درقاویه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/245539/درقاویه
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
23
دَرْقاویّه، (جمع: درقاوه) طریقهای در تصوف که ابوعبدالله محمد عربی بن احمد درقاوی آن را در سدۀ 12-13 ق / 18- 19 م بهعنوان شعبهای از شاذلیه در مغرب بنا نهاد.نیاکان درقاوی از شرفای (سادات) حسنی، و وابسته به سلسلۀ ادریسیان مغرب بودند و محمد عربی در 1150 ق / 1737 م در قبیلۀ بنیزروال، ساکن در حومۀ فاس، به دنیا آمد (ضریف، 62؛ عزوزی، 1 / 140-141؛ طعمی، 168). اشتیاق او به سیروسلوک سبب شد که وی مدتی را به شاگردی نزد برادرش و چند تن از دیگر مشایخ، همچون مولای طیب یملاحی، ابوعبدالله محمد بن ریسون و شیخ عربی البقال، بگذراند تا سرانجام در سفرش به فاس در 1182 ق / 1768 م به ابوالحسن علی بن عبدالرحمان عمرانی، ملقب به جمل، دست ارادت داد و به طریقۀ شاذلیه پیوست (همانجا؛ عزوزی، 1 / 141؛ فاسی فهری، 37-40؛ تمسمانی، 34، 62).درقاوی به مدت دو سال نزد شیخ خود به سلوک پرداخت؛ سپس، به موطنش بازگشت و در بوبریح زاویهای ایجاد کرد و به تربیت و ارشاد مریدان مشغول شد. شخصیت و تعالیم وی در زمانی کوتاه، جمع پرشماری را به سوی زاویۀ بوبریح کشاند و وی در آنجا و در سرزمینهای اطراف، آوازه و اعتباری درخور یافت؛ چنانکه گفتهاند که در هنگام مرگش، در مغرب و الجزایر بیش از 40هزار مرید داشت. اما شرایط خاص سیاسی ناشی از حضور دولت عثمانی در الجزایر، و کشاکش قدرت میان ترکها و سلطان مراکش، مولای سلیمان، و گرایش سلطان به وهابیون، و نیز تلاطمهای سیاسیای که پیرامون او رخ میداد، وی را که با منشی دنیاگریزانه و ظاهری زاهدانه میزیست و مریدان خود را به پرهیز از امور دنیوی تشویق میکرد، به مداخله در سیاست و مخالفت با سلطان سلیمان واداشت؛ درنتیجه، پس از غلبۀ سلطان بر شورشیان و فتح فاس در 1237 ق / 1822 م، همراه با جمعی دیگر به زندان افتاد و تا هنگام مرگ سلطان و بهحکومترسیدن سلطان بعدی، عبدالرحمان بن هشام، در زندان ماند و سرانجام به دست او آزاد شد. درقاوی اندکی بعد، در 23 صفر 1239 ق / 29 اکتبر 1823 م درگذشت و در زاویۀ خود در بوبریح در جبلالعلم، واقع در شمال شرقی وزان، به خاک سپرده شد (سلاوی، 7 / 140-141، 186-187، 192-195، 8 / 13-15؛ مخلوف، 1 / 381؛ مونس، 2 / 323؛ فاسی فهری، 43-46؛ شیاظمی، «الدرقاوی ... »، 4013-4014؛ تریمینگام، 109, 111؛ وُل، 71-72).
جنبش صوفیانۀ درقاوی در مدت نیم سده فعالیت وی توانست مریدان پرشماری را در شمال افریقا به خود جذب کند که پس از درگذشت او، با بهرهگیری از تعالیمش، طریقۀ درقاویه را تشکیل دادند و در مدتی کوتاه، با رهبری مریداناصلی او شاخههای متعددی را پدید آوردند (تریمینگام، طعمی، همانجاها). نخستین و مهمترین این شاخهها طیبیه بود که مولای طیب (د 1278 ق / 1861 م)، فرزند درقاوی، آن را پدید آورد. وی جانشین پدر شد و در امجوط، زاویـۀ جدیدی ایجـاد کرد. بعد از درگذشت او نیز پسرش، مولای عبدالرحمان (د 1346 ق / 1927 م)، رهبری طریقه را بر عهده گرفت که بیشتر در زوایای سلا و امجوط (بنیزروال) فعال بود. پس از او هم، فرزندش ابوبکر بن محمد، بر جایش نشست (بوکاری، 1 / 204-205؛ ضریف، 64؛ حجی، 4013؛ شیاظمی، «الدرقاویة»، 4016). البته، بهجز سلسلۀ موروثی درقاویه، مریدان برجستۀ درقاوی نیز هریک شاخهای جداگانه پدید آوردند؛ چنانکه ابوعبدالله محمد بن محمد حراق (د 1261 ق / 1845 م) شعبۀ حراقیه را در بخش شمالی مغرب، در تطوان، تأسیس کرد. از مریدان شاخص او میتوان به محمد عربی رباطی (د 1285 ق / 1868 م) و عبدالقادر وردیغی شفشاونی (د 1313 ق / 1895 م) اشاره کرد (فرحات، 273-274؛ بوکاری، 1 / 184- 189؛ تریمینگام، 112؛ حرکات، 270؛ شیاظمی، همان، 4016-4017).محمد حسن بن حمزه ظافر مدنی (د 1263 ق / 1847 م) هم از دیگر مریدان اصلی درقاوی بود که شاخۀ مدنیه را در مصراتۀ لیبی تشکیل داد. پس از وی، پسرش محمد ظافر مدنی (د 1325 ق / 1907 م)، این شاخه را به طریقهای مستقل تبدیل کرد که در سراسر شمال افریقا، حجاز و حتى ترکیه فعال بود. از خلفای مصری این شاخه میتوان عبدالقادر بن عبدالسلام و یوسف مرزوقی را نام برد. محمود عفیفالدین وفایی هم از مریدان مدنیه بود که سید محمود ابوالفیض منوفی، از مصلحان دینی ـ اجتماعی مصر، و شیخ حسنین حصافی، بنیانگذار حصافیه، از شاگردان او بودند. بعدها حسن البنا، رهبر اخوانالمسلمین، نیز از همین شاخۀ حصافیه برآمد (ضریف، 65؛ تریمینگام، 113؛ فرحات، 275؛ یونگ، «مواد ... »، 142، «طرق ... »، 101-103, 108-110).از دیگر پیروان مدنیه (و علویه)، محمد هاشمی (د 1381 ق / 1961 م) بود که شعبۀ هاشمیه را در شام تأسیس کرد و سپس دو مرید او، محمد بن سعید برهانی و عبدالقادر عیسى، آن را به دو شاخه منشعب کردند و بعدها نیز هریک از آنها به شاخههای متعددی تقسیم شدند. هاشمیه در مکزیک (با عنوان مرابطون) و آمریکا (دانشگاه سلامت معنوی و تصوف) نیز فعال بوده است (عتیبی، 1 / 497- 498؛ یونگ، همان، 109؛ نصر، گلشن ... ، 390). شیخ محمد بن محمد فاسی (د 1289 ق / 1872 م) نیز از مریدان مدنیه بود که شاخۀ فاسیه را بنیان گذاشت. این شاخه افزونبر شمال افریقا، زوایایی نیز در فیلیپین، هند و پاکستان دارد و در این مناطق، ازطریق نوادگان شیخ محمد تداوم یافته است. این شاخه توسط محمد ماکان مریکار (د 1952 م / 1331 ش) به سریلانکا رسید و زاویۀ مرکزی آنها تاکنون در کلمبو فعال است. همچنین، علی نورالدین یَشروطی (د 1308 ق / 1891 م)، از مریدان محمد حسن ظافر مدنی، شاخۀ یَشروطیه (یَشرُطیه) را بنا نهاد که هنوز در مصر، فلسطین، سوریه و لبنان رواج دارد و دختر او، فاطمه یشروطیه (د 1398 ق / 1978 م)، عارفهای برجسته به شمار میآمد (همان، 387؛ عتیبی، 1 / 492-493، حاشیۀ 6، نیز 496-497؛ شیاظمی، همان، 4017؛ تریمینگام، همانجا).شیخ بوعزه مهاجی نیز از مریدان شاخص درقاوی بود که شاخۀ مهاجیه را در مستغانم الجزایر پدید آورد و پس از وی هم بهسبب جانشینی مریدش، محمد بن سلیمان العود القدور، این شاخه به قدوریه مشهور شد. در ادامۀ این جریان، شیخ محمد بن احمد بوزیدی (د 1327 ق / 1909 م)، که نزد القدور تعلیم یافته بود، شاخۀ بوزیدیه را در غماره تشکیل داد. یکی از مریدان بوزیدی، ابوالعباس احمد بن محمد بن مهدی بن عجیبۀ حسنی صاحب تفسیر البحر المدید است که تألیفات پرشماری دارد (همانجا؛ نیز نک : صغیر، 1 / 119 بب ؛ شیاظمی، همان، 4016-4017؛ فرحات، 272-273).پس از بوزیدی، مریدش ابوالعباس احمد بن علوی (نک : ه د، ابنعلیوه) (د 1353 ق / 1934 م)، شاخۀ علویه را در مستغانم ایجاد کرد که به دست نوادگان او تداوم یافت و در مناطقی خارج از افریقا، همچون دمشق، یافا، غزه، عدن، آدیسآبابا، مارسی، پاریس، کاردیف و دیگر شهرها نیز انتشار یافت. این موفقیتها همچنین مرهون کوششهای اندیشمند فرانسویالاصل طریقت شاذلیه، رنه گنون (د 1951 م / 1330 ش)، و متفکر سویسی فریتیوف شوئُن (د 1998 م / 1377 ش) بود؛ بهویژه شوئن (شیخ عیسى نورالدین) که تحت تأثیر ابنعلیوه مسلمان شد، در شاخۀ علویه به سمت مقدِّم رسید و شاخۀ علویۀ مریمیه را در لوزان و پاریس تشکیل داد. پس از او، مارتین لینگز (ابوبکر سراجالدین) (د 2005 م / 1384 ش)، سید حسین نصر و دیگر مریدان شوئُن جریان علویه را تداوم بخشیدند (کوک، 105؛ لینگز، 701؛ شهبازی، 7؛ نصر، همانجا؛ راولینسن، 40).محمد بن علی سنوسی (د 1276 ق / 1859 م) نیز مدتی شاگرد درقاوی بود و به این اعتبار، میتوان سنوسیه را متأثر از درقاویه دانست. یکی دیگر از مریدان درقاوی به نام شیخ احمد بن عبدالله مراکشی (د 1270 ق) هم زاویهای را در سوس ایجاد کرد که با کوششهای دو مریدش، امبارک بعایر هواری و سعید بن همو معدری (د 1300 ق / 1883 م)، بهترتیب، شاخههای مبارکیه و معدریه از آن پدید آمدند. حاج حسن تامودیزیتی (د 1316 ق / 1898 م) هم در ادامۀ معدریه شاخۀ تامودیزیتیه یا سوسیه را تأسیس کرد. معدری همچنین مریدی به نام حاج علی الغی (د 1328 ق / 1910 م) داشت که معدریۀ الغیه را ایجاد کرد. وی پدر محمد مختار سوسی، مورخ نامدار مغربی، است (بوکاری، 1 / 220-221، 223-226؛ عتیبی، 1 / 494؛ شیاظمی، «درقاویة»، 4017).عبدالواحد بن علال دباغ (د 1271 ق / 1855 م) نیز شاخۀ دباغیه را در فاس پدید آورد. او خود شاگردانی چون ابوبکر بنانی (د 1284 ق / 1867 م) داشت که شاخۀ بنانیه را شکل داد. بعدها، فتحالله بن ابوبکر بنانی (د 1353 ق / 1934 م) جانشین پدر شد و شاخۀ فتحیه را ایجاد کرد. از شیوخ معاصر این طریقه هم میتوان به احمد بن حاج رباطی اشاره کرد (کتانی، محمد، 1 / 288- 289؛ شیاظمی، همانجا؛ عتیبی، 1 / 492؛ بوکاری، 1 / 197- 198؛ یونگ، «طرق»، 156، حاشیۀ 139). همچنین، طریقۀ کتانیه در 1269 ق / 1853 م به دست محمد کبیر (محمد بن عبدالواحد) کتانی (د 1289 ق / 1872 م)، با الهام از درقاوی در فاس ایجاد شد و توسط نوۀ او، عبدالحی، در مناطق دیگر گسترش یافت و نقش مهمی را در تحولات سیاسی مغرب در اوایل سدۀ 14 ق / 20 م ایفا کرد. خلیفۀ این طریقه در مصر، عبدالحمید شیمی، نیز در مقابله با جنبش بهائیت در مصر در دهۀ 1380 ق / 1960 م سهم چشمگیری داشت (کتانی، عبدالحی، 1 / 481-483؛ یونگ، «مواد»، 126؛ ضریف، 65؛ تریمینگام، 112). شیخ احمد بدوی فاسی (د 1275 ق / 1859 م) نیز از مریدان نسل دوم درقاوی بود که شاخۀ بدویه را در قالب زوایایی در تافیلالت به راه انداخت و یکی از مریدان او به نام شیخ محمد عربی مَدَغری (د 1304 ق / 1887 م) شاخۀ بدویۀ مدغریه را در فاس ایجاد، و در جهاد علیه فرانسویها شرکت کرد (همانجا؛ نیز نک : بوکاری، 1 / 199-200، 207- 209؛ شیاظمی، همان، 4016).از دیگر شاخههای کوچکتر درقاویه نیز میتوان به اینها اشاره کرد: رحمانیه، منسوب به محمد بن محمد فاسی (د 1295 ق / 1878 م)، مستقر در مکه و مدینه؛ غماریه، منسوب به حاج احمد بن عبدالمؤمن غماری، در ریف؛ بوعزاویه یا هَبریه، منسوب به محمد هَبری ابن طیب بوعزاوی (د 1332 ق / 1914 م)، در شمال شرقی مغرب؛ زرهونیه، منسوب به مالک زرهونی، در دکاله و مکناس؛ و شیاظمیه، منسوب به محمد شیاظمی، در دکاله. همچنین، شاخههایی چون مهدویه، فرکلیه، عمرانیه، عقادیه، فیضیه، یوسفیه، عَبودیه و صدیقیه را به درقاویه منتسب کردهاند (تریمینگام، 112-113؛ ضریف، همانجا؛ شیاظمی، همان، 4017؛ فرحات، 271؛ یونگ، همان، 130, 143).
در نظام فکری درقاویه، صفات الٰهی زائد بر ذات به شمار نمیآیند، بلکه قائم به ذات و عین ذات، و بنابراین به تبع ذات الٰهی قدیماند. از سوی دیگر، به اقتضای توحید افعالی، همۀ افعال نیز از آن خدا شمرده میشود. در آثار درقاویه، تعادلی میان تشبیه و تنزیه برقرار است و در تنزیه مبالغه نمیشود. افزونبراین، خدا در هماهنگی چشم ظاهر و باطن قابل رؤیت، و به این معنا، درخواست رؤیت او مجاز است. دیدگاههای وحدت وجودی نیز با الهام از ابنعربی در نوشتههای درقاویه یافت میشود (حرکات، 271؛ نصر، 46؛ کنیش، 248؛ لینگز، 164، 205-206؛ نیز نک : لوتورنو، 2 / 869-870).تعالیم عرفانی درقاویه، که بازگشتی به آموزههای شاذلیه به شمار میآید، مبتنی بر 10 اصل است: پیروی از کتاب و سنت، و دوری از بدعت؛ شکستن نفس از طریق زهدورزی و ترک دنیا؛ اسقاط تدبیر و اختیار؛ دوری از دعوی، اقتدارطلبی و کرامتگرایی؛ کثرت ذکر در شب و روز (با تأکید بر استغفار، صلوات و تهلیل)؛ ذکر جمعی (سماع) با رعایت ملاحظات شرعی؛ مذاکره در امور دینی در سطح اصحاب، علما و مردم، و حفظ اخوت با مؤمنان؛ سیاحت با پای پیاده برای زیارت مزار درقاوی و دیگر اولیا، و یا به هدف ترویج طریقه؛ پوشیدن مرقعه و راهرفتن با عصا و پای برهنه؛ و طلب و دریافت صدقات و خیرات (بوکاری، 1 / 90-103؛ صغیر، 1 / 37؛ عزوزی، 1 / 144؛ لینگز، 36؛ حرکات، 269؛ سعدالله، 1 / 525).
زاویۀ مرکزی درقاویه نخست، در بوبریح بود و سپس به امجوط انتقال یافت که نقش هماهنگی میان اعضا و شاخهها را بر عهده دارد، هرچند بسیاری از شاخهها (بهویژه در خارج از مغرب) تابع آن نیستند و مستقل عمل میکنند. همچون دیگر طریقهها، پیوستن مردان (و در برخی شاخهها زنان) به این طریقه نیز منوط به بستن پیمان ارادت و سرسپاری، نیز اجرای آیین تشرف و تلقین ذکر از جانب شیخ است و از آن پس، مرید مراتبی چون اخوان، طلبه، مقدم، شواش و شیخ را در نظام تشکیلاتی درقاویه کسب میکند (ضریف، 65؛ جیلالی، 3 / 258؛ تریمینگام، 111؛ لینگز، 37، 96-97).دوونیم سده فعالیت آموزشی درقاویه در مغرب و سرزمینهای دیگرْ آن را بهعنوان مهمترین طریقه در این مناطق مطرح کرده است. بیشتر زوایای درقاویه محل تدریس فقه (بهویژه مالکی)، و قرائت و حفظ قرآن است. ازآنجاکه بیشتر مشایخ درقاویه تألیفات عرفانی مهمی دارند،مریدان به مطالعۀ آثار ایشان، و پرسش و پاسخ با شیخ و یا مقدم تشویق میشوند. افزونبراین، رسالۀ قشیریه، الحکم العطائیۀ ابنعطا، الرائیة الشریشیة، شرح اوراد الشاذلیة و المباحث الاصلیة نیز از منابع درسی زوایا به شمار میآیند (ضریف، 64-65؛ عتیبی، 1 / 492؛ فهد، 55؛ بوکاری، 1 / 110؛ لوتورنو، 2 / 869؛ برای مشاهدۀ نام برخی از آثار درقاویه، نک : درنیقه، 129؛ حرکات، همانجا). بخشی از ادبیات درقاویه را نیز اشعار مشایخ این طریقه تشکیل میدهد که معمولاً در مجالس ذکر هم خوانده میشوند. تبیین قوانین شرعی همراه با ارائۀ تفاسیر معنوی آنها نیز بخشی از فعالیتهای گروهی است. همچنین زنان گاه در فرایند آموزش مشارکت دارند و این امر سبب شده است که ایشان بتوانند در مقامات معنوی و تشکیلاتی، تا رتبۀ مقدم بالا روند (حاتمی، 4015؛ تریمینگام، 114؛ نیز نک : لینگز، 210).
مشایخ درقاویـه از آغاز شکلگیری این طریقه در جریانهای سیاسی و اجتماعی پیرامون خود مداخله داشتند. درقاوی و همپیمانانش نخست با ترکان و سپس با حاکم محلی، سلطان سلیمان، درگیر شدند که این امر به زندانیشدن درقاوی انجامید. پس از درگذشت او نیز، شیوهاش سرمشقی برای درقاویه بود تا این جریان به مدت 150 سال در جنبشهایی که در شمال افریقا برضد ترکها شکل میگرفت، مداخلۀ فعال کند (تریمینگام، 111؛ ضریف، 63؛ صغیر، 1 / 41؛ ول، 71-72؛ سِل، 61؛ رین، 242-243). افزونبر اینها، درقاویه در مبارزه با استعمار فرانسه در شمال افریقا نیز حضور داشت؛ برای نمونه، در 1252 ق / 1836 م، مقدمی به نام عبدالرحمان توتی درگیر جنبشی برضد اشغال الجزایر بهوسیلۀ فرانسه شد که این مقاومت تا 1325 ق / 1907 م تداوم یافت (صغیر، 1 / 291-293؛ تریمینگام، 114؛ بزاز، 437-452؛ رین، 238-239). در سرزمین مغرب نیز، عبدالحی کتانی (د 1382 ق / 1962 م) با استفاده از صنعت تازهوارد چاپ کوشید تا با انتشار مکتوبات خود، مردم را به ایستادگی در برابر فرانسویان و فساد دولت محلی تشویق کند. شماری از شاخههای درقاویه نیز در سدۀ 14 ق / 20 م با تأسیس نشریاتی چون دوستان اسلام، البلاغ و البلاد الاسلامیة، و نیز صفحۀ درقاویه در یوتیوب، مواضع خود را (مثلاً در تقابل با سلفیگری) بازگو میکنند (کوک، 105؛ لینگز، 139؛ کتانی، منتصر، 201-202).برخلاف اینگونه گرایشها، برخی از شاخههای درقاویه همچون مدنیه نیز مسیر متفاوتی را در پیش گرفتند و با تأکید بر وحدت مسلمانان زیر لوای خلافت عثمانی، با ترکان از در سازش درآمدند، چنانکه محمدجعفر مدنی با حمایت سلطان عثمانی در استانبول مستقر شد و در آنجا، زاویههای مدنیه را ایجاد کرد (فرحات، 274-275؛ سِل، 62-63؛ رین، 242).در عرصۀ اجتماعی، درقاویه همواره مریدانی از میان همۀ طبقات و اصناف، اعم از شهرنشین و یا صحرانشین، داشته است و مشایخ این طریقه، افزونبر حمایت از اعضای طریقه، خود را ملزم به استرداد اموالی میدیدند که بهناحق جزو اوقاف شده بود (هیسکت، 40؛ حرکات، 272؛ صغیر، 1 / 39). زاویههای درقاویه از آغاز، محل اطعام نیازمندان بودند و در صورت لزوم، در رفع منازعات فردی و میانجیگری میان حکام و مردم نیز فعالیت میکردند. اعضای متمولتر درقاویه در شمال افریقا اغلب در زندگی اجتماعی، قابل تمیز از دیگر مسلمانان نبودند، اما مریدان وابسته به قبایل و صحرانشینان، که معمولاً فقیرتر بودند، خرقهای مرقع در بر داشتند و زنـدگـیشـان را بـه دورهگـردی، قـرآنخوانـی و طلـب صدقه میگذراندند (ضریف، 65؛ سل، 61-62).
یکی از دلیلهای مخالفت شیخ درقاوی با مولای سلیمان، گرایش سلطان به اندیشههای سلفی بود و به پیروی از شیخ، درقاویه همواره با سلفیه در تقابل بوده است؛ چنانکه باورها و مناسک درقاویه (بهویژه توسل و زیارت مزار اولیا) تا به امروز، ایشان را در خط مقدم مبارزه با نفوذ سلفیگری در مغرب و الجزایر قرار داده است (هیسکت، همانجا؛ لینگز، 129-130). از سوی دیگر، درقاویه با التزام به رویکرد اصلاحطلبانه، نسبت به دیگر فرق اسلامی و طریقههای صوفیه، راه مدارا پیموده است. صوفیان طریقههای مختلف همواره میهمان زوایای درقاویاند و مجالس مشترکی دارند. برخی از شاخههای آن همچون مدنیه نیز اتحاد امت اسلامی را شعار خود ساخته، و نوعی پاناسلامیزم را در خاورمیانه دنبال کردهاند (تریمینگام، 113-114؛ سل، 63).
در برخورد با جریانهای غیراسلامی، درقاویه بیشتر با تفکر کمونیستی و تجددگرایی در جدال بوده است. تقابل درقاویه با کمونیسم نه بر سر نظام اقتصادی، بلکه بهسبب دیدگاههای ملحدانۀ کمونیستها بود، وگرنه زوایای آنها از آغاز نظام اقتصادی اشتراکی داشت و همۀ مریدان را در اموال و درآمدهای طریقه شریک میکرد. این تقابل با مبارزات درقاویه برضد کمونیسم و حذف آن از صحنۀ فکری شمال افریقا به پایان رسید. نگاه درقاویه به تجددگرایی نیز بیشتر تحت تأثیر تجملگریزی و سادهگرایی صوفیانۀ ایشان از یک سو، و تقابل آنان با دولتهای اروپایی و سیاستهای آنها از دیگر سو بود. در این میان، درگیری شیخ العلوی با تجددخواهان بر سر استفاده از البسۀ غربی و غیراسلامی مشهور است. ذهنیت منفی درقاویه از استعمـارگری غربیهـا که خود را در قـالب تجـارت طولانیمدت بردگان، تاراج ذخایر مادی و معنوی سرزمینهای تحت اشغال ایشان، و تصرف اراضی و سلب حاکمیت مردم این منطقه نشان میداد، نیز بر مخالفت آنان با تجددگرایی میافزود (لینگز، 145، نیز 701).
مشایخ درقاویه کوشیدهاند تا مسیحیت و استعمار را متفاوت از یکدیگر ببینند و بیشتر آنان در آثار خود، دیگر پیامبران را فرستادگان الٰهی و تجلیات روح محمدی به شمار میآورند. در این زمینه، بهویژه شیخ العلوی ضمن تأکید بر آموزۀ «وحدت وجود»، باور خود را به «وحدت متعالی ادیان» بیان کرد و آن را محور تفاهم ادیان و مبارزۀ واحد ایشان با الحاد نوین دانست. شماری از روشنفکران اروپایی معاصر وی، همچون رنه گنون، فریتیوف شوئن و تیتوس بورکهارت که خود منتقد تجددگرایی غربی بودند و زمینهای برای سنتگرایی داشتند، نیز جذب شاذلیـه و علویه شدند (همو، 234- 238؛ کنیش، 248؛ نصر، آموزهها ... ، 211، نیز 46) و بهعنوان ناقدان وجوه مختلف تجددو احیاگران حکمت خالده (پرنیالیزم)، مکتب سنتگرایی را با الهام از اندیشههای درقاویه به غرب متجدد معرفی کردند. آثار ایشان متضمن نوعی جامعگرایی اسلامی (شاذلی) بود که بر وجود و حضور حقیقتی ازلی و سنتی الٰهی در همۀ ادیان تأکید داشت و به همین سبب، در زمینۀ تقریب ادیان بسیار راهگشا بود. انتشار آثار سنتگرایان در غرب بهویژه با ظهور موجی از گرایش دوباره به امور مقدس و نقد سکولاریزم غربی در دهۀ 1380 ق / 1960 م همراه شد و در رویآوردن غربیان به زاویههای اروپایی و آمریکایی طریقۀ علویه و شاخههای آن مؤثر بود (کوک، 105؛ نصر، اسلام ... ، 146، 441؛ راولینسن، 12, 15؛ شهبازی، 26-27؛ درسلر، 2؛ لینگز، 138؛ نیز نک : ضریف، 64-65).از دیگر اعضای حلقۀ شوئُن و مروجان سنتگرایی میتوان به یان دالاس (عبدالقادر الصوفی) اشاره کرد که با شاخۀ بدویۀ درقاویه هم ارتباط داشت و در 1973 م / 1352 ش، در نورفک، مرکزی را ایجاد کرد؛ همچنین، عبدالواحد پالاویچینی که شاخۀ احمدیه را در میلان، میشل والسن (شیخ مصطفى) که شعبهای مستقل را در پاریس، و ماریدور که مرکز درقاویه را در تورین بنیان گذاشتند، از جملۀ شخصیتهای وابسته به همین شاخهاند (سجویک، «برضد جهان ... »، 131-132، «تصوف ... »، 5؛ راولینسن، همانجاها). از میان سنتگرایان، مارتین لینگز بهعنوان مقدم مریمیه در بریتانیا، با نوشتن زندگینامۀ ابنعلیوه، که در ایران با نام عارفی از الجزایر به چاپ رسید، نقش مهمی در معرفی درقاویه داشته، و آثار سید حسین نصر، در مقام برجستهترین اسلامشناس معاصر، سبب گرایش چشمگیر به شاذلیه (برای نمونه، در ترکیه) بوده است (نک : پورجوادی، 11-12).
بوکاری، احمد، الاحیاء و التجدید الصوفی فی المغرب، الدرقاویة و الاحیاء الصوفی الشاذلی، رباط، 1427 ق / 2006 م؛ پورجوادی، نصرالله، مقدمه بر عارفی از الجزایر (نک : هم ، لینگز)؛ تمسمانی، محمد، الامام مولای العربی الدرقاوی، بیروت، 1971 م؛ جیلالی، عبدالرحمان، تاریخ الجزائر العام، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ حاتمی، محمد، «درقاوی، علی بن احمد»، معلمة المغرب، سلا، 1421 ق / 2000 م، ج 12؛ حجی، محمد، «الدرقاوی، عبدالرحمان»، همان؛ حرکات، ابراهیم، التیارات السیاسیة و الفکریة بالمغرب، دارالبیضاء، 1994 م؛ درنیقه، محمد احمد، الطریقة الشاذلیة و اعلامها، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ سعدالله، ابوالقاسم، تاریخ الجزائر الثقافی، المؤسسة الوطنیة للکتاب، 1985 م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش احمد ناصری، دارالبیضاء، 2001 م؛ شهبازی، عبدالله، مریمیه: از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، تهران، 1392 ش؛ شیاظمی، محمد، «الدرقاوی، العربی»، «الدرقاویة»، معلمة ... (نک : هم ، حاتمی)؛ صغیر، عبدالمجید، اشکالیة اصلاح الفکر صوفی، منشورات دار الآفاق الجدیده، 1994 م؛ ضریف، محمد، مؤسسة الزوایا بالمغرب، المجلة المغربیة لعلم الاجتماع السیاسی، 1992 م؛ طعمی، محییالدین، طبقات الشاذلیة الکبرى، بیروت، 1996 م؛ عتیبی، خالد، الطریقة الشاذلیة، عرض و نقـد، ریاض، 1430 ق / 2011 م؛ عزوزی، حسن، الشیخ احمد بن عجیبة و منهجه فی التفسیر، رباط، 1422 ق / 2001 م؛ فاسی فهری، محمد بشیر، قبیلة بنی زروال، مظاهر حیاتها الثقافیة و الاجتماعیة و الاقتصادیة، رباط، منشورات جمعیة علوم الانسان؛ فرحات، عبدالوهاب، ابوالحسن الشاذلی، حیاته و مدرسته فی التصوف، قاهره، 2003 م؛ فلسفه (فصلنامه)، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تهران، 1388 ش، شم 2؛ فهد، بدری محمد، «المختار السوسی 1903-1963 م داعیة العروبة فی بلاد السوس»، المؤرخ العربی، 1406 ق، شم 29؛ کتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس و الاثبات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ کتانی، محمد، سلوة الانفاس و محادثة الاکیاس، به کوشش محمد حمزه کتانی، رباط، 2005 م؛ کتانی، منتصر، «الاسلام فی اسبانیا»، الحکمة، ریاض، 1418 ق، شم 12؛ کوک، ژ. م.، مسلمانان افریقا، ترجمۀ اسدالله علوی، مشهد، 1373 ش؛ لوتورنو، روژه، فاس قبل الحمایة، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1986 م؛ لینگز، م.، عارفی از الجزایر، ترجمۀ نصرالله پورجوادی، تهران، 1360 ش؛ مخلوف، محمد، شجرة النور الزکیة، بیروت، 1350 ق؛ مونس، حسین، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ نصر، سید حسین، آموزههای صوفیان از دیروز تا امروز، ترجمۀ حسین حیدری و محمدهادی امینی، تهران، 1382 ش؛ همو، اسلام سنتی در دنیای متجدد، ترجمۀ محمد صالحی، تهران، 1386 ش؛ همو، گلشن حقیقت، ترجمۀ انشاءالله رحمتی، تهران، 1388 ش؛ نیز:
Bazzaz, S., «Printing and the Ṭarīqa Kattāniyya: ʿAbd al-Ḥayy al-Kattānī’s Mufākahat Dhū l-nubl wa-l-ijāda Ḥaḍrat mudīr jarīdat al-Saʿāda», Sufism, Literary Production, and Printing in the Nineteenth Century, eds. R. Chih et al., Würzburg, 2015; Dressler, M. et al., introd. Sufis in Western Society, eds. R. Geaves et al., London / New York, 2009; Hiskett, M., The Course of Islam in Africa, Edinburgh, 1994; Jong, F. de, «Materials Relative to the History of the Darqāwiyya Order and its Branches», Arabica, Leiden, 1979, vol. XXVI; id., Ṭuruq and Ṭuruq-Linked Institutions in Nineteenth Century Egypt, Leiden, 1978; Knysh, A., Islamic Mysticism: A Short History, Leiden etc., 2000; Lings, M.,«Ibn ‘Alīwa», EI2, vol.III; Nasr, S. H., Islamic Spirituality, New York, 1997; Rawlinson, A., «Sufism in the Western History: A Primary Outline», Falsafeh (vide: PB); Rinn, L. M., Marabouts et Khouan, Elibron Classics, 2003; Sedgwick, M., Against the Modern World, Oxford etc., 2004; id., «Western Sufism and Traditionalism», Traditionalists, www.traditionalists.org (acc. Apr. 10, 2017); Sell, C., The Religious Orders of Islam, New Delhi, 2010; Trimingham, J. S., The Sufi Orders in Islam, Oxford, 1971; Voll, J. O., Islam, Continuity and Change in the Modern World, New York, 1994.
علیرضا ابراهیم
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید