دموکرات آذربایجان، فرقه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 21 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245886/دموکرات-آذربایجان،-فرقه
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
24
دِموکْراتِ آذَرْبایْجان، فِرْقه، سازمان جداییطلب هدایتشده از سوی اتحاد جماهیر شوروی به قصد جداسازی آذربایجان از ایران، و درنهایت الحاق آن به خاک اتحاد شوروی، در طول سالهای 1324-1325 ش / 1945-1946 م، پس از جنگ جهانی دوم.این حزب به رهبری سید جعفر پیشهوری حدود یک سال و نیم، با اقدام مسلحانه و پشتیبانی آشکار دولت اتحاد جماهیر شوروی، با مرامی شبهکمونیستی استانهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان را زیر عنوان جمهوری دموکراتیک آذربایجان از دولت مرکزی تهران جدا کرد و دولتی به نام دولت ملی خلق آذربایجان تشکیل داد. سرانجام براثر نارضایتی مردم آن شهرها و سراسر ایران، فشار دولت آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل متحد بر اتحاد شوروی، سیاست مؤثر نخستوزیر احمد قوام، حرکت محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران، به سوی آذربایجان و کوششهای سپهبد رزمآرا، رئیس وقت ستاد ارتش ایران، و نیروی اعزامی از مرکز پس از تقریباً 10 روز جنگ پراکنده اما پیدرپی و برنامهریزیشده، بساط این فرقه از آذربایجان برچیده شد و سران فرقه به خاک شوروی گریختند. باید اشاره کرد که به دنبال برنامۀ گستردۀ اتحاد جماهیر شوروی برای جداکردن تمام شمال ایران از خراسان تا آذربایجان، همزمان با فرقۀ دموکرات آذربایجان، در کردستان نیز جمهوری مهاباد، با همان شیوه و با همان هدف تشکیل شده بود.
حادثۀ فرقۀ دموکرات آذربایجان تنها یک موضوع داخلی مربوط به ایران نبود، بلکه رخدادی جهانی محسوب میشد و چند سال همواره یکی از خبرهای اصلی خبرگزاریهای معتبر جهانی به شمار میرفت. سپس هم دهها کتاب و مقاله با دیدگاهها و هدفها و ارزشهای متفاوت دربارۀ آن نوشته، و منتشر شده است. ازآنجاکه تا پیش از سقوط نظام اتحاد جماهیر شوروی، مهمترین منابع تحقیق دربارۀ این فرقه در بایگانیهای محرمانۀ آن کشور و دور از دسترس محققان قرار داشت، آنچه تا آن وقت نوشته شده است، محتاج ارزیابی و تجدیدنظر است. اکنون، خوشبختانه، سندهای محرمانۀ این رخداد و سهم جمهوری آذربایجان شوروی، استخراج و منتشر شده است.منابع باارزش دربارۀ این رویداد را میتوان به 4 دسته تقسیم کرد: 1. سندهای محرمانۀ بایگانی دولت (سابق) جمهوری سوسیالیستی آذربایجان و تحلیلهای برآمده از آن؛ 2. گزارشهای کاردارهای انگلیس و آمریکا در آذربایجان به سفیرانشان در تهران، نیز گزارشهای سفیران دول خارجه در تهران به وزارتخانههای متبوع خود که مبتنی بر مشاهده و تحلیل و نظر است؛ 3. نوشتههای وابستگان، رهبران و طرفداران فرقه، اعم از آنکه از آن بریده یا همچنان از آن دفاع میکردند. این منابع باید با احتیاط و در مقایسه با منابع معتبرتر استفاده شود؛ 4. آنچه پس از آزادشدن آذربایجان از بند فرقه، باتکیهبر احساس و شور وطنپرستی نوشته شده است و دربارۀ جزئیات حرکت ارتش ایران به سوی آذربایجان و کردستان اطلاعاتی مهم به دست میدهد.
دولت اتحاد جماهیر شوروی در فاصلۀ دو جنگ جهانی اول و دوم، با شعارهای برابری و سوسیالیسم، همان راه روسیۀ تزاری را در توسعهطلبی جغرافیایی و بهرهگیری از ثروتهای کشورهای دیگر دنبال میکرد و در مورد ایران قصد داشت بر سراسر شمال این کشور و چاههای نفت آن نواحی مستولی شود و بهتدریج خود را از راه ایران مرکزی به سواحل خلیج فارس برساند؛ سیاستی که از دورۀ تزارها تعقیب میشد (نک : حسنلی، آذربایجان ... ، 7؛ بیانی، 94-95؛ نیکبخت، 73-74). بهعنوان مقدمۀ تحقق این هدف، در 1316 ش / 1937 م، حدود 50هزار نفر از ایرانیان مهاجر را که از سالها پیش در حوزههای نفتی آذربایجان شوروی به کار اشتغال داشتند و در آنجا دارای خانواده و علاقۀ مادی بودند، از شوروی اخراج کرد و به این بهانه شمار قابلتوجهی جاسوس و عوامل حرفهای خود را بین آنان به ایران فرستاد (حسنلی، فراز ... ، 17؛ نیکبخت، 52؛ نظری، 209-210). این مأموران هریک در کاری متخصص بودند و وظیفۀ خاصی داشتند. آنان نقشۀ کاملی از آذربایجان، و کانونهای صنعتی، نظامی و تجاری آن تهیه کردند و در اختیار ارتش سرخ شوروی گذاشتند. همچنین در برخی از کارخانههای نظامی ـ صنعتی ایران خرابکاری کردند؛ ازجمله کارخانۀ اسلحهسازی تهران را در 1318 یا 1319 ش / 1939 یا 1940 م آتش زدند (حسنلی، همانجا؛ نیکبخت، 52-53).در سال 1324 ش، زمانی که ایران در اشغال متفقین بود، گروهی از افسران خراسان متمایل به شوروی دست به شورش زدند؛ نیروهای اطلاعاتی شوروی با کمک تودهایها که قبلاً از قیام خبر داشتند، آنان را مخفیانه از ایران خارج کردند تا سپستر با آموزش لازم برای ایجاد شورش جداییطلبانۀ آذربایجان به ایران بفرستند (شفایی، 133؛ رضا، 50).جنگ جهانی دوم، حملۀ آلمانها به شوروی و پیشرفت آنها موجب اتحاد شوروی و آمریکا و انگلستان شد. خاک ایران از جنوب و شمال به تسخیر نیروهای نظامی این 3 کشور درآمد، تا با استفاده از راهآهن ایران، کمکهای نظامی و لجستیکی لازم، بهویژه از سوی آمریکا، به جبهۀ شوروی فرستاده شود. وقتی ارتش سرخ شوروی شمال ایران را در شهریور 1320 / سپتامبر 1941 تسخیر کرد، اطلاعات کافی دربارۀ منطقه در اختیار داشت (حسنلی، همان، 17- 18). متفقین در کنفرانس تهران (1320 ش / 1941 م) بر عهده گرفتند که پس از پایان جنگ، نیروهای خود را از ایران خارج، و استقلال آن را تضمین کنند. پس از پایان جنگ در نشست پتسدام (1324 ش / 1945 م) نیز خروج متفقین از ایران ظرف 6 ماه پس از خاتمۀ جنگ تأیید شد (نک : همو، آذربایجان، 111).جنگ جهانی دوم و اشغال ایران بهوسیلۀ متفقین، فرصت طلایی چندینساله را در اختیار اتحاد شوروی قرار داد. درست یک سال پس از آغاز جنگ و 5 سال مانده به پایان آن، یعنی در 1319 ش / 1940 م، انضمام آذربایجان به خاک شوروی در دستور کار مسکو قرار گرفت (همان، 7)؛ هرچند در سطح بالای هیئت مدیران اتحاد شوروی، دربارۀ این موضوع اختلاف نظر وجود داشت. سازمان رسمی سیاست خارجی آن کشور به رهبری مولوتف، وزیر خارجه، دستکم مخالف شیوههای اجرای آن سیاست بود. در برابر آن، گروه پرقدرت استالین، بریا (رئیس سازمان جاسوسی شوروی) و میرجعفر باقروف (رئیس دولت جمهوری آذربایجان شوروی) خواستار جدایی آذربایجان ایران و انضمام آن به خاک شوروی، به هر قیمتی بودند (نک : جهانشاهلو، 115، 169-170؛ برای آگاهی ژرفتر و تفصیلی، قس: رضا، 58، 94-95).جاهطلبی باقروف برای دستیابی به موقعیتی مهمتر در دستگاه حکومت اتحاد شوروی، او را بر آن میداشت تا با بهرهبرداری از آرزوهای توسعهطلبانۀ استالین و تحریک او با خبرهای درست و نادرست، نقش راهبردی در این جریان را بر عهده گیرد (همو، 169؛ قس: حسنلی، همان، 22-23، 106، فراز، 17، 52، 54؛ شفایی، 232). پسزمینۀ پنهان برای اجرای نقشۀ باقروف، سوءاستفاده از نام جعلی «جمهوری آذربایجان» بود که تقریباً اندکی پیش از انقلاب روسیه، توسط طرفداران «ترکهای جوان» اصلاً برخاسته از امپراتوری در حال احتضار عثمانی، بر روی منطقۀ تاریخی و مشهور قفقاز ـ اران گذاشته شده بود تا سپستر بتوانند آذربایجان واقعی، یعنی منطقۀ جنوب رود ارس را به آن ملحق سازند. اکنون، پس از گذشت بیش از یک سده از تصرف منطقۀ قفقاز به دست روسیه، باقروف با همان انگیزه، و اتحاد شوروی با بهرهبرداری از آن برخلاف شعارهای کمونیستی و به انگیزۀ اشغال شمال ایران و دستیابی به نفت شمال، نمایشنامۀ کهنه را از نو به صحنه آوردند (قس: رضا، 120-123).از آن زمان تا پایان جنگ جهانی دوم در 1324 ش / 1945 م، ایران که بهرغم میل به بیطرفی ناچار به همکاری با دولتهای متفق گردن نهاده بود، از بین 3 کشور اشغالگر آمریکا، انگلیس و شوروی، بیشترین آزار و فشار را ــ در مورد مسئلۀ آذربایجان ــ از شوروی دید که تقریباً تمام نیمۀ شمالی کشور را در اشغال نظامی خود داشت. ایران بااینکه در تمام طول جنگ در موضع انفعالی قرار داشت، میکوشید با نرمشی خاص در میان 3 متحد اشغالگر موازنه به وجود آورد، و ازاینرو اغلب دولتهای این دوره بهعلت نپذیرفتن فشار شوروی که بیشتر به معاملۀ ارباب و رعیتی با ایران گرایش داشت، استعفا میدادند و سقوط میکردند (نک : بیانی، 94). اتحاد شوروی در این مرحله، کوشش زیاد برای گرفتن امتیاز نفت شمال نشان داد؛ اما ناکامی در اخذ امتیاز 1323 ش / 1944 م، بهرغم پشتیبانی حزب توده، موجب شد تا برنامۀ خودمختاری آذربایجان را به اجرا درآورد (نک : فاوست، 47؛ بیانی، 142؛ قس: نظری، 90). بااینهمه، در همان دورۀ دولتهای بیثبات، دو لایحه در زمان صدارت صدرالاشراف در مجلس تصویب شد: ازدیاد بودجۀ ارتش، و تعویق انتخابات مجلس پانزدهم تا پس از خروج کامل نیروهای متفقین از کشور (فاوست، 57). این دو لایحه بسیار مهم بودند و سپستر نقشی حیاتی ایفا کردند؛ بهویژه لایحۀ دوم که دو سال بعد در زمان فعالیت فرقه و مذاکرۀ ایران و شوروی در مسکو، بسیار به کار آمد (نک : دنبالۀ مقاله).پس از پیروزی متفقین در جنگ معلوم شد شوروی مایل به بیرونبردن نیروهای خود از ایران نیست. بهویژه در آذربایجان، که اکنون دولت اتحاد شوروی بر روی موضوع آن متمرکز شده بود، از همان نخستین ماههای اشغال، وضع خاصی حاکم شده بود. حتى به گزارش سهیلی، وزیر خارجۀ وقت ایران، در بهمن 1320 / فوریۀ 1942، کسانی در جاهای مختلف آذربایجان به ایجاد زدوخوردهای منجر به قتل شماری از مردم اقدام میکردند و فشار میآوردند که مأموران دولتی اخراج شوند و ترکزبانان جای آنها را بگیرند. نیروهای شوروی نیز نهتنها به واحدهای ارتش ایران اجازۀ حرکت در منطقههای اشغالی نمیدادند، بلکه اصرار داشتند که از شمار نیروهای انتظامی هم کاسته شود. این وضعیت از 1320 تا 1325 ش / 1941 تا 1946 م که نغمۀ خودمختاری آذربایجان علنی شد، کمابیش در آذربایجان ادامه داشت. به گزارش سفیر انگلیس در ایران در مرداد 1324 / اوت 1945، هر گام دولت ایران در جهت اصلاح و آرامش در آذربایجان، با زور ارتش سرخ شوروی متوقف میشد (نک : بیانی، 118، 122، 134؛ قس: حسنلی، فراز، 22-23).در سال 1325 ش / 1946 م، ایران در یادداشتی از همۀ نیروهای اشغالگر خواست که ایران را ترک کنند (همو، آذربایجان، 95). دو دولت آمریکا و انگلیس همراهی نشان دادند، اما شوروی، برای گرفتن امتیاز نفت شمال، نیروهای خود را بهعنوان اهرم فشار در ایران نگه داشت (قس: همو، فراز، 9)؛ درعینحال، برای آنکه تا سرحد امکان با دوستان متفق همراهی نشان دهد و خود را پایبند پیمانهای بینالمللی بنمایاند، در فکر طرحی بود که در صورت ناگزیرشدن به ترک ایران براثر فشارهای جهانی، همچنان از امتیاز فشار بر ایران برخوردار بماند. سفیر وقت آمریکا در تهران، در شهریور 1324 / سپتامبر 1945 به دولت متبوع خود گزارش میدهد که شوروی احتمالاً اکنون به دنبال طرحی است تا وضع موجود را، پس از احضار نیروهایش تا اسفند 1324 / مارس 1946، همچنان تداوم بخشد. استالین در پاسخ پرسش تذکرآمیز نمایندگان آمریکا و انگلیس، دشمنی ایرانیها و نگرانی شوروی از خرابکاری آنان در نهادهای صنعتی نفت باکو را دلیل نگهداشتن ارتش سرخ در ایران اعلام کرد (نک : بیانی، 96، 101؛ قس: حسنلی، آذربایجان، 8)، که آشکارا بهانهای بیش نبود. براساس سندهای منتشرشده، باقروف به استالین گزارش داده بود که بهسبب عملیات تجسسی نفت در شمال ایران، فعلاً نتوانسته است موجهای جداییطلبی را در خراسان و گیلان و مازندران ایجاد کند، و به همین دلیل اکنون بیشتر بر روی آذربایجان و کردستان متمرکز شده است (همو، فراز، 64). در تیر 1324 / ژوئیۀ 1945، میر جعفر باقروف به مسکو احضار شد و پس از بازگشت، بهسرعت دست به کار تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان زد تا درصورت خروج نیروهای ارتش سرخ، اهرم فشار بر ایران همچنان در دست دولت شوروی باقی بماند (نک : همو، آذربایجان، 108-112؛ نیکبخت، 75).
یک سال پیش از قطعیشدن پایان جنگ بزرگ، اتحاد شوروی در آذربایجان دست به اقدامهای تبلیغاتی بسیار زیادی زده بود. مأموران آمده از آن سوی مرز، با جازدن خود در بین مردم محلی آذربایجان، بهویژه از وضع نابسامان روستاها و شهرها بهرهبرداری تبلیغاتی میکردند (همو، 74، 103). در اردیبهشت 1323 / مۀ 1944، سید جعفر پیشهوری که در آن هنگام مدیر روزنامۀ آژیر بود، درست همزمان با شکست شوروی در مذاکرۀ نفت کافتارزاده و بیمهری شوروی به ساعد مراغهای نخستوزیر، به تبریز رفت و دربارۀ آزادساختن خلق آذربایجان سخن گفت (حسنلی، فراز، 39-44).دولت اتحاد شوروی کوشش بسیار میکرد که از یک سو نمایندگان مجلس شورای ملی ایران از میان تودهایها و وابستگان به سیاست کلی شوروی انتخاب شوند، و از سوی دیگر در خود آذربایجان نیز دست به ساختن چهرههای سیاسی جعلی زد. روش کار آنان به دستور مستقیم استالین این بود که بهوسیلۀ نمایندگان مجلس و نیز چهرههای مشهور محلی، گامهای اصلاحی بزرگی همچون تقسیم زمین مالکان بزرگ میان روستاییان، پرداخت وامهای کمبهره به کشاورزان، توسعۀ محلی با راهسازی و کارهای همگانی، تأمین آب آشامیدنی شهرها و روستاها و بهبود بهداشت عمومی، و شماری کارهای فرهنگی را بهعنوان هدفهای خود برای مردم آذربایجان تبلیغ کنند. در کنار این تبلیغات، البته کار مسلحساختن تجزیهطلبان نیز پوشیده انجام میگرفت. سید جعفر پیشهوری، رئیس آیندۀ دولت دموکرات آذربایجان، عبدالصمد کامبخش، عضو مؤثر حزب توده و جاسوس شوروی، و چند تن دیگر، پنهانی به باکو فرستاده شدند تا دربارۀ تشکیل حزب دموکرات و خودمختاری آذربایجان آموزش نهایی به آنها داده شود (همو، آذربایجان، 101، 102، 105؛ رضا، 48). اتحاد شوروی در این زمان میخواست فرقۀ دموکرات، و دولت مستقل آذربایجان هرچه زودتر تشکیل شود.صبح روز 12 شهریور 1324 ش / 3 سپتامبر 1945 م، اعلامیهای به زبان ترکی بر دیوارهای تبریز، و سپس شهرهای دیگر آذربایجان همچون سراب، از تأسیس فرقه خبر داد. آن زمان تا خروج نیروهای شوروی از ایران طبق نشست پتسدام، 6 ماه باقی مانده بود و همین دلیل شتاب شوروی در کار فرقهسازی بود (همو، 38؛ حسنلی، فراز، 56-61؛ قس: جهانشاهلو، 110). حزب توده دفاتر و امکانات زیادی در شهرها داشت که در اختیار فرقۀ دموکرات آذربایجان قرار گرفت. به همۀ عضوهای کمیتۀ ایالتی حزب توده در آذربایجان دستور داده شد از عضویت حزب استعفا داده، عضو فرقۀ نوتأسیس دموکرات آذربایجان شوند. اگر در بین تودهایهای آذربایجان یا تودهایهای غیرمحلی آمده از تهران، کسانی هم معتقد راستین کمونیسم و مخالف این حرکت بودند، با فشار مأموران شوروی ناگزیر از اطاعت شدند. موجودیتیافتن یکشبۀ فرقه و عضوتراشیدن برای آن از میان تودهایهای سابق، سخت رسوا و انگشتنما شد (همو، 110-112، 116؛ بیانی، 109، 129، 130؛ رضا، 38-40؛ نیکبخت، 77، 79؛ قس: دانشیان، 199)، چنانکه از آذربایجان شوروی به مأمورانشان در ایران تلگراف شد که مراقبت کنند که تا اعلام موجودیت فرقه، هیچ اقدامی از سوی کمیتۀ مرکزی حزب توده که در آغاز چندان یکدست موافق این جریان به نظر نمیرسید، انجام نگیرد (حسنلی، آذربایجان، 109، فراز، 55؛ قس: نظری، 217- 218، که بر بیپایهبودن مخالفت اولیۀ حزب توده دلالت دارد). شمار قابلتوجهی از این پیوستگان ناگهانی، مردان خطرناک و شرور، از مهاجر و محلی، بودند که زیر فرمان مردی ناشناخته به نام غلامیحیى ــ که سپس به شرارت و غارتی بیسابقه پرداخت ــ گرد آمدند و همراه او عضو فرقه شدند (نک : نیکبخت، 51-63). در این مرحله دیگر هدف از فرقهسازی تقریباً روشن شده بود. در طول سال گذشته، بنابر گزارش کاردار آمریکا به سفارت خود در تهران، فرقهسازان میکوشیدند حسی از وطنپرستی، هرچند مصنوعی، به نمایش بگذارند و حرفی از جداییطلبی نبود؛ اما اکنون جذب شرورترین و بدنامترین اشخاص، هدف ایجاد شورش و القای ترس از سوی فرقه را آشکار میساخت (نک : بیانی، 126، 130-131).نخستین اجلاس عمومی فرقۀ دموکرات، مهر 1324 / اکتبر 1945، در تبریز با حضور 237 نماینده و مهمان، که شماری از آنان کارمندان دولت در آذربایجان بودند، برپا شد و 3 روز به طول انجامید. در این اجلاس اساسنامۀ فرقه تصویب، و هیئت رهبری آن به ریاست پیشهوری تعیین شد (حسنلی، آذربایجان، 137، فراز، 66). در گزارش کاردار آمریکا در تبریز (آبان 1324 / نوامبر 1945)، حرکتهای فرقه در تبریز، با کمک چندین هزار نیروی آمده از شوروی، به قصد کودتا تفسیر شده است (نک : کردها ... ، 29-30). در 21 آذر 1324 ش / 12 دسامبر 1945 م، مجلس ملی آذربایجان با هیجان بسیار افتتاح شد. در این مجلس، پیشهوری بهعنوان نخستوزیر، 10 وزیر، رئیس مجلس، رئیس دیوان عالی قضا، و همچنین دادستان کل آذربایجان هم معرفی شدند. غلامیحیى نمایندۀ خوی، سلماس و اورمیه در مجلس آذربایجان شد. پیشهوری با ایجاد وزارت خارجه مخالفت کرد و آذربایجان را خودمختار، اما همچنان در ترکیب دولت ایران خواند (حسنلی، آذربایجان، 188-190؛ قس: دانشیان، 199-201). پیش از پایان آذرماه 1324، تمام مکانهای حساس تبریز به تصرف دموکراتها درآمده بود. زنجان هم بهدست دموکراتها افتاد و جهانشاهلو، به درخواست پیشهوری، از زنجان به تبریز رفت تا معاون او گردد (فاوست، 59؛ جهانشاهلو، 133). تهران در آغاز، در برابر این رویدادها در شگفتی فرورفت (حسنلی، همان، 130).مرتضىقلی بیات، استاندار رسمی آذربایجان که برای مذاکره به تبریز آمده بود، پس از چند نشست با پیشهوری به توافق نرسید و ناگزیر به تهران بازگشت (همو، فراز، 90-95). غلامیحیى دانشیان، به فرماندهی نیروی نظامی فرقه که اکنون خود را «فدایی» مینامیدند، منصوب شده بود. گزارش فرماندهی لشکر سوم آذربایجان به تاریخ 26 آبان 1324 ش / 17 نوامبر 1945 م اعلام میکرد که شورویها مردم روستاهای آذربایجان را مسلح کردهاند. بهعلاوه فداییان دموکراتْ پاسگاهها و پادگانهای نیروهای مسلح و ژاندارمری را اغلب با ترفندهایی وادار به تسلیم میکردند و سپس همگی را میکشتند. از مدتی پیش و هم پس از اعلام موجودیت فرقه، افسران وابسته به سازمان نظامی حزب توده، از تهران و سراسر ایران برای پیوستن به فرقه و آموزش نظامی فداییان به تبریز اعزام میشدند (اخگر، 19-20؛ بیانی، 221؛ رضا، 33، 35-37؛ قس: دانشیان، 200-201).در این مرحله، مهمترین هدف فرقه، واداشتن پادگان تبریز، و پس از آن اورمیه (رضاییه) به تسلیم و دستیافتن به سلاحهای آنها بود. چند روز بحرانی در تبریز سپری شد. فرماندهی لشکر، به فرمان تهران، حاضر به تسلیم پادگان نبود و پیام فرستاد که در صورت هرگونه اقدامی از سوی دموکراتها، مقاومت خواهد کرد. نیروهای ارتش سرخ در تبریز آرایش جنگی به خود گرفتند. پس از چندین تماس با تهران، سرانجام برای جلوگیری از خونریزی دستور تسلیم پادگان تبریز رسید، گرچه دو ساعت پیشتر، پادگان تسلیم فرقه شده بود (حسنلی، همان، 95-97، آذربایجان، 192-195؛ بیانی، 222-230).انتقاد از فرماندهی لشکر و استاندار آذربایجان (نک : همو، 224)، باتوجهبه حضور پررنگ نیروهای ارتش سرخ در تبریز و نقش مزورانۀ کفیل سفارت شوروی، یقیناً وارد نیست. پادگانهای شهرهای کوچکتر هم به دستور فرماندهی تبریز، یکبهیک تسلیم شدند و کل سلاحهای موجود در آنها به دست دموکراتها افتاد؛ اما پادگان اورمیه شجاعانه مقاومت میکرد. اتحاد شوروی بهسختی فشار میآورد که اورمیه هم تسلیم شود، زیرا میخواست تا پیش از 24 آذرماه / 15 دسامبر، زمان نشست نمایندگان کشورهای پیروز جنگ در مسکو، تمام آذربایجان به دست فرقه افتاده باشد؛ اما نیروهای دموکرات، بهرغم فشارها و تهدیدهای شورویها به فرماندهی پادگان اورمیه نتوانستند کاری از پیش ببرند. پس ارتش سرخ خود وارد عمل شد و آنجا را محاصره کرد. پادگان اورمیه در 28 آذرماه باتوجهبه آنکه ذخیرۀ جنگی رو به اتمام بود و ارتباط با تهران و حمایت لجستیکی هم قطع شده بود و بعضی ملاحظات دیگر، ناچار تسلیم شد (نک : همو، 230-240؛ اخگر، 32-35).با سقوط دو پادگان تبریز و اورمیه، آذربایجان یکسره به دست دموکراتها افتاد. آنچه در این مرحله از موجودیت فرقه جلب توجه میکند، گرایش کاملاً قومگرایانۀ رهبری دموکراتها، و تکیه بر زبان ترکی است که کاملاً مخالف شعار اولیۀ کمونیستی فرقهسازان بود. هدف از آن نیز جداییانداختن بین ترک و فارس، جداساختن آذربایجان از پیکر ایران، و درنهایت الحاق آن به آذربایجان شوروی بود (قس: فاوست، 83؛ رضا، 164-165). باوجود تبلیغات اولیۀ فرقه و نمایش وطنپرستی، اکنون دیگر هدفهای جداییخواهانۀ فرقه کاملاً روشن و آشکار شده بود. حتى نظامنامۀ داخلی مجلس آذربایجان نیز برای تصویب به مسکو فرستاده شد. پیشهوری بهصراحت تشکیل دولت کاملاً مستقل جمهوری دموکراتیک آذربایجان را امضاء و اعلام کرد (حسنلی، فراز، 92-93؛ اخگر، 37).فرقه که خود را دولتی ملی و مدافع کشاورزان نمایش میداد، زمینهای خالصه و املاک خانهای مخالف را تقسیم کرد، اما املاک خانهای موافق با فرقه، از تقسیم مصون ماند. درعینحال برای ایجاد رُعب و اطاعت، نیروهای مخصوص ترور مخالفان فرقه از باکو وارد آذربایجان شدند. سازمانی به نام «آختاریش» برای شناسایی و دستگیری مخالفان در سراسر آذربایجان تشکیل گردید. غلامیحیى هم ژنرال شد و با تصویب لایحۀ دادگاه صحرایی، به قصد اعدام فوری مخالفان فرقه، همراه با دو لایحۀ قشون قزلباش و ادارۀ فداییان در مجلس آذربایجان، این حلقه را تکمیل کرد (نیکبخت، 100-102، 114-115، 144-146؛ رضا، 42؛ بیانی، 155). فداییان همراهِ غلامیحیى که همه از ماجراجویان شرور و بدنام مهاجر بودند، در تمام شهرها و روستاهای آذربایجان آشکارا به غارت داراییهای مردم برخاستند. غلامیحیى برای آنکه موقعیتی محکمتر بیابد، سهمی از داراییهای غارتشده را نیز به شوروی ارسال میکرد؛ ازجمله در یک نوبت دهها خروار پنیر و روغن، 250هزار رأس گوسفند، و 10هزار رأس گاو، گاومیش و گوساله به آن سوی مرز فرستاد (جهانشاهلو، 134-135، 166-167).از سوی دیگر، شورویها بر حکومت فرقۀ دموکرات فشار میآوردند که با حکومت خودمختار کردستان در مهاباد، که آن نیز ساختۀ شوروی در زمان اشغال ایران بود، همکاری کند. گزارش کاردار آمریکا در تبریز (29 دی 1323 ش / 19 ژانویۀ 1945 م)، و نیز گزارش مأمور بریتانیا (مهر 1324 / اکتبر 1945) نشان میدهد که مهمترین سرکردگان کرد مورد حمایت و توجه شورویها بودند ( کردها، 15، 28؛ جهانشاهلو، 135-140). بااینحال، ارتباطی مهم بین دو سازمان ایجاد نشد، زیرا حکومت مهاباد، در تحلیل نهایی تابعیت دولت مرکزی را بر تابعیت تبریز که خواست شوروی بود، ترجیح میداد (نک : پسیان، 2 / 174).فرقۀ دموکرات آذربایجان، برای پیشبرد کارهای اقتصادی حکومت، به انتشار اسکناس مخصوص حکومت فرقه دست زد. اسکناسهای یک، دو، 5، 10 و 50تومانی، با جملهای ترکی به مضمونِ «خزانهداری حکومت ملی آذربایجان ضامن این سند است» در باکو چاپ، و به تبریز حمل میشد. نیز فروشگاهی دولتی در تبریز تأسیس شد، ولی هیچوقت نتوانست کالا به قدر کافی عرضه کند. در سراب نیز تجربۀ آن موفق از کار درنیامد (نیکبخت، 151-152؛ حسنلی، همان، 124). پول ایرانی هم در جریان بود. فرقه برای بهجریانافتادن اسکناس خود، معمولاً پول ایرانی میگرفت و بقیه را اسکناس آذربایجانی پس میداد (رضا، 38).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید