دکن
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245633/دکن
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
دَکَن، سرزمینی کهن در جنوب شبهجزیرۀ هند که امروزه بخش عمدۀ آن در ایالت مهاراشترا، و بخشهایی نیز در ایالتهای آندراپرادش، تلنگآندرا و کارناتاکا (کرناتک) قرار دارد (جوشی، «جغرافیا ... »، 3؛ ایرانیکا، VII / 181).نام دکن در دو کتاب مهابهاراتا و رامایانا به زبان سنسکریت به دو صورت دکشیناپتها، و در برخی منابع دیگر به صورت دکشینا آمده که به معنای ناحیه، سرزمین یا ولایت جنوب است و اشارهای دارد به محل برآمدن خورشید. بعدها این نام در زبانهای فارسی و اردو بهصورت دکن یا دکهن پتهان درآمد که دکهن همان جنوب، و پتهان نام شهری واقع در جنوب بود، درحالیکه در برخی از متون سنسکریت بهصورت پرتهوی پرتیشتهان نیز ضبط گردیده است (پنچاکیانه، 405؛ جوشی، همانجا؛ مانسینگه، 178؛ جانسن، 184). هندوشاه استرابادی (چ تهران، 1 / 30) دربارۀ وجه تسمیۀ دکن در تاریخ خود آورده است که حام پسری به نام هند داشت که او نیز صاحب 4 پسر بود و چون سومین پسر که دکن نام داشت، مسئولیت آبادانی منطقهای را برعهده گرفت، این منطقه به نام او دکن نامیده شد.در منابع دورۀ اسلامی از دکن تا پیش از سلطنت سلطان محمد تغلق (725-752 ق / 1325-1351 م) اطلاع چندانی در دست نیست (لینپول، 178)، و از این دوره است که عصامی در میانههای سدۀ 8 ق / 14 م در فتوح السلاطین (ص 469، 491)، آنجایی که فتوحات محمد بن تغلق را میستاید، در اشاره به نواحی جنوبی هند، از نام «دکهن» استفاده کرده است. به نظر میرسد از آن پس، نویسندگان فارسیزبان سدۀ 9 ق / 15 م، برای سهولت در تلفظ، نام دکهن را به دکن تبدیل کردند که برای نمونه، میتوان از هندوشاه استرابادی (همان چ، 1 / 51) نام برد که وقتی دربارۀ شورش یکی از راجپوتان فرقۀ بیس به نام راجه آننددیو و تصرف نواحی مختلف هند توسط وی نوشته، در کنار مالوه، نهرواله، مرهت و برار، از دکن نیز نام برده است.
وسعت فلات دکن حدود 600 کمـ2 است که از غرب به شرق بهتدریج از شیب آن کاسته میشود (مانسینگه، همانجا؛ جانسن، 185؛ « بریتانیکا ... »، II / 28). تعیین دقیق محدودۀ جغرافیایی دکن تا پیش از ورود مسلمانان به این سرزمین (693 ق / 1294 م)، و حتى پس از آن، دشوار است و دراینخصوص میان پژوهشگران اختلافنظر وجود دارد. برخی دکن را شامل کل شبهجزیرۀ جنوب هند دانستهاند که در شمال آن سلسلهکوههای ویندهیا و رودخانۀ نربدا قرار گرفته («فرهنگ ... »، XI / 205)، و برخی دیگر مانند ژووو دوبروی (بهنقل از جوشی، نک : همانجا)، دکن را منطقهای دانستهکه از شمال به رودخانههای ماهانَدی، از شرق به خلیج بنگال، از غرب به دریای عرب و از جنوب به تپههای نیلگیری و پِنار جنوبی محدود شده است و با این تعریف، دکن شامل مناطق ساحلی و فلات اصلی دکن میشد. این شبهجزیره را بهلحاظ ساختمانی (فیزیوگرافیک) به 5 بخشِ گات غربی یا سهیادری، فلات دکن شمالی، فلات دکن جنوبی، فلات شرقی و گات شرقی تقسیمبندی کردهاند (همانجا). نهایتاً اینکه در یک تعریف کلی دربارۀ محدودۀ جغرافیایی دکن، میتوان گفت: دکن منطقهای است که در شمال آن رشتهکوههای ستپورا و ویندهیا، که به سبب ارتفاع بلند، دکن را از شمال هند جدا میکند؛ در غرب آن رشتهکوههای گاتهای غربی؛ و در شرق آن رشتهکوه گاتهای شرقی قرار دارند (همان، 23-24؛ جانسن، 184؛ « بریتانیکا»، II / 27-28).آبوهوای دکن خشک است، اما مناطق ساحلی بهسبب نزدیکی با خلیج بنگال آبوهوایی گرم و مرطوب دارد. دکن 3 فصل دارد: تابستانهایی گرم و مرطوب، بهار با بارانهای بسیار و هوایی خنک، و زمستان با هوایی ملایم و بدون بارش (کرمی، 6-7؛ «بریتانیکا»، II / 29). رودخانههای متعددی در دکن جریان دارد که اصلیتریـن آنها عبارتانـد از: رودخانۀ گوداوری و شاخابـههای آن، نربدا، تاپتی، پنار، کاوری، تنگابهدرا، و کریشنا که از غرب به شرق جریان دارند؛ کاوری از گاتهای غربی سرچشمه میگیرد. تمام این رودخانهها پس از طی مسافتی طولانی و آبیاری بخشهایی بزرگ از فلات دکن، سرانجام به خلیج بنگال میریزند (جوشی، «جغرافیا»، 5-6, 13-16, 24؛ جانسن، 184-185؛ « بریتانیکا»، همانجا). فلات دکن دارای معادن سنگ غنی است و در جنوب آن معادن طلا، منگنز، آهن، کروم، مس، و در دیگر نقاط، معادن سرب و زینک وجود دارد. ناحیۀ گلکنده نیز دارای معادن سنگ ازجمله طلا ست، اما آنچه این منطقه را مشهور کرده، معادن الماسی است که با نام الماسهای گلکنده شهرت جهانی دارند. مواد خامی که برای ساخت بناهای باشکوه در جنوب دکن ازجمله بیجاپور مورد استفاده قرار میگرفت، از معادن موجود در دکن تأمین میشد (جوشی، همان، 5-6).کشاورزی در دکن بهسبب آبوهوای خشک آن دشوار است. این سرزمین همواره با قحطی روبهرو بوده، اما رسوبات آتشفشانی حاصلخیز در دشت میان رودخانههای کریشنا و گوداوری و ترکیب این رسوبات با آب رودخانهها ــ بهویژه در قسمت شمالی فلات دکن که بیشتر شامل ایالت مهاراشترای کنونی است ــ زمینۀ مساعدی را برای رونق کشاورزی فراهم آورده است، و در طول تاریخ نیز موجب جذب بیشتر جمعیت، و آبادترشدن اطراف رودخانهها شده است (همان، 5, 13-16, 24؛ جانسن، همانجا). از عمده محصولات کشاورزی دکن باید از پنبه نام برد که پس از تبدیل به محصولات نساجی، به دیگر نقاط جهان نیز صادر میشود (جوشی، همان، 5, 13-16, 24-26؛ جانسن، همانجا).
دکن از مناطق حائز اهمیت در ادوار مختلف، و از مراکز مهم حکومت سلاطین مسلمان در هند است. این سرزمین، تاریخی پرفرازونشیب دارد که بیارتباط با شرایط خاص جغرافیایی آن نیست. از ساکنان اولیه و پیش از تاریخ دکن اطلاعی در دست نیست و این بخش در پردهای از ابهام قرار دارد. مهاراشترا، کرناتک و تلنگآندرا (تلنگانه) 3 منطقۀ مهم دکن تا پیش از ورود مسلمانان بودند. از سدۀ 1 تا 7 ق / 6 تا 13 م پادشاهیهای چالوکیا، راشتراکوتا، چالوکیای متأخر، هویسلاس و خاندانهای یادواس و کاکتیاس بر نواحی مختلف دکن فرمانروایی داشتند و بیشتر درگیر منازعههای دائمی میان خود بودند (جوشی، همان، 6-13؛ همو و مهدی حسین، 31؛ «فرهنگ»، VIII / 177-178؛ «نبرد ... »، 215؛ « بریتانیکا»، II / 29). افزونبر آنها زمیندارانی نیز بودند که بر محدودههای کوچکتری در جایجای دکن حکومت میکردند. هندوشاه در تاریخ خود (برای نمونه، نک : چ تهران، 1 / 32-35، 42-43، 51) بارها به درگیریهای میان آنها اشاره کرده است. وی در آنجایی که دربارۀ حام و پسرانش و وجه تسمیۀ دکن سخن گفته، افزوده است که دکن خود 3 پسر به نامهای مرهته و کتهر و تلنگ داشت و ملک خود را میان آنها تقسیم کرد. او تأکید کرده است که در زمان تألیف کتابش، هنوز نسلهای این 3 قوم در دکن زندگی میکردند (همان چ، 1 / 30). پس از ورود مسلمانان به شبهقاره، سلاطین دهلی که تمرکز خود را برای گسترش قلمروشان معطوف به شمال هند کرده بودند، تا اواخر سدۀ 7 ق / 13 م فرصت نیافتند به مناطق دورتر، مانند دکن توجه کنند. برای نخستینبار در دورۀ فیروز شاه خلجی (سل 689- 694 ق / 1290-1295 م) بود که سپاهیان او به فرماندهی علاءالدین خلجی در 693 ق به دکن لشکر کشیدند و یک سال بعد با شکست پادشاهی کوچک هندوی یادواس، ضمن تصرف و غارت پایتخت او، دیوگیری، این پادشاهی را خراجگزار خلجیان کردند (برنی، 220؛ هندوشاه، همان چ، 1 / 336-337؛ داف، 208؛ قس: جوشی و مهدی حسین، 32-33، تاریخ 695 ق را برای این وقایع آوردهاند)، و این سرآغازی بود برای تداوم لشکرکشیها و پیروزیهای دیگری که در دورۀ سلطنت علاءالدین خلجی (695-715 ق / 1296-1315 م) نصیب خلجیان شد (نک : برنی، همانجا، نیز 299-300، 320-321، 324، 332).در اوایل سدۀ 8 ق / 14 م پادشاهیهای کوچک یادواس، کاکادیاس، هویسالا و پاندیاس در دکن متحد شدند، اما رقابت و درگیری میان آنها به ملک کافور کمک کرد تا بهتدریج و گاه با سیاستِ تحریک یکی بر ضد دیگری، آنها را شکست دهد. سرانجام در دورۀ غیاثالدین تغلق (حک 720-725 ق / 1320-1325 م)، و جانشین او محمد بن تغلق (حک 725-752 ق / 1325-1351 م)، مقاومت پادشاهان محلی دکن درهمشکست و قلمرو آنها ضمیمۀ سلطنت دهلی شد (آرورا، 98). یکی از وقایع دورۀ محمد بن تغلق سرکوب شورش بهاءالدین گرشاسب، از امرای بزرگ و زمینداران ساغر دکن، توسط خواجه جهان بود (نک : هندوشاه، همان چ، 1 / 454-455). محمد بن تغلق پس از اینکه به تلنگانه یورش برد، در 728 ق / 1328 م تصمیم گرفت برای نظارت به دکن، که بستر مناسبی برای شورشها بود، پایتخت خود را از دهلی به دیوگیری ــ که خود نامش را به دولتآباد تغییر داده بود ــ منتقل کند. این طرح نهتنها کمک چندانی به اوضاع آشفتۀ دکن نکرد، بلکه بیشتر موجب نارضایتی مردمی شد که بهاجبار به دولتآباد منتقل شده بودند (نک : برنی، 473-474؛ هندوشاه، همان چ، 1 / 455 بب ؛ نهاوندی، 1 / 347- 348).در 746 ق / 1345 م، امیران نظامی مستقر در دکن، بر ضد محمد بن تغلق شورش کردند و فرمانده خود اسماعیل خان مُخ افغان را با عنوان سلطان ناصرالدین به حکومت دکن برگزیدند (هندوشاه، همان چ، 2 / 233-234). دو سال بعد (748 ق / 1347 م) حسن کانگو، ملقب به ظفرخان که در اصل افغانیتبار بود (نک : جوشی، «پادشاهی ... »، 248)، از سوی امرا، و بنابه نوشتۀ هندوشاه (همان چ، 2 / 237)، به پیشنهاد خود سلطان ناصرالدین، با عنوان ابوالمظفر علاءالدین بهمن شاه (حک 748- 759 ق / 1347- 1358 م)، سلسلۀ بهمنیان دکن را بنیان گذاشت (همان چ، 2 / 237- 238؛ بدائونی، 1 / 236). اگرچه حسن کانگو راجههای تلنگانه و ویجایانگر را به اطاعت خود درآورد، اما در دورۀ جانشین او، محمد شاه اول (حک 759-776 ق / 1357-1374 م)، کشمکش بهمنیان با حکومت ویجایانگر به اوج خود رسید (EI2, III / 417). تا دورۀ علاءالدین احمد شاه دوم (حک 838-862 ق / 1435- 1458 م)، پیروزیهای بزرگی نصیب بهمنیان شد و آنها بر سرتاسر شمال دکن چیرگی یافتند و کُنکَن نیز به اطاعت آنها درآمد (داف، 222)، اما اختلافهای پایانناپذیر میان دو دستۀ آفاقیان (شیعیان مهاجر به دکن) و دکنیان که در خدمت بهمنیان بودند، و اعلان استقلال برخی امرا، بهتدریج زمینههای تجزیۀ قلمرو آنها را فراهم آورد تا اینکه سرانجام، در نتیجۀ ضعف حکومت مرکزی با درگذشت سلطان کلیمالله، سلسلۀ بهمنیان به پایان رسید (نک : طباطبا، 204؛ هندوشاه، چ تهران، 2 / 505- 509).بهمنیان مقتدرترین سلسلۀ مسلمان دکن بودند و مناطق وسیعی در دکن، از خلیج بنگال در شرق تا دریای عرب در غرب، و از ویجایانگر در جنوب تا گجرات در شمال را زیر فرمان خود داشتند (نک : همان چ، 2 / 252-256؛ جوشی، همان، 256-257؛ هِـیگ، «پادشاهی ... »، 377)، اما روابط آنها با پادشاهی ویجایانگر که توسط هندوها در 736-737 ق / 1336 م در دکن تأسیس شده بود، همواره خصمانه بود و در فاصلۀ سالهای 750-886 ق / 1349-1481 م، 8 جنگ میان آنها روی داد (نهرو، 1 / 398- 399؛ سوبرامانیام، 81, 88-91؛ «دائرةالمعارف ... »، I / 373).پس از برافتادن بهمنیان، قلمرو آنها در دکن میان 5 سلسلۀ مسلمان تقسیم شد: عمادشاهیان (حک 890-980 ق / 1485-1572 م) در بخش شمالی مرزهای بهمنیان با مرکزیت برار؛ بریدشاهیان (حک 897- 1018 ق / 1492- 1609 م) در دکن مرکزی با مرکزیت بیدر؛ نظامشاهیان (حک 896- 1009 ق / 1491-1600 م) در شمال غربی با مرکزیت احمدنگر؛ عادلشاهیان (حک 895-1097 ق / 1490-1686 م) در جنوب غربی با مرکزیت بیجاپور؛ و سرانجام قطبشاهیان (حک 918- 1098 ق / 1512-1687 م) در شرق با مرکزیت گلکنده (نک : طباطبا، 155، 204؛ هندوشاه، همان چ، 2 / 508- 509، نیز 3 / 26-27؛ خافیخان، 3 / 370).از میان این سلسلهها، بریدشاهیان و عمادشاهیان (ه مم)، اهل تسنن، و 3 سلسلۀ دیگر شیعهمذهب بودند (نوایی، 74)، که گاه این دو گرایش به درگیری و رقابت میان آنها دامن میزد. مؤسس عمادشاهیان که نخستین سلسلهای بودند که از قلمرو بهمنیان جدا شدند، فتحالله عمادالملک بود که در 890 ق / 1485 م استقلال خود را اعلام کرد. میان عمادشاهیان با نظامشاهیان و متحدان آنها همواره درگیریهایی وجود داشت که برخی اوقات سبب دخالت سلطان گجرات نیز میشد، چنانکه در پی تقاضای کمک علاءالدین عمادشاه (حک 910-936 ق / 1504-1530 م)، در فاصلۀ سالهای 934-936 ق / 1528-1530 م، سلطان بهادر گجراتی چندینبار به دکن لشکر کشید و نواحی تحت اختیار بریدشاهیان را مورد تاختوتاز و غارت قرار داد (نک : تتوی، 446، 449، 454). پس از اینکه برهان عمادالملک (حک ح 968-976 ق / 1561- 1568 م) توسط وکیلالسلطنۀ خود تفال خان به زندان انداخته شد، تفال خان در 976 ق به نام خود خطبه خواند، اما مرتضى نظامشاه اول (حک 972-996 ق / 1565- 1588 م) به او مجال نداد و پس از دستگیری و قتل تفال خان و اطرافیانش، برار را ضمیمۀ خاک نظامشاهیان کرد (نک : خافیخان، 3 / 192-193، 204، 464).بنیانگذار سلسلۀ نظامشاهیان، احمد نظامشاه (حک 896-914 ق / 1491- 1508 م) بود که با تصرف ولایت جنیر در 900 ق / 1495 م شهری بزرگ را در وسط آن بنا نهاد که به نام خودش احمدنگر نامیده شد (طباطبا، 212-213، 216؛ خافیخان، 3 / 124؛ داف، 265-266). چون نوبت به سلطنت مرتضى نظامشاه اول (حک 972-996 ق / 1565- 1588 م) رسید، برادرش برهان نظامالملک دوم (حک 999-1003 ق / 1591-1595 م) که رقیبش بود، برای چیرگی بر او به اطاعت اکبر شاه (حک 963-1014 ق / 1556-1605 م) درآمد و سپس با کمک گرفتن از سپاهیان بابری، به قدرت رسید (احمد، نظامالدین، 3 / 75-77). اکبر شاه در 1008 ق به دکن لشکرکشی کرد و پس از فتوحاتی چند، موفق شد در 1009 ق قلعۀ احمدنگر را نیز تصرف کند، و از آن پس حکمرانان این شهر با تأیید پادشاه بابری بر این شهر فرمان میراندند (هندوشاه، همان چ، 2 / 224-225؛ خافیخان، 1 / 213-214؛ حسینی، 39).بریدشاهیان سلسلۀ محلی دیگری بودند که مؤسس آن قاسم اول برید (حک 897-910 ق / 1492-1504 م) از دولتمردان برجستۀ دربار بهمنیان (نک : طباطبا، 141؛ هیگ، «ضعف ... »، 423) و حکمران بیدر بود. او با شورش بر ضد محمود شاه دوم بهمنی (حک 887-924 ق / 1482- 1518 م) در 897 ق حکومت خود را در دکن تشکیل داد (طباطبا، 141-145؛ هندوشاه، چ کانپور، 2 / 176؛ داف، 266). اگرچه امیر برید پس از درگیریهای میان عادلشاهیان و بریدشاهیان، و تصرف بیدر به دست اسماعیل عادلشاه، موفق شد آن را باز پس گیرد (طباطبا، 301؛ هندوشاه، همان چ، 2 / 177)، اما باتوجهبه قدرت بیشتر سلاطین عادلشاهی، سرانجام ابراهیم عادل شاه دوم (حک 988-1035 ق / 1580-1626 م) بیدر را گرفت و نواحی تحت فرمان بریدشاهیان را بر قلمرو خود افزود (جوشی، «عادلشاهیان ... »، 347-348).عادلشاهیان (ه م)، یکی از قدرتمندترین سلسلههای محلی بودند که در فاصلۀ سالهای 895-1097 ق / 1490-1686 م در دکن با مرکزیت بیجاپور فرمانروایی داشتند. بنیانگذار این سلسله، یوسف عادلشاه (حک 895-916 ق / 1490-1520 م)، در اقدامی بیسابقه در 911 ق به پیروی از شاه اسماعیل صفوی و برای نخستینبار در تاریخ شبهقاره، خطبۀ روز جمعه را به نام ائمۀ اثناعشر خواند (هندوشاه، همان چ، 2 / 2-4، 11)؛ عملی که از یکسو سبب نزدیکی او به پادشاهان صفوی شد، اما ازسوی دیگر ناخرسندی و حساسیت پادشاهان بابری را برانگیخت. عادلشاهیان در اوج قدرت خود یکی از نیروهای مطرح دکن بودند، چنانکه علی عادلشاه اول (حک 965- 988 ق / 1558-1580 م) موفق شد با اتحاد و همراهی سلاطین بریدشاهی، قطبشاهی و نظامشاهی در 972 ق / 1564 م در محلی به نام تالیکوت (تالیکوته) رهبر ویجایانگر را شکست دهد (نک : همان چ، 2 / 150- 158)، اما اختلاف میان شاهزادگان و درگیری آنها برای تصاحب قدرت، سبب ضعف روزافزون عادلشاهیان و دخالت امرا و بزرگان دربار در تعیین سلطان مورد حمایت آنان گردید تا جاییکه پس از کشتهشدن علی عادلشاه (27 صفر 988 ق / 13 آوریل 1580 م)، برادرزادۀ او، ابراهیم عادلشاه دوم، با تلاش برخی امرای دربار مانند کاملخان و فتحالله شیرازی بر تخت نشست (طباطبا، 510؛ هندوشاه، همان چ، 2 / 47؛ ابوالفضل، 3 / 298). شاه جهان (حک 1037- 1068 ق / 1628- 1658 م) در 1046 ق به بیجاپور لشکرکشی کرد و عادلشاه را وادار کرد تا سالیانه دومیلیون روپیه برای دربار بابریان ارسال کند. در دورۀ اورنگزیب از 1096 ق / 1685 م به بعد حملات پیاپی لشکریان بابری به بیجاپور آغاز شد و سرانجام در 1097 ق، همزمان با دورۀ سلطنت اسکندر عادلشاه بود، که عادلشاهیان شکست خوردند و بیجاپور و دیگر نواحی تحت اختیار آنها ضمیمۀ امپراتوری بابریان شد (شاهنوازخان، 3 / 916).از دیگر سلسلههای مسلمان دکن، قطبشاهیان (ه م) بودند که توسط سلطانقلی قطبالملک (حک 918-940 ق / 1512-1523 م) بنیان گذاشته شد. در 1000 ق / 1592 م، شهر بهاگنگر (حیدرآباد بعدی) به دستور محمدقلی شاه (د 1024 ق / 1615 م) ساخته شد و او پایتختش را از گلکنده به این شهر منتقل کرد (همانجا؛ خافیخان، 3 / 384-385). روابط نزدیک میان عبدالله قطبشاه (حک 1020-1083 ق / 1611-1672 م) و دربار صفوی در ایران چنان خشم شاهجهان را برانگیخت که در 1044 ق / 1634 م به دکن لشکر کشید و سلطان قطبشاهی را وادار کرد تا به نامش خطبه خوانده و سکه ضرب کند و از ترویج شیعهگری دست بردارد (همو، 3 / 393-394). در 1097 ق / 1686 م اورنگزیب (حک 1068- 1118 ق / 1657-1706 م) پس از تصرف بیجاپور، به سوی حیدرآباد و گلکنده رفت و با تصرف قلعۀ گلکنده، این ناحیه از دکن نیز ضمیمۀ پادشاهی دهلی شد (همو، 3 / 420-421؛ قس: زامباور، 440، که سال 1098 ق را ذکر کرده است).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید