صفحه اصلی / مقالات / دهستان /

فهرست مطالب

دهستان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 27 آذر 1398 تاریخچه مقاله

دِهِسْتان، یا دَهستان، نام شهر و سرزمینی کهن، واقع در نواحی جنوب خاوری دریای مازندران که بخشهای بزرگی از آن امروزه در خاک جمهوری ترکمنستان جای دارد. نام دهستان ظاهراً برگرفته از نام یکی از قبیله‌های بیابان‌گرد سکایی، موسوم به «داهه» یا «دهه» بوده است (فرای، 50؛ برانر، 767؛ مشکور، 343).
دهستان از جنوب به گرگان، از باختر به کرانه‌های دریای مازندران، از شمال به فراوه، و از خاور به خراسان محدود می‌شده است (ستوده، 4(1) / 724).
جغرافی‌نویسان نخستین سده‌های اسلامی، دهستان را از توابع گرگان برشمرده‌اند (ابن‌خردادبه، 119؛ ابن‌حوقل، 2 / 375). مقدسی دهستان را یکی از بهترین نواحی گرگان و ناحیه‌ای آباد و پرجمعیت توصیف کرده است. به نوشتۀ او، این ناحیه دارای یک شهر به نام «آخُر» و 24 روستا بوده است (ص 358). مؤلف ناشناختۀ حدود العالم (ص 144) و اصطخری (ص 214) نیز دهستان را با کشت و برز بسیار و ناحیه‌ای آباد توصیف کرده‌اند.
دهستان را رباطی با نام «رباط دهستان» بوده است. این رباط در سمت شرقی شهر «آخر»، در سر راه بیابانی که به خوارزم منتهی می‌شد، جای داشت و با حصاری که 3 دروازه داشت، محصور می‌شد (مقدسی، همانجا؛ حدود ... ، 24). ابن‌حوقل رباط دهستان را شهری متوسط و دارای منبر، واقع در مرز سرزمینهای اسلامی با ترکان غز وصف کرده است (2 / 383). در دوران اسلامی از این رباط بیشتر به‌صورت پست نظامی و استحکامات مرزی در برابر ترکان غز نام برده شده است (بارتولد، «جغرافیا ... »، 117). امروزه از دست‌نوشته‌های موجود در مسجدی واقع در ویرانه‌های محلی که معروف به «مشهد مصریان» است، چنین برداشت می‌شود که این مسجد در محل رباط دهستان قرار داشته است. هرچند ریشۀ نام مشهد مصریان مبهم است، لیکن شواهد و آثار برجای‌مانده حاکی از آن است که این شهر در جمهوری ترکمنستان کنونی، در شمال غربـی محل تلاقی رودخانۀ سومبار با اترک ــ جایی‌که امـروزه ایستگـاه راه‌آهـن آیدین برپـا ست ــ جـای داشتـه است (EI2, VI / 716-717).
در ویرانه‌های این شهر، هنوز آثار مساجدی زیبا با نوشته‌های عربی بر روی دیوارها و مناره‌های آن دیده می‌شود که بیانگر آن است که بنای این شهر مربوط به دوران اسلامی بوده است (بارتولد، 38- 39). افزون‌برآن، در کتیبۀ سردر مسجد بزرگ شهر مشهد مصریان، نام بانی آن، خوارزمشاه «محمد بن تکش» (596-617 ق / 1200-1220 م) ذکر شده است (همانجا)، که خود سندی دالّ بر گفتۀ اخیر است. طبق سنتها و استنادات محلی، ویرانۀ این مسجد به «قالموقهای تاتار» نسبت داده می‌شود که در سدۀ 11 ق / 17 م، در این منطقه حضور داشته‌اند (EI2, VI / 717). گویا شهر مشهد مصریان در دورۀ مغولان رونق و آبادی خود را از دست داده بوده است (ستوده، 5 / 386).
از دیگر نقاط ناحیۀ دهستان که جغرافی‌نویسان مسلمان بدان اشاره کرده‌اند، جزیرۀ دهستانان‌سر یا دهستان بوده است. این جزیره که به‌هنگام جزر دریا، گوشه‌ای از آن به خشکی می‌پیوسته، و به شبه‌جزیره‌ای بدل می‌شده، جایی کم‌جمعیت، و ژرفای دریا در پیرامون آن کم بوده است و کشتیها به‌هنگام توفان، در کرانه‌های آن پهلو می‌گرفته‌اند. این جزیره، محلی مناسب برای صید ماهی و پرندگان دریایی بوده است و صیادان از دیگر جاها برای صید به آنجا می‌آمدند (نک‍ : حدود، همانجا؛ اصطخری، 219؛ ابن‌حوقل، 2 / 388- 389). بارتولد احتمال می‌دهد که دهستانان‌سر همان دماغۀ حسن‌قلی کنونی باشد که در بخش شمالی دلتای رود اترک جای دارد (نک‍ : ص 40). طبری از دهستانـان‌سر بـا نـام «جزیرۀ بحیره» نام برده که مقر امیر ترک دهستان ملقب‌به صول یا چول بوده و از آنجا تا مرکز دهستان 5 فرسنگ فاصله بوده است (6 / 536).

 پیشینۀ تاریخی

چنان‌که گفته شد، «دهستان» از نام یکی از قبیله‌های بیابان‌گرد سکایی که در سرزمینهای نواحی خاوری دریای مازندران در همسایگی هیرکانیا (گرگان امروزی) می‌زیسته‌اند، گرفته شده است. یکی از شاخه‌های قبیلۀ داهه، قوم اپارنی بودند (استرابن، III / 213, V / 249, 259)، که یکی از 3 ایل بزرگ سکایی به شمار می‌آمدند؛ پارتیان نیز از میان آنها برخاسته‌اند (خدادادیان، 47، 49؛ لوکونین، 691؛ کولپه، 851-852).
در متون دورۀ ساسانیان نیز بنای شهر دهستان به نرسی اشکانی نسبت داده شده است (مارکوارت، 73) که بازتابی از رابطۀ پارتیان و دهستان است. در دورۀ ایران باستان، استراباد کنونی، شامل دو ناحیۀ اصلی بوده است: ناحیۀ دهستان در شمال، و ناحیۀ ورکان / هیرکان در جنوب. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی دریای مازندران و بخشی از ناحیۀ کنونی شمال رود اترک بوده است و ورکان شامل بخش عمدۀ گرگان کنونی بوده که حد فاصل میان مازندران و دهستان به شمار می‌رفته است (کیهان، 2 / 305؛ ذبیحی، 53).
در دورۀ اشکانیان، اراضی دهستان و هیرکان در تملک دودمان اسپهبد بود (پیگولوسکایا، 250). خاندان اسپهبد پهلو که نخست در ناحیۀ دهستان حکومت داشتند، در پایان دورۀ ساسانی، و نزدیک به دورۀ اسلامی، با نام «اسپهبدان»، حکمران طبرستان (ذبیحی، 39)، و به‌روایتی، حکمران سرزمینهای شمالی کشور بوده‌اند (ابن‌خردادبه، 118- 119).
در دورۀ ساسانیان، دهستان سرحد ایران با ترکان بوده است. ساسانیان در برابر ترکان در مرزهای شمال‌شرقی، در سرزمین گرگان کنونی، دیواری به‌درازای 50 فرسنگ ساخته بودند که از دهستان آغاز می‌شد. سازندۀ این دیوار را برخی بهرام پنجم (بهرام گور)، و برخی فیروز و یا پسرش قباد دانسته‌اند (نفیسی، 1 / 153؛ استرابادی، 16؛ حمدالله، 160).
هم‌زمان با یورش اعراب مسلمان به نواحی شرقی ایران، مرزبانی به نام فیروز، پسر گیل، بر گرگان فرمانروایی داشت و دشتهای دهستـان نیز در تصرف ترکـان بود (مـارکوارت، همانجا؛ نیز نک‍ : ذبیحی، همانجا). چول / صولْ فرمانروای ترکان در جزیرۀ بحیره / دهستانان‌سر مستقر بود و از آنجا به گرگان دست‌اندازی می‌کرد (طبری، 6 / 536). او بعدها موفق شد فیروز را از گرگان بیرون رانَد و آنجا را به تصرف خود درآوَرَد ( ایرانیکا، VII / 215). هنگامی‌که سپاهیان عرب به‌سرکردگی سوید بن مقرن، در 22 ق / 643 م، به گرگان تاختند، این سرزمین در تصرف ترکان بود. چول فرمانروای ترکان، با سوید مصالحه کرد، به شرط آنکه، مسلمانان فقط از مردم گرگان خراج دریافت، و مردم دهستان را از خراج معاف دارند (طبری، 4 / 152؛ ابن‌اثیر، 3 / 25؛ سهمی، 44-45؛ ابن‌عبدالمنعم، 160). در 30 ق / 651 م، سعید بن عاص، سرکردۀ سپاهیان مسلمان به گرگان آمد و بار دیگر با اهالی آنجا به شرط پرداخت خراج، تجدید پیمان صلح کرد (طبری، 4 / 271؛ ابن‌عبدالمنعم، همانجا).
در سال 98 ق / 717 م، به روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک اموی، یزید بن مهلب ابن‌ابی‌صفره، والی عراق با فتح گیلان و ساری، و پس از محاصرۀ دهستان، طی قرارداد صلحی با چول، حاکم دهستان (بلاذری، 469؛ ابن‌عبدالمنعم، 161)، آنجا را گشود (طبری، همانجا؛ ابن‌اثیر، 3 / 111؛ سهمی، 49). یزید بن مهلب پس از تسلط بر دهستان 000‘14 تن از ترکان را بکشت و از جانب خود، عبدالله بن معمر یشکری را به همراه 000‘4 مرد جنگی بر دهستان و بیاسان گماشت (بلاذری، 469-470).
با برآمدن دولت طاهریان در خراسان، گرگان و دهستان نیز زیر فرمان آنان درآمد. به نوشتۀ ابن‌خردادبه (ص 34-35)، در سالهای 211 و 212 ق / 826 و 827 م، در زمان فرمانروایی عبدالله ابن طاهر، مالیات گرگان و دهستان روی هم 800‘176‘10 درهم بود (همانجا). در زمان حکومت محمد بن عبدالله بن طاهر، یعقوب لیث صفاری از سیستان به خراسان لشکر کشید و پس از تصرف نیشابور به استراباد، گرگان و دهستان تاخت و این سرزمینها را بر قلمرو خود افزود (ابن‌اسفندیار، 1 / 245). او پس از 4 ماه اقامت در طبرستان و گرگان، به سیستان بازگشت و حسن بن زید علوی بر گرگان و دهستان چیره گشت. در این زمان، دسته‌ای از ترکان به شمار 000‘1 تن به‌قصد تاراج، از دهستان به طبرستان تاختند. حسن بن زید 000‘2 نیروی دیلمی در پی ترکان گسیل داشت و در جنگی که در گرفت، ترکان شکست خورده و همگی نابود شدند (همو، 1 / 246).
در دورۀ حکومت محمد بن زید علوی در گرگان، رافع بن هرثمه با همدستی او، اسپهبد رستم بن قارن، پادشاه استراباد را دستگیر کرد و حکومت استراباد را در اختیار گرفت؛ او سپس با چیرگی بر گرگان، دهستان و جاجرم، از اهالی آنجا برای محمد بن زید بیعت گرفت (همو، 1 / 256). اما پیروزیهای رافع بن هرثمه دوام چندانی نیافت. او در نبرد با عمرو لیث صفاری در حوالی نیشابور شکست خورد و متواری گردید و پس از او، حکومت گرگان و دهستان به محمد بن زید رسید (همانجا).
در دورۀ حکومت سامانیان، دهستان به‌عنوان یکی از پایگاهها و استحکامات مرزی، به‌احتمال قوی، خلع سلاح شد، چراکه در این دوره امنیت و مصونیت قلمرو دولت از جانب صحرا به‌قدر کفاف تأمین شده بود (بارتولد، 42). در اواخر دورۀ سامانیان، دهستان همراه بـا ابیورد و فراوه ــ که این دو نیز از شهرهـای مـرزی در شمال خراسان بودند ــ در اختیار آل مأمون قرار گرفتند و سپس بـا سقوط شاخۀ ایرانی آنجا در 408 ق / 1017 م، این منطقه به دست غزنویان افتاد ( ایرانیکا، همانجا).
به زمان نوح بن منصور سامانی، ابوالعباس تاش، سپهسالار معزول سامانی، به‌منظور کمک‌گرفتن از فخرالدوله بویی به گرگان رفت. فخرالدوله نیز گرگان، دهستان و استراباد را به او واگذار کرد. ابوالعباس پس از 3 سال اقامت در گرگان به همراه شمار بسیاری از سپاهیانش به‌سبب شیوع بیماری وبا جان خود را از دست داد (عتبی، 75-76؛ ابن‌اثیر، 9 / 29). در این زمان، دسته‌هایی از ترکان از حوالی خوارزم به خراسان سرازیر شده و در شهرها دست به کشتار و غارت گشودند. مردم این شهرها به ستوه آمدند و به سلطان محمود غزنوی تظلم کردند. سلطان در محدودۀ وسیعی از نیشابور تا دهستان به تعقیب آنها پرداخت و شکست سختی بر ترکان وارد آورد. دسته‌هایی از این ترکان به دشتهای دهستان و تپه‌های بلخانکوه سرازیر شدند و دسته‌هایی نیز به جانب غرب رفته و در نواحی داخلی ایران پراکنده شدند (همو، 9 / 378؛ نیز نک‍ : بازورث، 224). در این ایام، منابع از فراوانی نعمت در دهستان خبر می‌دهند، به‌طوری‌که سپاهیان مسعود غزنوی به‌سبب فقدان آذوقه، از پایگاه اصلی خود در نیشابور عازم دهستان شدند. به‌نوشتۀ بیهقی در آن زمان، 10 مَن گندم، یک درهم قیمت داشت (2 / 672).
در دورۀ سلطنت مسعود غزنوی دهستان نیز همانند شهرهای مرزی خراسان مدام در معرض تاخت‌وتازها و غارتهای غزان قرار داشت. شدت‌گرفتن این‌گونه ویرانگریها، سلطان را بر آن داشت تا ولایات نسا را به طغرل‌بیک، فراوه را به یبغو، و دهستان را به چغری‌بیک داوود، از رهبران سلجوقی بسپارد؛ وی برای هریک از ایشان خلعت و منشور فرستاد و لقب دهقانشان داد، مشروط بر اینکه مطیع و فرمان‌بردار سلطان باشند (همو، 2 / 740؛ ابن‌اثیر، 9 / 478). طولی نکشید که ترکان سلجوقی به‌رهبری طغرل‌بیک، خراسان را تصرف کردند و در نیشابور به نام وی خطبه خوانده شد. پس از آن، طغرل گرگان و طبرستان را تسخیر کرد و بر دهستان و خوارزم نیز مسلط گردید (همو، 9 / 506، 509). ازاین‌پس، دهستان در دست سلجوقیان بود. پس از مرگ سلطان سنجر و هم‌زمان با حکومت ایل‌ارسلان، خراسان و سپس گرگان، جولانگاه تهاجم و قتل‌و‌غارت غزان گردید؛ تا جایی‌که در آغاز سال 557 ق / 1162 م، «اختیارالدین ایناق» امیر دهستان به نزد حامی خویش ایل‌ارسلان به خوارزم گریخت. پس از بازگشت غزان از گرگان به خراسان، ایناق به یاری خوارزمیان، حکومت خویش را در دهستان مستقر ساخت و در آنجا همچنان به نام ایل‌ارسلان و ایناق خطبه خوانده شد (همو، 11 / 293؛ بارتولد، ترکستان ... ، 334-335).
پس از چندی، میان ایل‌ارسلان و ایناق نزاع درگرفت. دهستان به دست خوارزمشاه افتاد و وی شحنه‌ای از طرف خود در آنجا گمارد (نک‍ : ابن‌اثیر، 11 / 378؛ حسینی، 261؛ نورالدین، 277؛ بارتولد، همان، 335). پس از مرگ ایل‌ارسلان، میان دو تن از فرزندانش، سلطانشاه و تکش، نبردی بر سر جانشینی وی در نزدیک خوارزم درگرفت. سلطانشاه شکست خورد و به همراه مادرش ترکان‌خاتون به دهستان گریخت. تکش نیز در پی ایشان روانۀ دهستان شد و توانست دهستان را به تصرف درآورد. در این نبرد، ترکان‌خاتون کشته شد و سلطانشاه نیز از دهستان گریخت (ابن‌اثیر، همانجا؛ جوینی، 2 / 19؛ بارتولد، همان، 337-338).
در زمان سلطنت سلطان تکش، فرزندش علیشاه حاکم گرگان و دهستان بود (رابینو، 210). در این دوره، مسیر لشکرکشیهای سلطان به نواحی مرکزی ایران بیشتر از طریق خوارزم ـ دهستـان صورت می‌گرفته است (نک‍ : جوینی، 2 / 29؛ رشیدالدین، 1 / 348). سلطان محمد خوارزمشاه نیز به‌هنگام یورش و هجوم مغولان به ایران، به همراه مادرش، ترکان‌خاتون از مسیر راه خوارزم ـ دهستان به مازندران گریخت (جوینی، 2 / 199). در همین دوران، از مسیر مذکور به‌عنوان یکی از مسیرهای اصلی رفت‌وآمد کارگزاران حکومتی مغولان و لشکرکشیهای آنان به نواحی داخلی ایران نام برده شده است (رشیدالدین، 1 / 716؛ جوینی، 2 / 244، 274). به‌گفتۀ رشیدالدین فضل‌الله به‌هنگام لشکرکشی هلاگوخان به ایران، از اولوس اورده یک تومان لشکر از مسیر راه خوارزم ـ دهستـان به اردوی خان ملحق شدند (همانجا، نیز 1 / 736). در منابع مربوط به این دوره هیچ اشاره‌ای به سرنوشت دهستان نشده است. پس از تغییراتی که در ایران در اثر حملات مغولان پیش آمد، در عهد ایلخانان، مازندران به 7 تومان یا بلوک تقسیم شد که بلوک اول آن گرگان، و بلوک پنجم آن رستمدار و دهستان بوده است (هدایت، 21؛ رابینو، 226).
ابوالفدا مؤلف سدۀ 8 ق / 14 م، دهستان را شهری مشهور از مازندران توصیف کرده که بین گرگان و خوارزم و در آخر مرزهای طبرستان واقع بوده است (ص 439). به نوشتۀ بارتولد، دهستان در سدۀ 9 ق / 15 م، مسکونی بوده است، اما آنچه که مشخص است در این دوران اهمیت پیشین خود را نداشته است (ص 43-44). در این دوره که مصادف با دورۀ تیموریان است، در اخبار زمان عمر از نوادگان تیمور (807-810 ق / 1404-1407 م)، نامی از تحصیلدار مالیات دهستان برده شده است (همو، 44). در عهد شاهرخ تیموری (810-851 ق / 1407-1447 م) دهستان در شمار بخشهایی بوده که درآمد آنها عاید بایسنقر میرزا، پسر شاهرخ می‌شده است (همانجا). ابوالقاسم بابر فرزند بایسنقر پس از پیکار با برادر خویش، سلطان محمد، و شکست از او، در 853 ق / 1449 م به نسا و دهستان گریخت (همانجا). در روزگار صفویه دیگر نامی از دهستان برده نمی‌شود. چنین به نظر می‌رسد که در این زمان حدود اقتدار حاکم استراباد تنها تا گرگان‌رود بوده است (رابینو، 139). در این دوره از دهستان همچون جاهایی مانند بلخان و منقشلاق که ساکنان آن را ترکمنان تشکیل می‌داده‌اند، یاد شده است (بارتولد، همانجا).

مشاهیر دهستان

دهستان خاستگاه گروهی از رجال دینی، علمی و ادبی بوده است؛ ازآن‌جمله‌اند: عمر بن عبدالکریم بن سعدویه ابوالفتیان، ابوحفض بن ابی‌الحسن رؤاسی دهستانی (یاقوت، 2 / 633)، ابونصر عبدالمؤمن بن عبدالملک دهستانی (سمعانی، 2 / 515)، ابوزید حمدون بن منصور دهستانی خرّتیری و حمویۀ هبراثانی (سهمی، 205)، و ابواسحاق ابراهیم بن عباس بن محمد بن صول‌تکین معروف‌به «صولی شطرنجی» (د 335 ق / 946 م) از بزرگان ادب عرب و از بازماندگان خانوادۀ صول‌تکین (ذبیحی، 39). همچنین آرامگاه گروهی از علمای دینی، علمی و سیاسی در دهستان بوده است که از‌آن‌جمله‌اند: عبدالوهاب بن محمد بن بندار سهیل بن سعید عطار استرابادی، از بزرگان استراباد (سهمی، 532)، اسماعیل بن سعید (د 246 ق) (همو، 143)، ابوجعفر احمد بن ابی‌جریر بابانی (د 240 ق) (همو، 86)، و علی بن لیث صفاری، از بازماندگان سلسلۀ صفاریان سیستان (حدود، 143-144؛ ابن‌حوقل، 2 / 419؛ اصطخری، 245-246).

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320 ش؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش ه‍ . کرامرس، لیدن، 1939 م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306 ق؛ ابن‌عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1975 م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840 م؛ استرابادی، محمدصالح، گرگان، سرزمین طلای سفید، بی‌جا، 1364 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، لیدن، 1927 م؛ بارتولد، و. و.، آبیاری در ترکستان، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1350 ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع، بیروت، 1987 م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش منوچهر دانش‌پژوه، تهران، 1376 ش؛ پیگولوسکایا، ن.، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، تهران، 1367 ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1916 م؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حسینی، علی، زبدة التواریخ، به کوشش محمد نورالدین، بیروت، 1985 م؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش گ. لسترینج، لیدن، 1331 ق / 1913 م؛ خدادادیان، اردشیر، اشکانیان، تهران، 1380 ش؛ ذبیحی، مسیح، «درآمد یا یادداشتهایی دربارۀ جغرافیای تاریخی گرگان <استراباد>»، گرگان‌نامه، به کوشش همو، تهران، 1363 ش؛ رابینو، ه‍ . ل.، سفرنامۀ مازندران و استراباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1343 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373 ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1377 ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1988 م؛ سهمی، حمزه، تاریخ جرجان، به کوشش محمد عبدالمعید، بیروت، 1987 م؛ طبری، تاریخ؛ عتبی، محمد، تاریخ یمینی، ترجمۀ ناصح جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311 ش؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ نفیسی، سعید، تاریخ تمدن ایران ساسانی، تهران، 1331؛ نورالدین، محمد، حاشیه بر زبدة التواریخ (نک‍ : هم‍ ، حسینی)؛ هدایت، رضـاقلی، سفـارت‌نـامۀ خـوارزم، بـه کوشش جمشید کیان‌فر، تهران، 1385 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

Barthold, W. W., An Historical Geography of Iran, New Jersey, 1984; id., Turkestan Down to the Mongol Invasion, tr. H. A. R. Gibb, London, 1928; Bosworth, C. E., The Ghaznavids: Their Empire in Afghanistan and Eastern Iran, Edinburgh, 1963; Brunner, Ch., «Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy», The Cambridge History of Iran, vol. III(2), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Colpe, C., «Development of Religious Thought», ibid.; EI2; Frye, R., The Heritage of Persia, London, 1962; Iranica; Lukonin, V. G., «Political, Social and Administrative Institutions: Taxes and Trade», The Cambridge ... (vide: Brunner); Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1967.

مصطفى ملایی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: