ذکر، اصطلاح
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 29 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246071/ذکر،-اصطلاح
پنج شنبه 4 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
نزد برخی صوفیه ذکر «هو»، ذکر نهایی سالکان است و در مرحلۀ پس از ذکر اسم مفرد الله قرار میگیرد. شرح کوتاه عینالقضات همدانی دربارۀ گذار سالک از ذکر کلمۀ توحید به ذکر اسم مفرد الله و سپس به ذکر هو، نمونهای آشکار و برجسته از این دست است: «پیر، مرید را فرماید ... پیوسته میگوی لا الٰه الا الله. چون از این مقام درگذرد، گوید بگو: الله. نفی و فنای جمله در لا بگذارد، و رخت در خیمۀ الا الله زند. چون نقطۀ حرف هو شود، دو مقام که در میان دو لام است واپس گذارد ... چون مرید بدین مقام رسد، پیر او را فرماید تا پیوسته گوید هو هو هو ... چون اعراض از همه باشد، جز هو هیچ دیگر نشاید گفتن» (ص 36- 37). اشارۀ عینالقضات به «حرف هو» ازآنرو ست که بنابر قول برخی مفسران صوفیه، هو خاصترینِ همۀ نامها ست. هو یک حرف است و آن «ها» است، و این واو [تنها] برای قرار نفس است (سمعانی، 3). بسیاری از صوفیان، اسم هو را، که اغلب همان هاء در پایان اسم الله تلقی میشود، مشیر به غیب ذات و هویت غیر متعیّن الله در نظر گرفتهاند («تفسیر»، همانجا؛ ابنعربی، کتاب ... ، 3). همچنین گفتهاند که هو تنها مشیر به احدیت ذاتیه است، اما الله اسم جامع است که هم احدیت ذاتیه و هم واحدیت وصفیه را در بر میگیرد (آشتیانی، 282-283).
ذکر و فقر در تعالیم صوفیه متضایفاند، یعنی آنکه تحقق کمال ذکر بدون کمال فقر ممکن نیست، همانگونه که کمال نطق تنها در بستر کمال خاموشی وقوع مییابد. نجمالدین کبرى ( الی الهائم، 18) و عزالدین محمود کاشانی (ص 168) اشاره میکنند که در قصۀ قرآنی عیسى و مریم (ع)، خداوند «خاموشی» مریم را اساس تحقق «نطق» عیسى (ع) گردانید. نجمالدین کبرى حقیقت این واقعه را در مرتبۀ عالم صغیری و باطنی تفسیر میکند: «پس یحیى به سخن درآمد در حال طفولیت. بعید نیست که چون تو خاموشی اختیار کنی و فضول کلام بگذاری، قلب تو که طفل راه طریقت است، با تو در سخن آید ... » (همانجا). درواقع، تضایف ذکر و فقر، ازجمله در پرتو تضایف نطق و خاموشی، قابل فهم میشود. فقر و خاموشی مریمی بستر و بنیاد آبستنی از نطق و ذکر عیسوی، و نهایتاً زایش این نطق است و بنابه تأویل و کشاندن این سخن به سطحی باطنی، میتوان چنین گفت که «فقر قلب» بستر و اساس «ذکر روح» میشود و البته تعامل مدام این دو سویه، درنهایت یگانگی ذاتی آن دو، یعنی ذکر و فقر را آشکار میکند.رهرو ذاکر به مقامی میرسد که از او میخواهند که ذکر نگوید تا ببیند که چگونه ذکر و مذکور او را ذکر میکنند و بدینسان ذاکر مذکور میشود. هنگامیکه رهرو غرق در ذکر شد، شیخ او را به ترک ذکر امر میکند، چراکه ماندن در ذکر به معنی ماندن در صفات و بریدن از ذات است (همو، فوائح ... ، 195). با ذکر این نکته، نجمالدین کبرى عملاً سکوت را در تناظر با مقام احدیت ذاتی (که حتى متعین به وجود نیست)، و ورای نطقی که متناظر به مرتبۀ واحدیت صفات (یعنی نخستین تعین ذات به وجود) است، قرار میدهد. سخن مشهور بایزید بسطامی مبنیبر اینکه «سی سال در ذکر بودم تا دریافتم که ذکرْ خود حجابی بیش نبوده است»، به همین نکته دلالت دارد. سخنان اعجابانگیز محمد بن عبدالله نفّری نیز در همین راستا ست که از زبان خداوند به رهرو میگوید: «آنک که اسم و ذکر را نفی کردی، تو را وصول محضرم بود، چرا که نفی آنچه نمیسزد، از آن کردی. لیک آنک که تو را اسم و ذکر به خاطر ناید، تو را اتصال حضورم بود و آنک که تو را اتصال حضور بود، عین حضور شدی» (ص 207).به دلایلی، همین موضع مقامی مناسب برای اشارۀ کوتاه به اهمیت پیوند معرفت شهودی با طریق و مقام ذکر است. نجمالدین رازی معرفت شهودی را مرتبۀ اهل ذکر میداند: «آنهایند که چندان رعایت حق فاذکرونی کردهاند که بر صحیفۀ دل نقش یک نقطه از ذکر دایرۀ موجودات بنگذاشتهاند، تا جمال آفتاب ذکر حقیقی از مشرق نسیان وجود مجازی < واذکر ربّک اذا نسیت> روی نموده است» (مرموزات ... ، 32).
ذکر از جهات مختلف با لایههای متعدد معانی ملازم با مفاهیم «حضور» و «غیاب» پیوند مییابد و این نکتۀ اساسی زمینۀ توضیح برخی مفاهیم نظری یا طرح برخی تعالیم عملی در زمینۀ ذکر را برای برخی مؤلفان صوفیه فراهم آورده است که از میان آنها به دو اشارۀ اساسی از بزرگان متقدم ایشان بسنده میشود. ابوالقاسم قشیری در رسالۀ «ترتیب السلوک» اشاره میکند که مرید باید بر ذکر مداومت کند تا از همۀ اشیاء، از خویش و حتى از خود ذکر غایب شود و این غیبت متوقف بر توفیق الٰهی است. او ادامه میدهد که سالک ذاکر، زمانی دراز میان «غیبت» از ذکر با ذکر، و «حضور» به ذکر مردد میماند و هماره در هر غیبت و حضوری به رتبهای دیگر ارتقا مییابد تا اینکه او را واردی برتر از پیش رسد که او را از همۀ این احوال فانی گرداند و این حال «بقا» باشد (ص 31-32). قشیری با این اشاره، ذکر را عملاً چون طریقی مبتنیبر تعامل مدام ضدّین، برای گذار از ثنویت ملازم با عالم صیرورت به سوی وحدت اساسی ساحت حقیقت در نظر میگیرد. در نمونۀ دیگری از این دست، نجمالدین کبرى (همان، 116) با استفاده از همین بُنمایه، تبیینی برای مراتب سهگانۀ ذکر لسانی، ذکر قلبی و ذکر سرّی به دست میدهد. در بیان وی، ورای دو مرتبۀ ذکر لسانی و ذکر قلبی، که اولی مبتنیبر حروف، و دومی مبتنیبر حضور است، ذکر سرّ قرار دارد که ذکر غیبت از حضور در مذکور است (نیز نک : عبادی، 51-52).
افزونبر آنچه در بخش پیشین مقاله دربارۀ مراتب سهگانۀ ذکر لسان، ذکر قلب و ذکر سرّ بیان شد، گونههای دیگری از مراتب ذکر در آثار صوفیه آمده که ازآنمیان به مراتب ذکر در منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری به دلیل اهمیت و گسترۀ نفوذ این اثر، و شرح تبادکانی طوسی از آن بسنده میشود. خواجه عبدالله ذکر را بهلحاظ درجات به 3 مرتبۀ ذکر ظاهر، ذکر خفی و ذکر حقیقی تقسیم میکند: ذکر ظاهر، همان ذکر زبانی است که البته با رعایت جمعیت خاطر، حضور قلب و مرعیداشتن آداب و سنن معتبر است. ذکر خفی، خلاص از فترت غفلت و باقیبودن به دوام شهود حق، با التزام مسامرت و مؤانست است، و به تعبیر تبادکانی، به گونهای که سایۀ وجود ذاکر در نور شهود حق محو و متلاشی گردد. تبادکانی ضمن شرح این فصل از منازل، از رسول اکرم (ص) نقل میکند که «ذکر خفی آن است که از مسامع مجامع ملک محفوظ و در مخازن الطاف الٰهی مخزون بود». در مرتبۀ ذکر حقیقی، سالک از شهود ذکر خود خلاص میشود و درمییابد که مظهر ذاکریت حق شده است، یعنی این حق است که او را یاد میکند (خواجه عبدالله، منازل ... ، 118-121؛ تبادکانی، 277- 279). در همین زمینه از ذوالنون مصری نقل شده است که «کل ذاکر ذکر الله عز و جل فالله الذاکر له» (نک : ابنعربی، الکوکب، 252) و همین مطلب اساسی به بیان روزبهان چنین آمده است که «چون او مرا در ازل به سبق عنایت یاد کرد، ذکر او در حق من، ذکر من بود در حق او» و اینکه «حقیقت ذکر آن است که مذکور تو را یاد کند» (نک : شرح، 119).در کنار مراتب ذکر، مؤلفان صوفیه از مراتب ذاکران نیز سخن گفتهاند که به نوعی متأثر از همان مراتب ذکر است. نسفی 4 مرتبه برای ذاکران برمیشمارد: در مرتبۀ نخست ذاکر به زبانْ ذکر میگوید و دل او در بازار است؛ در مرتبۀ دوم ذاکر ذکر میگوید و دلش غایب میشود، اما بهتکلف آن را به حضور در ذکر باز میگرداند؛ در مرتبۀ سوم ذکر بر دل مستولی میشود؛ و در مرتبۀ چهارم این مذکور و نه ذکر است که بر دل مستولی میگردد (نک : الانسان، 112-113). امکان تبدیل مستولیشدن ذکر به مستولیشدن مذکور، به این آموزۀ اساسی بازمیگردد که مذکور و مسمى، حقیقتاً و بهلحاظ وجودی در ذکر و اسم حاضرند و این بحث اخیر خود زیرمجموعهای از بحث کلیتر کیفیت تکوینی اسم مفرد و زبان وحی است که پیشتر بهاختصار به آن اشاره شد.
پیوند میان دو سویۀ ذکر و فکر یا تذکر و تفکر در تعالیم تصوف و عرفان پیوندی اساسی است، تاجاییکه غالباً میتوان آن دو را متضایف دانست، اما ارائۀ تعریف و بیان جایگاه دقیق این دو ساحت نسبت به یکدیگر به دلیل تعدد و پیچیدگی دلالتهای نهفته در آنها ممکن نیست. هر چند از برخی متقدمان صوفیه نقل شده که «ذکر تمامتر از فکر است، زیرا حق سبحانه و تعالى را صفت کنند به ذکر و به تفکر صفت نکنند» (ترجمه، 350)؛ اما مسئله به همینجا ختم نمیشود.برخی از صوفیه ساحت فکر را چون مقدمهای برای ورود به ساحت ذکر در نظر میگیرند (نک : لینگز، 90؛ چیتیک، «طریق صوفیانۀ عشق ... »، 160). خواجه عبدالله انصاری در صد میدان، میدان تذکر را پس از میدان تفکر قرار میدهد و مینویسد: «از میدان تفکر، میدان تذکر زاید» و در ادامه، چنین به فرق آن دو اشاره میکند که تفکر «جستن» است و تذکر «یافتن». اما همیشه این تفکر یا جستن نیست که به تذکر یا یافتن راه میبرد، بلکه مددجستن از مذکور بهواسطۀ کنش ذکر، خود فکر افسرده را که از جستن بازمانده است، به حرکت درمیآورد. مثالی از این دست اشارۀ مولانا جلالالدین محمد بلخی در مثنوی است که ذکر را عامل اهتزاز فکر افسردۀ انسان هبوطکرده میداند: «ذکر آرد فکر را در اهتزاز / ذکر را خورشید این افسرده ساز» (دفتر 6 / 357).اما ساحتی متعالی از «فکر» نیز هست که نیل بدان در برخی تعالیم صوفیه خود مقامی است که حتى از مقام «ذکر» نیز بالاتر است و البته باید در نظر داشت که در این حالت، دلالت محدودتری از اصطلاح ذکر مد نظر است. مستملی بخاری در شرح التعرف (3 / 1333-1334) اشاره میکند که ذکرْ «مقام غایبان و طالبان» (جستن)، و فکرْ «مقام بینندگان» (یافتن) است و بالاتر از این هر دو، مقام حال عارفان است که در حیرت، هیبت و جلال حق مینگرند و از ذکر و فکر، هر دو بازمانند.نسفی در اشارۀ مشابهی بیان میدارد که مرکب سالکان ارضی، ذکر است و براق سالکان سماوی، فکر (نک : کشف، 138)، و ذکر را با مجاهده، و فکر را با مشاهده در تناظر قرار میدهد. نزد وی فکر در ملازمت سمع، بصر و الهام، در زمرۀ چهار پرِ ضروری برای طیران سالکان سالک است (همان، 138- 139) و چون سالک در ساحت ارضی قالب و حس، بر مرکب مجاهدت سوار شود و بهعبارتی، دائم در ذکر باشد، براق مشاهده حاصل میشود و از ذکر بازمیماند و به ساحت فکر میرسد و این بدان معنی است که از ارض قالب به سماء عقل رسیده است و چون دائم مشغول فکر باشد تا الهام (ساحت عشق) روی نماید، نشان آن است که از هر دو ساحت ارض قالب و سماء عقل گذشته است و این نکته تعبیری از حدیث «اجسادنا ارواحنا، ارواحنا اجسادنا» است. درگذشتن از الهام به معنی نیل به عیان و مقام تمکین، و تمکینْ مقام خلاصی از تلوین (تناوب قبض و بسط) است، مقامی که در آن هستی سالک بر صفات او غلبه مییابد و علامت این غلبه آن است که سالک این اختیار را کسب میکند که در هر صفتی که خواهد، باشد؛ یعنی ذکر گوید، فکر کند، یا خود را مستعد الهام گرداند (همان، 141).بازماندن از ذکر به هنگام نیل به عالم فکر، بیشتر به معنی گذشتن از لفظ و علم ذکر، و تحقق عین ذکر است: «نه هرکه ذکری یاد گرفت، او ذکر است، یعنی علم ذکر دیگر است و عین ذکر دیگر؛ کسی را که عین ذکر غالب گردد، ... هر چه از او پدید آید، رنگ ذکر دارد» (عبادی، 52). روشن است که در این نقل قول، غلبۀ «عین» ذکر مرتبهای است که همچون مقام تمکینِ مورد اشارۀ نسفی، صبغۀ اختیار دارد.
توجه به سویههای اشراقی طریق ذکر، که خود زیرمجموعهای از مبحث کلی حکمت نوریه در تصوف و عرفان است، در تعالیم مؤلفان و جریانهای مختلف صوفیه قابل پیجویی است. نکتۀ جالب دربارۀ نورانیت ذکر الله در آموزههای صوفیه آن است که بسیاری از ایشان بر امتداد نور باطنی ذکر و ظهور آن بهصورت نور محسوس، و حتى بیرونشدن این نور از روزنهای حواس تأکید کردهاند (ابویعقوب، 41)، و این نکته خود به مبحث «کیمیاگری روحانی» مربوط میشود که اساس آن کنش دو سویۀ جسم و روح، و تعامل اجتنابناپذیر ظاهر و باطن است. نجمالدین کبرى آشکارا اشاره میکند که «ذکر خدای نوری است. پس هرگاه که ذکر بر دل مستولی شود، دل منور گشت و بهواسطۀ آن، هر دو دیدۀ تو پر نور شود، پس بینی در تاریکی شب، آنچه ندیده باشی در روشنایی روز و از آن است که آدمی در سکرات مرگ چیزها بیند که حاضران نبینند» (نک : الی الهائم، 29).برخی از صوفیه از «آتش ذکر» نیز سخن گفتهاند؛ برای نمونه، نجمالدین کبرى (نک : فوائح، 73) اشاره میکند که ذکر، آتشی است که نه باقی میگذارد و نه رها میکند: «لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ» (المدثر / 74 / 28)؛ نیز چنین اشاره میکند: و چون در خانهای درآید، گوید منم و غیر من نیست (لا الٰه الا الله) و اگر در خانه هیزمی باشد، آن را میسوزاند و آتش میکند (نک : همانجا). وی ضمن این تأملات به تفاوت اساسی میان آتش ذکر و آتش شیطان، و درواقع به اهمیت تمییز آتش ایزدی از آتش اهریمنی در طریق ذکر و سلوک اشاره میکند: «آتش ذکر، پاک و تندرو و بالارونده است و آتش شیطان، تیره و تاریک و کندرو» (همان، 72).تأملات و آموزههای علاءالدولۀ سمنانی در زمینۀ تناظر انوار و رنگها با لطایف وجود انسان و با منازل و مقاماتی که در طول ذکر و خلوت بر سالک نمود مییابد، یکی از شاخصترین نمونههای وجه اشراقی طریق ذکر است که بحث از آن در این مجال نمیگنجد. هانری کربن در کتاب «انسان نورانی در تصوف ایرانی» این موضوع را با رهیافتی تطبیقی بررسی کرده است (ص 121-139).
ممارست در ذکر نیازمند نگاهداشت شرایط و آداب ظاهری و باطنی است که کلیات آن در بسیاری از رسالههای کلاسیک صوفیه بیان شده است. طبیعتاً جزئیات این آداب بسته به تأکیدات و رویکردهای جریانها و سلسلههای مختلف صوفیه متفاوت است. جدای از ذکر دائمی که هماره میتواند به زبان و دل همراه سالک باشد، هرگونه ممارست در ذکر که با نیت قبلی، برای مدتی معین و در مکانی خاص انجام میشود، عملاً نوعی «خلوت» به شمار میآید که آداب آن با آداب خلوت همپوشانی دارد (نک : ه د، خلوت). ازاینرو بهاختصار به نمونههایی از این آداب اشاره میکنیم:از نخستین آداب ظاهری ذکر که در برخی آثار کلاسیک صوفیه بدان اشاره شده، آن است که سالک طهارت کند، دو رکعت نماز شکر وضو گزارد و سپس روبهقبله به شکل مربع یا دوزانو در مکانی پاکیزه، خالی و تاریک بنشیند، چشمها بر هم نهد و مشغول ذکر شود. از نیکوترین اوقات ذکر، بعد از نماز صبح تا وقت برآمدن آفتاب است. برخی صوفیه در سالهای نخستین سلوک، ذکر جهری را برای مریدان تجویز میکنند (نجمالدین رازی، مرصاد، 272؛ نسفی، الانسان، 106؛ علاءالدوله، «سلوة ... »، 279-280)، و «چون ذکر از زبان درگذشت و در اندرون جای گرفت ... اگر پست گوید [ذکر خفی]، شاید» (نسفی، همانجا). اساسیترین ادب درونی ذکر در این عبارت باخرزی خلاصه میشود: «باید که ظاهر و باطن او از همۀ چیزها خالی باشد، الا ذکر خدای تعالى. و از جمیع مرادات خالی شود، الا مراد خدای تعالى» (ص 296؛ برای نمونۀ گویایی از تعلیم آداب ظاهری و باطنی ذکر و فضیلت ذکر خفی، نک : چرخی، 21-31).محمد جوینی، حاصلآمدن ثمرۀ ذکر را مشروط به مقدماتی، ازجمله طهارت چشم از نادیدنی؛ طهارت گوش از ناشنیدنی؛ طهارت زبان از سخن ناشایست؛ طهارت حلق از لقمۀ حرام و آنچه در آن شبهه باشد؛ و دست آخر، طهارت صحبت، یعنی برحذربودن از صحبت غافلان و همنشینی با اهل معرفت میداند و در ادامه اخلاص، تعظیم، حلاوت و حرمت را از فضایل و ملازمان جداناشدنی ذاکر میشمرد و اشاره میکند که ذکری که با این 4 فضیلت همراه باشد، «ذکر محبان» است، و در مقابل، «ذکر بیاخلاص، ذکر منافقان است و ذکر بیتعظیم، ذکر مبتدعان است و ذکر بیحلاوت، ذکر فاسقان است و ذکر بیحرمت، ذکر مُرائیان است» (ص 321-322).
اشارات کوتاه فوق به «ذکر خفی» و «ذکر جلی» در بخش شرایط و آداب ذکر، باب دیگری را در زمینۀ روشها و فنون ممارست در ذکر باز میکند. روشن است که ذکر سیر تحول تاریخی و جزئیات فنی آن در طرق و مکاتب مختلف تصوف در این مجال نمیگنجد، اما اشاراتی کوتاه برای روشنشدن کلیت موضوع ضروری است. بخشی از مسئله در روشها و فنون ذکر، به همراهی تفکر با تذکر مربوط میشود که برای نمونه میتوان به تفکر در دو سویۀ نفی و اثبات کلمۀ توحید که شرح آن پیشتر در بخش ذکر کلمۀ توحید آمد، اشاره کرد. اشارۀ نجمالدین رازی به این نکته که سالک باید به قوت تمام «لا الٰه از ناف برآورد و الا الله به دل فروبرد، بر وجهی که اثر ذکر و قوت آن به جملۀ اعضا برسد» (نک : مرصاد، 272-273)، نمونۀ دیگری از بخشی از جزئیات عملی تعلیم سویۀ فنی و عملی ذکر به سالکان است.ذکر اسم مفرد توأم با «حبس نَفَس» یا در مواردی همراه با ادارۀ ضربآهنگ نفس نیز از روشها و فنونی است که بهویژه نزد صوفیان فارسیگوی شبهقاره یافت میشود و از وجهی با برخی فنون تمرکز و مراقبه در برخی مکاتب یوگا و برخی سنتهای شرق دور قرابت دارد (داراشکوه، 9؛ الیاده، 63؛ برای ذکر، تنفس و ضربآهنگ، نک : بورکهارت، 93). ازجمله محمد داراشکوه به نقل از استادش میانجو به ممارست ذکر قلبی اسم اعظم الله ــ بدون حرکت زبان ــ در حین حبس نَفَس اشاره میکند و استقامت در این روش را منجر به تحقق مرتبتی از آگاهی در مرکز و ژرفای وجود میداند که حتى در خواب نیز امتداد مییابد (همانجا). کشیدن مقطع دوم اسم مفرد الله تاجاییکه نفس در سینه نماند، نیز از دیگر نمونههای شایان توجه در روشهای معمول ذکر نزد صوفیه است (لینگز، 89). ممارست در ذکر با تصور حروف و صورت اسم در ذهـن و قلب ــ مثلاً حـروف اسم الله ــ هم از دیگر شیوههای رایج در میان برخی صوفیان بوده است (مدرسی، 148- 149).گونهای از روشهای ممارست در ذکر در برخی طریقهها، با اقسام رقص، سماع، ریتم و موسیقی پیوند میخورد که در مدخلهای مربوطه همچون سماع و رقص به آن پرداخته میشود. ازاینمیان، تنها میتوان به حلقههای «ذکرالصدر» در برخی طریقههای صوفیه در مغرب و شمال افریقا اشاره کرد که ازجمله بهدلیل حفظ ضربآهنگ در تمامی طول مدت اجرای آن و تغییر اذکـار در 3 مرحله ــ از ذکر کلمۀ توحید لا الٰه الا الله به ذکر اسم مفرد الله و سپس به تنفس، که همان ذکر هو ست (یا همـان هـاء در پایـان الله) ــ از نمونههای شایان توجه اینگونه ممارست در ذکر جمعی است. برخی شارحان، این نوع کاربرد ضربآهنگ و حرکت همراه با اوراد و اذکار را ناظر به استحالۀ صورت در ذات، و نیز کنشی برای گذار از تشویش مستمر نفس و دنیا به سلام و ثبات نامتناهی عالم الٰهی دانستهاند (برای تحلیلی کوتاه، نک : شوئون، «تصوف»، 36-37؛ لینگز، 169-170؛ برای مبانی نظری ارتباط کلام و ضربآهنگ، نک : گنون، 39-42).
ممارست در خواندن اسامی و کلمات مقدس به قصد استهلاک نفس و روان فردی و متعاقباً بیداری معرفت به حقیقت الٰهی ــ یا از وجهی دیگر نیل به شناخت خود حقیقی ــ ویژۀ تصوف و عرفان اسلامی نیست و سابقهای بس طولانی در گسترهای وسیع از جغرافیای معنوی عالم بشری دارد، که بررسی و حتى اشاره به آنها در این مجال نمیگنجد، بهویژه که کوشش برای خوانش تطبیقی آنها با ممارست صوفیه در ذکر، دقتی فارغ از شتابزدگی میطلبد؛ اما ازآنمیان میتوان به دو نمونۀ کوتاه بسنده کرد: در سرود هشتم بهگودگیتا، که از تأثیرگذارترین متون مقدس هندویی است، دربارۀ ذکر تکهجای مقدس اوم توسط سالک سَنیاسی چنین میخوانیم: «[او] دروازههای شهر تن را فروبسته، همۀ توجه را به سوی دل متمرکز ساخته، و دم در کاسۀ سر فراکشیده، و دل بر مراقبه گماشته، کلمه [یا تکهجای] اوم را که نام مقدس براهمن است، ورد سازد [ذکر گوید]، و به یاد من رخت از جهان بربندد و تن رها کند» (ص 123).نمونۀ شاخص دیگر، ممارست رهروان در سنت قباله یا عرفان یهودی در تمرکز بر تتراگراماتون YHVH یا اسم عَلَم الوهیت در سنت یهودی است (برای جزئیات دربارۀ تتراگراماتون، نک : شایا، 145 ff.)، که از میان انبوه تعالیم مربوط به آن، میتوان به متون برجامانده از ابراهیم ابوالعافیه (د 1292 م) اشاره کرد که دربردارندۀ تأملات دقیقی در فنون و روشهای ذکر تتراگراماتون است (نک : ص 28-30). از میان مطالعات و مجموعههای پژوهشی سالهای اخیر در راستای خوانش تطبیقی طرق باطنی و عرفان و روشهای سلوک در گسترۀ جغرافیای معنوی عالم، اشاره به مجموعهای به کوشش پاتریک لود از آن جهت ضروری است که تنها بر معرفی و ارائۀ گزیدهای از متون کهن و معاصر در طریق ذکر و روشهای ممارست در آن، از تصوف، قباله و مسیحیت تا سنتهای هندویی و بودایی متمرکز است (برای ممارست بر ذکر نامهای عیسى و مریم (ع) در مسیحیت غربی، نک : کوماراسوامی، سراسر اثر).
آشتیانی، جلالالدین، «تفسیر سورۀ توحید»، حکمت و معرفت، به کوشش حسن جمشیدی، تهران، 1385 ش؛ آملی، حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیى، تهران، 1368 ش؛ ابنعربی، محییالدین، الفتوحات المکیة، بیروت، دار صادر؛ همو، کتاب الجلالة و هو کلمة الله، حیدرآباد دکن، 1361 ق؛ همو، ذوالنون مصری، سخنان، احوال و مقامات ( الکوکب الدری فی مناقب ذیالنون المصری)، ترجمۀ مسعود انصاری، تهران، 1390 ش؛ ابنعطاءالله، احمد، القصد المجرد فی معرفة الاسم المفرد، قاهره، 1348 ق / 1930 م؛ ابومنصور اصفهانی، معمر، «شرح الاذکار»، به کوشش نصرالله پورجوادی، معارف، تهران، 1381 ش، س 19، شم 3؛ ابویعقوب همدانی، یوسف، رتبة الحیات، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1362 ش؛ اسفراینی، عبدالرحمان، «پاسخ به چند پرسش»، کاشف الاسرار، به کوشش هرمان لندلت، تهران، 1358 ش؛ اسیری لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، 1337 ش؛ اوزجندی، ابومنصور، «مرتع الصالحین و زاد السالکین»، این برگهای پیر، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1381 ش؛ باخرزی، یحیى، «فصوص الآداب»، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش، ج 2؛ بهگودگیتا، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1374 ش؛ تبادکانی، محمد، تسنیم المقربین، به کوشش محمد طباطبایی بهبهانی، تهران، 1382 ش؛ ترجمۀ رسالۀ قشیریه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1345 ش؛ «تفسیر امام جعفر صادق (ع)»، به کوشش پل نویا، همراه مجموعهآثار ابوعبدالرحمان سلمی، ج 1، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1369 ش؛ جوینی، محمد، «مقاصد السالکین»، این برگهای پیر (نک : هم ، اوزجندی)؛ چرخی، یعقوب، رسالۀ انسیه، به کوشش محمد نذیر رانجها، پاکستان، مکتبۀ سراجیه؛ خواجه عبدالله انصاری، صد میدان، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1341 ش؛ همو، منازل السائرین، به کوشش عبدالغفور روانفرهادی، تهران، 1361 ش؛ خواجه محمد پارسا، قدسیه، به کوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1354 ش؛ خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحکم، به کوشش حسن حسنزادۀ آملی، قم، 1377 ش؛ داراشکوه، محمد، «رسالۀ حقنما»، منتخبات آثار، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1335 ش؛ «در بیان حقیقت لا الٰه الا الله»، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1364 ش؛ دهدار شیرازی، محمد، رسایل دهدار، به کوشش محمدحسین اکبری ساوی، تهران، 1375 ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1344 ش / 1966 م؛ همو، عرائس البیان فی حقایق القرآن، ترجمۀ علی بابایی، تهران، 1388 ش؛ «سخنان تاجالعارفین جنید»، رسایل، سخنان و احوال جنید بغدادی، به کوشش مسعود انصاری، تهران، 1390 ش؛ سمعانی، احمد، روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1368 ش؛ عبادی، منصور، مناقب الصوفیة، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362 ش؛ عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، به کوشش مجید هادیزاده، تهران، 1379 ش؛ عبدالقادر گیلانی، سرّ الاسرار، به کوشش خالد محمد عدنان زرعی و محمد غسان نصوح عزقول، ترجمۀ مسلم زمانی و کریم زمانی، تهران، 1385 ش؛ عزالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایة، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1367 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، «سلوة العاشقین و سکنة المشتاقین»، «فی الالٰهیات و ما یتعلق بها»، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369 ش؛ عینالقضات همدانی، تمهیدات، به کوشش عفیف عسیران، تهران، 1341 ش؛ قرآن کریم؛ قشیری، ابوالقاسم، «ترتیب السلوک فی طریق الله»، به کوشش ابراهیم بسیونی، ترجمۀ محمودرضا افتخارزاده، آداب السلوک، شرح الاسماء الحسنى، معراجنامه (سه رسالۀ عرفانی)، تهران، 1392 ش؛ کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود و طٰهٰ عبدالباقی سرور، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ لینگز، مارتین، عارفی از الجزایـر، تـرجمۀ نصرالله پـورجوادی، تهـران، 1378 ش؛ محمود ابن عثمان، مفتـاح الهدایـة و مصباح العنایة، به کـوشش عمادالدین شیخالحکمایی، تهران، 1376 ش؛ مدرسی چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار، تهران، 1369 ش؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف، به کوشش محمد روشن، تهران، 1365 ش؛ مصباح الشریعة، منسوب به امام جعفر صادق (ع)، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1363 ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1361 ش؛ میرزا بابا شیرازی، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفة فی شرح مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، به کوشش محمدجعفر باقری، تهران، 1363 ش؛ نجمالدین رازی، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1365 ش؛ همو، مرموزات اسدی، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1352 ش؛ نجمالدین کبرى، احمد، الی الهائم الخائف من لومة اللائم، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1364 ش؛ همو، فوائح الجمال، ترجمۀ محمدباقر ساعدی خراسانی، به کوشش حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران، 1368 ش؛ نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، به کوشش ماریژان موله، تهران، 1362 ش؛ همو، کشف الحقایق، به کوشش علیاصغر میرباقریفرد، تهران، 1391 ش؛ نفّری، محمد، در محضر حضرت دوست ( المواقف و المخاطبات)، ترجمۀ محمودرضا افتخارزاده، تهران، 1390 ش؛ هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، 1358 ش؛ همدانی، علی، رسالۀ ذکریه، به کوشش فریدون تقیزادۀ طوسی، تهران، 1370 ش؛ نیز:
Abulafia, A., «The Light of the Intellect», Pray Without Ceasing: The Way of the Invocations in World Religions, ed. P. Laude, Bloomington, 2006; Burckhardt, T., Introduction to Sufi Doctrine, Bloomington, 2008; Chittick, W., The Sufi Path of Knowledge: Ibn al-'Arabi's Metaphysics of Imagination, Albany, 1989; id., The Sufi Path of Love: The Spiritual Teachings of Rumi, Albany, 1983; id., Sufism, Oxford, 2008; Coomaraswamy, R., The Invocation of the Name of Jesus: As Practiced in the Western Church, Louisville, 1999; Corbin, H., The Man of Light in Iranian Sufism, tr. N. Pearson, New York, 1994; Eliade, M., Yoga: Immortality and Freedom, tr. W. R. Trask, New York, 1958; Guénon, R., Fundamental Symbols, tr. A. Moore, eds. M. Lings and M. Valsan, Cambridge, 1995; Lings, M., What is Sufism?, London, 1975; Schaya, L., The Universal Meaning of the Kabbalah, tr. N. Pearson, London, 1971; Schuon, F., Stations of Wisdom, London, 1961; id., Sufism: Veil and Quintessence, Bloomington, 2006; id., Understanding Islam, Bloomington, 1998; Shah-Kazemi, R., «The Metaphysics of Interfaith Dialogue: Sufi Perspectives on the Universality of the Quranic Message», Paths to the Heart: Sufism and the Christian East, ed. J. S. Cutsinger, Bloomington, 2004.
شهرام خداوردیان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید