام، احمد بن عبدالعزیز درگذشت و رافع دوباره به ری حمله برد و آنجا را از چنگ پسران او درآورد (280 ق / 893 م) (ابناسفندیار، 1 / 254؛ ابناثیر، همانجا).چندی بعد، عمرو بن لیث به فرمان خلیفه برای سرکوبی رافع، از سیستان عازم خراسان شد. رافع به گرگان رفت. در این هنگام، منصور بن محمد بن نصر طبری، فرستادۀ عمرو به مرو، دست به شورش زد و به رافع ملحق شد. رافع که نیرومندتر شده بود، به نیشابور هجوم آورد. در نخستین نبردی که نزدیک نیشابور رخ داد، رافع شکست خورد و به گرگان عقب نشست. عمرو در تعقیب او تـا اسفراین آمد. در این نبرد، پسـران علی بـن لیـث ــ لیث و معدل ــ به اسارت افتادند. عمرو آنها را بخشید و بنواخت (تاریخ، 249-251). اما بعدها علی بن لیث ظاهراً به دست رافع کشته شد (طبری، 10 / 23؛ ابناثیر، 7 / 444).در این هنگام، رافع با محمد بن زید صلح کرد و در قلمرو خود خطبه به نام فرمانروای زیدی خواند و محمد هم پذیرفت که 4هزار مرد جنگی به یاری او بفرستد (ابنخلدون، 4 / 428). چون رستم بن قارن از این پیمان آگاه شد، خواست به عمرو بپیوندد، اما رافع با حیله وی را به استراباد کشاند و پس از بهچنگآوردن اموال و داراییهایش، بند بر پای او نهاد. رستم همچنان دربند بود و در 282 ق / 895 م درگذشت (ابناسفندیار، 1 / 255-256؛ مرعشی، 140-141؛ خواندمیر، 2 / 418؛ غفاری، 176).رافع در 283 ق عازم نیشابور شد، اما اینبار هم از عمرو شکست خورد و به ابیورد عقب نشست و از آنجا آهنگ هرات نمود. عمرو راه او را در سرخس بست. رافع از راه طوس به نیشابور حمله برد و آنجا را گرفت و به نام محمد بن زید خطبه خواند. عمرو بیامد و او را در نیشابور محاصره کرد. در این هنگام، بسیاری از افراد رافع به عمرو پناه بردند ( تاریخ، 251-252؛ ذهبی، تاریخ ... ، 13-14؛ ابنخلکان، 6 / 425؛ ابنکثیر، 11 / 62؛ ابنخلدون، همانجا).رافع که در تنگنا قرار گرفته بود، از محمد بن زید یاری خواست، اما محمد بن زید که گویا نهانی با عمرو سازش کرده بود، از کمک به او سر باز زد (نک : ابناثیر، 7 / 458؛ مرعشی، 141). رافع با بقایای سپاه اندک خویش، در رمضان 283 / اکتبر 896، روی به سوی خوارزم نهاد. در راه غلامانش راه خیانت پیمودند و پس از غارت اموالش، او را تنها گذاشتند. اندکی بعد هم دستگیر شد و در شوال 283 / نوامبر 896، توسط کارگزار خوارزم به قتل رسید (طبری، 10 / 49-50؛ تاریخ، 252-253؛ حمدالله، 372-373؛ ابنخلدون، 3 / 433، 4 / 428؛ ابنعماد، همانجا). سر رافع را به بغداد فرستادند و به امر المعتضد بر دروازهها آویخته شد (مسعودی، 5 / 161؛ ابنجوزی، 12 / 370؛ ذهبی، همان، 16؛ ابنتغریبردی، 3 / 114؛ العیون، 4(1) / 150-151).
ابناثیر، الکامل؛ ابناسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابنتغریبردی، النجوم؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابنخلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 281-290 ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیـروت، 1412 ق / 1992 م؛ همو، سیر؛ صفدی، خلیل، الوافی بـالوفیـات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، 1402 ق / 1982 م؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داود، نجف، 1392 ق / 1972 م؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهانآرا، تهران، حافظ؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، 1345 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1974 م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، سعادت.
عبدالحمید مرادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید