صفحه اصلی / مقالات / ذوالنون، بنی /

فهرست مطالب

ذوالنون، بنی


آخرین بروز رسانی : شنبه 30 آذر 1398 تاریخچه مقاله

ذوالنّون، بَنی، خاندانی معروف از ملوک‌الطوایف اندلس (ح 427-485 ق / 1036-1092 م)، که بیش از نیم قرن بر طلیطله (تولدو کنونی) و نواحی آن حکم راندند.
پس از سقوط دولت امویان اندلس در422 ق / 1031 م و ازهم‌پاشیدن شیرازۀ وحدت سیاسی، در نقاط مختلف اندلس دولتهای کوچکی سر برآوردند که قلمرو هریک گاهی از حدود یک شهر تجاوز نمی‌کرد. این دوره از تاریخ اندلس، به ملوک‌الطوایف شهرت یافته است. بنی‌ذوالنون یکی از معروف‌ترین این خاندانها بودند که قلمرو آنان شهر طلیطله مرکز ثَغر اوسط و پیرامون آن و نیز شنت‌بریه و بلنسیه را در بر می‌گرفت (مقری، 1 / 440؛ عنان،  دول الطوائف، 93-94؛ نیز نک‍ : ه‍ د، اندلس، بخش دوم). طلیطله در مرکز اندلس، از پهناورترین دولتهای طوایف بود که از شرق به بطلیوس، از جنوب غربی به قلمرو بنی‌هود، از شمال به قلمرو قشتاله (کاستیل)، و از جنوب به قرطبه محدود می‌شد (عنان، همان، 94).
بنی‌ذوالنون که در برخی منابع «بنی‌دَنّون» نامیده شده‌اند، از قبایل بربر هَواره در شمال افریقا بودند که در اوایل فتوحات طارق بن زیاد، به اندلس مهاجرت کردند و اسلام آوردند. گفته شده است که این نام برگرفته از «زَنّون» نام جد بزرگ ایشان است (ابن‌عذاری، 3 / 276؛ ابن‌خطیب، 177؛ عنان، همانجا؛ بستانی، 416). نعنعی (ص 64) با تحقیقی جامع دربارۀ پیشینۀ این خاندان، افرادی را از میان تیره‌های هواره و خاندان ذوالنون شناسایی کرده است که در فتح اندلس شرکت داشته‌اند (نیز نک‍ : دانلپ، 78-79).
خاندان ذوالنون از آغاز فتوحات اسلامی تا پیش از آنکه در طلیطله اعلام استقلال کنند، در مناطق شرقی طلیطله و به‌ویژه شنت‌بریه از نفوذ فراوان برخوردار بودند و برخی از آنان در دوران حکومت امویان در اندلس نقش مهمی در مناسبات سیاسی داشتند (ابن‌خلدون، 4 / 161؛ نعنعی، 65-66؛ طٰه، 175). ذوالنون بن سلیمان هواری (در برخی منابع: سلیمان بن ذی‌النون) از بزرگان شنت‌بریه بود که از سوی امیر محمد بن عبدالرحمان بر آن ناحیه و دژ اقلیش حکمرانی داشت (ابن‌بسام، 1(4) / 142؛ دانلپ، 79؛ عنان، همانجا)؛ سپس فرزندش موسى به جای او نشست و در 260 ق / 874 م بر ضد امیر محمد شورید که با سرکوب مواجه شد. ازآن‌پس، حاکمیت فرزندان موسى یعنی فتح، یحیى و مطرف بر اقلیش، وبذه و دژ رباح تا اوایل دوران الناصر ادامه یافت (ابن‌حیان، 5 / 195-196؛ ابن‌خلدون، 4 / 134؛ دانلپ، 80-81؛ عنان، دولة الاسلام ... ، 1(1) / 339-340، دول الطوائف، 94-95؛ بیضون، 367).
منابع کهن از تاریخ یادشده تا حدود 150 سال بعد که دولت کوچک بنی‌ذوالنون در طلیطله تشکیل شد، اطلاع زیادی از این خاندان به دست نمی‌دهند؛ جز اینکه میدانیم افراد این خاندان ازجمله موسی بن مظفر و فتح بن موسى در دورۀ عبدالرحمان ناصر، گاه در خدمت دولت اموی اندلس بوده‌اند و گاه از آنان به‌عنوان آشوبگران ثغر اوسط یاد شده است (ابن‌حیان، 5 / 195، 197، 381، 394، 420؛ ابن‌دلایی، 54؛ عنان، همان، 95). با‌این‌حال، برخی از مورخان کهن برآن‌اند که دوران درخشش بنی‌ذوالنون و شهرت آنان از زمان حکومت منصور بن ابی‌عامر، و با پیوستن عبدالرحمان ابن‌ذی‌النون و فرزندش اسماعیل به دربار وی آغاز شد (ابن‌عذاری، نیز ابن‌خطیب، همانجاها؛ قس: ابن‌بسام، همانجا).
با انقراض دولت عامری (ح 400 ق / 1010 م)، اهالی طلیطله برای رهایی از سلطۀ قاضی ابوبکر یعیش اسدی که نزدیک به 20 سال بر آنان حکومت کرده بود، دست‌به‌دامان عبدالرحمان بن ذی‌النـون حاکم شنت‌بریه شدند. وی فـرزندش اسمـاعیل را بدین کار گماشت. اسماعیل رهسپار طلیطله شد و به یاری عموزادگان خود بر تمام نواحی طلیطله و شنت‌بریه دست یافت (ابن‌بسام، 1(4) / 142-143؛ ابن‌عذاری، 3 / 276-277؛ بیضون، 367- 368؛ نعنعی، 83، 86؛ نیز قس: شحنه، 63). سلیمان المستعین ملقب به الظافر (از آخرین خلفای اموی اندلس) که از نفوذ و اقتدار وی بیمناک بود، او را به وزارت برگزید و به ناصرالدوله ملقب ساخت و ازآن‌پس، تمام امور دربار به دست بربرها افتاد (ابن‌بسام، 1(4) / 143؛ عنان، همانجا)، اما چندی نگذشت که با ضعف و تزلزل دولت مرکزی، اسماعیل در مناطق تحت سیطرۀ خود به مرکزیت طلیطله اعلام استقلال کرد و بدین‌سان دولت کوچک بنی‌ذوالنون را در 427 ق / 1045 م، پایه‌گذاری کرد (ابن‌کردبوس، 67؛ ابن‌سعید، 2 / 14؛ ابن‌خلدون، 4 / 161؛ قس: دانلپ، 83؛ نعنعی، 89، که با رد نظر ابن‌خلدون تاریخ 418 یا 419 ق / 1027 یا 1028 م را برای تأسیس حکومت بنی‌ذوالنون ترجیح داده است).
در 435 ق / 1043 م، ابوالحسن یحیى ملقب به مأمون جانشین پدرش اسماعیل شد (ابن‌بسام، 1(4) / 145؛ ابن‌عذاری، 3 / 277؛ ابن‌سعید، 2 / 12؛ ابن‌خلدون، همانجا). مأمون قلمرو بنی‌ذوالنون را از طلیطله تا بلنسیه در شرق گسترش داد (مقری، 1 / 440؛ عنان، همان، 96). وی از مقتدرترین حاکمان بنی‌ذوالنون بود که بیشترین دوران حکومت 33سالۀ خود را در جنگ و کشمکش با حاکمان دولتهای کوچک هم‌جوار ازجمله سلیمان بن هود، حاکم سرقسطه و ثغر اعلى و نیز ابن‌عباد، حاکم اشبیلیه، گذراند (ابن‌عذاری، 3 / 277- 279، 283؛ مقری، 1 / 440-441؛ بیضون، 368- 369).
مأمون به‌سبب تبانی با مسیحیان، از سوی تاریخ‌نگاران کهن مورد سرزنش بسیار قرار گرفته است؛ وی همچون بیشتر ملوک‌الطوایف برای دفاع از قلمرو خود یا حمله به سرزمینهای مجاور چندین‌بار به مسیحیان متوسل شد؛ ازجمله در 436 ق / 1044 م، پس از شکست از بنی‌هود در نواحی طلبیره، با فرناندوی اول، حاکم قشتاله، هم‌پیمان شد و به کمک سپاهیان وی بر قلمرو ابن‌هود یورش برد. مأمون بار دیگر در سال بعد، با ارسال هدایای بسیار برای گارسیا پادشاه ناوار (نبره) از او خواست تا وی را در جنگ با بنی‌هود یاری کند و با کمک وی مناطق بین تطیله و وشقه را مورد تهاجم قرار داد. ابن‌هود نیز در مقابل برای حفظ موقعیت و حکومت خود چندین بار دست‌به‌دامان مسیحیان شد و با دادن امتیازات فراوان، آنان را برانگیخت تا نواحی طلیطله را مورد تهاجم و قتل و غارت قرار دهند. این رفتار مأمون و ابن‌هود که طی سالهای 435- 438 ق بارها تکرار شد، سبب بروز شکافی عمیق در صفوف مسلمانان، و اختلال فراوان در خطوط دفاعی آنان در مقابل مسیحیان شد (ابن‌عذاری، 3 / 278-282؛ ابن‌خطیب، 178؛ ابن‌بسام، 1(4) / 147- 149، 163-164؛ عنان، همان، 98- 99).
 با درگذشت سلیمان بن هود (438 ق)، مأمون که از سوی جنوب آسوده‌خاطر شده بود، سلسله‌جنگهایی را در نواحی غربی با مظفر ابن‌افطس، حاکم بطلیوس، آغاز کرد که نتیجه‌ای جز تضعیف سپاهیانش به دنبال نداشت. ازسوی‌دیگر، فرناندو فرمانروای قشتاله که از فرسودگی و ضعف سپاهیان مأمون آگاهی داشت، در 454 ق / 1062 م، به نواحی شمالی طلیطله تاخت و پس از قتل و غارت بسیار، مأمون را به پرداخت جزیه واداشت (ابن‌عذاری، 3 / 283؛ عنان، همان، 99-100). مأمون در 458 ق (و به روایتی، 455 یا 457 ق) به یاری فرناندو، بلنسیه را از دست داماد خود عبدالملک ابن‌عبدالعزیز به درآورد و ضمیمۀ قلمرو خود کرد (ابن‌عذاری، 3 / 266-267؛ ابن‌اثیر، 9 / 289-290؛ شکیب، 3 / 51). وی که از مدتها قبل چشم طمع به قرطبه دوخته بود، در 467 ق / 1075 م با یاری حکم بن عکاشه ــ که از زندان بنی‌جهور گریخته و به او پناه آورده بود ــ با حیله آنجا را از دست معتمد بن عباد به در آورد (ابن‌بسام، 2(1) / 609-610؛ ابن‌عذاری، 3 / 283؛ ابن‌خطیب، همانجا؛ بیضون، 369). مأمون چند ماه پس از سیطره بر قرطبه درگذشت و نوه‌اش یحیی بن اسماعیل بن مأمون، ملقب به قادر، جانشین وی شد. در‌این‌میان، ابن‌عکاشه به نیابت از یحیى حکومت قرطبه را در دست گرفت (ابن‌کردبوس، 78- 79؛ ابن‌سعید، 2 / 13؛ جیوسی، 2 / 106).
ازآنجاکه یحیى در این زمان نوجوانی بیش نبود، ابوبکر بن حدیدی به وصیت مأمون، ادارۀ امور کشور را در دست داشت؛ اما هنوز یک سال از مرگ مأمون نگذشته بود که به دستور قادر و تحت تأثیر سخن‌چینی بزرگان طلیطله و نیرنگ گروهی از درباریان در محرم 468 ق / اوت 1075 م به قتل رسید (ابن‌بسام، 1(4) / 116-117، 151-155؛ ابن‌کردبوس، 81؛ ابن‌خطیب، 179؛ بیضون، 369-370). با مرگ ابن‌حدیدی، طلیطله در گردابی از مشکلات و نابسامانیها گرفتار آمد؛ مردم بیشتر نواحی سر به شورش برداشتند؛ ابن‌هود، حاکم سرقسطه، فرصت را غنیمت شمرد و به یاری مسیحیان، شنت‌بریه را از چنگ بنی‌ذوالنون به در آورد؛ ابوبکر بن عبدالعزیز در بلنسیه دست به شورش زد و اعلام استقلال کرد. سرانجام، هرج‌و‌مرج و آشوب طلیطله و نواحی اطراف را فراگرفت و قادر به‌ناچار در 472 ق / 1079 م از شهر گریخت و به همراه خانواده‌اش در دژ وَبذه پناه گرفت (ابن‌بسام، 1(4) / 156- 158؛ ابن‌کردبوس، 80؛ ابن‌سعید، همانجا؛ بیضون،370).
در این هنگام، متوکل بن افطس، امیر بطلیوس، به درخواست گروهی از بزرگان شهر به طلیطله آمد و ادارۀ امور را به دست گرفت. در 474 ق / 1081 م، قادر دست یاری به سوی مسیحیان دراز کرد و آلفونسو، پادشاه قشتاله، با گرفتن امتیازات فراوان، گروهی از سربازانش را راهی طلیطله کرد و آنجا را از چنگ ابن‌افطس به درآورد و بدین‌سان قادر بار دیگر بر طلیطله دست یافت (ابن‌بسام، 1(4) / 124-127، 159-163؛ ابن‌خطیب، 181؛ عنان، همان، 107). اما چندی نگذشت که آلفونسوی ششم طلیطله را از وی گرفت و حکومت او را به بلنسیه منحصر کرد. قادر که چاره‌ای جز پذیرش فرمان او نداشت، در 478 ق به همراه گروهی از سپاهیان قشتاله وارد بلنسیه شد؛ تا اینکه در481 ق و به‌روایتی، 485 ق اهالی بلنسیه برضد او شوریدند و دست‌به‌دامان ابن‌عائشه، سردار یوسف بن تاشفین، در مُرسیه شدند. اندکی بعد، سپاهیان وی بلنسیه را تصرف کردند و پس از دستگیری قادر او را به قتل رساندند (ابن‌خطیب، 181-182، 203؛ مقری، 1 / 441؛ ابن‌خلدون، 4 / 161؛ شکیب، 3 / 54؛ شحنه، 63) و بدین‌سان حکومت بنی‌ذوالنون بر طلیطله و بلنسیه به پایان رسید.

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌بسام شنترینی، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، به کوشش احسان عباس، قاهره، 1364 ق / 1945 م؛ ابن‌حیان، حیان، المقتبس، به کوشش چالمتا و دیگران، مادرید، 1979 م؛ ابن‌خطیب، محمد، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956 م؛ ابن‌خلدون، عبدالرحمان، العبر، بیروت، موسسة جمال للطباعة والنشر؛ ابن‌دلایی، احمد، ترصیع الاخبار، به کوشش عبدالعزیز اهوانی، مادرید، 1965 م؛ ابن‌سعید مغربی، علی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1955 م؛ ابن‌عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، دارالثقافه؛ ابن‌کردبوس، عبدالملک، تاریخ الاندلس، به کوشش احمد مختار عبادی، مادرید، 1971 م؛ بستانی، پطرس، دائرةالمعارف، بیروت، دارالمعرفه؛ بیضون، ابراهیم، الدولة العربیة فی اسبانیة، بیروت، دارالنهضةالعربیه؛ جیوسی، سلمى خضرا، الحضارة العربیة الاسلامیة فی الاندلس، مرکز دراسات‌الوحدةالعربیه؛ شکیب ارسلان، الحلل السُندُسیة، بیروت، دار مکتبةالحیاة؛ عنان، محمد عبداللٰه، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1408 ق / 1988 م؛ همو، دول الطوائف، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ نعنعی، عبدالمجید، اسلام فی طلیطلة، بیروت، نهضةالعربیة؛ نیز:

Chejne, A. G., Muslim Spain, Its History and Culture, Minneapolis, 1974; Dunlop, D. M., «The Dhunnunids of Toledo», JRAS, London, 1942; Ṭāha, ʿAbdulwahid Dhanun, The Muslim Conquest and Settlement of North Africa and Spain, London, 1990.

عنایت‌اللٰه فاتحی‌نژاد

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: