دَقیقی، ابومنصور
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245631/دَقیقی،-ابومنصور
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404
چاپ شده
23
دَقیقی، ابومنصور محمد بن احمد (مق نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / نیمۀ دوم سدۀ 10 م)، شاعر پارسیگوی و از نخستین حماسهسرایان در تاریخ ادبیات فارسی. دربارۀ زندگی دقیقی بهویژه موضوعاتی مانند نام، لقب، محل تولد، مذهب و زمان مرگ وی اختلاف است و دراینباب، اطلاعاتی پراکنده و بیشتر متناقض در منابع ثبت شده است. عوفی (2 / 11) و هدایت (1(2) / 792)، او را محمد بن احمد نامیدهاند (نیز نک : احمدعلی، 2 / 138)، اما کسانی مانند آذر بیگدلی از وی با نام منصور بن احمد (ص 341)، و صبا با نام محمد بن محمد بن احمد (ص 361) یاد کردهاند. فروزانفر با ذکر دلایلی، نظر عوفی را میپذیرد و دیگر نامها را تحریفشده میداند (مباحثی ... ، 50، تاریخ ... ، 108). بیرونی به یک حماسهسرا به نام ابوعلی محمد بن احمد بلخی اشاره دارد (ص 114)، که برخی مانند نولدکه و تقیزاده (نک : ص 15-16)، این شخص را دقیقی دانستهاند. دربارۀ کُنیۀ او یعنی ابومنصور، هیچ تردیدی نمیتوان روا داشت، چرا که فردوسی او را با این کنیه نامیده است (1 / 12). عوفی قدیمیترین کسی است که دربارۀ لقب شاعر، یعنی دقیقی، سخن گفته است. او علت انتخاب این لقب را چنین بیان داشته است: «شعر دقیقی از کار دَقّ و تار دِقّ، دقیقتر است و او را به سبب دقت معانی و رقت الفاظ، دقیقی گفتندی» (همانجا)؛ اما فروزانفر به دلایل لغوی و نحوی این دلیل را مردود میشمارد و معتقد است که لقب دقیقی، برگرفته از «دقیق» به معنی آرد است و احتمالاً او یا پدر و یا نیاکانش به فروش آرد و یا شغل آسیابانی اشتغال داشتهاند (سخن ... ، 13، مباحثی، 51). صفا زمان تولد دقیقی را میان سالهای 320-330 ق دانسته است (حماسهسرایی ... ، 163، تاریخ ... ، 1 / 409). دربارۀ محل تولد او نیز اختلافنظر وجود دارد. عوفی او را برآمده از توس / طوس میداند (همانجا). هرچند علاوه بر توس، شهرهایی مانند بلخ، بخارا و سمرقند به عنوان محل تولد دقیقی مطرح شده است (نک : آذر، نیز صبا، همانجاها). ناگفته نماند که خالقی با دلایل متقن، شهر توس و نه جای دیگر چون بخارا یا سمرقند را محل تولد دقیقی دانسته است (ص 122-125)، زیرا: 1. قول عوفی به دلایل مختلف، ازجمله به دلیل آنکه خود، اهل بخارا بوده است، بر دیگر اقوال رجحان دارد؛ 2. در میان ابیات برجایمانده از دقیقی، چند بیتی هست که شاعر در زمان حضور خود در دربار چغانیان و بخارا، از دوری وطن، شکایت دارد؛ 3. در دورۀ سامانیان، دو مرکز عمدۀ ادبی وجود داشت: نخست، طوس که مردم آن شیعی بودند و به موضوعاتی مانند حماسههای ایرانی علاقه نشان میدادند، مانند سرودههای فردوسی و دقیقی؛ دوم، بخارا که ساکنان آن سنی بودند و به موضوعات اخلاقی گرایش داشتند، مانند آفریننامه و سندبادنامه. از چندوچون تحصیلات ادبی دقیقی اطلاعات کافی در دست نیست، اما روشن است که در سالهای جوانی به سِلکِ مدیحهسرایانِ حاکمان محلی در خراسان بزرگ درآمد و به ستایش بزرگان و شاهان دو سلسلۀ بزرگ آن روزگار، یعنی سامانیان و چغانیان، پرداخت (نک : عوفی، 2 / 11-12؛ بیهقی، 481؛ حمدالله، 730؛ علیشیر، 334؛ خواندمیر، 2 / 368؛ نیز نک : اقبال، 56- 58؛ صفا، حماسهسرایی، 163-164، تاریخ، 1 / 411-412؛ خالقی، 117). علاوه بر ستایش سلاطین یادشده، دقیقی، دو ممدوح ناشناختۀ دیگر به نامهای میر ابوسعید و امیر ابوسعد مظفر را نیز ستوده است که تعلق سیاسی این دو به خاندانهای حکومتگر آن دوره روشن نیست (نک : فروزانفر، مباحثی، 53). هدایت بهاشتباه، محمود غزنوی و پدرش را نیز از ممدوحان دقیقی به شمار آورده است (1(2) / 792). بیگمان، یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات دربارۀ دقیقی، به مذهب او مربوط است و آن این است که آیا او زردشتی بوده است یا مسلمان؟ تردیدی نیست که مهمترین مسئلهای که به این شک و تردید دامن زده، سرودههای دوپهلوی خود دقیقی است، زیرا آثاری از او با مضامین زردشتی و نیز اسلامی ثبت شده است که هر خوانندهای را دربارۀ مذهب او به تردید میافکند. مثلاً دقیقی خود میگوید که «چار خصلت» یعنی «لب یاقوترنگ و نالۀ چنگ / مِی خونرنگ و دین زردهشتی» را «به گیتی برگزیده است» (ص 106). همچنین در جای دیگر (ص 102) میگوید: «یکی زردشتوارم آرزوی است / که پیشت زند را برخوانم از بر»، و یا آنکه دین زردشتی و پیامبر آن را با تعبیراتی احساسی و البته جانبدارانه یاد میکند (ص 111، بیت 1335؛ نیز نک : تقیزاده، 19). علاوه بر این سرودهها شواهد دیگری در دست است که شبهۀ زردشتیگری وی را تقویت میکند؛ ازجمله آنکه «گشتاسبنامه» را که وقایع ظهور دین زردشتی است، از ایاتکار زریران ترجمه کرد و در آغاز اثر ناتمام خویش قرار داد (همو، 20). بااینهمه، ابیات و اشاراتی نیز از دقیقی بر جای مانده است که مؤید گرایش او نه تنها به اسلام که حتى به تشیع است (نک : ص 100، بیتهای 1115- 1118). این ابیات سبب شده است که بسیاری در مقام داوری برآیند؛ برخی او را زردشتی و برخی دیگر مسلمان انگارند. تقیزاده بر آن است که «کفۀ حدس زردشتیگری» او سنگینتر است (ص 19). فروزانفر او را «به احتمال نزدیک به یقین زردشتی» میداند و معتقد است که انتخاب نام اسلامی او، مانند زردشتیان آن دوره، از روی تقیه بوده است (همان، 51، تاریخ، 108)، نظری که صفا نیز بر آن صحه گذاشته است (تاریخ، 1 / 409). شفیعی کدکنی برای ورود به این بحث و داوری دراینباب، با توجه به ویژگیهای زیباشناسانۀ شعر و نیز تصاویری از ابداعات شاعرانۀ او میگوید که این تصاویر ناشی از «فرهنگ زردشتی و اساطیر باستان» و نیز «فرهنگ اسلامی و حتى عقاید شیعی» وی میتواند باشد و ازاینرو هر دو وجه را محتمل دانسته است (ص 428- 429). زرینکوب (ص 23) و خالقی (ص 121) با بیان این مطلب که هیچ زردشتی معتقدی، دین بهی را با لب یار و نالۀ چنگ و می، در یک ردیف قرار نمیدهد، انتساب او را به دین زردشتی مورد تردید قرار میدهند. خالقی ادامه میدهد که زبان شعری او بیشتر زبان دری است، تا زبان یک زردشتی پهلویدان، و واژههای پازندی اشعار او (غیر از «گشتاسبنامه») از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمیکند (همانجا). او سرانجام نتیجه میگیرد که برخی اشارات او به زردشت، دلیل بر علاقۀ وی به دین بهی و آیین کهن ایرانی است (ص 120). خاورشناسان عموماً دقیقی را زردشتی پنداشتهاند، ولی هاینریش شدر، خاورشناس آلمانی، با ادلۀ بسیار، نظریههای زردشتیانگاری دقیقی را مردود شمرده است (نک : ص 524- 528؛ دربارۀ این مبحث، نک : روانفرهادی، نیز محیط، سراسر آثار). چگونگی مرگ دقیقی نیز بحثانگیز است. فردوسی دراینباره سروده است که: «جوانیش را خوی بد یار بود ... ؛ بدان خوی بد جان شیرین بداد ... ؛ برو تاختن کرد ناگاه مرگ ... ؛ به دست یکی بنده بر کشته شد» (1 / 13). همین چند بیت کافی بود تا بازار حدس و گمان دربارۀ چگونگی مرگ او رواج یابد. آذر بیگدلی، قاتل شاعر را «غلام ترکی که مملوک و معشوق او بوده»، معرفی میکند (ص 341). هدایت نیز با تعبیری دیگر، بر گفتۀ آذر صحه میگذارد (1(2) / 792) و تقیزاده هم، دقیقی را مبتلا به «خوی قبیح و ننگین» میداند و قتل او را به «دست غلام ترک خودش» تأیید میکند (ص 16). دربارۀ زمان درگذشت شاعر با یک سلسله حدس و گمان روبهرو هستیم. دراینمیان، تنها هدایت زمان مرگ شاعر را 341 ق / 952 م میداند (همانجا)؛ هرچند این تاریخ با استدلالهای فروزانفر که مرگ دقیقی را در 367 ق تخمین زده است (مباحثی، 57)، مغایرت دارد. ژول مُل سال 360 ق را تاریخ مرگ شاعر میداند (نک : صفا، حماسهسرایی، 164)، ولی صفا این رویداد را میانۀ سالهای 365 ق (سال جلوس نوح بن منصور) و 370 ق (سال آغاز نظم شاهنامۀ فردوسی)، یعنی حدود سالهای 367- 369 ق دانسته است (نک : همانجا، نیز تاریخ، 1 / 411)؛ بر روی هم میتوان نتیجه گرفت که دقیقی در نیمۀ دوم سدۀ 4 ق، و در سنی کمتر از 40 سال کشته شده است. با وجود مرگ زودهنگام دقیقی، سرودههای او بهویژه مدایحش خیلی زود در خراسان اشتهار یافت؛ چنانکه خواجه عمید اسعد در معرفی فرخی به سلطان محمود میگوید: «تو را شاعری آوردهام که تا دقیقی روی در نقاب خاک کشیده است، کس مثل او ندیده است» (نک : نظامی، 63)، و یا خود فرخی در یکی از مدایحش خطاب به امیر چغانیان میگوید: تا طرازندۀ مدیح تو دقیقی درگذشت / ز آفرین تو دل آگنده چنان کز دانه نار (نک : ص 179). دیوان دقیقی در مدتی کمتر از یک سده، سراسر خراسان را درنوردید و به شمال غرب ایران، یعنی آذربایجان رسید؛ چنانکه قطران، شاعر تبریزی در ملاقات با ناصر خسرو، در شهر تبریز مشکلات این دیوان را که در اختیار داشت، از او میپرسد (نک : ناصر خسرو، 7- 8؛ نیز نک : بهار، 2 / 83). بیتردید یکی از علل مهم اشتهار دقیقی، اقدام فردوسی در گنجاندن «گشتاسبنامه» در اثر خویش است که اقدامی مؤثر در شناساندن دقیقی و سرودههای او به شمار میرود. شمار اشعار دقیقی معلوم نیست. دستکم بخشی درخور توجه از اشعار وی از 4 طریق حفظ شده و به روزگار ما رسیده است: 1. تذکرهها: عوفی (2 / 11-13) نخستین تذکرهنویس، و هدایت در مجمع الفصحا (1(2) / 793) از جملۀ آخرین تذکرهنویسانیاند که به معرفی دقیقی پرداخته، و ابیاتی از او را، به عنوان نمونه ذکر کردهاند. بدینترتیب بخشی از اشعار دقیقی محفوظ مانده، و به دست ما رسیده است (دراینباره، نک : دقیقی، سراسر اثر). همین شیوه از سوی برخی از تاریخنگاران نیز دنبال شد (برای نمونه، نک : بیهقی، 496). 2. فرهنگهای لغت: فرهنگنویسان برای روشنشدن معنای واژهها به ابیاتی از شاعران استشهاد میکنند. اسدی طوسی نخستین فرهنگنویس در زبان فارسی است که به ابیاتی از دقیقی استشهاد کرده است (نک : لغت ... ، 24، 26، 30، 32-33، 45، 46، 48، 71، 76، 77). 3. منابع بلاغی: بلاغتنگاران نیز همانند فرهنگنویسان، پس از تعریف هر یک از صنایع، ابیاتی از شاعران را شاهد میآورند که از جملۀ آنها شماری از ابیات دقیقی است (نک : رادویانی، 27، 29، 133؛ شمس قیس، 119، 180، 204، 346). 4. شاهنامه: فردوسی با درج 000‘1 بیت از سرودههای دقیقی در شاهنامه، بخش اعظم آثار این شاعر را حفظ کرد و به روزگار حاضر رساند. این نکته درخور توجه است که پس از تدوین سومین شاهنامۀ منثور، یعنی شاهنامۀ ابومنصوری (346 ق / 958 م)، دربار سامانی، متوجه این اثر شد و اندیشۀ منظومساختن شاهنامه قوت گرفت و در عهد نوح بن منصور سامانی (حک 365-387 ق / 976- 998 م) و به فرمان او دقیقی نظم شاهنامه را آغاز کرد (نک : صفا، تاریخ، 1 / 411) و پس از سرودن 000‘1 بیت در احوال گشتاسب و جنگهای مذهبی او با ارجاسب، پادشاه توران، و پیروزی او بر ارجاسب و استقرار دین زردشتی، کشته شد. مجموعۀ 000‘1 بیت دقیقی به «گشتاسبنامه» مشهور است. دربارۀ شمار ابیات «گشتاسبنامه» هم اختلاف است. آنچه فردوسی از این اثر در شاهنامه درج کرده است، از 000‘1 و اندی بیت تجاوز نمیکند، ولی کسانی مانند عوفی (2 / 33؛ نیز نک : صفا، همان، 1 / 414) و حمدالله مستوفی (ص 730)، از اعدادی ازجمله 000‘20 و 000‘ 3 بیت سخن گفتهاند. صفا اعتقاد دارد که احتمال افزایش شمار ابیات «گشتاسبنامه» به بیش از 000‘1 بیت را، نمیتوان نادیده انگاشت، زیرا در میان سرودههای باقیمانده از دقیقی، ابیاتی حماسی در بحر متقارب دیده میشود که در «گشتاسبنامه» موجود نیست و محتمل است متعلق به گشتاسبنامۀ مفصلتر و یا منظومههای حماسی دیگری از دقیقی باشند (همانجا). فردوسی در دو موضع از شاهنامه، از «گشتاسبنامه» سخن گفته است: نخست، زمانی که به شاهنامۀ ابومنصوری اشاره میکند. او در این موضع، دقیقی را با صفاتی چون «گشادهزبان»، «سخنگفتن خوب» و «طبع روان» معرفی میکند که تصمیم به منظومساختن شاهنامۀ ابومنصوری گرفت. سپس وی را دارای «خوی بد» معرفی میکند؛ خویی بد که موجب کشتهشدن و ناتمامماندن منظومهای که آغاز کرده بود، میشود (نک : 1 / 12-13). فردوسی، در آغاز داستان گشتاسب و ارجاسب، بار دیگر از دقیقی یاد میکند که به خوابش آمده و از او خواسته است که 000‘1 بیت سرودۀ او یعنی «گشتاسبنامه» را در شاهنامه جای دهد: ازین باره من پیش گفتم سَخُن / اگر بازیابی بخیلی مکن / / زگشتاسب و ارجاسب بیتی هزار / بگفتم، سر آمد مرا روزگار / / گر آن مایه نزدِ شهنشه رسد / روان من از خاک بر مه رسد. فردوسی چنین کرد و تصمیم خویش را چنین بیان داشت: کنون من بگویم سخن، کو بگفت / منم زنده، او گشت با خاک جفت (5 / 76). از آنچه گفته آمد میتوان بدین نتیجه رسید که سرودههای دقیقی، که ناصر خسرو (ص 7- 8) از آنها با تعبیر دیوان یاد میکند، مشتمل بوده است بر قصاید، غزلیات، مقطعات و احتمالاً مثنوی «گشتاسبنامه». پیشینۀ داوری در باب این سرودهها و نقد آنها، اندکی پس از دورۀ دقیقی آغاز شده است و گزافه نیست اگر بگوییم که این داوریها قدمتی هزارساله دارد. نخستین منتقد شناختهشدۀ سرودههای دقیقی، خود فردوسی است. او نگاهی دوگانه به این سرودهها دارد. فردوسی از یک سو دقیقی را «گشادهزبان» و با «سخنگفتن خوب» و «طبع روان»، معرفی میکند (1 / 12-13) و از سوی دیگر، در پایان «گشتاسبنامه» و در وصف این اثر، چنین میگوید: نگه کردم این نظم سست آمدم / بسی بیت ناتندرست آمدم (5 / 175). از اشارات غیر مستقیم برخی از منابع، دریافته میشود که داوری قدما نسبت به شعر دقیقی، تنها به فردوسی محدود نمیشده است. از باب مثال، زمانی که فرخی دقیقی را «طرازندۀ مدیح» دانسته است (ص 179)، بیتردید به شعر او با نظری مثبت مینگریسته است، و یا زمانی که ناصر خسرو و قطران دربارۀ شعر دقیقی و مفاهیم آن بحث میکردهاند، به نقد سرودههای او نیز میپرداختهاند (نک : ناصر خسرو، همانجا). از سدههای پیش تا کنون، این نگاه دوگانه محل بحث بوده است. برخی فقط به نقد فردوسی توجه داشته، و به ستایش او و سایر قدما از دقیقی عنایت نداشتهاند. ازجمله حمدالله مستوفی معتقد بود که فردوسی «جهت معرفت سخن خود، [«گشتاسبنامۀ» دقیقی] را داخل شهنامه کرده است» (همانجا)، و امیر علیشیر نوایی هم سخنی با مضمون سخن حمدالله مستوفی آورده است: فردوسی برای نشاندادن ارزش سخن خود، مبادرت به درج سرودههای دقیقی کرده است (ص 334). در مقابل نظریات این دو تن، ادیبان و دانشمندان معاصر، نظریاتی عالمانه بیان داشتهاند و نظر خود را از «گشتاسبنامه» برگرفته و در تغزلات و غزلیات دقیقی تأمل کردهاند. ازجمله اسلامی ندوشن، در عین اینکه «گشتاسبنامه» را همسنگ شاهنامه نمیداند، تشبیهات او را در تغزلاتش، بسیار لطیف برمیشمارد (ص 61). زرینکوب در مقام قیاس میان سرودههای دقیقی با سرودههای فردوسی، چنین میگوید: دقیقی در ابداع ترکیبات تازه، تنوع تعبیرات، ایراد امثال لطیف و استخراج معانی، قدرت فردوسی را نداشت و این البته عدم پختگی شاعر را میرساند، زیرا در جوانی و پیش از آنکه سرودههایش به نضج کامل برسد، کشته شد (ص 7، 18- 19). صفا معتقد است که سبک دقیقی بهتنهایی، در انشاء مضامین حماسی، از سبکهای برتر شعر فارسی است، اما دقیقی در مقام مقایسه با فردوسی و البته برخلاف او، کاملاً ملتزم به منابع و مراجع خود، مانند ایاتکار زریران بود و آنها را بیکموکاست و بدون هیچ تغییری به نظم درآورد. همین امر سبب شد تا وی نتواند در «گشتاسبنامه»، چنانکه باید، نکات ادبی را لحاظ کند، درحالیکه استادی خود را در غزلیات و قصایدش بهخوبی نمایان ساخته است (حماسهسرایی، 167-171). شفیعی کدکنی دقیقی را به لحاظ پایگاه شعری، از مهمترین شاعران سدۀ 4 ق دانسته است که در میانۀ زندگی رودکی و فردوسی میزیست. او به سرودههای باقیمانده از دقیقی، از منظر «صور خیال» نگریسته و میان «گشتاسبنامه» و تغزلات او تفکیک قائل شده است. شفیعی «گشتاسبنامه» را فاقد قدرت تخیل حماسی (مانند استعاره، تشبیه و بهویژه اغراق که شاکلۀ اصلی یک متن حماسی است) میداند، اما دقیقی را اساساً فاقد قدرت خیالپردازی نمیداند و در تغزلات او تصاویری زیبا از طبیعت سراغ میکند که از عناصر انتزاعی بهدور است (ص 424-426).
آذربیگدلی، لطفعلی، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، 1337 ش؛ احمدعلی هاشمی سندیلوی، مخزن الغرائب، به کوشش محمدباقر، لاهور، 1970 م؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، از رودکی تا بهار، تهران، 1383 ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، «یک قطعه شعر از دقیقی»، به کوشش ایرج افشار، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران، تهران، 1339 ش، س 8، شم 2؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1381 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکائی، تهران، 1380 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1356 ش؛ تقیزاده، حسن، «مشاهیر شعرای ایران، دقیقی»، مجلۀ کاوه، برلین، 1338 ق / 1920 م، س 5، شم 4-5؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 ش؛ خالقی مطلق، جلال، «طوس زادگاه دقیقی است؟»، فردوسی و ادبیات حماسی، تهران، 1355 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش؛ دقیقی، محمد، دیوان، به کوشش محمدجواد شریعت، تهران، 1368 ش؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول، 1949 م؛ روانفرهادی، عبدالغفور، «دقیقی و دین و اخلاق او»، آیینۀ کمال، به کوشش محمدحسین ساکت، مشهد، 1356 ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، سیری در شعر فارسی، تهران، 1363 ش؛ شدر، هاینریش، «آیا دقیقی زردشتی بوده است؟»، ترجمۀ حشمت مؤید، به کوشش ایرج افشار، مجلۀ گوهر، تهران، 1356 ش، س 5، شم 7؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران، 1358 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی، تهران، 1314 ش؛ صبا، محمد مظفر حسین، تذکرۀ روز روشن، به کوشش محمدحسین رکنزادۀ آدمیت، تهران، 1343 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1378 ش؛ همو، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1352 ش؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1323 ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1903 م؛ فرخی سیستانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، بیتا؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فروزانفر، بدیعالزمان، تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، 1383 ش؛ همو، سخن و سخنوران، تهران، 1318 ش؛ همو، مباحثی از تاریخ ادبیات ایران، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، 1351 ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش فتحالله مجتبائی و علیاشرف صادقی، تهران، 1365 ش؛ محیط طباطبایی، محمد، «عقیدۀ دینی دقیقی»، مجلۀ گوهر، تهران، 1356 ش، س 5، شم 4؛ ناصر خسرو، سفرنامه، به کوشش نادر وزینپور، تهران، 1354 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1333 ش؛ هدایت، رضاقلی، مجمع الفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1382 ش.
علی میرانصاری ـ یدالله شکری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید