ذ،
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 28 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246049/ذ،
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
ذ (ذال)، حرف یازدهم از حروف الفبای فارسی و نهم از الفبای عربی و ابتثی، و بیستوپنجمین در ترتیب ابجدی. نام آن ذال، و در کتابهای لغت به ذال معجمه، منقوطه و نقطهدار مشهور، و نشانۀ نوشتاری آن «ذِ» است ( لغتنامه ... ؛ نفیسی؛ مشیری؛ برهان ... ، ذیل ذال نقطهدار؛ نجفی، شمسالدین، 45).«ذ» در نوشتن، به حرف پس از خود نمیپیوندد؛ بههمینسبب، از حروف جدا به شمار میرود (مشکور، 12). همچنین، از حروف ملفوظی است، زیرا در کلمۀ ذال حرف پایانی تکرار حرف آغازین نیست (فرهنگ ... ، 24؛ برهان، یب) و بهسبب داشتن یک نقطه از حروف موحده، و به این دلیل که در زبان عربی هرگاه پس از الف و لام قرار گیرد، در تلفظ، لام به ذال تبدیل، و پس از ادغام، «ذ» مشدد خوانده میشود، از حروف شمسی است، مانند: ذکر ← الذّکر ( لغتنامه ... ؛ ابنسینا، مخارج ... ، 44) و مؤنث (نک : جُرّ) و نزد کیمیاگران نشانۀ اختصاری ذهب است (موسوعة ... ).«ذ» در این دانشها قابل بررسی است:
ذال در زبان فارسی مخرج خاصی ندارد و همخوان همآواز «ز»، «ض» و «ظ» است (خیامپور، 19-20؛ مشیری؛ دسوقی؛ نیز نک : حقشناس، 23). مخرج آن سر زبان و تیزی دندانهای پیشین است؛ بههمینسبب از نظر جایگاه تولید، آن را دندانی و لثوی و زولقی و بیأسنانی میدانند (تاج ... ؛ ابنمنظور؛ معجم ... ؛ انیس، 47، 134؛ سمیعی، 258؛ حقشناس، 31؛ مشیری؛ ستودهنیا، 85، 89).از نظر شیوۀ تولید و فعالیت تارآواها، سفلیده و انقباضی سایشی آوایی است؛ به این دلیل که در ادای آن، آوایی مانند صفیر به گوش میرسد، صامت صفیری است، و چون در تولید آن تارهای صوتی به لرزه درمیآیند، واکدار و مجهوره وصف شده است (انیس، 31، 74؛ ستودهنیا، 29، 94؛ خانلری، تاریخ ... ، 1 / 255؛ نجفی، ابوالحسن، 56-57؛ مشیری؛ موسوی، 50؛ شریف، 13؛ پورفرزیب، 52؛ ابندرید، 1 / 46؛ ابنمنظور، ذیل جهر).علمای علم تجوید ذال را از حروف رخوت میدانند و معتقدند بهآسانی به تلفظ درمیآید و آواز در آن کشیده میشود (انیس، 47؛ بیگلری، 168؛ ستودهنیا، 74-75؛ پورفرزیب، 51؛ ابندرید، همانجا؛ ابنمنظور، ذیل رخا) و گفتهاند ذال از اصمات است، زیرا با تأنّی ادا میشود (شریف، 15؛ بیگلری، 170، 176).ذال دارای صفت انفتاح است، زیرا هنگام ادای آن زبان از کام بالا فاصله میگیرد (همو، 176؛ نیز نک : پورفرزیب، همانجا) و از زمرۀ حروف احتکاکی است، زیرا در تولید آن دو عضو از اندام گفتار طوری به هم نزدیک میشوند که بین آنها مجرای باریکی به وجود میآید و هوا با سایش از این مجرا عبور میکند و ذال تلفظ میشود (ستودهنیا، 91). «ذ» با «ث» و «ظ» در مخرج، مشترک است، اما در صفات فرق دارند؛ به همین دلیل آن را از زمرۀ حروف متجانس برمیشمارند (موسوی، 76-77).به عقیدۀ ابنسینا (مخارج، 18، 46، 68- 69، 80)، تیزی سر زبان موجب گرفتگی هوای بازدم میگردد و هوای متراکمشده سبب میشود لرزش خفیفی در نوک زبان پدید آید و لرزش به بالای فاصلۀ دندانها نفوذ کرده، رها میشود و ذال حادث میگردد؛ او برای بیان فرق تولید «ذ» با تولید «ز» از تمثیل دندانههای شانه بهره جسته، و گفته است: اگر روی دندانههای شانه جسمی نـازک مانند پوست یا کاغذ گذاشته شود که هنگام دمیدن نفس بر آن به اهتزاز درآید، صدای «ز» به گوش میرسد، اما اگر دندانهها فشرده شود و جسم لرزنده بر آن سست گردد، ذال شنیده میشود. او نسبت تلفظ «ذ» به «ز» را مانند «ث» به «س» میداند، جز آنکه در تلفظ ذال گرفتگی از لرزش و صفیر میکاهد.
برخی از صاحبنظران عقیده دارند ذال در زبانهای ایران پیش از اسلام وجود داشته، و در فارسی دری هم تا آغاز عهد مغول معمول بوده، اما بهتدریج در بسیاری از واژهها به دال بدل شده، و در واژههایی نیز به جا مانده است؛ همچنین در آغاز واژۀ فارسی واقع نمیشود و واژههایی مانند ذرخش که مخفف آذرخش است، مستثنا ست. برخی نیز معتقدند «ذ» در زبان فارسی نبوده، و مخصوص زبان عربی است و نوشتن واژههایی مانند آذر، گذر و جز آن را با دال درست میدانند (نک : نفیسی؛ لغتنامه؛ معین؛ آنندراج؛ داعیالاسلام؛ انیس، 61؛ سمیعی، 253؛ شریعت، 43). برخی نیز بر آناند که این صامت در فارسی دری صورت دیگرگونشدۀ صامت دندانی بیآوای «ت» است که در مرحلۀ بعد به صامت دندانی آوایی «د» بدل شده است. این ابدال در فارسی دری در مواردی انجام گرفته که پیش از آن مصوتی قرار داشته است. شمس قیس رازی مینویسد: هر دال که ماقبل آن یکی از حروف مد و لین یا یکی از حروف صحیح متحرک است مانند باذ، کلیذ، نمذ، همه ذال معجماند (ص 207؛ نیز نک : خانلری، تاریخ ... ، 2 / 50).در زبان فارسی هرچه بهصورت دال خوانده میشود، ممکن است دراصل ذال بوده باشد و برای تشخیص آنها معمولاً به رباعی خواجه نصیر استناد میشود که برطبق آن اگر ماقبل دال، حرف ساکنی جز حروف عله («و»، «ا»، «ی») باشد، آن را دال، وگرنه ذال میشماریم: آنان که به فارسی سخن میرانند / در معرض دال ذال را ننشانند / / ماقبل وی ار ساکن جز وای بود / دال است وگرنه ذال معجم خوانند. بر این اساس، دال در کلماتی مانند بود، خدا و جز آن، در اصل ذال است (نک : شریف، 41-42؛ لغتنامه؛ معین؛ آنندراج). این نکته در دیوانهای ظهیر فاریابی (ص 396) و ابنیمین (ص 341) نیز به نظم درآمده است. این ابیات از انوری (2 / 988) نیز مؤید این معنا ست: دستت به سخا، چون ید بیضا بنمود / از جود تو در جهان جهانی بفزود / / کس چون تو سخی، نه هست نه خواهد بود / گو قافیه دال شو، زهی عالم جود. بنابراین حرف آخر در واژههایی چون بنمود، افزود و بود، در واقع نقطهدار است (نیز نک : برهان، «یج»).برخی از شاعران لفظ مختوم به «د» را با لفظ مختوم به «ذ» قافیه کردهاند، مانند سنایی که دید و کلید را با تعویذ همقافیه کرده است (ص 125).بهیقین، میتوان گفت که ابدال «ت»، میان دو مصوت یا پس از مصوت، به «ذ» و سپس «د» از چه زمانی آغاز شده، اما ظاهراً در برخی مناطق کشور زودتر و گاهی دیرتر صورت گرفته است. برخی نسخههای خطی از اواخر سدۀ 4 یا اوایل سدۀ 5 تا 7 ق موجود است که این صامت را بهصورت «د» ضبط کردهاند، اما تا سدۀ 10 ق نسخههایی در دست است که تفاوت میان دال و ذال رعایت شده است (خانلری، همان، 1 / 361، 2 / 51؛ نیز قس: داعیالاسلام، 3 / 126، که معتقد است اغلب ذالها از سدۀ 9 ق به بعد، به دال تبدیل شده است؛ نیز برای شواهد ضبط ذال، نک : راوندی، 245).«ذ» در تاریخ تحول خود به حروف دیگر، و یا حروف دیگر به «ذ» تبدیل شده که از آن جمله است: «د»، گذار ← گدار؛ «گ»، آذر ← آگر؛ «ر»، اسفندیاذ ← اسفندیار؛ «ی»، پاییز ← پاذیز؛ «ل»، ناذ ← نال؛ «ز»، زنخ ← ذقن؛ «ط»، ذلاقت ← طلاقت ( لغتنامه؛ فرشیدورد، 576- 578؛ شریف، 40، 42؛ خانلری، دستور ... ، 36، 396، تاریخ، 2 / 76، 82، 83).
ذال بـه حساب ابجـد برابر بـا 700، و از حروف مأت است و اهل عرب از آن بهعنوان علامت اختصاری برای ذوالحجه استفاده میکنند و با افزودن «الف» آن را برای ذوالقعده به کار میبرند. ذال را از حروف شمسیه، ارضیه یا ترابیه میدانند (سمیعی، 272؛ آنندراج). ابنسینا با توجه به دوایر مختلف رایج در علوم غریبه، گاه ویژگی سردی و تری و گاه ویژگی گرمی و خشکی را بدان نسبت داده، و گاه آن را منسوب به مثلثۀ آبی و گاه منسوب به مثلثۀ آتشی دانسته است. همچنین با توجه به هریک از این دوایر، ذال را به بروج سرطان، قوس، حوت و عقرب مربوط میداند و آن را به سیارۀ زهره نسبت میدهد (نک : کنوز ... ، 44، 45، 47، 48، 51-53).
شمـس قـیـس ذیـل حـرف ذال (ص 206-207) از حرف مضارع، ضمیر و دعا سخن گفته است. او حرف مضارع را ذالی میداند که در آخر فعل میآید و آن را به مضارع تبدیل میکند، مانند آیذ، روذ و جز آن. حرف ضمیر از دید او یا و ذالی است که در آخر کلمه میآید و مفهوم ضمیر جمع حاضر به دست میدهد، مانند میآییذ و جز آن. او حرف دعا را الف و ذالی میداند که به آخر افعال افزود میشود و معنای دعا به آن میبخشد، مانند بدهاذ، مباذ و جز آن.
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1370 ش؛ ابندرید، محمد، جمهرة اللغة، به کوشش رمزی منیر بعلبکی، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ ابنسینا، کنوز المعزمین، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1331 ش / 1371 ق؛ همو، مخارج الحروف، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1333 ش؛ ابنمنظور، لسان؛ ابنیمین، محمود، دیوان، به کوشش حسینعلی باستانیراد، تهران، 1344 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1372 ش؛ انیس، ابراهیم، الاصوات اللغویة، قاهره، 1975 م؛ برهان قاطع؛ بیگلری، حسن، سر البیان فی علم القرآن، تهران، سنایی؛ پورفرزیب، ابراهیم، تجوید جامع، تهران، 1383 ش؛ تاج العروس؛ جرّ، خلیل، فرهنگ عربی ـ فارسی، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1363 ش؛ حقشناس، علیمحمد، آواشناسی، تهران، 1369 ش؛ خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، تهران، 1369 ش؛ همو، دستور تاریخی زبان فارسی، به کوشش عفت مستشارنیا، تهران، 1388 ش؛ خیامپور، عبدالرسول، دستور زبان فارسی، تهران، 1374 ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1363 ش؛ دسوقی شتا، ابراهیم، المعجم الفارسی الکبیر، قاهره، 1412 ق / 1992 م؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ ستودهنیا، محمدرضا، بررسی تطبیقی میان علم تجوید و آواشناسی، تهران، 1378 ش؛ سمیعی، کیوان، تحقیقات ادبی یا سخنانی پیرامون شعر و شاعری، گیلان، 1361 ش؛ سنایی، دیوان، به کوشش پرویز بابایی، تهران، 1375 ش؛ شریعت، محمدجواد، دستور زبان فارسی، تهران، 1384 ش؛ شریف، حسینعلی، آموزش تجوید قرآن کریم، تهران، 1379 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373 ش؛ ظهیر فاریابی، طاهر، دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد، 1337 ش؛ فرشیدورد، خسرو، دستور مفصل امروز، تهران، 1382 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مشکور، محمدجواد، دستورنامه، تهران، 1368 ش؛ مشیری، مهشید، فرهنگ زبان فارسی، تهران، 1371 ش؛ معجم الوسیط، به کوشش ابراهیم مصطفى و دیگران، استانبول، 1414 ق / 1989 م؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371 ش؛ موسوعة العربیة المیسرة، به کوشش محمد شفیق غربال، نیویورک، 1960 م؛ موسوی بلده، محسن، حلیة القرآن، تهران، 1379 ش؛ نجفی، ابوالحسن، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، تهران، 1371 ش؛ نجفی، شمسالدین، فرهنگ اصیل، قم، 1371 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1355 ش.
ملیحه مهدوی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید